حماسه زاگرسی
چرا مردم برای طبیعت فداکاری میکنند؟
این روزها جنگلهای بلوط زاگرس که محصول چندین هزار سال کار طبیعت است، پیوسته در آتش سوخته و خاکستر میشوند بیآنکه اندک توجهی را از دولتمردان و متولیان شاهد باشند و همراه با این جنگلهای چندهزارساله، این عاشقان و داوطلبان حافظ طبیعتاند که یک به یک میسوزند و جان به جانآفرین تسلیم میکنند تا شاید بلوط چند صدسالهای را بتوانند از مرگ نجات دهند. زاگرس نه فقط از دیدگاه تاریخ طبیعی سرزمین، بلکه به عنوان بیومی طبیعی که به بخش وسیعی از فلات ایران هویت و حیات و غنای فرهنگی بخشیده، دارای ارزش اکولوژیک و فرهنگی بالایی است. به زبان سادهتر اگر همین جنگلهای بلوط و کوهستانهای زاگرس نباشند، 40 درصد از منابع آب ایران کاسته میشود و جلگه حاصلخیز خوزستان و هزاران هکتار اراضی زیر کشت در این استان و استانهای زاگرسنشین دیگر نخواهند بود.
حالا اما، آنچه بیوم زاگرس را به سالهای آخر حیاتش نزدیک کرده، دیگر نه فقط صدای تبر است نه خراشهای جانسوز ارههای جورواجور و نه سیاهی زغال و شخم عمیق تراکتورها! سدها و طرحهای متعدد انتقال آب هم که همچنان با سرعت در دست اجرا هستند و به موازات افزایش دمای منطقه و کاهش بارندگیها در سالهای اخیر، هجوم ریزگردها از داخل و بیرون از مرزهای ایران شدت گرفته و زاگرس را در یک دهه اخیر زیر پوششی از غبار مدفون ساخته است.
اکوسیستمی که دهههاست از سوی معدنکاوان و کشاورزان و سدسازان و دامداران و شهرسازان و زمینخواران مورد هجومی بیسابقه قرار گرفته و توان تجدید حیاتش را هم بیش از نیمقرن بود که از دست داده، اکنون بیش از هر زمان دیگری در طول تاریخ 14 هزارساله شکلگیریاش، آسیبپذیر شده و هفتههاست که پیوسته میسوزد. آتشی که به گفته مسوولان، عامل انسانی دارد. در این میان اما بهرغم همه نمایشهای فریبنده سالهای اخیر دولتیها، برای راهاندازی ناوگان اطفای حریق جنگل، هیچ خبری از تجهیزات و امکانات اطفای حریق نیست! نه بالگرد و هواپیمای آبپاش و نه خیل پرشمار نیروهای امداد. حتی آتشکوب و دمنده هم کمیاب شده است. با این اوصاف داوطلبان مردمی و کوهنوردان و فعالان محیط زیست در هفتههای اخیر، زاگرس را همچون گذشته باز هم تنها نگذاشتند.
اینکه چرا با وجود عدم حمایتهای قانونی و پشتیبانی از داوطلبان مردمی، و با وجود کشته و مجروح شدن چندین نفر از داوطلبان در آتشسوزیهای اخیر و با وجود همه زخمزبانهای برخی مسوولان اجرایی دولت به خانوادههای داغدیده، اما همچنان داوطلبان تن و جان به آتش میسپارند، فهمیدنش کار چندان سختی نیست.
کافی است بدانید که جنگلهای زاگرس سالهاست که حال و روز خوبی ندارد و پیوسته رو به کاهش است. بررسیهای اقلیم شناسان نیز در چهار، پنج سال اخیر نشان داده بیشترین تاثیر تغییر اقلیم در ایران در منطقه زاگرس و مناطق جنگلی آن در سالهای پیش رو خواهد بود، یعنی در این مناطق بیشترین کاهش بارش و بیشترین افزایش دما را تا سال 2050 تجربه خواهیم کرد و پیشبینی شده بخشهای وسیعی از این جنگلها نابود شده و کشور با پدیده جدید مهاجرت زاگرسنشینان به مناطق شمالی مواجه میشود.
