تاریخ انتشار:
آموزش عالی چه ارزش افزودهای دارد؟
ارزشِ آموزش
دانا فردی است که اطلاعات را در ذهن خود جمعآوری کرده است و افراد برای به دست آوردن آن به او مراجعه میکنند. مثلاً ۲۰ سال پیش، وقتی یک فرد میخواست در مورد یک موضوع مطالعه کند باید دانایی را مییافت و از او میخواست که کتابها و مقالاتی را مرتبط با موضوع به او معرفی کند تا او با خواندن آنها به اطلاعات مورد نظرش دسترسی یابد.
ارزش افزوده یک کالای تولیدی توسط یک کارخانه مقدار ارزش اضافیای است که کالا پس از تولید نسبت به مواد اولیه و هزینههای تولید به دست میآورد. اگر دانشگاههای کشور و آموزش عالی را به عنوان یک کارخانه که مواد اولیه آن جوانان هستند و کالای تولیدی آن متخصصان هستند در نظر بگیریم، با توجه به بیکاری گسترده دانشآموختگان دانشگاهها، پرسش این است که در مجموع ارزش افزوده آموزش عالی منفی است یا مثبت؟ در این نوشتار، میکوشیم ارزش افزوده آموزش عالی را از جنبههای مختلف با توجه به انقلاب فناوری اطلاعات بررسی کنیم.
مقدمه
بگذارید با این پرسش چالشی آغاز کنیم که آیا آموزش عالی دانشگاهها (به خصوص تحصیلات تکمیلی؛ دورههای کارشناسی ارشد و دکترا) میتواند در شرایطی ارزش افزوده منفی برای جامعه ایجاد کند؟ مواد اولیه دانشگاهها جوانانی هستند که با خود انرژی، استعداد، امید و همت ساختن را به همراه دارند. آنها با این داشتهها وارد دانشگاهها میشوند تا در زمینهای متخصص شوند و انرژی و دوره جوانی و استعداد خود را صرف گذراندن دورههای آموزشی دانشگاهها میکنند. آیا ارزش تخصصی که به دست میآورند حداقل به اندازه انرژی و دوره جوانی و استعدادی که در دانشگاه صرف میکنند، هست؟ آیا راهی دیگر به غیر از دانشگاه وجود ندارد که با صرف انرژی جوانی و استعداد، افزوده بیشتری به دست آورند؟ آیا نمیتوان با دورههای کوتاهمدت، کارگاههای تخصصی چندماهه همان میزان مهارتی را که یک دانشآموخته دانشگاه دارد و مورد نیاز بازار کار است به او منتقل کرد؟ آیا با توجه به بیکاری گسترده، در مجموع دانشگاههای کشور ارزش افزوده مثبتی حاصل میکنند یا اینکه هدردهنده انرژی جوانی و استعدادی هستند که میتوانست با کارآفرینی ارزش افزوده فراهم آورد. بگذارید این چرخه مالی مستقل
از نفت را برای دانشگاه دولتی کشور در نظر بگیریم که دانشآموختگان دانشگاهها پس از یافتن شغل به دولت مالیات بردرآمد پرداخت میکنند و دولت بخشی از این مالیات را به عنوان بودجه آموزش تخصصی کشور به دانشگاهها میدهد. آیا با این چرخه مالی دانشگاههای دولتی بنگاههای ورشکستهای نیستند؟ در دو دهه اخیر، فناوری اطلاعات انقلابی را در دسترسی و تولید دانش ایجاد کرده است به طوری که به هیچ وجه وضع کنونی با دو دهه قبل قابل مقایسه نیست. این انقلاب سبب شده است که آموزش و دانش به شکل بسیار آسانتری در اختیار جویندگان دانش قرار بگیرد، به طوری که آنها را از بسیاری از مراجعات قدیمی به محیط دانشگاه بینیاز میکند. در ادامه نوشتار، به بررسی تغییر در ارزش افزوده فعالیتهای دانشگاهی و آموزشی با توجه به انقلاب فناوری اطلاعات خواهیم پرداخت.
ارزش دانایی
دانا فردی است که اطلاعات را در ذهن خود جمعآوری کرده است و افراد برای به دست آوردن آن به او مراجعه میکنند. مثلاً 20 سال پیش، وقتی یک فرد میخواست در مورد یک موضوع مطالعه کند باید دانایی را مییافت و از او میخواست که کتابها و مقالاتی را مرتبط با موضوع به او معرفی کند تا او با خواندن آنها به اطلاعات مورد نظرش دسترسی یابد. اما امروزه گوگل همانند یک جام جم به هر پرسشی پاسخ میدهد. کافی است کلمات کلیدی مرتبط با موضوع مورد نظر را در گوگل جستوجو کنیم و صدها کتاب و مقاله مرتبط با شماره صفحه و خط را جلوی خود ببینیم. با هر بار جستوجو، کلمات کلیدی مناسبتری را انتخاب میکنیم و بعد از مدتی کوتاه، دقیقاً میدانیم که باید به مطالعه چه مقالات و کتابهایی بپردازیم. با وجود گوگل، دانایی دیگر ارزش سابق خود را از دست داده است. حافظه انسان نسبت به شبکه اینترنت بسیار کوچک است و میزان اطلاعاتی که در آن قابل ذخیره است، اندک است. به همین دلیل جوینده دانش برای یافتن سرنخ پاسخهای خود، در میان مراجعه به فرد دانا و شبکه اینترنت، دومی را که حاصل به اشتراک گذاشتن اطلاعات همگان است، سودمندتر مییابد. وقتی اینترنت این امکان را
فراهم کرده است که هر کس دانایی خود را به اشتراک بگذارد و موتور جستوجویی چون گوگل این امکان را ایجاد کرده است که بتوان حتی شماره صفحه کتاب در موضوع مورد نظر را پیدا کرد، دیگر اینکه فردی بخواهد دانش بسیاری را در حافظه خود اندوخته کند، به دانایی خود ببالد و دیگران به او رجوع کنند جایگاهی ندارد. در واقع، اطلاعات از انحصار افراد خارج شده است و همانند هوایی که نفس میکشیم در اختیار همه است.
ارزش روشنفکری
یکی دیگر از کارهایی که با انقلاب فناوری اطلاعات دستخوش تغییر شده است روشنفکری است. روشنفکر دانایی است که اندیشه تولید میکند و آن را در میان توده جامعه میگستراند. میتوان گفت ارزش افزوده روشنفکری نیز همانند ارزش افزوده دانایی بسان سابق نیست. در گذشته یک فرد مقاله و کتاب مینوشت و هزاران نفر میخواندند و متاثر از اندیشههای نویسنده یک فرهنگ و گفتمان عمومی شکل میدادند. اما امروزه به علت وجود شبکههای اجتماعی، وبلاگها و... همه مینویسند و همه میخوانند. به زبانی دیگر فرهنگ و اندیشه عمومی را همه انسانها با هم تولید و مصرف میکنند. دیگر مانند گذشته نیست که یک نفر به تنهایی همراه با روانپریشیهای خود تولیدکننده اندیشه و گفتمان باشد، و جمعیت بزرگی مصرفکننده اندیشهها و روانپریشیهای او باشند. نسل بعد از فناوری اطلاعات ترجیح میدهد تا صد توئیت را از صد نفر بخواند تا اینکه بخواهد صد صفحه را از یک نفر مطالعه کند. به بیانی دیگر، فناوری اطلاعات مدل تولید و مصرف دانایی و اندیشه را دگرگون ساخته و این سبب شده است دیگر یک نفر با عنوان روشنفکری اثرگذاریای را که در 20 سال پیش برای او قابل تصور بود نداشته باشد و به
این ترتیب ارزش افزوده این که فردی مدعی باشد او یک روشنفکر است افت شدیدی کرده است. امروزه همه روشنفکرند چون اطلاعات و اخبار را به کمک شبکههای اجتماعی مانند هوا تنفس میکنند و باز دوباره به کمک همان شبکههای اجتماعی نظرات خود را منتشر میکنند و در شکلگیری فرهنگ عمومی موثر واقع میشوند.
ارزش آموزش
در کنار دو وجهه دانایی و روشنفکری که برای یک هیات علمی دانشگاه میتوان تصور کرد، آموزش و تدریس یک تخصص، یکی از مهمترین محصولاتی است که هیات علمی دانشگاه آن را عرضه میکند. ارزش افزوده آموزش نیز مانند دانایی و روشنفکری در اثر انقلاب فناوری اطلاعات به شدت کاسته شده است. در گذشته باید سر کلاس استاد حاضر میشدیم و در کل شهر تنها او بود که این درس را با این کیفیت ارائه میداد، اما امروزه هر عنوان درسی را که در نظر داشته باشیم میتوانیم با ویدئو، تمرینها، اسلایدها، و آزمونها روی اینترنت بیابیم. جوینده دانش وقتی بخواهد درسی را بگذراند کافی است به سایتهایی چون یوتیوب، کورسرا و... مراجعه کند و دهها دوره کامل از درس را بیابد و انتخاب کند که میخواهد کدام دوره را بگذراند. حتی میتواند بعد از گذراندن درس در آزمونهای آن شرکت کرده و گواهینامه نیز دریافت کند. جوینده دانش دیگر آموزش خود را از یک استاد که به صورت فیزیکی در دانشگاه حاضر میشود به دست نمیآورد بلکه همزمان از محضر حداقل 10 استاد دیگر که به طور رایگان درس خود را در اینترنت قرار دادهاند نیز استفاده میکند. به این ترتیب، اگر نگوییم ارزش افزوده آموزش یک
استاد (به علت حضور حداقل 10 استاد مجازی دیگر) یکیازدهم سابق شده است، میتوانیم ادعا کنیم که ارزش افزوده آموزش او به طور معناداری کاسته شده است. در واقع، با وجود ویدئوهای کلاسهای درس بر روی اینترنت، ارزش افزوده مدرس به صفر نزدیک شده است و دستیاران آموزشی و آزمایشگاهها که مهارت را منتقل میکنند (نه دانش را) اهمیتی چندین برابر مدرسان درس به خود اختصاص دادهاند.
ارزش مدرک تحصیلی
یکی از امکاناتی که فناوری اطلاعات ایجاد کرده غیرمتمرکز (decentralize) شدن اعتبار است. بیتکوین به عنوان یک واحد پولی غیرمتمرکز، یکی از نمونههای موفقی است که اعتبار را بدون نیاز به یک مرکز اعتباردهنده (چون بانک مرکزی) فراهم میکند. مدارک تحصیلی نیز از جنس اعتبار هستند، به این معنا که یک فرد میکوشد با کسب مدرک تحصیلی از یک دانشگاه معتبر، خود را به عنوان یک نیروی کار ارزشمند به صاحبان کار معرفی کند. در اینجا دانشگاه به عنوان یک مرکز اعتباردهی عمل میکند و فرد خود را دانشآموخته یک دانشگاه مشخص میداند. اما به نظر میرسد در آینده نزدیک، مدارک تحصیلی نیز غیرمتمرکز شوند، به این ترتیب که مدارک بینالمللی دورههای تخصصی جایگزین مدارک کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشگاهها شوند و صاحبان کار برای استخدام نیروی کار دارندگان مدارک بینالمللی را در اولویت بالاتری قرار دهند. برای نمونه، صاحبان یک موسسه آموزش زبان انگلیسی، برای استخدام، دارنده مدرک آیلتس 9 یا تافل و... را به یک کارشناس ارشد زبان انگلیسی ترجیح میدهند، یا شرکتهای کارگزاری و صندوقهای سرمایهگذاری استخدام دارندگان مدارک بینالمللی تحلیلگری بورس را به
استخدام دانشآموختگان رشتههای مالی دانشگاهها ترجیح میدهند، و همچنین میتوان از مدارک بینالمللی دیگر در حوزههای شبکههای کامپیوتری و امنیت شبکه، حسابداری و... نیز سخن گفت. حتی شرکتهای بزرگ صنعتی دره سیلیکون اقدام به ارائه دورههای آموزشی و گواهینامههای معتبر کردهاند و به عنوان رقیبی برای مدارک دانشگاهی محسوب میشوند.
فناوری اطلاعات این امکان را ایجاد کرده است که بتوان دورههای آموزشی مختلف را از دانشگاههای متفاوت به طور مجازی گذراند و گواهینامه دریافت کرد. به عنوان مثال، سایت کورسرا این امکان را فراهم کرده است که یک جوینده دانش بتواند دورههای آموزشی مورد نظر خود را از دانشگاههای متفاوت انتخاب کند، آنها را با موفقیت بگذراند و برای هر دوره از دانشگاهی که آن دوره را در سایت کورسرا ارائه داده است، گواهینامه بگیرد. به این ترتیب، یک فرد دیگر یک مدرک کارشناسی از دانشگاهی مشخص را به کارفرما ارائه نمیدهد بلکه مجموعهای از گواهینامههای دورههای تخصصی (مورد نیاز کارفرما) را که از دانشگاههای مختلف کسب کرده است، به او ارائه میدهد.
با غیرمتمرکز شدن مدارک تحصیلی در آینده نزدیک، از ارزش مدارک متمرکز دانشگاهی بسیار کاسته میشود. در این شرایط هر دانشگاه برای حفظ بقا باید بکوشد دورههای تخصصی با کیفیت آنلاین روی سایتهایی چون کورسرا ارائه دهد به نحوی که کارفرماها برای استخدام، دورههای تخصصی آن دانشگاه را توصیه کنند.
ارزش پژوهش
در این بخش از نوشتار به بررسی ارزش افزوده مقالات پژوهشی دانشگاههای کشور میپردازیم. یک فعالیت پژوهشی زمانی ارزش افزوده ایجاد میکند که صنعت و بازار آن را مورد استفاده قرار دهد و مسلماً اگر نتایج یک پژوهش به کاربرد در صنعت، بهداشت، و فرهنگ و هنر منجر نشود تنها به درد بایگانی در کتابخانهها میخورد. با توجه به سرعت انتقال اطلاعات، میتوانیم بگوییم اگر پس از هفت تا هشت سال از انتشار یک مقاله پژوهشی، صنعت به نتایج آن توجهی نکند، مقاله مورد نظر هیچگاه کاربردی در آینده نیز نخواهد داشت. البته این دوره فرصت هفت تا هشت سال میتواند برای رشتههای مختلف متفاوت باشد و برای مثال از دو سال تا 15 سال تغییر کند. بگذارید دوره فرصت استفاده شدن مقالات پژوهشی را به طور متوسط یک دهه بگیریم، یعنی انتظار داریم یک مقاله پژوهشی حداکثر در مدت یک دهه از انتشار مورد استفاده صنعت قرار گیرد و ارزش افزوده ایجاد کند. اولین پرسشی که مطرح میشود این است که چند درصد مقالات پژوهشی تولیدی دانشگاههای کشور که در دو دهه گذشته منتشر شدهاند، مورد استفاده صنعت قرار گرفتهاند؟ میتوان به جرات گفت این درصد صفر است. ممکن است برای ارزش یک مقاله
پژوهشی این استدلال انجام شود که صنعت به اندازه کافی پیشرفته نیست و برای بعضی از مقالات حداقل نیمقرن زمان لازم است تا صنعت به استفاده از آنها روی آورد. فرض کنید یک مقاله پژوهشی در دوره فرصت خود (یک دهه پس از انتشار آن) مورد استفاده صنعت قرار نگیرد ولی نیمقرن پس از اتمام دوره فرصت (یعنی 60 سال پس از انتشار) ارزش افزودهای معادل 5 /1 میلیارد تومان تولید کند. دو سوال میتوان در اینجا مطرح کرد؛ اول اینکه احتمال اینکه مقالهای که در دوره فرصت خود کاربرد نداشته است پس از نیمقرن از دوره فرصتش به کاربرد در صنعت برسد چقدر است؟ و دوم اینکه با توجه به ارزش زمانی پول ارزش افزوده زمان حال مقاله چقدر است؟
در مورد سوال اول میتوان به تاریخ مراجعه کرد و دید چه کسری از مقالاتی که در دوره فرصت مورد توجه صنعت قرار نگرفتهاند پس از نیمقرن در صنعت استفاده شدهاند و ارزش افزوده ایجاد کردهاند؟ نگارنده در خوشبینانهترین حالت این کسر را کمتر از یکدههزارم میداند ولی بگذارید آن را یک درصد فرض کنیم و در نظر بگیریم که اگر مقالهای پژوهشی در دوره فرصت خود مورد توجه صنعت قرار نگرفت به احتمال یک درصد در 60 سال پس از انتشار 5 /1 میلیارد تومان ارزش افزوده ایجاد میکند.
در مورد سوال دوم، با توجه به نرخ بهره، ارزش هزارتومانی که امسال در اختیار یک فرد قرار میگیرد بسیار بیشتر از ارزش هزار تومانی است که پنج سال دیگر در اختیار همان فرد قرار میگیرد. اگر نرخ بهره را 20 درصد در نظر بگیریم ارزش کنونی 5 /1 میلیارد تومان 60 سال آینده کمتر از 27 هزار تومان خواهد بود (یعنی اگر 27 هزار تومان را در بانکهای کشور سپردهگذاری کنیم، با نرخ بهره 20 درصد بانکهای کشور بعد از 60 سال بیش از 5 /1 میلیارد تومان بانک به سپردهگذار پرداخت خواهد کرد). از آنجا که یک مقاله پژوهشی که در دوره فرصت خود مورد استفاده صنعت قرار نگرفته است با احتمال یکدرصد در نیمقرن پس از دوره فرصتش مورد استفاده قرار میگیرد، میتوانیم بگوییم که به طور متوسط ارزش افزوده مقاله کمتر از 300 تومان است.
با محاسبات تقریبی بالا، از آنجا که صنعت در ایران به اندازه کافی پیشرفته نیست، انحصاری است و نیاز به پژوهش ندارد، و تقریباً هیچ مقاله پژوهشی در دوره فرصتش مورد استفاده صنعت قرار نمیگیرد، میتوان به طور تخمینی گفت ارزش افزوده پژوهش یک عضو هیات علمی دانشگاههای کشور (با در نظر گرفتن اینکه هر عضو هیات علمی هر سال به طور متوسط پنج مقاله بنویسد) در یک سال کمتر از دو هزار تومان است. حتی اگر بگوییم در نظر گرفتن ارزش افزوده 5 /1 میلیارد تومان کم است و باید 100 برابر آن را یعنی 150 میلیارد تومان در نظر گرفت، آنگاه ارزش افزوده پژوهش یک عضو هیات علمی در یک سال کمتر از 200 هزار تومان خواهد بود.
علم یا بازار کار
مهمترین دغدغه یک جامعه توسعه و تولید ثروت و قدرت است. پرسشی که در اینجا به آن میپردازیم این است که میان علم و کار کدام یک منجر به توسعه و تولید ثروت و قدرت میشود. جامعه ایران، با نگاهی ایدئولوژیک به علم و بدون آنکه به ارزش افزوده علم توجه کند، میاندیشد که پیشنیاز توسعه آن است که ذهن همه افراد جامعه تبدیل به انباری از نظریات علمی شود. این در حالی است که وجود یک بازار رقابتی و تلاش انسان برای حفظ بقا در بازار رقابتی منجر به ایجاد ارزش افزوده میشود. بگذارید برای مثال صنعت موفق پوشاک ترکیه را در نظر بگیریم. چه میزان از کیفیت پوشاک ترکیه مدیون پژوهش دانشگاههای این کشور است؟ میتوان گفت کیفیت پوشاک این کشور بیشتر از آنکه بخواهد مدیون دانشگاههای این کشور باشد مدیون فضای رقابتی و همت کارآفرینان و بازاریان این کشور برای حفظ بقا در فضای رقابتی است؛ کارآفرینانی که چند دهه پیش با کارگاههای کوچک دوزندگی و بافندگی آغاز کردند و برای آنکه از یکدیگر عقب نمانند طی دههها کیفیت بافندگی، دوزندگی، طراحی و... را تکامل دادند و صنعت پوشاک کنونی ترکیه را ایجاد کردند.
