شناسه خبر : 19565 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

محمدعلی سپانلو مثل شعرهایش بود

برای شاعر تهران

من همیشه از تلفن‌های بی‌موقع و بر در کوفتن‌های بی‌هنگام می‌ترسم. نزدیک نیمه‌شب بود که تلفن زنگ زد. اسد سپان تمام کرد. خبری که مدت‌ها در هوا می‌چرخید. تازه روز قبلش بود که خبر بهبود نسبی و ثبات منتشر شده بود.

اسدالله امرایی/نویسنده و مترجم
من همیشه از تلفن‌های بی‌موقع و بر در کوفتن‌های بی‌هنگام می‌ترسم. نزدیک نیمه‌شب بود که تلفن زنگ زد. اسد سپان تمام کرد. خبری که مدت‌ها در هوا می‌چرخید. تازه روز قبلش بود که خبر بهبود نسبی و ثبات منتشر شده بود. تجربه تلخ بستری شدن سیمین و مرگ چند بار اعلان‌شده او، همراه با عکس‌های یادگاری اینکه بغل‌دست سیمین نشسته من هستم، آزارش داده بود. برای همین بیمارستان رفتن و وضع سخت بیماری‌اش را جار نزد. به اطرافیان هم سپرد به کسی نگویید و تنها تعدادی از دوستان نزدیک می‌دانستند و پزشک معالجش هم قدغن کرده بود. چشمان درشت و خنده‌هایی که تا آخرین روز بیماری مرگ را به سخره می‌گرفت. خبر را که از دکتر مجید کوچکی شنیدم جا خوردم، کمرم را به صندلی فشردم. با دوستان صحبت کردیم و بی‌صدا جلو در بیمارستان جمع شدیم. البته همه قرار است بمیرند. ما هم در صف ایستادگان این سرنوشت محتوم هستیم تا کی نوبت ما برسد؛ هر چند ترتیب و نوبتی نیست. سپانلو دوست خوبی بود برای همه و یکی از ویژگی‌هایش سعه‌صدرش بود. هیچ‌گاه عصبانی ندیدمش. چهره فعال عرصه شعر و ترجمه و ادبیات بود. سال‌ها با هم دوست بودیم و دوستی‌مان هم از آن دوستی‌های بی‌غل و غش. هر بار سراغش می‌رفتی کتاب‌هایی نیم‌خوانده روی میز بغل کاناپه خودنمایی می‌کرد. یکی از عادت‌هایش نامه نوشتن بود و برای نامه نوشتن هم آدابی قائل بود. می‌گفت نامه نوشتن همین‌طوری نمی‌شود. باید روی کاغذ بنویسی، آن هم یک رو، از پایین تا بزنی، توی پاکت بگذاری، تا وقتی مخاطب در پاکت را باز کند، اول عنوان خودش را ببیند و بفهمد که نامه خطاب به اوست و اگر خطابش به کسی دیگر باشد باقی نامه را نخواند. نامه باید تمبر بخورد درست و مرتب و بعد آدرس و الی‌آخر.
سپانلو را شاعر تهران می‌نامند، خودش هم همین را می‌پسندید. نشان شوالیه فرهنگ و ادب فرانسه را داشت و همه‌جا شعر ایران را نمایندگی می‌کرد و شهر تهران را دوست داشت و با آنکه منعی برای رفتن نداشت، میل رفتنش نبود. از عضوهای موثر و موسس کانون نویسندگان ایران هم بود. هم اینکه آثار فراوانی نوشته و ترجمه کرده است. نویسندگان زیادی را برای نخستین بار کشف و معرفی کرد. از سن ژان پرس، آلبر کامو، گراهام گرین و گیوم آپولینر نیز آثاری را ترجمه کرده است. اول بار که با سپانلو آشنا شدم به واسطه قلمش بود و معرفی علی‌اصغر شیرزادی. استادی مثل محمدعلی سپانلو ابایی نداشت از اینکه در مراسم رونمایی کتاب نویسنده جوانی حضور یابد یا به بزرگداشت شاعر جوانی برود یا در مراسم افتتاحیه کتابفروشی کوچکی در آن سوی شهر بیاید؛ چه هر کدام از اینها فرصتی است برای اهل‌قلم تا حرف‌های روز را بشنوند که استاد داستان، همینگوی گفته است، نویسنده گوشی برای شنیدن داشته باشد. سپانلو این گوش را داشت و هوشی سرشار. اغراق نیست اگر بگویم که سیمای مردم تهران و شهر تهران به‌ویژه چنان دقیق و زنده در شعرهای او توصیف شده که برای همیشه در دل و جان مخاطبی نقش می‌بندد که شاید هرگز به این خطه سفر نکرده باشد. باز هم اغراق نیست که بگوییم نسل‌ها با بازآفرینی واقعیت و در جست‌وجوی واقعیت مانوس شده بودند و هستند. در گزینش و تقسیم‌بندی نویسندگان معیار ایدئولوژیک نداشت. آخرین چاپ «در جست‌وجوی واقعیت» را نشر افق منتشر کرد. قصه‌هایی از داستان‌نویس‌های ایرانی که اکثرشان نویسندگان حرفه‌ای و مطرحی هستند. کاری که سپانلو کرده‌کاری کم‌سابقه است. دست کم در کشور ما چنین کاری کمتر صورت گرفته. اما همه‌ساله صدها عنوان کتاب از این دست در آمریکا و