تاریخ انتشار:
گفتوگو با علیاصغر سعیدی درباره سریال مهران مدیری و اعتراض پزشکان
طنز «در حاشیه» جدی است
این نخستین بار نیست که نمایش برنامهای در تلویزیون منجر به اعتراض شده است. گاه، برش طبقه اجتماعی اعتراضکنندگان نیز تا حدی بوده که به پایین کشیده شدن فیلم از پرده سینما، توقف پخش برنامه در تلویزیون و حتی توقیف نشریاتی که نوشتار یا تصویر مورد اعتراض را چاپ رسانیدهاند انجامیده است.
این نخستین بار نیست که نمایش برنامهای در تلویزیون منجر به اعتراض شده است. گاه، برش طبقه اجتماعی اعتراضکنندگان نیز تا حدی بوده که به پایین کشیده شدن فیلم از پرده سینما، توقف پخش برنامه در تلویزیون و حتی توقیف نشریاتی که نوشتار یا تصویر مورد اعتراض را چاپ رسانیدهاند انجامیده است. علیاصغر سعیدی جامعهشناس و استاد دانشگاه در این باره میگوید: «در جوامع پیشرفته شوخی را جدی نمیگیرند و مشکلات را جدی بررسی میکنند اما در ایران، به دلیل آنکه این فرصت کمتر وجود دارد، از شوخی برای بیان واقعیتها استفاده میشود و این واقعیتها ممکن است به مذاق عدهای خوش نیاید.» او در گفتوگو با «تجارت فردا» به واکاوی دلایل اعتراض پزشکان به سریال طنز در حاشیه پرداخته است.
تهیه و پخش مجموعه طنز «در حاشیه» با واکنشهای تند پزشکان به ویژه وزیر بهداشت و سازمان نظام پزشکی روبهرو شد. علت این واکنشها این بار به ویژه از طرف این گروه حرفهای و متخصص جامعه چه میتواند باشد؟
تردیدی نیست که جامعه ما بیشتر به سبب کمبود پخش انواع طنزها، تساهل و تحمل کمی دارد و این نوع واکنش هم نشان داد که در میان متخصصان هم تحملپذیری اندک است. البته ما اطلاعی نداریم که نشان دهد آیا نظر وزیر بهداشت یا سازمان نظام پزشکی منعکسکننده نظر تمامی پزشکان بوده یا خیر. شاید هم مسوولان برای اینکه نشان دهند از منافع جامعه پزشکی دفاع میکنند، کمی واکنش شدیدتری داشتهاند. اما بهطور کلی، پزشکان نهتنها در ایران بلکه در جهان معاصر، نگران انحصار و کنترل سنتی که خود بر شغلشان دارند هستند و گردش اطلاعات و هر نوع انتقادی را که به کاهش اقتدار آنها منجر شود برنمیتابند. به همین جهت نیز آنها به سادگی امکان اظهار عقیده را به بیماران و خانوادهشان نسبت به روشهای درمان نمیدهند. حتی کمتر وظیفه نظارت بر کیفیت خدمات پزشکی به نهادهای مستقل سپرده شده است. جامعه پزشکی در ایران حتی مدیریت را نیز پزشکی کردهاند. شاید تنها وزارتخانهای که بعد از مشروطیت تاکنون توانسته وزیرش را تنها از میان پزشکان انتخاب کند وزارت بهداشت بوده است. تنها شاید یک یا دو وزیر غیرپزشک در طول این مدت داشته است. منظورم این است که تقریباً کسی این
مساله را مطرح هم نمیکند که بهترین مدیر نظام بهداشت لزوماً پزشک نمیتواند باشد. مثلاً هرگاه از کسی پرسیدهام «بهترین مدیر بیمارستان چه کسی میتواند باشد» معمولاً شنیدهام بهترین مدیر یک پزشک است. در حالی که این اصل مسلمی است که بین بوروکراسی و مدیریت از یک سو و هر نوع تخصص، ماهیتاً تمایز وجود دارد. همین مساله پزشکی کردن مدیریت بهداشت و درمان کشور باعث شده برنامههای دولت برای اصلاحات نظام پزشکی و بهداشت شدیداً به نظر پزشکان گره بخورد و اگر آنها نخواهند هیچ برنامه اصلاحی انجام نخواهد شد. بهطور مثال، بخشهایی از «قانون نظام جامع رفاه و تامین اجتماعی» که اصلاحات اساسی در ساختار نظام رفاهی محسوب میشد به ویژه در مورد انتقال وظایف به وزارت رفاه هنوز به دلیل مقاومت پزشکان انجام نشده است، و نوعی تضاد منافع سازمانی مانع اصلاحات در این بخش است. پس بدون همکاری پزشکان اصلاحات در نظام سلامت غیرممکن است و پزشکان نیز حاضر به اصلاحاتی که اقتدار آنها را کاهش دهد نیستند. مثلاً کنترل بر نظام تعیین تعرفه پزشکی، استقرار پزشک خانواده، اصلاح الگوی مصرف دارو، از جمله اصلاحات نشدنی بدون رضایت پزشکان است.
