گفتوگو با وحید ضرابی درباره تحلیل اقتصادی ازدواج مجدد پس از طلاق
ازدواج مجدد، فرصتی برای همسانگزینی بهتر
حتی اگر فرض کنیم اقتصاد رفتاری عقلانی است و میتوان با نظریات اقتصادی به توضیح آن پرداخت؛ یا با دشواری بپذیریم که طلاق نیز واجد همان صفت است؛ چگونه میتوان با چارچوبی اقتصادی به تحلیل ازدواج مجدد افراد پس از طلاق پرداخت؟
حتی اگر فرض کنیم اقتصاد رفتاری عقلانی است و میتوان با نظریات اقتصادی به توضیح آن پرداخت؛ یا با دشواری بپذیریم که طلاق نیز واجد همان صفت است؛ چگونه میتوان با چارچوبی اقتصادی به تحلیل ازدواج مجدد افراد پس از طلاق پرداخت؟ برای پاسخ به این سوال نهچندان آسان، که از قضا در علم اقتصاد ادبیات چندان غنی برای آن وجود ندارد، به سراغ وحید ضرابی، دانشآموخته مهندسی سیستمهای اقتصادی اجتماعی و پژوهشگر حوزه اقتصاد خانواده رفتیم. او معتقد است طلاق را میتوان نتیجه نقصان اطلاعات و مشکلات Matching بازار ازدواج دانست و بر همین اساس است که ازدواج مجدد میتواند توجیه داشته باشد؛ چراکه افراد با طلاق، اصل ازدواج را زیر سوال نمیبرند. به گفته ضرابی، طلاق حاصل Matching اشتباه است و «اینگونه نیست که بعد از طلاق، اصل «ازدواج» زیر سوال برود. بلکه احتمالاً فرد به این نتیجه میرسد که با یک Match بهتر، به منافع ازدواج دست یابد. در چنین حالتی است که میتوان گفت ازدواج مجدد فرصتی است برای Matching بهتر.» مشروح گفتوگوی تجارت فردا را با وحید ضرابی در ادامه میخوانید.
ما معمولاً گفتوگوها را درباره اقتصاد خانواده با این سوال پایه شروع میکنیم که چگونه میتوان از تحلیل اقتصادی رفتارهای انسانی و به طور خاص ازدواج (که مملو از عدم قطعیت است) سخن گفت؟
یک بخش ریشهای از تبلور رفتار و تصمیمات افراد به شرایط و عوامل اقتصادی، درآمدها و مطلوبیتهای آنها بستگی دارد. حتی فعالیتهای اقتصادی افراد نیز به صورت غیرمستقیم در دیگر شئون رفتار آنها اثر میگذارد و ازدواج نیز از این قاعده مستثنا نیست. در پدیده ازدواج فاکتورهای اقتصادی به طور مستقیم دخیل و قابل مشاهده هستند و بعضاً علت اصلی ازدواج یا طلاق میتواند به مسائل اقتصادی مربوط باشد. از نگاهی دیگر هم میتوان گفت هر جا که بازاری وجود دارد، میتوان از اقتصاد و تحلیل اقتصادی سخن گفت و رویههای اقتصادی را مشاهده کرد. ازدواج نیز بازاری دارد که در آن میتوان سمت عرضه و تقاضا را دید، امکان انتخابهای بالقوه (فرض جایگزینی) در آن وجود دارد و الگوهای انتخاب را در آن میتوان مورد بررسی قرار داد.