در واقع علم چیزی جز داستان صوری کوشش کارآفرینان نیست. کارآفرینان در دنیای واقعی ساختارهایی جدید میآفرینند و سپس محیط آکادمیک داستان آفرینش آنها را به زبان صوری نقل میکند. برای نمونه، اهرام باشکوه مصر بدون دانستن هندسه اقلیدسی ساخته شدهاند. اینگونه نبوده است که سازندگان اهرام اول دانشآموخته هندسه اقلیدسی باشند و بعد به ساخت این اهرام پرداخته باشند، بلکه برعکس اول سازندگان این اهرام را ساختهاند و پس از آن افرادی چون تالس داستان این عظمت را به زبانی صوری بیان کردهاند. در حقیقت، اول یک ساختار توسط کارآفرینان ساخته و توسعه داده میشود، پس از آن محیط آکادمیک میکوشد تا داستان نحوه ساخت و توسعه کارآفرینان را با زبان صوری بر روی کاغذ بازگو کند، هرچند این بازگو کردن میتواند بازخورد مثبتی را به صنعت و بازار کار برگرداند اما ارزش این بازخورد مثبت نسبت به ارزش آغازین بسیار ناچیز است. برای نمونه دیگر میتوان از نظریه بازیهای جان نش که داستان صوری نحوه تصمیمگیری افراد را با در نظر گرفتن عقلانیت بیان میکند، نام برد. اما باید دقت کرد اینگونه نیست که تاجران موفق بزرگ برای آنکه تصمیمگیریهای موفق انجام دهند بر
نظریه بازیهای جان نش مسلط هستند (هرچند این تسلط میتواند سودمند باشد)، بلکه این جان نش بوده که کوشیده است داستان رفتار تاجران را بیان کند و اگر بخشی از داستان او با رفتار تجار هماهنگی ندارد باید داستان را بازنگری کرد (بازنگریهایی چون در نظر گرفتن عقلانیت محدود) نه اینکه از تجار خواسته شود مطابق با نظریه عمل کنند. حتی منطق داستان صوری نحوه استدلال انسانهاست و اگر عامه مردم مطابق با داستانی که در محیط آکادمیک بر آن اصرار میشود، استدلال نمیکنند، ایراد از داستان است و نباید به مردم آموزش داد که بیایند و مطابق با منطق مورد نظر محیط آکادمیک استدلال کنند.
در آخر، آنچه موجب توسعه و تولید ثروت و قدرت در یک جامعه میشود، کار و کارآفرینی است و نمیتوان با خواندن داستانها و قصههای صوری که افراد آکادمیک از روی عملکرد کارآفرینان نوشتهاند به توسعه و تولید ثروت و قدرت رسید.
