رفاه حاصل از ازدواج دوم و اول چه تفاوتهایی دارند؟
ازدواج، طلاق، ازدواج
در معنایی وسیع، رفاه اجتماعی را میتوان دسترسی به منابعی تعریف کرد که باعثتامین نیازهای اجتماعی ما میشوند.
در معنایی وسیع، رفاه اجتماعی را میتوان دسترسی به منابعی تعریف کرد که باعث تامین نیازهای اجتماعی ما میشوند. این منابع میتوانند اقتصادی، اجتماعی و... باشند. ازدواج و تشکیل خانواده، به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی، به افراد کمک میکند تا به این منابع دسترسی پیدا کنند. چند مثال میتواند رابطه میان ازدواج و رفاه شخصی را کاملاً روشن کند. از نظر اقتصادی، ازدواج را میتوان به معنای بالا رفتن درآمد و امکان ایجاد ثروت دانست. انتقال بیننسلی ثروت و منابع اقتصادی، وقتی فردی ازدواج کرده باشد بیشتر اتفاق میافتد. از نظر اجتماعی نیز، افراد متاهل شبکه دوستی و ارتباط وسیعتری دارند و حمایتهای بیشتری را نسبت به مجردها از اطرافیان خود دریافت میدارند. در همین راستا، گروههای مذهبی نیز از زوجهای متاهل و خانوادههای دارای فرزند حمایت بسیار بیشتری به عمل میآورند. از نظر سیاسی نیز ازدواج به عنوان مسالهای مربوط به رفاه اجتماعی طبقهبندی میشود. قوانین و بخشنامههای مختلفی در کشورها وجود دارد که با الزاماتی قانونی، میکوشد این نهاد را در جامعه تقویت و در صورت بروز مشکل، از آن حمایت کند. تحقیقات انجامشده در علوم اجتماعی نیز،
تاثیر نهاد خانواده بر سلامت در جنبههای مختلف زندگی افراد را تایید میکند. این نهاد میتواند بر کیفیت زندگی، سلامت روانی، جنبههای اقتصادی و اجتماعی و... زندگی تاثیر داشته و در نتیجه رفاه اجتماعی و شخصی را تحت تاثیر قرار دهد.
روشن است که طلاق، بخش عمدهای از فواید این نهاد و کلاً ارتباط زناشویی را از بین خواهد برد. البته درصد زیادی از طلاقها، دلایل بسیار موجهی مانند مشکلات اخلاقی و عدم الزام به تعهدات و... دارد. دلیل اما هرچه که باشد، واضح است طلاق و پایان دادن به یک رابطه تبعات منفی زیادی از جمله پیامدهای مالی، از دست دادن حمایتهای خانوادگی، کاهش منابع در دسترس اعضای خانواده، کاهش سلامت زوجین، پیچیده شدن روابط میان افراد و... را به دنبال خواهد داشت. در حالی که درآمد سرانه مردان پس از طلاق افزایش مییابد (به این دلیل که درآمد ثابت مانده و هزینهها، حتی اگر مرد هزینه تعیینشده برای مخارج فرزندانش را بپردازد، کاهش مییابد)، زنان بهطور متوسط (میانگین زنان دارای فرزند و بدون فرزند مطلقه) کاهش درآمد سرانه را تجربه خواهند کرد. اگر زنان مطلقه را به دو دسته دارای فرزند و بدون فرزند تقسیم کنیم، اوضاع از این هم بدتر خواهد شد. زنانی که از ازدواج خود صاحب فرزند شدهاند، پس از طلاق کاهش شدیدی در درآمد سرانه را تجربه خواهند کرد که متاسفانه با گذشت زمان نیز بهتر نمیشود. این موضوع هم به دلیل کمتر بودن عمومی درآمد زنان، نسبت به مردان است و
هم به این دلیل که با دریافت حضانت، بخشی از هزینههایی را که قبلاً مرد میپرداخت حالا بر دوش زن قرار میگیرد.
