خودتان را جای معلولان بگذارید
نگاه سیاستمداران ایرانی به معلولیت و معلولان چگونه قابل اصلاح است؟
فرهنگ ما با وجود جنبههای بسیار غنی، واجد برخی عیوب است که حتماً باید نقد شود. شوربختانه نپرداختن صحیح به این جنبههای مستور موجب شده تا این فرهنگ در آن قسمتها ضعیف و نارس بار آید. اینکه مسوولان و مقامات سیاسی بهطور دائم هر مورد ناقص، ناخواسته و ناپسند را به معلول نسبت میدهند یا با لفظ معلول از آن یاد میکنند، یکی از همان جنبههاست که کمتر فرصت شده تا در رسانههای جمعی اعم از رادیو تلویزیون یا مطبوعات و مجلات و خبرگزاریها به آن پرداخته شود.
فرهنگ ما با وجود جنبههای بسیار غنی، واجد برخی عیوب است که حتماً باید نقد شود. شوربختانه نپرداختن صحیح به این جنبههای مستور موجب شده تا این فرهنگ در آن قسمتها ضعیف و نارس بار آید. اینکه مسوولان و مقامات سیاسی بهطور دائم هر مورد ناقص، ناخواسته و ناپسند را به معلول نسبت میدهند یا با لفظ معلول از آن یاد میکنند، یکی از همان جنبههاست که کمتر فرصت شده تا در رسانههای جمعی اعم از رادیو تلویزیون یا مطبوعات و مجلات و خبرگزاریها به آن پرداخته شود.
مشخصاً آنچه در جریان چنین گفتارهای ناخوشایندی بروز میکند، برچسبی است که روی روح و روان افرادی که ناخواسته و به واسطه شرایط جسمی، ذهنی یا روانی معلول هستند نصب شده و آنها و اطرافیانششان را آزار میدهد. این شیوه بیان که از منظری بیادبی کلامی، خشونت و امر خشن است، از منظری هم بهطور سیستماتیک افراد معلول را دچار تبعیض نهادی میکند یا به روند آن تسریع میبخشد.
تبعیضهای نهادی محصول نادیده گرفتنهای مداوم مشکلات، گروههای معترض و اقلیتهای متفاوت است که در نهایت تبعات ویرانگری همچون نابرابری را به جامعه تحمیل میکند. چیزی که از طرز تفکر افراد ناآگاه شروع شده و در نهایت به سطح گستردهای از توزیع نامناسب فرصتها و امکانات در اجتماع منجر میشود. در این شکل از بیان گویی فرد گوینده اعلام میکند «دیگران» یا همان معلولان وجود ندارند یا نیستند. در عین حال این طرز بیان نشان میدهد سیاستمدار تنها خودیها را میبیند.
پرسشی که همواره باید در این شرایط و در برابر چنین شکلی از بیان مطرح کرد این است که مگر فرزند معلول برای خانواده و اطرافیانش عزیز نیست؟ آیا فرد معلول، فرزند محسوب نمیشود؟ آیا به صرف بیماری یا نقص یا ناتوانی یک فرزند، پدر و مادر از فرزند محبت خود را دریغ میکنند که حال مقامات سیاسی ما اینچنین هر مورد نامناسبی را به معلول تعبیر میکنند؟ مگر میشود ابتلا به یک بیماری باعث کاهش مهر و محبت پدر و مادر به فرزند شود؟ اتفاقاً وقتی فرزند بیمار میشود وقت و انرژی و تلاش بیشتری از طرف خانواده صرف میشود تا فرزند بیمار به حالت طبیعی بازگردد. اینجاست که میتوان استدلال کرد عزیز بودن فرزند صرفاً به خاطر فرزند بودن او و نه سطح سلامت یا معلولیت وی است. پس وقتی مسوولی عبارت «ما این فرزند معلول را نمیخواهیم» را بهکار میبرد، الزاماً سخن سنجیدهای را بیان نکرده است.
در پژوهشهای جامعهشناسی معلولیت، اصطلاح تبعیض نهادی را برای روندهایی به کار میبرند که به دلیل ریشههای قوی آن تبعیض در اعماق اجتماع، ساختار جامعه دیگر دستخوش تغییر شده و افراد معلول حتی بهرغم قانون برابر، از چرخه فرصتهای برابر حذف میشوند. این یعنی جامعه خود به خود تبعیض را بیتوجهی به قوانین اعمال کرده و مثلاً معلولان را از حقوق بدیهی خود محروم میکنند.
فارغ از آنچه در ایران در حال وقوع است، نگرش درست به معلول و معلولیت باید با در نظر گرفتن حق و حقوق شهروندی افراد توام شود. در یک جامعه توسعهیافته، معلول صرفاً یک واژه است که فرد معلول را با شرایطی متفاوت خلق و تعریف میکند. این فرد معلول استعدادهای متفاوت و متنوعی دارد که اگر همت به خرج دهد و شرایط مساعد باشد، به راحتی قابل شکوفا شدن بوده و معلول را در جایگاهی کاملاً مساوی با فرد اصطلاحاً سالم قرار میدهد. بماند که گاه در بسیاری موارد، این نگرش موجب شده تا افراد معلول به مراتب و مدارجی برتر از افراد فاقد نقصهای جسمی، ذهنی و... برسند و از منظر توسعه انسانی، اثربخشی بالاتری را فراهم آورند.
