بررسی چشمانداز نظارت دولتی در عرصه فرهنگ در گفتوگو با احمد پورنجاتی
صیانت از حقوق هنرمندان
اگر دولت یازدهم که انگیزه بیشتری در حوزه فرهنگ دارد بخواهد این چشمانداز را مد نظر داشته باشد و رونق پایدار هنر و سینما را دنبال کند باید به شکل جدی همچون یک پاسبان از حقوق قانونی دستاندرکاران هنر صیانت کند.
برای فعال سیاسی خوشنام اصلاحطلب، دغدغههای فرهنگی همچنان اولویت دارد. نه به سبب اینکه او از صدا و سیما تا ریاست کمیسیون فرهنگی مجلس ششم، مدیر فرهنگی بوده است بلکه به سبب علایق خاص او که همیشه بر رفتار سیاسیاش چربیده است. احمد پورنجاتی در گفتوگو با تجارت فردا، درباره دخالت دولت در عرصه فرهنگ و هنر، به بیان ایدههای خود پرداخت و نقش دولت را به سه عرصه حاکمیتی تقلیل داد. او امیدوار است چشمانداز نظارت دولتی در عرصه فرهنگ در سال پیشرو کمتر باشد.
دولت بزرگترین فعال همه حوزهها در ایران است؛ از اقتصاد گرفته تا فرهنگ. با توجه به اتکای بیش از سه دهه هنر و فرهنگ ایران به امکانات دولتی و علاقه دولتها به «تصدیگری»، چگونه میتوان به کاهش این حضور امیدوار بود؟ اساساً با تصدیگری دولت موافقید یا مخالف؟
ترجیح و چهبسا ضرورت دارد دولت در هیچ بخشی -به ویژه اگر به لحاظ سازمانیافتگی اجتماعی به مرحله قابل قبولی برای کنشگری رسیده باشد- تصدیگری نکند. اما عرصه هنر ویژگیهای خاص و متمایزکنندهای دارد که برای پاسخ تفصیلیتر نیازمند هستیم بهگونهای گذرا هم شده بررسی کنیم از آغاز انقلاب از کجا آمدهایم و در کجا قرار داریم؟
در سالهای ابتدایی انقلاب به لحاظ شرایط خاص کشور انقلابی، به اساس کار فرهنگی و هنری و خطمشی آن با تردید نگریسته میشد. اما در دولتهای بعد چرا این حضور پررنگ دولت ادامه یافت؟
بله، درباره نوع نگرش دولتها به مقوله فرهنگ از ابتدای انقلاب تاکنون، میتوانیم پنج دوره را فصلبندی کنیم. نخست دوره کوتاه ابتدای انقلاب که من البته با نوعی بیان مزاحگونه، اسم آن را دوره «برقگرفتگی» میگذارم که ویژگی عمده آن این بود که هنر دستکم از منظر کسانی که در گذشته در حوزههای هنری اعم از سینما، تئاتر، هنرهای تجسمی و موسیقی فعالیت میکردند، در شرایط بلاتکلیفی به سر میبرد. دوره دوم دوره «بازیابی» و به اصطلاح، «ریکاوری» تکریم هنر ملی بود. دورهای که عمدتاً با دوره وزارت آقای خاتمی شناخته میشود. البته پیش از ایشان هم گامهای ابتدایی برداشته شده بود اما عمدتاً در دوره نسبتاً طولانی وزارت ایشان در دولت مهندس موسوی بود. یک عنوان کلی؛ به نظر من هدف آن دوره، «تکوین» و «تکریم» هنر ملی در همه عرصههای هنری مانند تئاتر، موسیقی و به ویژه سینما بود که با «نهادسازی» در این بخش دنبال شد.
و با وجود این تلاشها، همچنان دولت، بازیگر اصلی این عرصه بود.
بله، ویژگی دوره دوم این است که از زاویه مسوولیت دولت در امور حاکمیتی به فرهنگ پرداخته میشد اما یک تفاوت جدی را باید در نظر گرفت.
تصدیگری به مثابه نوعی الگوسازی و نمونهسازی مورد توجه قرار داشت. در آن دوره فرآیند هدایت و نظارت به شکل قابل قبول و بهگونهای متوازن پیش میرود اما به هر حال سینما و بقیه بخشها، پشتگرم به حمایتهای گوناگون بودند یعنی با تاسیس «بنیاد فارابی» در سینما و برخی ساختارهای تشکیلاتی در حوزههای دیگر، نقش مستقیم و حمایتگرانه موثر برای انجام آفرینش هنری در این دوره وجود دارد و نوعی «کارپذیری» حتی به صورت زیرپوستی در این دوره به چشم میخورد. یعنی یک فیلمساز گرچه به دلیل نوع نگاه فرهنگی قابل قبولی که در آن دوره وجود داشت از امکان مناسبی برای ارائه خلاقیتهای خود برخوردار بود اما این روند معطوف به آن چشماندازهایی که موردنظر هنر ملی است قرار داشت؛ هنر ملیای که توسط سیاستگذاران و برنامهریزان کشور و البته خواست اجتماعی تعریف میشد.
