تاریخ انتشار:
افزایش بیکاری تحصیلکردگان دانشگاهی منجر به تغییر نگرش افکار عمومی در مورد ارزش تحصیلات میشود
علل و نتایج بحران تحصیلزدگی در ایران
دادههای در دسترس درباره وضعیت اشتغال تحصیلکردگان دانشگاهی در کشورهای خاورمیانه به افزایش تدریجی اما مداوم بیکاری و اشتغال ناقص تحصیلکردگان در بیشتر بخشهای این منطقه اشاره دارد. این مشکل در ایران بسیار حادتر از سایر کشورهای خاورمیانه است و میتوان آن را بحران نامنتظره تحصیلزدگی توصیف کرد که احتمال بدترشدن آن در سالهای آتی میرود.
دادههای در دسترس درباره وضعیت اشتغال تحصیلکردگان دانشگاهی در کشورهای خاورمیانه به افزایش تدریجی اما مداوم بیکاری و اشتغال ناقص تحصیلکردگان در بیشتر بخشهای این منطقه اشاره دارد. این مشکل در ایران بسیار حادتر از سایر کشورهای خاورمیانه است و میتوان آن را بحران نامنتظره تحصیلزدگی توصیف کرد که احتمال بدترشدن آن در سالهای آتی میرود. این گزارش سعی میکند نوری بر علل، میزان و پیامدهای این بحران در ایران بتاباند، بحرانی که ناشی از عللی مثل سیاستهای کوتهنگرانه دولتها و گرایش فرهنگی گسترده در بها دادن به تحصیلات دانشگاهی بین خانوادههاست.
شدت و وخامت این بحران را مقامات عالیرتبه دولت ایران متوجه شدهاند. برای مثال در اردیبهشت سال 1393 علی ربیعی وزیر رفاه، کار و رفاه اجتماعی هشدار داد حدود 5 /4 میلیون تحصیلکرده دانشگاهی در چند سال آتی وارد بازار خواهند شد.
اهمیت این تزریق انبوه جویندگان کار اضافی که تحصیلات دانشگاهی دارند با این واقعیت روشنتر میشود که حدود 5 /2 تا 3 میلیون نفر ایرانی در سن کار بیکار بوده و در جستوجوی کار هستند. جمعیت دانشجویان جاری که به نحو غیرعادی زیاد هستند بیانگر این است که علاوه بر صدها هزار دانشآموز و کسانی که تحصیل کمتری داشته و انتظار میرود هر سال وارد بازار کار شوند، طی چهار سال آینده حدود 1 تا 5 /1 میلیون تحصیلکرده دانشگاهی نیز هرساله وارد بازار کار میشوند.
بنابراین یکی از مهمترین چالشهای اقتصادی و سیاسی که حکومت ایران در سالهای آتی با آن مواجه خواهد بود مدیریت این حجم انبوه جویندگان کار است که اکثریتشان جوان هستند. در عین حال روشن نیست که چگونه دولت قادر به ایجاد تعداد کافی مشاغل جدید و فرصتهای اقتصادی تحت شرایط اقتصادی جاری و تنشهای بینالمللی خواهد شد. دادههای اقتصادی اخیر آشکار کرده است که حتی در سالهای 1384 تا 1390 که ایران از درآمدهای نفتی بیسابقه برخوردار شد پیشرفت زیادی در امر اشتغالزایی به وجود نیامد. بر اساس آمارهای رسمی، در صورتی که کل تعداد مشاغل کشور در سال 1385 حدود 700 هزار شغل بیشتر از سال 1380 بود، تعداد مشاغل در سال 1390 تنها 20 هزار تا بیشتر از سال 1385 بوده است. دلیل چنین وضعیتی به این قضیه برمیگردد که منافع درآمدهای نفتی بالاتر طی این دوره عمدتاً با ترکیبی از سیاستهای اقتصادی نادرست، فساد گسترده دولتی، و تحریمهای اقتصادی که هر روز بیشتر میشد، بیاثر شد. بیشتر این مسائل به تازگی مورد توجه و تاکید حسن روحانی و طرفداران سیاسی او قرار گرفته که سوءمدیریت اقتصاد ایران در دوره رئیسجمهور قبلی محمود احمدینژاد را مطرح
میکنند.
در حالی که عوارض اصلی این بحران با نرخ رو به رشد بیکاری و اشتغال ناقص در میان جوانان تحصیلکرده ایرانی نشان داده میشود، تحصیلزدگی دارای پیامدهای مهم اجتماعی و سیاسی است که فراتر از این دغدغه آنی پیش میرود. انتظارات برآورده نشده تحصیلکردگان دانشگاهی به بیثباتی اجتماعی و سیاسی میانجامد. و آنچه این بحران را حتی معنادارتر میسازد وقوع دو تحول مهم طی دو سه سال گذشته بوده است: نخست تشدید تحریمهای اقتصادی بینالمللی علیه ایران و دوم کاهش شدید قیمت نفت که هر دو به کاهش درآمدهای نفتی ایران منجر شده است. در شرایطی که تشدید تحریمهای اقتصادی به تنهایی شوک بزرگی بر اقتصاد ایران وارد کرد، سقوط قیمت نفت نیز این چالش را که چگونه دولت ایران به فکر حل مشکل بیکاری باشد، حتی دشوارتر میکند. واقعیت این است که بحران بیکاری و رشد نزدیک به صفر اقتصادی هم در تشویق ایران برای رسیدن به توافق به منظور بهرهمندی از شرایط پساتحریم بیتاثیر نبوده است.
سیاست گسترش تحصیلات
ثبت نام در نهادهای آموزش عالی در ایران تا پیش از انقلاب اسلامی سال 1357 نسبتاً پایین بود اما پس از گذشت یک دهه از انقلاب به سرعت رشد کرد (به شکلهای 1 و 2 نگاه کنید). در سال 1350 حدود 67 هزار دانشجو در 87 دانشگاه داخلی که همگی دولتی بودند، نامنویسی کردند. اما کل تعداد دانشجویان ثبتنامی در سال 1370 به 514 هزار رسیده بود که از این تعداد تنها 40 درصد وارد دانشگاههای دولتی شدند، بقیه عمدتاً وارد یک دانشگاه نیمهخصوصی به نام دانشگاه آزاد اسلامی شدند.
رشد سریع ثبت نام دانشجو بیوقفه ادامه یافته است و آخرین ارقام رسمی برای سال 1393 به تعداد چهار میلیون و چهارصد هزار نفر دانشجو میرسد. افزایش ثبت نام در دانشگاههای خصوصی عمدتاً به دلیل گسترش با سرعت برابر یک دانشگاه دولتی برای آموزش از راه دور به نام دانشگاه پیام نور و همچنین دانشگاه آزاد اسلامی بوده است که در شکل 1 نشان داده شده است.
طی سه سال نخست پس از انقلاب، دولت ایران تمام دانشگاهها را تعطیل کرد تا انقلاب فرهنگی اجرا شود و تلاشی مرتبط برای کنترل سیاسی این دانشگاهها صورت گرفت که طی آخرین سالهای رژیم شاه کاملاً سیاسی شده بودند.
هنگامی که دانشگاهها سرانجام در سال 1363 بازگشایی شدند، دولت با تاسیس دانشگاه آزاد اسلامی، به تقاضای عظیم جامعه برای آموزش عالی واکنش نشان داد. این دانشگاه را عبدالله جاسبی، از متحدان هاشمیرفسنجانی به عنوان یک دانشگاه خصوصی غیرانتفاعی تاسیس کرد. دانشگاه آزاد از پشتیبانی مالی و سیاسی رفسنجانی تا زمانی که رئیسجمهور بود برخوردار شد: ظرفیت این دانشگاه به سرعت گسترش یافت و شعبههایی در بیشتر شهرها و حتی روستاهای بزرگ افتتاح کرد.
نکته برجسته و مهم دیگر در گسترش آموزش عالی ایران تاسیس دانشگاه پیام نور در سال 1367 بود. این یک دانشگاه آزاد دولتی با قصد در دسترس قرار دادن آموزش عالی در مناطق دورافتاده و کمتر توسعهیافته کشور از طریق برنامههای یادگیری از راه دور بود. در ابتدای امر، دانشگاه آزاد حمایت دولتی غیرمستقیم بیشتری دریافت کرد و میزان ثبت نام بیشتری نسبت به دانشگاه پیام نور داشت. اما رقابت سیاسی میان رفسنجانی و احمدینژاد طی دوران دوم ریاستجمهوری او، به انتقال منابع و پشتیبانیهای دولت از دانشگاه آزاد به پیام نور منجر شد.
در ابتدای امر، احمدینژاد سعی کرد کنترل مدیریت دانشگاه آزاد را به دست بگیرد اما با مقاومت قابل ملاحظه از سوی حامیان رفسنجانی و برخی گروههای محافظهکار رقیب مواجه شد. احمدینژاد که نتوانست بر این مقاومت غلبه کند، سعی کرد دسترسی دانشگاه آزاد به منابع دولتی را کاهش دهد.
در همان زمان، او با افزایش دادن پشتیبانی دولت از گسترش شعب و تملک داراییهای دانشگاه پیام نور، گسترش سریع آن را تسهیل کرد. او همچنین کمک دولت و اعتبار بانکی به سرمایهگذارانی را پیشنهاد داد که خواهان تاسیس دانشگاههای خصوصی مستقل بودند.
از آنجا که اشتیاق وافری از سوی کارآفرینان دانشگاهی وجود داشت، تعداد دانشگاههای خصوصی از 50 دانشگاه در سال 1384 به 354 در زمستان 1393 افزایش یافت.
در دوران احمدینژاد، ظرفیت دانشجو در این دانشگاهها نیز بهسرعت رشد کرد. این گسترش تا حدودی ناشی از پیامد ناخواسته تصمیم احمدینژاد به تضعیف دانشگاه آزاد برای مخالفت با هاشمیرفسنجانی بود. همانطور که در شکل 2 میبینید اگرچه زمانی تعداد دانشگاههای دولتی بسیار بیشتر از دانشگاههای خصوصی بود اکنون تعداد دانشگاههای خصوصی بیش از تعداد دانشگاههای دولتی شده است. شکل 2 نیز روشن میسازد که افزایش شدیدی در تعداد کلی دانشگاهها در ایران رخ داده است.
گسترش سریع ظرفیت با ورود بزرگترین گروه جوانان دارای مدرک دبیرستان (سنین بین 16 تا 25) از یکسو، و محبوبیت یافتن مدرک دانشگاهی در میان همه طبقات اجتماعی-اقتصادی از سوی دیگر مصادف شد. نبود چشمانداز روشن شغلی برای دارندگان مدرک دیپلم، نیز به عنوان انگیزهای برای بیشتر دختران و پسران به رفتن دانشگاه عمل کرد و انگیزه دیگر مربوط به اشتیاق جوانان پسر (و خانوادههای آنان) بود که با رفتن به دانشگاه، دو سال خدمت سربازی را به عقب بیندازند.
لشگر تحصیلکردگان دانشگاهی
در نتیجه گسترش سریع آموزش عالی در ایران طی سه دهه گذشته، درصد جمعیت ایران با مدرک دانشگاهی سریعتر از هر کشوری در خاورمیانه رشد کرده است: از تنها 77 /0 درصد جمعیت بزرگسال ایران در سنین 25 سال یا بیشتر که در سال 1349 مدرک دانشگاهی داشتند به 13 درصد در سال 1390 رسیده است. دادههای سرشماری سال 1390 که مرکز آمار ایران تهیه کرد رقم حتی بزرگتر 18 درصد را نشان میدهد که شاهد دیگری از افزایش سریع تعداد تحصیلکردگان دانشگاهی ایران در سالهای اخیر است.
نتیجه اینکه درصد نیروی کار ایران با مدرک دانشگاهی، افزایش محسوسی یافته است. در سال 1387، حدود 20 درصد نیروی کار ایران (شامل افرادی که فعالانه در جستوجوی شغل هستند و کسانی که مشغول کار هستند) تحصیلات دانشگاهی را تمام کرده بودند. و پیمایش نیروی کار 1390 توسط مرکز آمار ایران نشان میدهد 18 درصد از جمعیت شاغل در سنین 10 سال و بیشتر تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساندند.
شواهدی از تحصیلزدگی
یک مشکل با افزایش اشارهشده در بالا در مورد تعداد تحصیلکردگان دانشگاهی ایران این است که تعداد آنها از تعداد مشاغل در دسترس که به تحصیلات دانشگاهی نیاز دارند، بیشتر است. نتیجه اینکه، تحصیلکردگان دانشگاهی در بیشتر زمینهها از نرخ بیکاری بالا رنج میبرند. نرخ بیکاری تحصیلکردگان دانشگاهی که در سال 1355 تنها 5 /0 درصد بود به 4 /19 درصد در سال 1390 رسید (جدول 1). (در ایران همانند ترکیه و مصر، نرخ بیکاری برای تحصیلکردگان دانشگاهی در مقایسه با جویندگان شغل که تحصیلات پایینی دارند بالاتر است.)
مشارکت نیروی کار تحصیلکرده دانشگاهی با نرخ رشد میانگین 2 /8 درصد طی سالهای 1355 تا 1390 افزایش یافت. در عین حال در سال 1390 تنها 46 درصد از تحصیلکردگان دانشگاهی، نیروی کار فعال بودند؛ اکثریت تحصیلکردگان (بیشتر آنها زن) کار نمیکردند یا دنبال شغل نبودند (جدول 1 را نگاه کنید).
نرخ بیکاری میان تحصیلکردگان دانشگاهی از یک رشته به رشته دیگر متفاوت است. در بیشتر کشورها، تحصیلکردگان بیکار معمولاً در رشتههای انسانی و علوم اجتماعی پیدا میشوند. اما در ایران، نرخهای بالای بیکاری در سال 1390 حتی در میان تحصیلکردگان در مهندسی (22 درصد)، علوم زیستشناسی (26 درصد) و علوم رایانهای (30 درصد) دیده میشود؛ در صورتی که نرخ بیکاری برای صاحبان مدرک دانشگاهی در علوم انسانی و آموزشی 15 درصد یا کمتر است. حقیقتاً نرخ بیکاری تحصیلکردگان دارای مدارک علوم و مهندسی حتی در سالهای 1391 و 1392 بیشتر افزایش یافت، در شرایطی که سیاستهای نامناسب اقتصادی و تحریمهای اقتصادی بینالملل به کاهش شدید فعالیت صنعتی در کشور منجر شد.
افزایش شدید عرضه تحصیلکردگان دانشگاهی طی دو دهه گذشته نیز اثر متعادلکنندهای در مزیت درآمد نسبی آنها نسبت به تحصیلکردگان دبیرستانی داشته است. همانطور که در شکل 4 مشاهده میشود، نسبت درآمد خالص کسانی که مدرک کارشناسی دارند، به آنهایی که مدرک دبیرستانی دارند از سال 1374 تاکنون ثابت مانده است، در حالی که مزیت درآمد خالص دارندگان مدرک کارشناسی ارشد دچار افت تدریجی شده است. این نتایج با افزایش عرضه تحصیلکردگان کارشناسی ارشد طی 10 سال گذشته سازگار است. بر اساس پیمایش 1393 از تحصیلکردگان دانشگاهی، بیش از 52 هزار نفر با مدرک کارشناسی ارشد و دکترا بیکار بودهاند.
تحصیلکردگان دانشگاهی در مشاغل بدون مهارت
هنگامی که تحصیلکردگان دانشگاهی با مدرک کارشناسی نمیتوانند شغل مناسبی پیدا کنند که با مهارتهایشان منطبق باشد، آنها سه گزینه در پیش رو دارند: منتظر مانده و به جستوجوی خود ادامه دهند تا شغلی مناسب پیدا شود (و در این مدت بیکار باشند)؛ شغلی ساده و کممهارت یا بدون مهارت را بپذیرند (و اشتغال ناقص داشته باشند)؛ یا به دانشگاه بازگردند و مدرک کارشناسی ارشد بگیرند. ایرانیها همانند سایر کشورهای خاورمیانه، نسبت به جایگاه اجتماعی مشاغل گوناگون بسیار حساس هستند. در نتیجه اگر آنها هرگونه امیدی برای یک شغل با تشخص بالا داشته باشند از پذیرفتن مشاغل سطح پایین به هر قیمتی که شده خودداری میکنند.
این رفتار به نرخ بالای بیکاری میان تحصیلکردگان دانشگاهی در مقایسه با جویندگان شغل که تحصیلات پایین دارند، منجر میشود. به علاوه در ایران (مثل بیشتر کشورهای خاورمیانه) این امر غیرعادی نیست که مردان و زنان جوان با پدر و مادر خود تا انتهای دهه 20 و حتی دهه 30 عمر خود زندگی کنند (و از پشتیبانی مالی آنها برخوردار شوند). این ارزشهای فرهنگی و تعلقات خانوادگی، فشار بر تحصیلکردگان دانشگاهی را برای پذیرش مشاغل بدون مهارت (و با جایگاه اجتماعی پایین) کاهش میدهد.
اما در سالهای اخیر با توجه به عرضه مازاد ادامهدار تحصیلکردگان دانشگاهی در بازار کار ایران، دارندگان مدارک دانشگاهی بهتدریج مجبور شدهاند با مشاغل کممهارت رقابت کنند چون که بیشتر آنها امید به یافتن یک شغل مناسبتر را از دست دادهاند. برخی تحصیلکردگان دانشگاهی همچنین مشاغل کممهارت با ورود آسان در بخش دولتی را میپذیرند تا پایگاهی برای رفتن به سمت مناصب ردهبالا در همان موسسه طی چند سال بعد باشد. بنابراین جای شگفتی ندارد که برخی تحصیلکردگان دانشگاهی در رشتههای اقتصاد و فاینانس را ببینیم که در مناصب رده پایین مثل نگهبان بانکهای دولتی شروع به کار کنند.
دلالتهای سیاستگذاری
موج فزایندهای از ورود تحصیلکردگان دانشگاهی به بازار کار در ایران طی سه سال گذشته با دوره رکود شدید اقتصادی مصادف شد که تا حدی نتیجه تحریمهای اقتصادی علیه کشور بود. تحریمها باعث کشاندن اقتصاد به رکود شد که صدها هزار نفر از نیروی کار را بیکار کرده یا در اشتغال ناقص قرار داد. نرخ بیکاری در میان تحصیلکردگان دانشگاهی به نحو معناداری بالاتر از تحصیلکردگان دبیرستانی است و این شکاف با ورود تحصیلکردگان جدید احتمالاً حتی بزرگتر خواهد شد. و دولت هم کاملاً از این قضیه آگاه است که بیش از یک میلیون تحصیلکرده دانشگاهی در سال جاری وارد بازار کار خواهند شد.
این موج عظیم از بیکارانی که تحصیلکرده نیز هستند میتواند باعث بیثباتی جامعه شود. نبود فرصتهای اقتصادی احتمالاً به رادیکالیزهشدن جوانان تحصیلکرده میانجامد که انتظارات بالاتری نسبت به جوانان تحصیلنکرده دارند.
نگرانی درباره بدتر شدن چشمانداز و آینده اقتصادی تحصیلکردگان دانشگاهی احتمالاً دو دلالت سیاستگذاری برای حکومت کنونی ایران دارد.
نخست اینکه در برخورد با غرب و قدرتهای اقتصادی جهان از موضع انعطافپذیری بیشتر وارد شود. چون بدون رفع تحریمها اقتصاد امکان تکان خوردن ندارد به ویژه که کاهش قیمت نفت نیز اوضاع را بدتر کرده است و امیدی به افزایش قیمت آن هم در آینده نزدیک وجود ندارد.
واکنش احتمالی دوم این است که آمادگی بیشتری برای مقابله با ناآرامیهای خیابانی و اعتراضات جوانان بیکار ایجاد شود. بیکاری بالای جوانان یک منشاء مهم نارضایتی بود که تعداد زیادی از جوانان کشورهای عربی را در خیزشهای مردمی در تونس و مصر به خیابانها گسیل کرد.
با همه اینها حتی اگر ایران سرانجام موفق به ایجاد یک اقتصاد باثبات و دارای رشد سریع بشود، هنوز بعید است که بازار شغل داخلی آن قادر به جذب و استفاده از تمام تحصیلکردگان دانشگاهی باشد. در بلندمدت، دولت باید تمهیداتی برای تغییر گرایش فرهنگی مردم داشته باشد که چنین گرایشی باعث شده است تعداد بسیار زیادی از دارندگان مدرک دیپلم به دنبال گرفتن مدارک دانشگاهی باشند.
سیاستهای ورود به دانشگاه نیز باید تغییر کرده و اصلاح شود تا با ارقام ورودی برای هر مدرک دانشگاهی (مثلاً حسابداری) پیشبینیهای نیاز بلندمدت بازار کار برای دارندگان چنین مدارکی انطباق یابد.
نیاز به چنین تغییراتی است تا هم از کمبود مهارت در هر رشته معین تخصصی و هم عرضه مازاد تحصیلکردگان دانشگاهی در آن رشته جلوگیری شود. متاسفانه توصیه برای محدود کردن و سقف گذاشتن ورودی افراد به دانشگاه مورد استقبال ایرانیان قرار نمیگیرد و بیشتر سیاستگذاران هم تمایلی به معرفی آن ندارند. افزایش بیکاری بین تحصیلکردگان دانشگاهی در سالهای آینده شاید سرانجام افکار عمومی را در رابطه با ارزش تحصیلات عالیه در حد انبوه تغییر دهد.
نادر حبیبی استاد اقتصاد خاورمیانه در مرکز کرون، دانشگاه برندیس است. او در تارنمای www.overeducation.org که شخصاً ایجاد کرده است مساله تحصیلزدگی را بررسی میکند.
دیدگاه تان را بنویسید