علم اقتصاد درباره ازدواج مجدد پس از طلاق چه میگوید؟
قمار عاشقانه
خواننده این سطور احتمالاً با پروندههای پیشین «تجارت فردا» درباره اقتصاد ازدواج تا حدی آشناست؛ مجموعههایی که نظرات اقتصاددانان را درباره «ازدواج»، «همسانگزینی»، «طلاق» و «چندهمسری» مطرح کرده است.
خواننده این سطور احتمالاً با پروندههای پیشین «تجارت فردا» درباره اقتصاد ازدواج تا حدی آشناست؛ مجموعههایی که نظرات اقتصاددانان را درباره «ازدواج»، «همسانگزینی»، «طلاق» و «چندهمسری» مطرح کرده است. بر اساس این چارچوب تشکیل خانواده نیز در نهایت رفتاری است که افراد در آن با هزینه و فایده، جستوجو و حداکثر کردن مطلوبیت سروکار دارند. بر اساس این چارچوب حتی طلاق نیز میتواند یک رفتار عقلانی تلقی شود. اما سوال اینجاست که چگونه میتوان پس از ازدواج و سپس طلاق، ازدواج مجدد را نیز در چارچوب اقتصادی تحلیل کرد؟
در اثر طلاق برخی زیانهای روحی و مالی به وجود میآید که در این میان معمولاً زنان بیش از مردان متحمل زیان میشوند. بر این اساس میتوان پیشبینی کرد ازدواج مجدد با فردی دیگر، رفاه طرفین را افزایش دهد؛ رفاهی که شاید با زوج پیشین محقق نمیشد یا حتی در حال کاهش بود. پژوهشها نشان میدهند باور عمومی مبنی بر اینکه «مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد» کاملاً صادق است؛ در واقع افراد انتظاراتی را که حاصل تجربیات پیشین است در تصمیمگیریهای خود وارد میکنند و به همین دلیل ممکن است مادری که صاحب فرزندی از ازدواج پیشین است، تن به ازدواج ندهد. این ماجرا روی دیگری هم دارد: افراد در ازدواج مجدد، گزیدهتر و «سنتیتر» دست به انتخاب میزنند. یعنی این باور مطرح که مردهای ثروتمند و صاحب موقعیت اجتماعی یا زنان جوان و زیبا احتمال دارد در بازار ازدواج متقاضی بیشتری داشته باشند، در ازدواج دوم خود را به مراتب بیشتر نشان میدهد. کلیشهها در ازدواج دوم بیشتر حاکم هستند و افراد با محافظهکاری بیشتری دست به انتخاب همسر میزنند. مثلاً در ازدواج نخست که مردان درآمد کمتری دارند، ممکن است بیشتر به دنبال چارچوبهایی غیرسنتی بگردند؛
احتمالاً به این دلیل که در بازار سنتی جایی برای دستیابی به خواست خود نمییابند. در ازدواج دوم که با تسامح میتوان آن را عاقلانهتر دانست، فرد احتمالاً با گذشت زمان دارای درآمد و جایگاه اجتماعی بهتری نسبت به قبل است و در نتیجه به سراغ چارچوبهای کلاسیکتر میرود. در یک گزاره کلی و غیردقیق، که میتواند در فهم کلیت موضوع کارگر افتد، میتوان گفت «کلیشهها» در ازدواج دوم بیش از نخستین تجربه ازدواج به کار میروند.
ازدواج مجدد پس از طلاق، با دشواریهایی نیز روبهروست: مثلاً افراد ممکن است گزینههای کمتری نسبت به ازدواج اول در مقابل داشته باشند؛ چرا که سن بالاتری نسبت به دوران پیشین دارند، ممکن است حضانت یک کودک را بر عهده داشته باشند و حتی با گرفتاریهای مالی در نتیجه ازدواج دستوپنجه نرم کنند. نتیجه چنین فرآیندی روشن است: افراد به سراغ گزینههایی مسنتر، یا با شرایط مشابه میگردند و در حالتی حاد ممکن است هرگز دوباره ازدواج نکنند. در برخی جوامع سنتی طلاق بهطور کلی امری ناشایست تلقی میشود و در عین حال فرد برای زندگی مشترک با گزینهای جز ازدواج قانونی و رسمی روبهرو نیست. در چنین حالتی میتوان انتظار داشت پس از طلاق، فرد با دشواریهای دوچندان دستوپنجه نرم کند. با افزایش نرخ طلاق در جوامع مذکور ممکن است این روند تغییر کند و احتمالاً آسیبهای مترتب بر آن نیز کمتر شود.
دیدگاه تان را بنویسید