آیا مقاومت پزشکان در برابر نظارت مستقل بر خود یا هرگونه اصلاحی عمومیت دارد؟
بله، در بین اغلب کشورهای در حال توسعه عمومیت دارد اما در بیشتر کشورهای توسعهیافته، تا حدی این مقاومت شکسته شده و در برخی موارد به ویژه در مدیریت نظام پزشکی نقش مدیران بیش از پزشکان است. علت هم روند کالاییزدایی از بهداشت و درمان است. البته این بستگی به ماهیت دولت رفاه دارد. منظور از کالاییزدایی این است که در بیشتر کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی از جمله کانادا به دلیل آنکه دولت باید کنترل و تامین هزینههای درمان را انجام دهد مدیریت را از پزشکان گرفتهاند و بازار پزشکی را به سبب شکست بازار به دولت واگذار کردهاند. به این دلیل که اگر مدیریت دست پزشکان باشد تخصیص بهینه منابع سختتر میشود. اما طرح این سوالات در کشورهای در حال توسعه و کشور خودمان چالشبرانگیز است.
برگردیم به سریال«در حاشیه»، اصولاً میتوان گفت این طنز درصدد بیان واقعیتهای نظام پزشکی بوده و باید آن را جدی گرفت، نه شوخی؟
اولاً شکی نیست که هر نوع طنزی اگر خوب نوشته و اجرا شود، دیدنی است و خنده دارد. تعریف طنز همین است یعنی انتقاد غلوآمیز، خندهدار و شوخانگیز. طنزپرداز معمولاً از زاویه دیگری به غیر از نگاه عادی به زندگی مسائل را مورد نقد قرار میدهد و موجب شادی لحظهای مردم میشود، معمولاً وقتی طنز تمام میشود زندگی عادی شروع میشود و در بیشتر جوامع پیشرفته طنز جز به عنوان هنری که مردم را در ساعت استراحتشان سرگرم میکند چیز دیگری نیست. آنها شوخی را جدی نمیگیرند و مشکلات را جدی بررسی میکنند اما در ایران، به دلیل آنکه این فرصت، کمتر وجود دارد، از شوخی برای بیان واقعیتها استفاده میشود. این واقعیتها ممکن است به مذاق عدهای خوش نیاید.
به علاوه، برخی از انواع طنز، البته میتواند به فهم پیچیدگی مفاهیم و واقعیتها کمک کند. بهطور مثال یک کاریکاتور. در کتاب اصول جامعهشناسی اقتصادی نوشته «ریچارد سوئدبرگ» دیدهام که با استفاده کاریکاتورهایی از مجله نیویورکر، بسیاری از واقعیتها را به خوبی به خواننده میفهماند. مثلاً فهم معنای «جامعهشناسی اقتصادی» را با یک کاریکاتور نشان میدهد؛ به این شکل که پدری بچههایش را صدا کرده و به آنها میگوید به خاطر تورم بالا من مجبورم دو نفر از شما را اخراج کنم! طنزپرداز اینجا یک طنزینه را به نمایش گذاشته تا ویژگی بنگاه خانوادگی را بیان کند. منظورم این است که طنز میتواند اتفاقاً راهگشا هم باشد. برخی طنزها هم به حاشیههای زندگی متخصصان میپردازند. مثلاً در یکی از اولین نشریات دانشجویی دانشگاه تهران دیدهام که فهرستی از تکیه کلامهای استادان را چاپ کرده بود. برخی طنزها خدشهای به اصول حرفهای نیست. اما من فکر میکنم طنز «در حاشیه» جدی است و برخی کاستیها را نشان میدهد و اینکه مردم به آن میخندند احتمالاً با آن در زندگیشان برخورد کردهاند و از این جهت خندهدار شده که طنزپرداز آن را به شکل غلوآمیزی نشان
میدهد. مثلاً من چند بار شنیدهام که برخی جراحان هنگام عمل، بیمار را رها کردهاند و به موبایلشان جواب دادهاند. یا اینکه در مطب و در حضور بیمار درباره معامله اقتصادی صحبت میکنند. البته این عمومیت ندارد اما قطعاً رخ داده است و طنزپرداز بزرگش میکند.
پس میتوان گفت آنچه در «در حاشیه» نشان داده میشود واقعیت است؟
بله، البته نمیتوان گفت آنچه نشان داده شده عمومیت دارد. اگر اینطور بود که دیگر کسی به این چیزها نمیخندید بلکه باید میگریست. اتفاقاً آنچه در مورد مخالفت پزشکان با دخالت و نظارت نهادهای مستقل بر کارشان گفتم، تنها به خاطر ترس آنها از کاهش اقتدارشان نیست. بلکه پزشکان دلسوزی هستند که میگویند ما کار خودمان را در گذشته هم تنها با یک قسم خوردن بهخوبی انجام دادهایم و هیچ نظارتی بر ما نبوده و در آینده هم نیازی به نظارت نداریم. اینها سلطه اخلاق سنتی را بر کار پزشکان کافی میدانند. پس این درست نیست که آنها همواره به دنبال منافع خودشان هستند، بلکه در اغلب موارد منافع بیماران را در نظر دارند. نتیجه تحقیقات پزشکی برای تغییر شیوه درمان و افزایش استانداردهای مراقبت پزشکی بعد از عمل همگی نشاندهنده این است که وضع درمان بهبود داشته است که منفعت بیماران را دربر دارد.
در اینجا میتوان از منطق مبادله در رابطه بیمار و پزشک صحبت کرد و گفت اگر منفعتی برای بیمار وجود نداشته باشد، یعنی درمان، معاملهای نیز صورت نخواهد گرفت؟
به نظر من بخشی از آنچه را در نظام درمان ما صورت میگیرد و بخشی از مردم هم از آن استقبال میکنند میتوان با معامله بیمار و پزشک نشان داد. به ویژه در بخش بازار درمان خصوصی به نفع بیمار است که کنترل بخشی از منابع خود را در اختیار پزشک قرار دهد، که برخی به آن زیرمیزی میگویند. در این میان پزشکان نیز منابع خود را که تخصصشان است به بیمار انتقال میدهند و لذا مراوده شکل میگیرد. ایرانیان مقیم خارج بسیاری، برای درمان به ایران میآیند و بسیار هم از نظام درمان خصوصی رضایت دارند. در ایران هم بخش اعظمی از مردم چنین هستند.
پزشکان نهتنها در ایران بلکه در جهان معاصر، نگران انحصار و کنترل سنتی که خود بر شغلشان دارند هستند و گردش اطلاعات و هر نوع انتقادی را که به کاهش اقتدار آنها منجر شود، برنمیتابند.
اما درمان کالایی عمومی است و خدمات درمانی باید در اختیار همگان باشد.
درست است. اما بخشی از طنز «در حاشیه» به درمانهایی میپردازد که کالای عمومی نیست مانند جراحیهای زیبایی. اما چالش نظام درمان و بهداشت به مثابه یک کالای عمومی، بیمارانی هستند که منابعی برای آزاد کردن یا انتقال به پزشکان ندارند و وظیفه دولت رفاه است که آن را تامین کند. اما بخش دیگر بیمارانی که درمان را از بازار خصوصی میخرند در حقیقت کنش انتخاب عقلانی میکنند، یعنی بخشی از ثروت خود را آزاد میکنند تا سلامت یا زیبایی بیشتری به دست آورند.
در این طنزها، به هر حال اقتدار پزشکان در جامعه به نقد کشیده شده است. سوال اینجاست که آیا سلطه پزشکان در نظام سلامت بیش از حد نیست؟
بله، همانطور که در این طنزها هم بهطور اغراقآمیز مطرح شده است، پزشکان بر بیماران سلطه زیادی دارند. بخشی از این سلطه اعتماد بیش از حد بیمار به پزشک است. اما عمدتاً این سلطه به سبب رشد تخصص پزشکی در قرن بیستم است که البته خود ناشی از پیشرفت تحقیقات پزشکی است. این مساله به سلطه پزشکان در درون نظام سلامت، نسبت به سایر متخصصان بهداشت انجامید و اصلاً برخی حرفههای سنتیتر مانند مامایی را تحت کنترل گرفت و در بیرون نظام سلامت، تسلط پزشکان بر بیماران را افزایش داد. رابطه بیمار و پزشک، در نظام پزشکی مدرن (Biomedical Medicine) در حقیقت بیمار منفعل است و در فرآیند درمان هیچ نقشی ندارد و در حقیقت برای برخی پزشکان، بیمار یک تکه گوشت بدون روح و اندیشه است. اتفاقاً این مساله در مجموعه «در حاشیه» به خوبی نشان داده شده است، آنجایی که جراح زیبایی همه را چانه و گونه میبیند نه انسانی که میاندیشد و روح دارد. یعنی همه چیز در نزد این پزشک در روش درمان مبتنی بر پزشکی مدرن و روشهای جدید علمی خلاصه میشود و نقش بیمار در درمان صفر است. البته اگر برخورد کرده باشید وقتی برخی پزشکان از درمان بیماری عاجز میشوند؛ آن وقت نقش
ماوراءالطبیعه را پیش میکشند. اما عموماً پزشک متکی بر همین روشهای مدرن است. مشکل پزشکان از آنجایی آغاز شده است که کمتر توجه میکنند که این روشهای مدرن در بسیاری موارد پاسخ نمیدهد و بر بیماریها غلبه نمیکند و همین باعث انتقاد بیماران از نظام پزشکی میشود. در اینجا مشکل بیمار با روشهای مدرن است نه با اجرای خطاگونه این روشها.