عدم مدیریت کلام، نشاندهنده بحران مدیریت در سایر حوزههاست
ما واژههای مختلف را به راحتی و بدون اینکه به معنای آنها فکر کنیم، به کار میگیریم غافل از اینکه در همین روند زبانی، خشونت کلامی را نهادینه میکنیم. استفاده از واژهای که دور از شأن و شخصیت و جایگاه یک فرد باشد، تواناییها و استعدادهای آن فرد را زیر سوال برد و کرامت او را نادیده بگیرد، چیزی جز خشونت کلامی نیست. رسانه باید به این قبیل عبارات و شیوههای بیان حساس باشد و اجازه رواج آن را ندهد یا به شکل حرفهای با آن مقابله کند. آموزشی هم در سطوح مختلف به آحاد جامعه برای شیوه استفاده از کلمات و جایگاه هر واژه در ساختمان ارتباطات وی با جهان اطرافش داده نمیشود.
در عین حال خود گوینده باید بداند چطور از هر واژه استفاده کند. هیچگاه یک مقام سیاسی یا فرد صاحب تریبون نباید فراموش کند که حسابشده سخن بگوید چراکه کلماتی که وی استفاده میکند بیش از آنکه به شنونده برگردد، بیانکننده سطح تفکر و شخصیت و اندیشه گوینده است. سیاستمدار باید بتواند کلام را مدیریت کند و فراسوی چیزی را که بیان میکند ببیند. چراکه اگر به این مساله توجه نکند و سخن نسنجیدهای به زبان آورد، این پیام را به جامعه مخابره میکند که من فکر نمیکنم و حرف میزنم. سیاستمدار یا افراد مشهور باید بدانند که آنچه بر زبان جاری میکنند در دامنه کثیری، طیفها، عقاید و گروههای مختلفی را تحت تاثیر قرار میدهد. نباید فراموش کرد عدم مدیریت کلام توسط یک مدیر عالیرتبه، نشاندهنده بحران مدیریت در سایر حوزههای تحت نظر وی است. اخیراً در یکی از رسانهها نقد جالبی به بهانه سخنان اخیر یکی از سیاستمداران درباره معلولان نوشته شده بود. نقدی که ادعا میکرد: «سطح و کیفیت ادبیات مسوولان میتواند کیفیت مدیریت آنها را زیر سوال ببرد.»
مسوولی که امروز با چنین ادبیاتی از یک معلول یاد میکند، بدون شک در مقام یک پدر یا یک همسر، فرزند و همسر خود را نادیده میگیرد. از آنجا که ما در عصر حاضر در شبکهای بههمپیوسته از ارتباطات به سر میبریم و زندگی میکنیم، رخ دادن خطا در یک بخش به معنی احتمال وجود خطا در سطح بیشتری از سیستم است. سوالی که هماینک جامعه و در ابعاد کوچکتر معلولان کشور از مقامات سیاسی دارند این است که آیا در محیط زندگی خود با هیچ معلولی مراوده ندارند؟
چه کنیم که این پلشتی تکرار نشود؟
باید طبقه متوسط به مسائل اجتماعی حساس شود. تا مادامیکه معلول و معلولیت به شکلی مناسب در افکار عمومی و طبقه متوسط دیده نشود و مورد توجه قرار نگیرد، مساله حل نمیشود. تا وقتی که خود معلولان هم تا جایی که میتوانند با ارتقای سطح توانایی و دانش، ویژگی خود را به اثبات نرسانند و در عین حال در برابر چنین برخوردها و خشونتهای کلامی و غیرکلامی صدای اعتراض خود را بلند نکنند، امکان حل مساله وجود ندارد. این یعنی مخفیکاری و خاموش کردن صدای اعتراض و مطالبهگری در سطح خانواده از سوی معلولان تنها به استمرار وضعیت فعلی منجر خواهد شد. بخشی از وظیفه مهم تغییر ساختهای نهادی موجود متوجه خود معلولان است که بایستی جامعه را متوجه سازند که این مسیر اشتباه است و تبعات ناخوشایندی به بار میآورد. در این راستا جامعه معلولان ضمن رشد تواناییها، باید روشهای درست مطالبهگری و مسوولیتپذیری را آموخته تا به این ترتیب جامعه و افرادی که از وجود معلولان و رنجهای آنها بیخبرند، به مساله آگاه شده و با موج مطالبه، همداستان شوند.
ما اگر همدیگر را درک کنیم، باهم حرف بزنیم، تعامل خود را با گروههای دیگر افزایش دهیم و چرخه مذاکره را گسترش دهیم، قطعاً شاهد کاهش این رویه و حتی حذف آن خواهیم بود. مذاکرات ما اگر با همدیگر بر سر چگونه بودن و چگونه زیستن شکل گیرد و از نزدیکترین اعضای خانواده تا افراد و گروههای ناشناس را دربر گیرد، قطعاً میتواند به اینجا ختم شود که ساخت یک محله خوب، یک منطقه خوب، یک شهر خوب و یک کشور خوب همه در گرو مذاکره و تعامل و گفتوگو با همدیگر است. این روند کمک میکند ضمن دستیابی به فهمی مشترک از مسائل همدیگر، به حقوق یکدیگر هم آشنا شده و به همدیگر احترام بگذاریم.
نکته پایانی
سالهاست مساله معلولیت در جهان از مفهوم اولیه خود ناظر به نقص جسمی و حرکتی و ذهنی و روحی دور شده و ذیل عنوان دسترسی معنا پیدا کرده است. چیزی که اهمیت هر فرد را از جسم و ظاهر و ساختار فرد، به سمت اندیشه و ذهنیت فرد میبرد. تلاش کنیم در این مسیر قرار گیریم.