اروپا منتشر می‌شود. در جست‌وجوی واقعیت به واقع ادامه کتاب بازآفرینی واقعیت است. این مجموعه شامل داستان‌هایی از نویسندگان بنام و گزارش مختصر و مفیدی را درباره وضعیت داستان‌نویسی ایران منعکس می‌کند. این کار مسبوق به سابقه است و شاید بدانید در آمریکا از سال 1915 همه‌ ساله از میان داستان‌های کوتاهی که در نشریات ادبی و عمومی منتشر می‌شود در سه غربالگری داستان‌هایی در حدود صدتا جمع می‌کنند و به یک نویسنده یا دو نویسنده شاخص می‌دهند تا از بین آنها 20 تا 30 داستان انتخاب کند و داستان‌های انتخابی را به عنوان بهترین داستان‌های کوتاه سال منتشر می‌کنند.index:1 در هر سال یک یا دو نویسنده مهمان به طور مشترک کار انتخاب نهایی داستان‌ها را انجام می‌دهند. از میان داستان‌های سالانه هم هر 10 سال منتخبی ارائه می‌شود. داستان‌های سده را هم که چند سال پیش جان آپدایک گرد آورد. ظاهراً هم 100 سال اولش سخت بوده. بعد از داستان‌های سده هم این رسم ادامه دارد و حتی یک سال هم تعطیل نشده که هیچ بلکه گسترش هم یافته است. بهترین مقالات سال، بهترین نمایشنامه‌های سال، بهترین داستان‌های نو‌قلمان و به قول خودشان صداهای بالنده. این فهرست را که بررسی کنیم می‌بینیم خیلی از این نام‌های ماندگار و بعداً جایزه پولیتزر گرفته و جایزه نوبل برده در این مجموعه‌ها جا دارند. ضمناً به نویسنده‌ای هم که کارش برگزیده می‌شود، کسی فحش نمی‌دهد و داد و هوار انتخاب‌نشده‌ها بلند نمی‌شود و ایضاً انتخاب‌کننده را به زد و بند و سفارش و پیغام متهم نمی‌کنند. چه کسی می‌تواند قایق‌سواری در تهران را از یاد ببرد یا مجموعه خانم زمان را و خیابان میرداماد در شعر او جاودانه شده. او بر قله نشسته بود و پرواز کرد. در آثارش نقش و مهر م.ع.سپانلو زده شده است. آثارش مرزهای ملی را پشت سر گذاشته است و به عربی، انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی و روسی و چینی و سوئدی و آلمانی هم ترجمه شده. دوست چینی‌ام که مترجم ادبیات فارسی است وقتی به دیدن او آمد گفت از نوع برخورد او مشخص است که نویسندگی را نه از کرسی‌های دانشگاهی و پشت میزنویسی که از بطن زندگی آموخته. سپانلو با آفریده‌هایش زیسته به گرفتاری و غم و اندوهشان اندوهگین شده و در شادی آنها شریک بوده. افتخاری داشتم که مدتی در خدمتش باشم برای چاپ و انتشار چند اثرش از جمله قایق‌سواری در تهران و مقلدها نوشته گراهام گرین که هنوز مانده تا به دست خوانندگان ایرانی برسد. سپانلو به ادبیات ایران اهمیت زیادی قائل بود و همیشه آثار جوان‌ترها را هم می‌خواند. او در مقالاتش به اتفاقات کوچک و بزرگ ادبی و هنری در ایران معاصر می‌پرداخت و اذهان را معطوف به کارهایی می‌کرد که دیده نشده. مقالات پراکنده او در دیده‌بان خواب‌زده منتشر شد که در چهار بخشِ دیدن به تصادف، ضدفراموشی، درنگ‌ها و گردشگری نوشته شده. با خواندن دیده‌بان خواب‌زده خواننده درمی‌یابد که این شاعر چقدر کتاب می‌خواند و چقدر خوب می‌خواند. کتاب‌های زیادی را در این کتاب معرفی کرده. یادداشت‌هایش اغلب کوتاه است. از یک پاراگراف کوتاه یک‌صفحه‌ای گرفته تا حداکثر سه چهار صفحه کتاب. نگاه تیز و کنجکاو ملاح پیر قایقرانی در تهران که نشر افق منتشر کرده بود امروز بهانه‌ای خواهد بود که کتاب‌های معرفی‌شده ایشان را دوباره بخوانیم یا اگر نخوانده‌ایم به جست‌وجویش برویم، هر چند ممکن است بعضی را پیدا نکنیم یا باید از دستفروش‌های کنار خیابان انقلاب بخواهیم یا از بازار کتاب‌های دست چندم پاساژ ایران به قیمت‌های بالا. سپانلو در مجموعه تاریخ شفاهی که متاسفانه خودش آنقدر زنده نماند تا شاهد انتشار به تاخیر اجباری افتاده آن باشد خیلی حرف‌های صریحی دارد و از همه چیز گفته. از روابطش با جلال آل‌احمد و نگاه آل‌احمد در شعر و پیشنهادهای جلال که با خط خودش با مداد کپیه -که برای نسل امروز ناآشناست- می‌گوید.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها