تاریخ انتشار:
بررسی آسیبهای نشر شایعه در شبکههای اجتماعی در گفتوگو با علیرضا چابکرو
پولاریزه شدن اخبار برای جامعه خطرناک است
علیرضا چابکرو پژوهشگر و مدرس ارتباطات بر این باور است که درک نادرست از مفهوم سایبر و نادیده گرفتن آثار و پیامدهای آن، سبب تشدید عوارض مخرب شبکههای اجتماعی شده است. وی میگوید مشارکت افراد در تولید و بازتولید و نیز انتشار سریع محتوا در شبکهها جذابیت آنها را افزایش داده و بر ضریب نفوذ این اخبار افزوده است
عمر شبکههای اجتماعی در ایران به یکدهه هم نمیرسد اما جای خودشان را در میان کاربران به خوبی باز کردهاند. نقش این شبکهها در گسترش ارتباطات، شکلدهی به افکار عمومی و نیز بروز و تسریع تحولات اجتماعی بر کسی پوشیده نیست اما از منظر آسیبشناسی مداخله آنها در انتشار اخبار و اطلاعات کذب و شایعات آنقدر جدی شده که حتی فرصت خنثی کردن را به مسوولان نداده یا این کار را با دشواری روبهرو کرده است. علیرضا چابکرو پژوهشگر و مدرس ارتباطات بر این باور است که درک نادرست از مفهوم سایبر و نادیده گرفتن آثار و پیامدهای آن، سبب تشدید عوارض مخرب شبکههای اجتماعی شده است. وی میگوید مشارکت افراد در تولید و بازتولید و نیز انتشار سریع محتوا در شبکهها جذابیت آنها را افزایش داده و بر ضریب نفوذ این اخبار افزوده است. این در حالی است که برای تشخیص محتوای سره از ناسره گزارههای خبری مرجع و منبع موثق و معتمدی وجود ندارد. مدرس دانشکده خبر پژوهشهای نوین آکادمیک در عرصههای مختلف ارتباطات، سیاستگذاریهای واقعبینانه و درست و آموزش افراد را راهکار مقابله با عارضه شایعهپراکنی در شبکههای اجتماعی میداند و میگوید: سونامی اطلاعات
اجتنابناپذیر شده است. ما باید موجسواری روی این سونامی را یاد بگیریم.
رسانههای سنتی همواره یکی از مهمترین مولفههای تاثیرگذار بر افکار عمومی بودهاند. به نظر میرسد این رسانهها دارند در بستر تحولاتی سریع و عظیم جای خود را به شبکههای اجتماعی میدهند. آیا واقعاً همینطور است؟
وقتی صحبت از شبکههای اجتماعی به میان میآید شبکههای مشهوری مثل فیسبوک و توئیتر یا وایبر و واتسآپ به ذهن متبادر میشود. این در حالی است که به نظر من به جای تمرکز بر عنوان شبکههای بنام؛ ما باید بر مفهوم شبکه و شبکهای شدن تمرکز کنیم. این مفهوم دارد در تمام جنبههای سایبر خود را وارد میکند. یکی از شروط لازم برای باقی ماندن در فضای سایبر بحث شبکهای شدن و شبکهای اندیشیدن در مورد مفاهیم است. اگر این مفهوم را بپذیریم متوجه میشویم که تولید محتوا در فضای سایبری شکل شبکهای به خود گرفته و بر همین سیاق تکثیر میشود. برخلاف رسانههای سنتی که کارکرد اصلی آنها نشر اطلاعات است کارکرد شبکهها، برقراری ارتباطات میانفردی است و به عبارتی ارتباطات شخصی را برای افراد میسر میکنند. در این شبکهها هرقدر که ادمین با برنامه وارد شبکه شود و دقیقتر بتواند شبکه خودش را هدایت و کنترل کند، هم ضریب نفوذش زیادتر شده و هم تعداد مخاطبانش بالاتر میرود. به موازات آن سرعت انتقال اطلاعات در شبکه بیشتر میشود. در حال حاضر شبکههای اجتماعی به خاطر خاصیت شبکهای بودنشان فرم و شکل رسانهای به خود گرفتهاند. در حالی که روایاتشان قابل
استناد نیست و به راحتی مشخص نیست که منبع این خبر کجاست و چقدر موثق است. لذا تکذیب اخبار و اطلاعات بسیار محتمل است. به تعبیر دیگر شبکههای اجتماعی در حال مبدل شدن به شبکههای خبری خانگی هستند.
یعنی هر کاربر خود به یک تولیدکننده و فرستنده خبر تبدیل شده است.
بله، ما در ایران قدرت آپلود و تولید خبر و محتوایمان بسیار کم است. علاوه بر آن مرجعی وجود ندارد که این خبرها را مستند کند. لاجرم کاربرها تنها، دانلودکننده و تکثیرکنندههای خبر خواهند بود و این خیلی خطرناک است. ببینید الان در شبکهها شاهد انتشار وقایع یا نقل قولهای تاریخی تحریفشده هستیم. نقلقولهایی مثلاً از کوروش و داریوش یا روشنفکران و نویسندگان. و حتی از رهبران فکری و مذهبی. این دروغها به سرعت در شبکه وارد میشود به سرعت هم خارج میشود برای همین شاید بعضیها هم بگویند چه اشکالی دارد؟ همه میدانند که این دروغ است. اما مشکلی که به وجود میآید این است که این پیامها نوعی خشهای کوچک فکری در ذهنها ایجاد میکند و توالی این خشها باعث اعوجاج در اندیشهها و نگرشها میشود. در نهایت مخاطب به جایی میرسد که نمیتواند تصمیم بگیرد که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. ما دسترسی مستقیم و آسانی به منابع موثق نداریم یا حتی فرصت نداریم تا روایی این دسته از اخبار را راستیآزمایی کنیم.
میدانیم که یک خبر همانگونه که لایههایی از واقعیت را دارد، میتواند حاوی لایههای مختلفی از یک دروغ باشد. امتزاج این دو میتواند باعث یک بحران فکری یا یک جنگ روانی در بین مخاطبان شود.
آیا میتوانیم بگوییم قصد برخی از این اخبار اساساً ایجاد همین بحرانهای روانی است؟
در برخی موارد بله. کسی که برای اولین بار این پیامها را بارگذاری میکند احتمالاً به خوبی میداند که پولاریزه شدن این خبر در جامعه یعنی چه؟ یک خبر میآید در مورد هتک حرمت دو نوجوان ایرانی و شما میبینید وقتی بازنشر میشود چگونه در افکار عمومی منجر به انفجار میشود. میتواند در شرایط حساس سیاسی منشاء جنگ بین عرب و عجم شود. ما حواسمان نیست که طیف بزرگی از مردم ما عرب زبان هستند و اگر به یک عرب هم چنین توهینی میشد ما باید همین واکنش را نشان میدادیم. در مورد تمام قومیتها همین مساله صادق است. پس پولاریزه شدن خبر در جامعه میتواند عوارض و پیامدهای نامساعدی داشته باشد. در بسیاری موارد هدف دقیق تولیدکننده یک خبر صرفاً انعکاس خبر نیست. لایههای زیرین خبر است که کارایی خودش را نشان میدهد. تکثیر و بازنشر این خبر اثر بسیار بزرگی داشته که میتواند منجر به ورود شایعه یا هجمه به موضوعات مقدسی مانند حج شود. در مورد جوکها هم همین مساله صادق است. انتشار آنها فقط افراد را نمیخنداند بلکه آرامآرام سبب تحقیر و تحریف ارزشها میشود.
آنچه گفتید آیا جزو پیامدها یا عوارض جانبی ذاتی شبکههاست یا اینکه ما به هر دلیلی در این شرایط خاص اجتماعی شاهد انتشار انفجاری محتوای نادرست یا نامناسب در شبکههای اجتماعی هستیم؟
سوال خیلی خوبی است. ببینید ما در معرض سونامی اطلاعات هستیم. نهتنها ما بلکه جامعه بشری. این سونامی اجتنابناپذیر است. بعضیها دوست دارند چتر بگیرند روی سرشان و زیر سونامی بایستند. بعضیها دوست دارند اصلاً سونامی را نبینند. اجازه دهید یک مثال بزنم. در دهه 50 و دهه 60 هر کدام از رسانهها کارکرد خودشان را داشتند. چون اولاً مونولوگ بودند، دوم اینکه برای کارکردی خاص طراحی شده بودند. شما از تلویزیون یا بردکستینگها انتظار ارائه اخبار در قالب تصویر را داشتید، از رادیو انتظار قالب صدا را داشتید، از روزنامهها در قالب تکست انتظار داشتید، به بازی یک نگاه سرگرمی داشتید. اما از سال 2000 به بعد تمام اینها دستخوش یک تحول رسانهای شده و به تعبیری به رسانههای مستقیم و غیرمستقیم تبدیل شدهاند. در خیلی از رسانهها یک همگرایی ایجاد شده و مفاهیم جدیدی نیز شکل گرفته.
کسی که بیشترین قدرت را در بارگذاری و مفهومسازی در این سونامی دارد، دارای بیشترین راندمان تاثیرگذاری است و آنکه کمترین فعالیت را در تولید محتوا دارد، لاجرم بیشترین تاثیرپذیری را خواهد داشت. امروز ما ویچت را فیلتر میکنیم بلافاصله وایبر میآید. در وایبر اختلال ایجاد میکنیم، واتسآپ میآید، تلگرام میآید. موضوع دیگر اینکه تا پیش از این مخاطبان برای استفاده از رسانه باید شرایط خاص خودش را ایجاد میکردند یعنی برای مشاهده تلویزیون باید میرفتید مقابل آن مینشستید. برای خواندن روزنامه باید میرفتید روزنامه میخریدید و مطالعه میکردید. اما در حال حاضر روزبهروز دسترسی شما به رسانهها سهلتر میشود. لذا میتوان گفت رسانهها در حال شخصی شدن هستند. رسانههای شخصی به شما قدرت انتخاب بالایی میدهند اما در عین حال در درون خود هم یک پارادوکس ایجاد میکنند. یعنی تضادهای مختلفی متولد میشود که خود جای بحث بسیاری دارد. تکنولوژیهای نوین شرایطی را ایجاد میکند که شما بتوانید سریعتر مطالب را دریافت کنید و بهسوی دیگران بفرستید، سریعتر هدفگذاری کنید. حالا اگر از این انتشار محتوا هدفی را پیگیری کنید دیگر همه چیز
برنامهریزیشدهتر خواهد بود.
اگر این پدیده دامنگیر همه جای دنیاست پس چرا برای ما به دغدغه تبدیل شده است؟
چون ما همچنان بین سنت و مدرنیسم دست و پا میزنیم. بخشی از وجودمان در سنتها و عرفها قرار گرفته، بخشی از وجودمان لاجرم در مدرنیته است. این تضاد قضیه را سختتر میکند. یک فرد غربی کاملاً خودش را در معرض رسانه قرار داده است. در کوران اخبار مربوط به فناوری، سوالی که برای ما پیش میآید و دغدغههایی که برای ما درست میشود برای یک آمریکایی و اروپایی موضوعیت ندارد. به خاطر اینکه آنها کاملاً خودشان را با مدرنیته شکل دادهاند. اما ما یک بخشمان در ارتباط با سنتهایمان است چون ما هنوز نیمهآنالوگ یا نیمهدیجیتال هستیم، یک بخشیمان لاجرم کشیده شده در مدرنیسم. در این میان متاسفانه نقشه راهی نداریم که بین اینها یک توازن ایجاد کند.
فضای مجازی، فضای اغواکنندهای است. یعنی آنقدر جذاب است که در شرایطی که تنشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در یک جامعه خیلی زیاد است باعثمیشود یک پستوی کوچک برای خیلیها ایجاد کند تا در آن مشکلات را فراموش کنند.
ببینید در همه جای دنیا اینطور چیزها هست یعنی در کشورهای اروپایی هم همه این حرفها زده میشود. مثلاً به جای امیرکبیر، نقلقولهای جرج واشنگتن را تحریف میکنند. خب هست و من دیدهام. اما مساله آنها نمیشود و ذهن آنها را درگیر نمیکند. اما درباره ما اینگونه نیست. بخشی از وجود ما برمیگردد به آن پیشزمینههای سنتیمان لذا زود عکسالعمل نشان میدهیم و درگیری ذهنی و هویتی پیدا میکنیم. حس میکنیم هویتمان دچار چالش شده است. این قبیل پرسشها و درگیریها برای یک شهروند سوئدی کمتر پیش میآید. اصلاً خود فعل برای بسیاری از شهروندان غربی آنچنان سنگین نیست که واکنشی هویتی به وجود آورد. میگوید به من ربطی ندارد این خطایی است که میتواند همهجا اتفاق میافتد.
آیا با قدرت گرفتن رسانههای مدرن از جمله شبکههای اجتماعی رسانههای سنتی نقش و تاثیر خود را بر افکار عمومی و هدایت آن از دست دادهاند؟
من سوال شما را اصلاح میکنم. آیا رسانههای سنتی و مدرن رفیق هستند یا رقیب؟ ببینید در حال حاضر خیلیها اعتقاد دارند که رفیق هستند ولی من فکر میکنم رفیق نیمهراه خواهند بود و رقیب خواهند شد. با گذشت زمان رسانههای مدرن دارند رقیبهایی برای رسانههای رفیق میشوند و اینها را از دور خارج خواهند کرد. بنابراین به نظر من هر چه میگذرد میزان کنترل افراد یا دولتها روی رسانهها کمتر خواهد شد. وقتی خود مردم در بازتولید محتوا مشارکت میکنند، خودشان تکثیرش میکنند و خودشان هم پخشش میکنند رسانه مدرن جذابتر و البته قدرتمندتر میشود. روزبهروز از میزان ضریب نفوذ رسانههای سنتی کمتر میشود، متولیان فرهنگ لاغرتر میشوند و رسانههای مدرن با انواع تاکتیکهایی که به کار میبرند و نوع محتوایی که تولید میکنند فربهتر میشوند. حالا نقطه متمایز این دوتا کجاست؟ در تولید و بازتولید است. یعنی من محتوایی را تولید کنم که قدرت تکثیر و زایش داشته باشد.
چون مردم در تولید محتوا و بازنشر آن مشارکت میکنند پس نسبت به آن محتوا احساس تعلق میکنند. وقتی مشارکت میکنیم پس لذت میبریم و تکثیرش میکنیم. اما در رسانههای سنتی این گونه نیست. این غذای درست شده نمیگویم بدمزه است ولی دیگران احساس تعلق نسبت به آن ندارند. احساس تولید ندارند و این باعث میشود دیگر قدرتی همانند رسانههای نوین را نداشته باشند.
به هر حال نشر اینگونه اخبار و اطلاعات پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی نامناسبی دارد. یعنی حتی میتواند در سطح کلان سیاستها، دیپلماسی و روابط را تحت تاثیر قرار بدهد. تصور میکنید راه مقابله با شایعات شبکهای چیست؟
باید بدانیم که این شبکههای اجتماعی چگونه کار میکنند و چه تاثیراتی دارند. یعنی باید مطالعات آکادمیک صورت بگیرد. و بعد هم فعالیتهای آکادمیک باید دستمایه سیاستگذاریهای جدی برای این کار شود. متاسفانه سیاستگذاریهای کنونی یا سلبی هستند یا ایجابی. یا اینکه میگویند از فردا این تکنولوژی ممنوع است یا به آن بیتوجه هستند. به نظر من این ضعف شدید کارکرد دانشگاهی است. هیچ جای دنیا به این شکل به پدیدههای تکنولوژیک نگاه نمیکنند.
مثلاً همین شایعاتی که شما میبینید ایجاد میشود ما هیچ مرجعی نداریم که راحت یک واقعه یا یک پدیده یا یک گزاره خبری را نسبت به آن بسنجیم. من باید بتوانم به یک خبرگزاری، یا سایت معتبر مراجعه کنم که به این شایعات یا اخبار نادرست پیوسته و سیستماتیک پاسخ بدهد. ارتباط مردم با مراجع تولیدکننده خبر بسیار سخت است. یا اصلاً اجازه نمیدهند که امثال کسانی که در شبکههای اجتماعی حضور دارند، وارد سیستم آنها بشوند یا از آنها استفساریه بگیرند که آیا یک خبر درست است یا غلط است. از این مهمتر، بسیاری از کسانی که در معرض این اخبار قرار میگیرند برای بررسی صحت و سقم اخبار وقت ندارند یا انگیزه ندارند. میشنوند و میپذیرند.
یعنی برای برخورد با این مساله دغدغه جدی وجود ندارد.
همینطور است. ببینید ما داریم به مفهوم سایبر و پیامدهای آن سطحی نگاه میکنیم. آن را دستکم گرفتهایم. نگاه مفهومی نسبت به سایبر در بسیاری از سازمانها وجود ندارد. آنها سایبر را تنها در محدوده دیجیتالی شدن یا الکترونیک شدن یا آیتی و در قالب یک سایت میبینند. اما در مفهوم سایبری هر قالبی میتواند بر مخاطب تاثیرگذار باشد. نوع برخورد ما با این پدیده به جهت کاستن از آسیبهای آن میبایست آموزشی و تربیتی باشد. به تعبیر دیگر ما باید نوعی خودایمنی را از سنین کودکی در مراکز آموزشی خود ایجاد کنیم تا مخاطب بتواند در مواجهه با پدیدههای مختلف سایبری عکسالعمل بهموقع و متناسب داشته باشد، برای مثال از قدیم به ما آموزش دادهاند که با این نوع لباس نمیتوانید به خیابان بروید، دانشگاهها جای اینگونه حرف زدن نیست جای این سبک پوشیدن نیست. اینجا جای درس خواندن است و خب این آموزش و دیسیپلین از همان کودکی به ما یاد میدهد تا خود را با هنجارها و ناهنجاریهای محیط اطراف خود وفق دهیم. این ایمنی در فضای سایبر هم باید وجود داشته و آموزش داده شود. در یک جمله ما محتاج یک نقشه راه فعال و کارآمد هستیم.
این نقشه راه را که پژوهشگران و سیاستگذاران باید تدوین کنند. خود مردم در مقابله با این پدیده چه نقشی دارند؟
فضای مجازی، فضای اغواکنندهای است. یعنی آنقدر جذاب است که در شرایطی که تنشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در یک جامعه خیلی زیاد است باعث میشود یک پستوی کوچک برای خیلیها ایجاد کند تا در آن مشکلات را فراموش کنند. در آن پستو بخندند، گریه کنند، گپ بزنند و... آدمهایی که زیاد در پستو میمانند حواسشان باشد که در آن صورت از نور فراری میشوند. تصور من این است که به جای اینکه طرحهای بزرگ و غیرقابل اجرا پیشنهاد بدهیم باید آموزش را از خانوادهها شروع کنیم. راهحل حذف این شبکهها نیست. در کنار نسل آینده قرار گرفتن و هدایت کردن آنهاست.
یعنی خود افراد کنترل درونی داشته باشند و محتوا را فیلترینگ کنند.
بله، مثلاً مدارس نباید بیایند بگویند دسترسی به اینترنت قدغن است. باید به بچهها آموزش بدهند که در این دریای بیکران اطلاعات شما هدفمند غواصی کنید و بگردید و آن چیزی را که میخواهید و البته درست هم هست، بیابید. احتمالاً مقداری هم آسیب خواهد داشت ولی مطمئناً دستاوردهایش بیشتر از آسیبهایش خواهد بود.
شما از سونامی اطلاعات صحبت کردید. راه مقابله با این سونامی را در چه میدانید؟
درست است که سونامی بر سر ما فرود آمده اما این دلیل نمیشود که تمام داراییهایمان را نادیده بگیریم و آنها را در معرض نابودی و اضمحلال قرار بدهیم. برای اینکه بتوانیم جلوی این سونامی بایستیم باید به حدی از استقلال سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، رسانهای، خبری و تکنولوژیک رسیده باشیم؛ تابه جای غرق شدن، روی آن موجسواری کنیم.
ما مولد جریان عظیم این سونامی نیستیم. لذا نمیتوانیم تنها به معادلسازی پدیدههای تکنولوژیک بسنده کنیم. اگر بگوییم یک فیسبوک شما میسازید و یک فیسبوک هم من میسازم، یا شما اینترنت خودتان را دارید من اینترنت ملی درست میکنم قطعاً چنین سیاستی به نتیجه نمیرسد چون آنها چندین برابر بودجه اقتصادی ما را اختصاص میدهند تا ارتفاع تکنولوژیک این موج عظیم را دوصدچندان کنند. ما باید موجسواری روی این سونامی را یاد بگیریم.
دیدگاه تان را بنویسید