اگر تحلیلهای اقتصادی کلاسیک را بپذیریم، باید تا حد زیادی به عقلانی بودن رفتار انسانها نیز باور داشته باشیم. سوال اینجاست که اگر افراد عقلانی تصمیم میگیرند و ازدواج میکنند، چرا به طلاق میرسند؟ آیا میتوان گفت طلاق نمونهای از شکست بازار و ناکارایی آن است؟
افراد قبل از ازدواج سعی میکنند بهترین انتخاب و به عبارتی یک انتخاب عقلانی را داشته باشند. مساله مهم در فرآیند هر انتخابی و به ویژه فرآیند ازدواج این است که اطلاعات افراد کامل و بدون نقص نیست. فرد در یک فضای شفاف و آزاد اطلاعاتی تصمیم نمیگیرد و حتی اگر بتواند درباره مواردی مثل شرایط اقتصادی اطلاعات کامل را به دست آورد، به بخش مهمی از اطلاعات دست پیدا نمیکند. این بخش مهم معمولاً همان بخشی است که منافع غیرمادی ازدواج را به ثمر میآورد؛ مثلاً اخلاق، عشق و محبت. قبل از ازدواج آگاهی و کسب اطلاع کافی از این بخش چندان آسان نیست و در نتیجه این اطلاعات ناقص، با وجود اینکه افراد سعی میکنند بهترین انتخاب را انجام دهند، این اتفاق الزاماً روی نمیدهد. علاوه بر این شرایط محیطی نیز وجود دارد که افراد را وادار میکند در چارچوب محدودتری تصمیم بگیرند؛
مثلاً مسائل فرهنگی یا قومی یا دامنه انتخاب در دسترس. همه این عوامل دست به دست هم میدهد تا بازار ازدواج کامل نباشد و کیفیت مورد انتظار را از آن شاهد نباشیم. به عبارت دیگر تعارضی بین انتظارات افراد از ازدواج و واقعیاتی که پس از ازدواج با آن مواجه میشوند به وجود میآید و با توجه به حد آستانه مورد قبول افراد، ممکن است تصمیمات متفاوتی را ایجاد کند.
اکنون میتوانیم به موضوع اصلی بحث برسیم. بعد از اینکه افراد یک انتخاب اشتباه انجام دادند یا به هر دلیلی تصمیم به طلاق گرفتند، چگونه میتوان ازدواج دوباره آنها را توجیه کرد؟
همانطور که گفته شد، بخشی از ادبیات اقتصادی در موضوع ازدواج به Matching میپردازد که بر اساس آن، به صورت بالقوه افراد متعددی وجود دارند که میتوانند با هم Match شوند. از سوی دیگر به دلایلی از قبیل نقصان اطلاعات و ناکارایی بازار ازدواج به علل گوناگون، افراد به بهترین Match دست نمییابند. برخی از افراد به بهترین انتخاب خود دست مییابند که در نتیجه ازدواج باکیفیتی را نیز تجربه خواهند کرد و شانس طلاق آنها پایین است؛ ولی شرایط برای دستهای دیگر اینگونه نیست و آنها به یک Match بد میرسند. Match بد به خودی خود احتمال طلاق را افزایش میدهد و اگر فرد تصمیم به طلاق بگیرد، اینگونه نیست که بعد از طلاق، اصل «ازدواج» زیر سوال برود. بلکه احتمالاً فرد به این نتیجه میرسد که با یافتن یک همسر بهتر، به منافع ازدواج دست یابد. در چنین حالتی است که میتوان گفت ازدواج مجدد، فرصت مجددی است برای Matching بهتر. البته در عمل با توجه به شرایط
محیط و عوامل متعدد اجتماعی، فرهنگی و ساختاری و نیز مواهب موجود فرد (سن، جنسیت، شغل، فرزند داشتن یا نداشتن و...) شاید فرد نتواند حتی وارد ازدواج دوم شود و به انتخاب بهتر برسد.