رد پای بخش خصوصی را از چه زمانی میتوان در حوزه فرهنگ دید. یعنی چه مقطعی، دولت به حضور یک رقیب -حتی نهچندان جدی- رضایت داد؟
این روند تا حدی در دوران سازندگی و البته به شکل پررنگ و هدفمند، در دوران اصلاحات دیده شد. دوره واگرایی، استقلال و تکوین فعالیتهای بخش خصوصی و هنر مستقل، در دوران اصلاحات به اوج خود رسید. آن دوره بیشترین تراوش آفرینشهای خلاق را در همه عرصههای هنری و حتی فرهنگی شاهد هستیم و بهگونهای کمنظیری در دوره اصلاحات به ویژه در دولت نخست آقای خاتمی نوعی ریلگذاری تازه عمدتاً توسط خود دستاندرکاران و اصحاب فرهنگ و هنر در همه عرصهها به ویژه هنر در دستور کار قرار گرفت. حتماً باید از مرحوم سیفالله داد یاد کنیم که نقش مهمی در ترسیم این سپهر تازه در حوزه سینما داشت.
اما دولت و زیرمجموعههای آن، در آن دوره هم فعال بودند.
بله، همچنان رویکرد حمایتی در حوزههای هنری به ویژه سینما وجود داشت اما کافی نبود چرا که محدودیتهای بودجه عمومی این امکان را نمیداد. مساله مهم آنجا بود که روشهایی در حوزه توسعه هنر مورد توجه قرار گرفت که به شکل غیرمستقیم، هم بخش هنر از امکانات عمومی بهرهمند شوند و هم به نوعی شبیه آنچه آقای خاتمی در دوره دوم مورد اشاره من دنبال میکرد، عرصه هنر وابستگی مستقیم به بودجه دولت که نوعی شکل تصدیگری را القا کند نداشت. فرصت نیست نمونهها را بگویم اما یک مثال میزنم. محصول تلاش کمیسیون فرهنگی مجلس ششم و همراهی صمیمانه دولت و البته همراهی سازمان مدیریت و برنامهریزی آن دوره این بود که در بودجه سالانه، دستگاهها اجازه داشته باشند نیم درصد از اعتبارات عمرانی را که در اختیار آنهاست برای فعالیتهای هنری هزینه کنند. رقم بزرگی است. مثلاً یک بخش دولتی که به هر حال میخواهد جاده بسازد این فرصت را داشته باشد که با نگاه هنرمندانه به طراحی، نقشهبرداری و پیشبینی اماکن عمومی در طول جاده بپردازد و از هنرمندان در این حوزه کمک بگیرد.
این امر به فعالان این حوزه این امکان را میداد تا از پشتوانه مالی در نظر گرفتهشده برای ارائه خلاقیت هنری بهره بگیرند. یا در یک وزارتخانه اگر بنا بود یک مرکز همایشها ساخته شود، مسوولان آن موظف باشند به سراغ هنرمندان بروند و سالن چندمنظورهای احداث شود که برای اکران فیلمها نیز مناسب باشد. در نظر بگیرید چه ظرفیت بزرگی برای زیرساخت هنر فراهم میشد. البته تا شرایط مطلوب فاصله داشتیم اما نگاه زیرساختی به این حوزه و تقلیل نقش حاکمیتی در حدی که قانون اجازه میداد در آن سالها جریان داشت.
شما در یکی از گفتوگوهای مطبوعاتی خود، دوران دولتهای نهم و دهم را دوران «بازی از اول» نامگذاری کردید. این دوره را میتوان شبیه همان دوره سالهای ابتدای انقلاب دانست؟
بله، دوران هشتساله احمدینژاد، دوره «واپسگرایی» عرصه هنر است و گویی همه به دنبال شیوه بازی از اول بدون در نظر گرفتن تجربیات دو دهه پیش از آن بودند اما با دوره اول تفاوت داشت. تلفیقی از دوره اول که «برقگرفتگی و ترسیدگی» نامگذاری کردم و دوره دوم که «دوره تمرکزگرایی» بود به اضافه تزریق یک دیدگاه تنگنظرانه خاص در این بخش پیاده شد. این دوره به عنوان یک دوره و پژمرده باید دیده شود که جمله «حال سینما و هنر خوب نیست» از دل آن بیرون آمد.
با در نظر گرفتن آن چهار دهه، امروز در آغاز دوره پنجم در دولتی که اعلام کرده به دنبال «دولت فرهنگی» و نه «فرهنگ دولتی» است، تحول خاصی در کاهش تصدیگری در سینما مشاهده میکنید؟
باید در حوزه هنر، تفکیک نقشها دنبال شود. اگر بخواهم نقش دولت و جامعه مدنی در این دوره را توصیف کنم باید به وضع موجود بپردازم که متاسفانه هنوز رنجور ادامه برخی روندهای گذشته است. بخشی که آسیب دیده و همچنان در معرض آسیب جریان افراطی باقیمانده از دوره قبل است که دائماً در حال مقابله با حوزه فرهنگ بوده و مجال برنامهریزی فرهنگی و هنری را گرفته است. اما خوشبختانه در مجموعه عرصه هنر، ظرفیتهایی در کشور ما شکلگرفته که دستکم در مقایسه با بسیاری از کشورهای در حال توسعه و کشورهای منطقه، شرایط بهتری را دارد و این به مدد تلاش کنشگران این عرصه است که جاخالی نداده و به کار و فعالیت مشغولند. سینمای ایران هم جنبه هنری مشخصی در جهان امروز دارد و هم برخی ویژگیهای «صنعت» شدن را داراست. امروز عناصر لازم برای بروز خلاقیتها وجود دارد.
اگر دولت بخواهد شکل مطلوب حضور در عرصه هنر را دنبال کند، به باور شما چه کارهایی انجام بدهد و از چه اموری بپرهیزد؟
امور حاکمیتی شامل سه عرصه است که دولت باید به آنها بسنده و البته به شکل جدی وظایف خود در این عرصه را دنبال کند. نخست قانون و مقررات است که باید در حوزه هنر و سینما به طور مشخص بهگونهای کاملاً شفاف و محدود در حداقل ضرورتها دنبال شود. به نظر من حتی در مواردی باید مقرراتزدایی اتفاق بیفتد. درست شبیه همان کاری که در حوزه اقتصاد در مجلس ششم انجام دادیم و به تصویب قانون سرمایهگذاری خارجی منجر شد و تسهیل سرمایهگذاری و حذف قوانین بیخودی را که به شکلگیری کانونهای فساد میانجامید دنبال میکرد. در این زمینه لازم است کاملاً از سلیقهگرایی پرهیز شود و مدیران به ویژه از اظهار فضلها یا نظرات بیپایه که ممکن است در ظاهر امر با قالبهای شرعی، فرهنگی و اخلاقی ارائه شود اما مربوط به نظر شخصی افراد و نه نهادهای قانونگذار مشخص در قانون است، تاثیر نپذیرند.
بخش دوم کار حاکمیتی دولت که جدیتر بوده و حتی فراتر از دولت در بخشهای عمومی دیگر مثل شهرداری یا حوزه هنری باید دنبال شود، فراهم ساختن زیرساختهای حوزه هنر به ویژه سینماست. اما من اصرار دارم هنر به مفهوم کلی مورد توجه باشد چون واقعاً فقط سینما نیست. تئاتر ما بسیار نیازمندتر است چرا که به دلیل ویژگیهای خاصی که عرصه نمایش دارد، برخلاف دیگر کشورها تئاتر ما مهجور مانده است. باید برای حوزه موسیقی، فضای روزآمد فراهم شود و در هنرهای تجسمی، زیرساختها بهگونهای در نظر گرفته شود که دستکم برای یکی دو دوره قانونگذاری بودجه، منابع به صورتی جهشی در آن صرف شود. اگر دولت مدعی محدودیت بودجهای است، امکان سرمایهگذاری سودبخش برای بخش خصوصی را فراهم کند.
و عرصه سوم؟
سومین عرصهای که از منظر امور حاکمیتی باید مورد توجه باشد، صیانت از امنیت حقوقی فعالیت هنری است. اگر دولت یازدهم که انگیزه بیشتری در حوزه فرهنگ دارد بخواهد این چشمانداز را مد نظر داشته باشد و رونق پایدار هنر و سینما را دنبال کند باید به شکل جدی همچون یک پاسبان از حقوق قانونی دستاندرکاران هنر صیانت کند. این حالت «شلکن سفتکن» و «پهلو به پهلو چرخیدن» به اعتبار بحثهای سلیقهای برخی افراد و نهادها باید کنار گذاشته شود.