درک این مهم که ایران 2040 یا ایران 2050، متاثر از پدیده گرمایش جهانی، چقدر برای ایرانیان و بهویژه زاگرسنشینان سختتر خواهد شد برای داوطلبان و مردمی که همه هست و نیستشان به همین اکوسیستم بستگی دارد چندان سخت نیست. آنها سالهاست که نهیب سخت فقر و بیکاری ناشی از تبعیضهای اجتماعی و تخریبهای محیط زیستی را با پوست و استخوان خود درک کردهاند و میدانند اگر همین اندک رویشگاههای باقیمانده را که در 70 سال گذشته بیش از نیمی از آن از بین رفته، باز هم از دست بدهند، چقدر زندگی برایشان سختتر میشود. اینجاست که غم زاگرس و سوختن بلوطهای همیشه سبزش، آتش به دل مردمانش میزند، اینقدر که حاضر میشوند با همه تنگناها به یاری جنگل بشتابند چون میدانند فریادرسی نیست و اگر خودشان آستین همت بالا نزنند امید چندانی نیست که آبی از سوی متولیان دولتی و نمایندگانشان در مجلس گرم شود.
از مدیر متولی که خود اعتراف میکند دانش محیط زیستیاش پنج درصد است و حاضر میشود بیش از 30 برابر بودجه اطفای حریق جنگلهای کشور را، صرف ریختن نانوتیتانیوم سرطانزا در یک تالاب شمالی کشور به بهانه احیای آن تالاب کند اما برای حفاظت از پهنه پنج میلیونهکتاری جنگلهای کشور بودجه ندارد نمیتوان انتظار معجزه یا نجات طبیعت ایران را داشت.
امروز فعالان محیط زیست ایران، کوهنوردان و داوطلبان مردمی در کارزار سختی قرار گرفتهاند که شاید در سالهای گذشته هرگز چنین روند شتابناکی از زوال اکوسیستمی را با این شدت و گستردگی، تجربه نکردهاند.
طبیعت ایران این روزها به همان اندازه بیپناه است که حافظان و دغدغهمندان و دلواپسانش بیپناه و بدون پشتیباناند و اینجاست که مردان زاگرس یک به یک تن به آتش میزنند و حماسه خلق میکنند. داوطلبان نجات زاگرس اکنون بیشمارند. آنها از خود نمیپرسند کمک ناچیز من چطور میتواند جلوی پیشروی حریق جنگل را بگیرد، سالهاست که در زاگرس بیپناه مشق اطفای حریق میکنند و چه جانها که تقدیم نکردهاند. آنها حماسه مردان ژیوای در مردادماه 1386 در منطقه بوزین و مرهخیل پاوه را به یاد دارند. روزی که 25 نفر در آتش سوختند و سه نفرشان جان باختند. صلاحالدین میرانی 17ساله بود که در این حریق دچار سوختگی 78درصدی شد. مظفر عبدی 19ساله بود که در همین واقعه دچار سوختگی 54درصدی شد و اکنون سالهاست که رنج سوختگی را با خود حمل میکنند اما هنوز هم دست از حمایت طبیعت و زاگرس برنداشتند. بعد از گذشت 11 سال از این واقعه تلخ، مردان سبز چیا در تابستان 87 حماسه دیگری خلق کردند و ناباورانه چهار تن از بهترین یاران این انجمن زیستمحیطی و داوطلبان مردمیاش در آتش سوختند و جان باختند. اما هر سوختنی، ساختنی دیگر در پی داشت. بیتفاوتی دولتمردان نسبت به حیات طبیعت، حالا جبهه داوطلبان مردمیاش را پرشمار کرده اما دستان یاریگر داوطلبان همچنان خالی است.
زاگرس سالهاست که شاهد حماسهای از جنس عشق و ایثار و ازجانگذشتگی برای نجات جنگلهایی است که 12 تا 14 هزار سال است خاستگاه تمدنهای بزرگی در پیرامون این رویشگاه بوده است. البرز و مختار و یاسین و بلال، محمدجواد و احسان و سیدمحمد که دل در گرو پایداری دیل و خاییز و چاهو و بلوط بلند و دشت برم و روشن کوه و کوه سیاه و بوزین و مرهخیل و... داشتند، در همین هفتههای اخیر وجودشان را به آتش سپردند تا مرهمی بر زخمهای چند دهساله جنگل باشد تا صدای طبیعتی باشند که واقعاً بدون پشتیبان
رها شده است.
اما زوالی که این روزها اکثر رویشگاههای طبیعی کشورمان را دربر گرفته میتواند به مثابه زنگ خطری جدی برای امنیت غذایی، اجتماعی و اقتصادی و سیاسی کشور تلقی شود، با این حال هنوز هم این مهم آنطور که انتظار میرود از سوی مسوولان درک نشده است اینقدر که نهتنها در عمل هیچ تغییری در الگوهای توسعهای کشور ایجاد نشده بلکه به نظر میرسد برخی مسوولان دچار نوعی رخوت و بیتفاوتی نسبت به سرنوشت طبیعت کشور شدهاند.