شناسه خبر : 17064 لینک کوتاه

گفت‌وگو با علی دادپی درباره بیکاری کاپیتان‌ها

منتظر آمار رسمی از خلبانان بیکار باشیم

دامنه انباشت تقاضا برای ورود به بازار کار، هرساله با خروج بخشی از فارغ‌التحصیلان نظام از دانشگاه‌ها و پیوستن آنها به جمع متقاضیان کار، عمیق‌تر می‌شود. آن‌طور که گزارش‌های رسمی نشان می‌دهد، نزدیک به نیمی از جمعیت بیکاران را تحصیل‌کردگان تشکیل می‌دهند

دامنه انباشت تقاضا برای ورود به بازار کار، هرساله با خروج بخشی از فارغ‌التحصیلان نظام از دانشگاه‌ها و پیوستن آنها به جمع متقاضیان کار، عمیق‌تر می‌شود. آن‌طور که گزارش‌های رسمی نشان می‌دهد، نزدیک به نیمی از جمعیت بیکاران را تحصیل‌کردگان تشکیل می‌دهند؛ افرادی که به‌رغم چندین سال تحصیل در نظام آموزش عالی، نتوانستند برای خود شغلی ثابت بیابند. حال اینکه جمعیت رو به افزایش بیکاری در میان فارغ‌التحصیلان دانشگاهی را باید ناشی از انتخاب‌های نادرست در گرایش‌های تحصیلی دانست یا ناتوانی بازار کار برای جذب بیشتر نیروهای تحصیل‌کرده، موضوعی است که «علی دادپی»، استاد اقتصاد دانشگاه ایالتی کلایتون، در خصوص آن معتقد است؛ این چالش نه از بابت عدم انطباق میان نظام آموزشی با بازار کار، بلکه به دلیل «عدم ارتباط» میان این دو ساختار است. او می‌گوید: بسترسازی برای اشتغال‌زایی یعنی گسترش بخش خصوصی و بازارهای مختلف که این کاری نیست که بتوان یک‌شبه آن را انجام داد. بیکاری در میان متخصصان یکی از مباحثی است که دادپی به آن پاسخ می‌دهد. گرچه او موضوع بیکاری خلبانان را گزینه مناسبی برای ارزیابی بیکاری در میان متخصصان نمی‌داند، با این حال معتقد است نمی‌توان برخی برآوردهای مطرح‌شده در خصوص تعداد بیکاری میان این قشر را چندان معتبر دانست.
آن‌طور که گزارش‌های رسمی نشان می‌دهد، جمعیت فارغ‌التحصیلان دانشگاهی رو به افزایش است؛ مساله‌ای که می‌تواند به چالشی جدی در حوزه اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی تبدیل شود. مراکز آماری جمعیت بیکاران تحصیل‌کرده را حدود 2 /1 میلیون نفر و گزارش‌های غیررسمی جمعیت این گروه را به مراتب بیش از اینها اعلام می‌کنند. بیکاری این قشر تا چه اندازه می‌تواند نه‌تنها برای دولت که برای نظام سیاسی کشور خطرناک باشد؟ تا چه اندازه خطر رشد جمعیت تحصیل‌کردگان از سوی ساختار سیاسی کشور درک شده است؟
ادامه تربیت کارشناسانی که کار پیدا نخواهند کرد یک‌جور اتلاف منابع عمومی است و خبر از یک اختلال در بازار کار و همچنین مغشوش بودن تصمیم‌گیری فردی به ادامه تحصیل می‌دهد. اگر پیش‌فرض این است که وظیفه دولت یا نظام سیاسی ایجاد اشتغال است، این پیش‌فرض غلط و نادرست است. دولت‌ها بسترهای اشتغال‌زایی را فراهم می‌کنند، اما آنها نه کارفرما هستند و نه کارآفرین. استخدام و به کار گرفتن نیروی کار موجود، تصمیمی است که بنگاه‌ها و شرکت‌های فعال در اقتصاد می‌گیرند. این کارفرمایان و کارآفرینان هستند که این تحصیل‌کردگان را استخدام خواهند کرد. اگر تصور می‌شود دولت برای استخدام این افراد تلاشی نکرده، به نظر من نقش دولت را بیشتر از چیزی که هست در نظر گرفته است. از سوی دیگر؛ بسترسازی برای اشتغال‌زایی یعنی گسترش بخش خصوصی و بازارهای مختلف که این کاری نیست که بتوان یک‌شبه آن را انجام داد. به‌ویژه آنکه تکیه به بخش خصوصی برای ایجاد اشتغال در کشور ما نیز امری است که تازگی دارد.