اگر قرار نیست پروانه ساخت داده شود خب ندهید اما اگر پروانه ساخت دادید و پس از آن پروانه نمایش هم صادر شد تا اکران عمومی محکم بایستید. شاید به نظر، نسخهپیچی از بیرون گود باشد اما خود من چنین تجربیاتی دارم.
در دوران آقای لاریجانی که مدتی معاون صدا و سیما بودم، سریالی ساخته شد و تمام مراحل لازم آن طی شد و به پخش رسید. پس از پخش یکی از قسمتها، رئیس وقت لاریجانی تماس گرفت و گفت پخش سریال قطع شود. درباره دلیل این موضوع سوال کردم. گفت با پخش فلان صحنه از فلان جا تماس گرفتهاند که چرا چنین شده است؟
گفتم مگر با سرمایه فکری و هنری و اعتبار یک دستگاه و رسانه میتوان بازی کرد؟ این سریال همه مجوزهای لازم را گرفته و امکان ندارد چنین کنم. اگر ناراحت هستید من میتوانم از امروز بر سر کار خود حاضر نشوم و پخش را ادامه دادیم.
آن صحنه چه مشکلی داشت؟
نه به این معنا که فسق و فجوری را نشان میداد بلکه کاملاً سلیقهای با فهم نادرست، به سریال نگاه شده بود. معلوم است که با این همه نظارت، یک فیلم نمیتواند خلاف روشن داشته باشد. اما فیلمهایی که در همین دولت یازدهم با مشکل مواجه شدهاند واقعاً چه خطایی داشتهاند؟ مشکل در آنجاست که گروهی برداشت میکنند مثلاً فیلم «عصبانی نیستم» میخواهد درباره وقایع 88 روایتی متفاوت ارائه دهد. اصلاً فرض کنیم چنین باشد این فیلم مخاطبی بیش از یک میلیون نفر خواهد داشت و مجوزهای لازم را نیز گرفته است.
پروانه ساخت صادر شده، مرحله ساخت و تولید را پشت سر گذاشته، در هیات انتخاب جشنواره سی و دوم چند بار دیده شده و به بخش مسابقه راه یافته است. چرا باید آن اتفاقات رخ دهد؟ اینها به شکل جدی به امنیت حقوقی حوزه هنر لطمه میزند. من فکر میکنم در یک جمله، داستان این است که نقش حاکمیتی دولت باید نقش برجسته اما به لحاظ حجم، کوچک، عاقلانه، خردمندانه و قابل پذیرش برای دستاندرکاران هنر باشد. بخش تصدیگری باید به حد «هیچ» برسد. من بخشهای زیرساختی و پشتیبانی را وظیفه دولت میدانم. به عنوان یک شهروند عادی که اندکی آشنایی با هنر دارد میگویم در حال حاضر نوعی دلخوری نهادینه شده در دستاندرکاران هنر به ویژه سینما وجود دارد که میبینند به تعبیری برخی از پشتیبانی مالی در تولید یک فیلم به اشکال مختلف بهرهمند میشوند اما دهها کارگردان عزیز، ارجمند و نامدار کارهای بزرگی را در سر دارند اما چون بسیار پرهزینه است و نیازمند جلوههای ویژه و جنبههای مختلف فنی است، امکان آن را ندارند. میبینیم برخی افراد بدون رودربایستی از رانتهای ارتباطی استفاده میکنند و بودجه 100میلیاردی برای یک فیلم در نظر گرفته میشود.
شاید همه اینها را مستقیماً دولت نداده باشد اما امکان آن فراهم شده است. خب کارگردانان شاخص دیگر میگویند اگر چنین امکانی به ما داده شود، «بن هور» میسازیم!
به هر حال پیشنیاز همه عرایض من این است که سازمان سینمایی کشور در بخش سینما و مجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد به شکل جدی و موثر، نهادهای فراگیر و موجه هنری را محور قرار دهند و منشور متفقالعلیه درونزا را تدوین کنند. با تدوین قانون برای فرهنگ و هنر مطلقاً مخالفم برای همین در دوران مرحوم داد که قانون سینما مورد بحث بود، در جلسات تاکید داشتم هر جا قانون بگذاریم یعنی پنجه بر گلوی آن فعالیت گذاشتهایم چون مشخص نیست همیشه مجریانی بر سر کار باشند که با نگاه «موسع» به قانون بنگرند. همه اینها باید یک بار برای همیشه روانسازی شود و سهم دولت در سه عرصه حاکمیتی، محدود شود.
دیدگاه تان را بنویسید