اما چرا در کنار پیشرفتهایی که در این عرصه صورت میگیرد، برخی روشهای مدرن روزبهروز ناکارآمد میشوند؟
البته بخشی از این ناکارآمدی به علم برمیگردد که در جمله معروف کارل پوپر فیلسوف اجتماعی آمده است. او میگوید «جهل ما بیشتر از علم ماست». تحقیقات پزشکی هم متوقف نشده است و به کار خود برای شناخت عرصه مجهولات به ویژه در بیماریهای صعبالعلاج مانند ایدز و انواع سرطانها ادامه میدهد. اما مشکل نظام پزشکی مدرن در این است که پزشکان به این مساله واقف نشدهاند که نباید تمامی مسائل اجتماعی از جمله فقر و افسردگی را پزشکی کرد؛ چرا که درمان قطعی ندارد و از همین نقطه ناکارآمدی نظام پزشکی شروع میشود و پزشکان هم حاضر نیستند نگاه بالینی به بیماری را تغییر دهند و شاخصهای اقتصادی و اجتماعی را نیز لحاظ کنند. چون به محض انجام این کار، باید وجود جامعهشناسان و سیاستگذاران را به رسمیت بشناسند و این یعنی کاهش اقتدار آنها. تعریف سازمان جهانی بهداشت از بیماری سالها این است که بیماری به زمینههای اجتماعی و اقتصادی و روانی نیز برمیگردد. در بسیاری از کشورهای توسعهیافته، این مساله به رسمیت شناخته شده است. اما اتفاقاً در سالهای اخیر حتی پزشکان ما سلطه خود را در سیاستگذاری بیشتر هم کردهاند و سیاستگذاری را نیز پزشکی کردهاند. منظورم
این است که مثلاً در مورد اعتیاد، پیامد این اندیشه که معتاد و رفتارهای او را نباید با مجازات و زندان پاسخ گفت و اینکه او مریض است، این میشود که باید او را به جای زندان و روبهرو شدن با نیروی انتظامی به دست پزشک داد تا درمان شود. جدا از اینکه این حرف درست است یا نه، پیامدش سلطه بیشتر پزشک بر جامعه است. این پدیده را پزشکی کردن مشکلات اجتماعی میگویند. در حقیقت دستگاه قضایی بیشتر مجرمان را به دست پزشکان میسپارد. بسیاری از آسیبشناسان اجتماعی و جرمشناسان معتقدند این اطمینان دولت به توانایی پزشکان در حل معضلات اجتماعی زیاده از حد است؛ چرا که روشهای مدرن درمان محدودیتهای خود را دارد و حتی با پیشرفت فناوری پزشکی روزبهروز تعداد بیمارانی که از روشهای مدرن درمان ناامید شده و به روشهای جایگزین مانند انواع رژیمها، درمانهای گیاهی، انواع طبهای سوزنی و روشهای متفاوت ذن روی میآورند بیشتر میشود. اینها تقاضای پزشکی را نیز افزایش داده و ظاهر قضیه این است که اقتدار پزشکان بیشتر شده اما دردسرشان هم بیشتر شده است. از آنجا که پیشرفتهای پزشکی متناسب با تقاضای درمان نیست شکایت از آنها هم افزایش یافته است. به عبارت
دیگر، فشار اجتماعی برای درمان از یک سو اقتدار و قدرت پزشکان را افزایش داده است، اما از سوی دیگر عده زیادی نیز به دلیل آنکه درمان نمیشوند از چرخه درمان مدرن خود را بیرون میکشند و به طب سنتی روی میآورند.