بر اساس گزارش‌های منتشرشده، میزان بیکاری فارغ‌التحصیلان در برخی رشته‌های دانشگاهی به مراتب رشد بیشتری دارد. در همین خصوص مدتی قبل کاپیتان شهبازی از وجود حدود 1500 خلبان بیکار در کشور خبر داد. به‌طور مشخص وجود این حجم بیکاری برای دانش‌آموختگان رشته‌ای مانند خلبانی، چقدر برای ما اتلاف هزینه انسانی و اقتصادی به همراه دارد؟
کاپیتان شهبازی از هوانوردان برجسته کشور هستند اما آمار رسمی مربوط به وضعیت اشتغال خلبانان توسط سازمان هواپیمایی کشوری منتشر می‌شود. طبق سالنامه منتشرشده از سوی سازمان هواپیمایی کشوری در سال 1392 تعداد پنج هزار و 531 نفر به عنوان خلبان و کمک‌خلبان در شرکت‌های هواپیمایی کشور مشغول به کار بوده‌اند. تا به حال نیز از سوی این سازمان آماری در مورد تعداد خلبانان بیکار منتشر نشده است. اگر منظور ایشان افرادی هستند که به دلیل زمین‌گیر بودن بیش از نیمی از ناوگان هوایی ایران‌ایر امکان پرواز ندارند، خب بحث دیگری است. در نتیجه در این یک مورد خاص بهتر است منتظر آمار رسمی باشیم. از طرف دیگر به ویژه در رشته خلبانی یک بازار جهانی وجود دارد. بسیاری از خلبانان ایرانی در طول سال‌های گذشته در شرکت‌های مختلفی در آسیا، خاورمیانه، اروپا و آمریکای شمالی مشغول به کار شده‌اند. در نتیجه بسیار باعث تعجب خواهد بود که این تعداد خلبان بیکار (1500 خلبان) در کشور وجود داشته باشد در حالی که در همسایگی ما شرکت‌های هواپیمایی به دنبال استخدام خلبان هستند.
باید میان رشته‌هایی مانند خلبانی و برخی رشته‌های مهندسی که بازار جهانی دارند و در این بازارها دانش‌آموختگان ایرانی به کار مشغول هستند و رشته‌هایی که دانش‌آموختگان‌شان توان رقابت در بازارهای جهانی را ندارند تفکیک قائل شد. ضمن آنکه آموزش در رشته خلبانی معمولاً از یارانه‌های دولتی بی‌بهره است و هزینه توسط هنرآموزان پرداخت می‌شود. در نتیجه به پرسش شما این‌طور پاسخ می‌دهم؛ در حال حاضر احتمالاً کشور منابع بیشتری را صرف آموزش در رشته‌هایی می‌کند که بازار کار نیازی به دانش‌آموختگان آنها ندارد.

مساله فرسودگی و زمین‌گیر شدن بخشی از ناوگان هوایی که به آن اشاره کردید، مشخصاً نمی‌تواند عاملی برای بیکاری تعدادی از تحصیل‌کردگان این رشته باشد؟ پیش از این گفته شده بود صنعت هواپیمایی ایران به حدود 500 فروند هواپیما نیاز دارد که این مساله به نوعی می‌تواند تقاضای نیروی متخصص را افزایش دهد.
من متوجه نیستم این ارقام 300، 400 یا 500 فروندی از کجا می‌آید اما متوجه هستم که اکثر هوانوردان و مدیران دولتی صنعت هواپیمایی کشوری به میزان تقاضای موجود برای سفرهای هوایی توجه نمی‌کنند. در نتیجه نظام قیمت‌گذاری در این صنعت به گونه‌ای است که مانع از سودآفرینی شرکت‌های هواپیمایی می‌شود. در بازار ارزش آورده، یک خلبان یا کارشناس بر اساس ارزش محصول نهایی تولیدشده مشخص می‌شود. وقتی نظام قیمت‌گذاری بهای این محصول را به‌طور مصنوعی پایین می‌آورد، شرکت‌ها نیز به‌طور واقعی تقاضای کمتری برای استخدام دارند. اضافه کردن 500 یا 400 فروند هواپیما به ناوگان باعث ایجاد تعادل در بازار کار برای رشته خلبانی یا امنیت شغلی نخواهد شد (اگر بیکاری 1500 خلبان را باور کنیم). باید توجه کرد بیکاری در هر بازار نشانه مازاد عرضه نیروی کار نسبت به تقاضاست.

تربیت نیروی انسانی متخصص و رها کردن آنها بعد از پایان دوران تحصیل، عمدتاً ناشی از عدم انطباق ساختار و ظرفیت نظام آموزشی با بازار کار است یا باید مشکل را در مدیریت اقتصادی برای ایجاد شغل دانست؟ علاوه بر این آیا کاهش ظرفیت پذیرش دانشجو در رشته‌هایی که بیکاری فارغ‌التحصیلان در آنها بیشتر است، می‌تواند راه چاره‌ای برای این مشکل باشد؟
تمام این پرسش‌ها از منظر برنامه‌ریزی متمرکز مطرح شده‌اند. دولت زمینه تربیت نیروی متخصص را فراهم می‌کند اما من و شما هستیم که تصمیم می‌گیریم در این رشته‌ها درس بخوانیم. مشکل «عدم انطباق» نیست بلکه مساله اصلی «عدم ارتباط» میان بخش آموزش با بازار کار است. انگار بازار کار و نظام آموزشی کشور در دو دنیای مختلف زندگی می‌کنند. تصمیم به ادامه تحصیل یک تصمیم فردی است و باید بر اساس اطلاعات مناسب صورت بگیرد. در عین حال «کاهش ظرفیت پذیرش» یک اقدام مهندسی بازار است. شاید از عرضه نیروی کار در آن رشته خاص کم کند اما نه به تقاضا برای نیروی کار کمک می‌کند و نه اشتغال‌آفرین است. کسی که قرار بود فرضاً با مدرک کارشناسی مهندسی برق بیکار باشد حالا با مدرک کارشناسی مهندسی عمران بیکار خواهد بود.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها