دستبرد به آثار نویسندگان و مترجمان به بهانه «عدالت اجتماعی»!
خردهروایتهایی از دانلود غیرقانونی
به شخصه از اینکه آثاری را که ترجمه میکنم تعداد هرچه بیشتری بخوانند خوشحال میشوم، البته تا آنجا که معیشتم به خطر نیفتد.
به شخصه از اینکه آثاری را که ترجمه میکنم تعداد هرچه بیشتری بخوانند خوشحال میشوم، البته تا آنجا که معیشتم به خطر نیفتد. مگر خود ما، همه ما، اموال فکری و فرهنگی همه جهان را مال خود و خلاصه بیتالمال نمیدانیم؟ کداممان میتوانیم ادعا کنیم که حق و حقوق همه کسانی را که از محصولاتشان استفاده میکنیم تمام و کمال پرداخت کردهایم؟ کدام یک ما میتوانیم مدعی شویم که بابت ترجمه آثار و دیدن فیلم و شنیدن موسیقی و... کاملاً اخلاقی رفتار کردهایم؟ نه، نکردهایم. خب، میتوانیم لابد مدعی بشویم که ما آن پیمان جهانی را امضا نکردهایم، اما در کشور خودمان که قانون مولفان و مصنفان برقرار است! بله، درست است.
میتوانیم بگوییم که با این پول ملی اصلاً از عهده پرداختن بهای محصولات اصل ممالک دیگر برنمیآییم. این هم درست است. میتوانیم از تیراژ اسفبار کتاب نالههای مکررمان را از سر بگیریم، و از دشواری معیشت اهل قلم که از این راه گذران میکنند. اما میتوان دستکم نگاهی ملی داشت،
مثلاً خود من محال است موسیقی و کتاب و آثار فرهنگیِ در دسترس در بازار ایران را به صورت غیرقانونی مصرف کنم.
یعنی فقط حق صاحبان آثار هموطن و در وطن را رعایت میکنم. شاید در ماه یک بار هم گوشت قرمز نخرم، اما پول این محصولات را حتماً میدهم. خب، خیلیها هم هستند که گوشت و لباس و کفش فلان و هزار چیز دیگر برایشان ارزانتر مینماید تا یک سیدی اصل یا یک کتاب. این را هم کاریش نمیشود کرد. این نیاز و این اصل اخلاقی باید تعلیم داده و درونی شده باشد، والا هزار بهانه میشود تراشید تا از زیر خرج کردن برای محصولات فرهنگی در رفت. البته نوبرش را همین اواخر دیدیم، به نام عدالت اجتماعی، که همه جورش را دیده بودیم، جز این یکی. سایتی گویا به همین دستاویز کلی کتاب را که در بازار بود در حوزه علوم انسانی و بالاخص فلسفه پیدیاف کرده و در دسترس «علاقهمندان» قرار داده بود.
برخی هم نامهای در اعتراض نوشته بودند که این حاصل زحمت ماست که از کیسه خلیفه بخشیدهاید و به خود هم نشان برقراری عدالت اجتماعی دادهاید. و برخی هم بر آنها تاخته بودند، اما نمیشود با این دستاویزها به اهل قلم تاخت که شما با عدالت اجتماعی مخالفید و تف بر شما سرمایهدارهای پدرسوخته، که مخالفید اموالتان با دیگران تقسیم شود! انگار نه انگار که اینها بالاخره کارگر فرهنگیاند و جان کندهاند و لابد سهمی در ارزش افزوده باید داشته باشند.
اگر به ادعایی که میکنید باور دارید. یا این دستاویز که این ناشران از قِبَلِ کار اهل قلم ثروتها اندوختهاند و خون مردم را در شیشه کردهاند. تردید ندارم هستند ناشرانی که چنین کردهاند، بیاخلاقاند و هیچ اصل و اصولی ندارند، رانتخوارند و... اما ثروتهای آنچنانی را باور کنید نمیتوان از آثار اهل قلم مستقل کسب کرد، با این تیراژهای لاغر و این پیشبینیناپذیری قیمت مواد اولیه و متولیانی که میتوانند با یک چرخش قلم کل زحمات و هزینهها را بر باد بدهند.
بگردید منابع این ناشران را جایی دیگر جستوجو کنید. ناشران سالم و خوشرفتار هم هستند، اما مگر چنین تفکیکی قائل شدهاند در بازار دانلود و کپی غیرقانونی؟
تجربه دیگرم را بگویم. در سایت بنیاد فرهنگی هوشنگ گلشیری آثار او را مجدداً تایپ کردهایم و گذاشتهایم تا همه بتوانند بخوانند. پیدیاف هم نکردیم که سبکتر باشد و استفاده از آن آسانتر. برایمان زحمت بسیار داشته و هزینه، اما کردهایم.
چون اعتقاد داریم حق همه است این رمانها و داستانهای کوتاه را بخوانند که احتمالاً در افق قابل پیشبینی قانوناً به بازار نخواهند آمد.
سایتهایی عین همین فایلها را گذاشتهاند و تازه زیرش نوشتهاند حق هرگونه استفاده بدون ذکر مأخذ ممنوع! حتی نکردهاند لینک بدهند به سایت بنیاد یا بگویند این بنیاد این فایل را تهیه کرده. اما انبوهی سایتهای دیگر هستند که آثار او و بنده و خیلیهای دیگر را که در بازار هست و میتوان خرید پیدیاف کردهاند و گذاشتهاند، گاه حتی آثاری را که تازه چاپ و توزیع شدهاند.
اعتراضی گاه برایشان نوشتهام، که البته به جایی نرسیده. بگذریم از افستهای بیشمار در بازار، که گاه حتی در کتابفروشیهای رسمی به فروش میرسند. من هیچ مخالفتی با افست کتابهای ناموجود در بازار ندارم. بهتر است باشند تا اصلاً کسی دسترسی به این آثار نداشته باشد. بحث من آثار موجود است که میتوان با پول معقولی -به نسبت جاهای دیگر دنیا، به خصوص اروپا و آمریکا- آنها را تهیه کرد.
تجربه دیگرم را بگویم. چند سال پیش باخبر شدم که کتابی سیصد و اندیصفحهای از داستانهای کوتاه گلشیری به انگلیسی در شیکاگو منتشر شده است. نامهای برای ناشر نوشتم که ناشر ثبت شده در آمریکاست.
البته لابد حدس زدهاید که از هموطنان عزیز بود. گفتم که اجازه برای ترجمه پیشکش، حق و حقوق هم بماند، دستکم یک نسخه میفرستادید ما هم از نزدیک رویت کنیم. باید روزی جوابش را با اسم و رسم منتشر کنم تا بینش این ناشر «معتبر» بر همگان فاش شود.
چیزی بود در این مایه که ما لطف کردهایم اثر گلشیری را منتشر کردهایم. مترجمان و سرپرستشان هم لطف کردهاند بیمزد و منت ترجمه کردهاند - بیشتر دانشجویان استاد محترم ادبیات فارسی دانشگاه شیکاگو بودند- و عوض تشکرتان است؟! شما هم که پیمان کپیرایت را امضا نکردهاید.
در پاسخ نوشتم که بله، ولی شما که کردهاید. مثل این است که یک شهروند ایرانی را بگیرند در بلاد غرب بلاهایی بر سرش بیاورند که در کشور متبوعشان ممنوع است و بگویند ولی در کشور خودش که ممنوع نیست، پس میشود و کسی هم حق اعتراض ندارد. هنوز هم که هنوز است من این کتاب را که منتش بر سرم گذاشته شد رویت نکردهام.
دیدگاه تان را بنویسید