این گسترش قدرت و اقتدار حرفه پزشکی در همه جا یکسان است؟
در کشور ما واقعاً در حال افزایش است. اما از جهت وجود تعداد روزافزون نارضایتی در بین بیمارانی که بهبود نیافتهاند نشاندهنده کاهش اقتدار آنهاست و تهیه این نوع سریالها بازتاب این نارضایتیهاست. صداوسیما برنامههای دیگری هم دارد که نشان میدهد این سلطه نهتنها نزد مردم، بلکه در بین گروههای مختلف پزشکان و متخصصان نظام بهداشت به نقد کشیده میشود، مانند برنامه «نبض» در شبکه خبر. من فکر میکنم برخی از پزشکان مدیر فهمیدهاند که در آینده با چالشهای سختی روبهرو هستند.
با این وصف، در شرایطی که نظام پزشکی مدرن بر پایه علم نوین قرار دارد، به چه دلیل پزشکان نقد را برنمیتابند؟
البته در مورد نقد درونی در علم پزشکی هیچ خط قرمزی وجود ندارد و تغییرات شیوه درمان برخی بیماریها نشاندهنده همین مساله است. مساله در مورد نقد از بیرون است. به نظر میرسد آنچه سبب شده آنها نقد به خودشان را برنتابند، به دلیل کمرنگشدن پدیدهای به نام اخلاق حرفهای باشد.
من فکر میکنم گروههای متخصص مانند پزشکان، استادان دانشگاه و مهندسان باید به اخلاق حرفهای پایبند باشند، یعنی نقد درونی و نظارت موثر. در جامعه ما که روزبهروز تقسیم کار اجتماعی پیچیدهتر میشود و تخصصهای جدیدی به وجود میآید باید متخصصان منتظر انتقادهای شدیدتر از جانب مردم، مشتریان و بیماران بمانند. تا موقعی که خود دست به نظارت جدی بر خود نزنند باید شاهد انواع انتقادات جدی و شوخی باشند. عدم رعایت اخلاق حرفهای به رشد نوعی فساد هم منجر میشود. متاسفانه گاهی ما در نظام آموزش پزشکی و آموزش عالی با آن مواجهیم و باید نسبت به آن هشدار داد. منظورم عدم صداقت در تحقیقات علمی است که تا جعل و تقلب در بین برخی تحقیقات ظاهراً علمی نیز کشیده شده است. رعایت اخلاق حرفهای در بین متخصصان به پیشرفتهای بیشتر کمک میکند. اگر نقد وجود نداشته باشد، هر فردی میتواند در این نظام رشد کند. پس جلوی خطاهای پزشکان را خودشان باید بهطور جدی بگیرند و خاطیان را مجازات کنند. متاسفانه سازمان نظام پزشکی در این مورد اغماض میکند.
در این بین، بیماران و مردم نقشی ندارند؟
نقش بیماران در اصول حرفهای پزشکان گنجانده شده است. در این رابطه دو اصل حرفهای مهم به نظر میرسد. نخست آنکه هر انسان متخصص و حرفهای مشروعیت را از دانش و معرفت میگیرد. در اینجا منظورم پارادایم دانش تجربی است و کسی به غیر از آنچه جمع عالمان آن را علم شناختهاند و پارادایم غالب است نمیتواند خود را متخصص بداند. دومین اصل حرفهای پاسخگویی است که این هم به معنای پاسخگویی به بیماران است. نقش سازمان نظام پزشکی در اینجا مشخص میشود و باید از یک طرف به شکایات مردم از پزشکان رسیدگی کند و از طرف دیگر بر کار پزشکان نظارت کند. وقتی شنیدم که سازمان نظام پزشکی چندی قبل اعلام کرده بود که اگر کسی به ناحق از پزشکان شکایت کند نظام پزشکی نیز از او شکایت میکند واقعاً تعجب کردم چرا که رسیدگی به شکایات وظیفه سازمان نظام پزشکی است و این برخورد مردم را به هراس میاندازد و موجب میشود که آنها از حقوق خود بگذرند. این در حالی است که منشور حقوق بیمار را نظام پزشکی به رسمیت شناخته است. اما در بیشتر موارد این منشور در بیمارستانها در جایی نصب شده که کمتر دیده میشود. در حالی که اطلاعیه قوانین جزایی در مورد تعرض بیماران و همراهانشان
به کادر پزشکی را بهطور شفاف و بزرگ اطلاعرسانی میکنند.
دیدگاه تان را بنویسید