در سالهای اخیر در کشور ما آمار طلاق رو به افزایش بوده و در نتیجه تحلیل ازدواج مجدد پس از طلاق، اهمیتی ویژه پیدا کرده است. در دیگر کشورها وضعیت به چه صورت است؟ این افزایش آمار طلاق چه تحولاتی را در بازار ازدواج ایجاد کرده است؟
از دهه 70 میلادی به بعد به ویژه در کشورهای غربی، تحولات جدی در بازار ازدواج به وجود آمد؛ بدین صورت که تعداد ازدواجها و فرزندآوری کاهش داشته و از سوی دیگر گردش (Turnover) ازدواج (طلاق و ازدواج مجدد) افزایش یافته است. این فضای جدید شکلگرفته نتایجی داشته؛ مثلاً اینکه با افزایش طلاق، هزینه آن نیز کاهش پیدا کرده است. از سوی دیگر افراد پس از طلاق شانس بیشتری برای ازدواج مجدد، مثلاً با افراد طلاقگرفته دیگر دارند. البته اینطور نیست که بگوییم با افزایش طلاقها و شکلگیری بازارهای جدید ازدواج، نتیجه بهتری حاصل میشود یا منفعت کل افراد زیاد میشود. اما این فضای جدید این خصوصیت را دارد که باعث میشود افراد آسانتر ازدواج کنند و طلاق بگیرند و به بهترین انتخاب خود برسند. همین تغییر فضا باعث شده به تدریج ادبیاتی در علم اقتصاد درباره Re-Marriage به وجود آید که در آن هزینههای
طلاق، وضعیت اقتصادی افراد و بازتوزیع درآمدی پس از طلاق و حمایتهای اجتماعی یا دولتی از افراد طلاقگرفته اهمیت مییابد. مثلاً هزینههای طلاق را میتوان مانعی در مقابل افزایش آن دانست. از سوی دیگر حمایتهای اجتماعی از افراد پس از طلاق ممکن است نتیجه دیگری داشته باشد.
درباره الگوی ازدواج افراد پس از طلاق، مطالب متفاوتی عنوان میشود. مثلاً اینکه ازدواج دوم احتمالاً سنتیتر است و با کلیشهها تطابق بیشتری دارد. چه توضیحی درباره تفاوت رفتار افراد در ازدواج اول و دوم وجود دارد؟
شاید یک توضیح این باشد که افراد پس از طلاق معمولاً محتاطتر میشوند و در نتیجه به تجربههای عمومی که در قالب سنت یا کلیشه آمده است، رجوع میکنند. دلیل دیگر میتواند این باشد که افراد تجربههای بیشتری به دست میآورند و در نتیجه شکستهای پیشین، با آگاهی بیشتری وارد بازار ازدواج میشوند. این الزاماً بدان معنی نیست که افراد به سراغ سنتها و کلیشهها بروند، بلکه صرفاً آگاهی و اطلاعات فرد درباره ازدواج افزایش مییابد و در نتیجه میتواند Matching بهتری انجام دهد. ممکن است فرد در یک ازدواج سنتی به طلاق رسیده باشد و در ازدواج دوم به سراغ الگوهای غیرسنتی برود. در نمونه دیگر ممکن است فرد در نتیجه انتخاب مدرن در نهایت با شکست در ازدواج مواجه شده و طلاق گرفته باشد. احتمالاً چنین فردی به سراغ الگوهای سنتیتر خواهد رفت. نکته اینجاست که نمیتوان هیچ گزاره کلی درباره موفقیت یا عدم موفقیت الگوهای
سنتی یا مدرن ازدواج صادر کرد و در نتیجه نمیتوان به یک الگوی کلی درباره ازدواج مجدد دست یافت. در جمعبندی میتوان گفت فرد در ازدواج دوم احتمالاً در پی Matching بهتری خواهد بود و به دلیل تجربیات پیشین شاید اینگونه هم باشد. از سوی دیگر افراد در ازدواج مجدد، شاید فشار اجتماعی اولین ورود به ازدواج را نداشته باشند و همین امر باعث تصمیم مناسبتری در ازدواج آنها نیز به شمار آید، اما این امر در شرایط مختلف و برای زنان و مردان متفاوت است.
دیدگاه تان را بنویسید