هدر رفتن جوانی و استعداد
در یک اجتماع کارآمد مکانیسمهایی وجود دارد که هر عضو آن در طول عمر خود بیشترین ارزش افزوده را حاصل کند. از نگاه کارآمدی ارزش هر فرد به میزان افزودهای است که فراهم میآورد. اگر دکارت میگوید: «من فکر میکنم، پس هستم»، آندره ژید میگوید: «من حس میکنم، پس هستم» و کامو هستی خود را در سرکشی کردن در برابر قوانین طبیعت تعبیر میکند، کارآمدگرایی با نگاهی عملگرایانه میگوید: «من میافزایم، پس هستم» و دانایی، تفکر، هوشمندی، روشنفکری، خلاقیت و... تنها آنجایی ارزش مییابند که ارزش افزوده ایجاد کنند. متاسفانه در کشور ما تب مدرکگرایی سبب شده است بخش قابل توجهی از مردم جوانی و استعداد خود را صرف تحصیلات تکمیلی در دورههای کارشناسی ارشد و دکترا کنند، بدون آنکه به این نکته توجه شود که آیا نمیتوان جوانی و استعداد را در راهی بهتر سرمایهگذاری کرد که به ارزش افزوده بیشتری منجر شود؟ نگارنده علاقهمند است که به دو مثال از ارزش افزوده منفی تحصیلات تکمیلی که با آن روبهرو شده است، اشاره کند. دو سال پیش با یکی از دانشجویان دکترای دانشگاههای برتر تهران که از فرصت مطالعاتی از اروپا در محضر یک استاد پیشکسوت برگشته بود صحبت
میکردم. پرسیدم که این استاد اروپایی مسن و پیشکسوت چند دانشجوی دکترا تربیت کرده است؟ و او به من گفت: از آنجا که حوزه کاری ایشان کاربردی نیست ایشان هیچ وقت نتوانسته گرنت پژوهشی برای تربیت دانشجوی دکترا از اتحادیه اروپا بگیرد و حتی وقتی گفتم ما در ایران چندین استاد دانشگاه داریم که در این زمینه کار میکنند متعجب شد که چطور این تعداد در این زمینه فعال هستند و دانشجوی دکترا تربیت میکنند.در حالی که در اروپا تربیت دانشجو در بعضی زمینههای علمی کاری غیرسودده محسوب میشود اما در ایران به علت نبود مکانیسمهای گرنت، جوانی و استعداد افراد که میتوانست به سمت کارآفرینی هدایت شود هدر میرود تا افرادی تربیت شوند که با نمادها بازی میکنند و بازی با نمادها را به نسلهای بعدی آموزش میدهند. در اینجا نهتنها سیستم آموزش ارزش افزوده مثبت تولید نکرده است بلکه با هدر دادن جوانی و استعداد منجر به ایجاد ارزش افزوده منفی شده است. به عنوان نمونهای دیگر از
ارزش افزوده منفی حاصل از تب تحصیلات تکمیلی میتوانم به خانمی اشاره کنم که مهارت و استعداد فوقالعادهای در طراحی دوخت دارد ولی با 28 سال سن دانشجوی دکترای یکی از دانشگاههای برتر تهران است. فرض کنید ایشان به جای آنکه وقت خود را صرف تحصیلات تکمیلی میکرد تا تبدیل به یک استاد دانشگاه شود از 20سالگی به کارآفرینی در زمینه پوشاک و تولید مانتو میپرداخت. حتماً الان در 28 سالگیاش در یک زیرزمین یک کارگاه کوچک دوزندگی داشت. همچنین از آنجا که ایشان در تحصیل فردی خلاق است به جای اینکه خلاقیت خود را در بازی با نمادها هدر دهد، میتوانست آن را در توسعه کارگاه دوزندگی به کار گیرد و در 40سالگی صاحب یک برند پوشاک در داخل ایران و در 60سالگی صادرکننده پوشاک به منطقه باشد.
در پایان، باید گفت مسلماً جامعه ایران به یک سیستم آموزش کارآمد و اعضای هیات علمی توانمند نیاز دارد ولی باید بتواند خود را با انقلاب فناوری اطلاعات تطبیق دهد تا به همان میزان سابق، ارزش افزوده مثبت ایجاد کند و همچنین با هدفمند کردن پژوهش و آموزش از هدر رفتن جوانی و استعداد افراد جلوگیری کند. همانطور که در مقاله «برونمرزسپاری سفید و مهاجرت نخبگان» گفته شد به علت وجود پول نفت، جامعه ایران بدون هدف نیروی متخصص تربیت کرده است؛ نیروهای متخصصی که به آنها نیازی ندارد و متاسفانه سیستم آموزشی ما به جای آنکه کارآفرین تربیت کند کارگر متخصص تربیت کرده است و کشور تبدیل به یک استخر بزرگ از کارگران یقهسفید شده است که نمیتوانند ارزش افزوده ایجاد کنند.
دیدگاه تان را بنویسید