از نظر تئوری، فواید ازدواج باید نه فقط در مورد ازدواج اول افراد، که در مورد ازدواج مجدد نیز برقرار باشد، اما واقعیت چیز دیگری را نشان میدهد و حداقل ارتباط به این سادگی هم نیست. خارج شدن از یک رابطه زناشویی، میتواند اثرات و نتایج غیرقابل پیشبینی زیادی داشته باشد که تبعات آن حتی پس از ازدواج مجدد نیز ادامه داشته باشد. بنابراین میزان اثرات مثبت ازدواج مجدد میتواند بسیار متغیر و تا حد زیادی وابسته به تبعات باقیمانده از ازدواج اول افراد باشد. بنابراین اگر میخواهیم ازدواج و نهاد خانواده را به عنوان عاملی برای ارتقای رفاه اجتماعی در نظر بگیریم نباید از تبعات طلاق و تاثیرات آن غافل شویم.
تحقیقات بسیاری نشان دادهاند که ازدواج مجدد باعث کاهش اثرات و مشکلات ایجادشده بر اثر طلاق میشود. البته از نظر تجربی، این موضوع همچنان محل شک و تردید است. تحقیق انجامشده در سال 2009 نشان داد اثرات مثبت ازدواج مجدد بر سلامت زوجین، کمتر از اثرات مثبت ازدواج اول است و ازدواج مجدد در بهترین حالت تنها بخشی از اثرات منفی طلاق بر سلامت زوجین را جبران میکند. تحقیق مشابه دیگری در سال 2007 نشان داد ازدواج مجدد تنها در بهبود عصبی مردان و زنانی تاثیر داشته است که به شدت از ازدواج اول خود ضربه دیده و طلاق را در شرایط بسیار بدی تجربه کردهاند. تبعات مثبت اقتصادی ازدواج مجدد اما، هنوز چندان مورد بررسی قرار نگرفته است، اما شواهد محدود موجود نشان میدهد اثرات مثبت اقتصادی ازدواج مجدد، برای زنان بسیار زیاد است. اما همچنان زنانی که در ازدواج دوم یا چندم خود هستند، بسیار بیشتر از زنانی که ازدواج اول آنها پایدار بوده است، احساس ناامنی مالی دارند. بخشی از آن احتمالاً به دلیل نقش بیشتری است که زنان مطلقه، در خانوادههای جدید خود، در مورد تصمیمگیریهای مالی بر عهده میگیرند.
البته فواید ازدواج مجدد به سادگی با مقایسه زنانی که مجدداً وارد رابطه زناشویی میشوند با زنانی که ترجیح میدهند پس از طلاق تنها بمانند، قابل سنجش نیست. بخش نهچندان اندکی از این فواید، بستگی به انتخاب افراد دارد. به عنوان مثال ازدواج با مردی تحصیلکرده یا فردی که شغلی دائمی با درآمد مناسب دارد، اثرات مثبتی دارد که زنانی که مطلقه ماندن را انتخاب میکنند یا در ازدواج مجدد خود مردی با شرایط نامناسب مالی را انتخاب میکنند، از آن بهرهمند نخواهند شد.
جستوجوی همسر مناسب
سوال مهم در اینجا این است که زنان مطلقه، طبق چه معیارهایی شخصی را برای ازدواج مجدد انتخاب میکنند؟ بهطور معمول محققان از تئوریهای زناشویی موجود استفاده میکنند تا روند تصمیمگیری و انتخاب را درک کنند. در این چارچوب، افراد بر اساس امکانات و شخصیت خودشان، بهترین انتخاب ممکن از میان گزینههای در دسترس در بازار ازدواج مجدد را انجام میدهند. معیارهای بسیار زیادی مانند موقعیت اقتصادی، اجتماعی، تاریخچه روابط قبلی، داشتن و نداشتن فرزند، مذهب، نژاد و... در این تصمیمگیری دخیل هستند و تعیین میکنند چه کسی در چه زمانی و با چه کسی ازدواج کند. به عنوان مثال فردی با موقعیت اجتماعی، اقتصادی بالا، به احتمال زیاد ازدواج مجدد را تجربه خواهد کرد. اما این احتمال در مورد فردی که دارای فرزند است، به شدت کاهش مییابد. گزینههای در دسترس برای ازدواج مجدد و شرایط آنها، از جمله مهمترین عوامل برای تصمیمگیری و انتخاب در این بازار است. زنانی که از نظر اقتصادی در حاشیه هستند و بعد از طلاق در شرایط نامناسب مالی به سر میبرند، احتمال کمتری دارد برای ازدواج مجدد بتوانند با فردی با
موقعیت اقتصادی امن یا تحصیلکرده آشنا شوند. این دسته از زنان اغلب از نظر مردان مطلقه، گزینه مناسبی برای ازدواج محسوب نمیشوند، چون نهتنها موقعیت اقتصادی، اجتماعی مناسبی ندارند که اغلب آنها از ازدواج قبلی خود دارای فرزند نیز هستند. در حالی که این گروه، دقیقاً کسانی هستند که در صورت ازدواج مجدد مسلماً بهبود وضعیت خواهند داشت. این موضوع وقتی مهمتر میشود که بدانیم طلاق، مهمترین عامل ایجاد و همهگیری فقر میان زنان و کودکان است.
تصمیم زنان برای ازدواج مجدد، به ترجیحات شخصی آنها نیز بستگی دارد. به عنوان مثال زنی با موقعیت اقتصادی، اجتماعی مناسب، احتمال دارد به دلیل تجربه ناخوشایند ازدواج اول یا داشتن ثبات مالی، دیگر تصمیم به ازدواج مجدد نگیرد یا مادران مطلقه با هدف حمایت از فرزندانشان در ازدواج مجدد بسیار سختگیرانه عمل کنند. همچنین در وضعیتهایی که زنان مطلقه، کمکهای مالی چه از طرف نهادهای اجتماعی و چه خویشاوندان دریافت میدارند، تمایل آنها به ازدواج کاهش مییابد. احتمالاً دلیل، این است که معلوم نیست منابع مالی و میزان مشارکت همسر جدید در هزینههای خانواده، بتواند جبران کمکهایی را که وی در صورت ازدواج از دست خواهد داد، بکند. دو نکته دیگر در مورد رفتار زنان مطلقه و ازدواج مجدد وجود دارد. اول اینکه کدام دسته از زنان مطلقه، دوباره ازدواج خواهند کرد و دیگر اینکه ازدواج مجدد چه زمانی اتفاق خواهد افتاد؟ معمولاً هر چه زنان، دچار مشکلات مالی بیشتری باشند، با سرعت بیشتری مجدداً ازدواج خواهند کرد. در بیشتر موارد اینچنینی، زنان معیار و شرایط چندانی برای انتخاب همسر ندارند و تنها قصد دارند برای کمتر کردن فشار مالی، زودتر ازدواج کنند که
البته این رفتار، زنانی را که برای ازدواج مجدد گزینشیتر عمل میکنند نیز تحت تاثیر قرار میدهد. همچنین زنانی که در ازدواج اول خود با رفتارهای ناخوشایندی همچون سوءاستفاده و خشونت و... روبهرو بودهاند، بعد از جدایی تمایل کمتری به ازدواج نشان میدهند. البته در مجموع، بیشتر زنان و مردان مطلقه (که البته این درصد در مورد مردان بسیار بیشتر از زنان است) مجدداً و بهرغم همه تجربهها ازدواج خواهند کرد، شاید به این دلیل که ازدواج و تشکیل خانواده همچنان بخش مهمی از زندگی انسانها به شمار میآید، حتی برای کسانی که یک ازدواج ناموفق را در کارنامه خود دارند.
دیدگاه تان را بنویسید