آمارنگاری جمعیت، رشد و نابرابری
مهاجمان مسن
در قرن بیستم جمعیت دنیا دو بار دو برابر شد. در قرن حاضر حتی یک بار هم دو برابر نمیشود، چرا که نرخ تولد در بسیاری از نقاط جهان به شدت کاهش یافته است. اما تعداد افراد بالای ۶۵ سال طی ۲۵ سال به دو برابر میرسد. این تغییر در ساختار جمعیت از اهمیت یکسان با رشدی که قبلاً صورت گرفت برخوردار نیست. اما به قدری اهمیت دارد که شکل اقتصاد جهانی را تغییر دهد.
در قرن بیستم جمعیت دنیا دو بار دو برابر شد. در قرن حاضر حتی یک بار هم دو برابر نمیشود، چرا که نرخ تولد در بسیاری از نقاط جهان به شدت کاهش یافته است. اما تعداد افراد بالای 65 سال طی 25 سال به دو برابر میرسد. این تغییر در ساختار جمعیت از اهمیت یکسان با رشدی که قبلاً صورت گرفت برخوردار نیست. اما به قدری اهمیت دارد که شکل اقتصاد جهانی را تغییر دهد.
بر اساس پیشبینیهای جمعیتی سازمان ملل متحد که منبع استانداردی برای برآورد جمعیت است، امروزه جمعیت دنیا دارای حدود 600 میلیون فرد 65ساله یا مسنتر است. این به خودی خود میزان قابل ملاحظهای است؛ فرد پیرس، نویسنده گزارش ادعا میکند این احتمال وجود دارد که جمعیت کنونی جهان شامل نیمی از افرادی است که تاکنون بالغ بر 65 سال زیستهاند. اما به عنوان سهمی از کل جمعیت با هشت درصد، تفاوت چندانی با چند دهه پیش ندارد.
با وجود این، در سال 2035 بیش از 1/1 میلیارد نفر از جمعیت جهان -13 درصد کل جمعیت- بالغ بر 65 سال خواهند داشت. این یک نتیجه طبیعی افت در نرخ تولد است که به کاهش رشد کلی جمعیت میانجامد؛ به این معنا که به نسبت، جمعیت جوان کمتری وجود دارد. «نسبت وابستگی سن بالا» - به معنی نسبت افراد مسن به افرادی که مشغول به کار هستند- با سرعت بیشتری رشد خواهد کرد. در سال 2010، به نسبت هر 100 نفر فرد بالغ بین 25 و 64 سال، جمعیت جهان دارای 16 میلیون فرد 65ساله و بالغ بر آن بود که تقریباً به نسبت مشابه سال 1980 بوده است. سازمان ملل متحد انتظار دارد این جمعیت در سال 2035 به 26 میلیون نفر افزایش یابد.
در کشورهای ثروتمند این میزان بسیار بالاتر خواهد بود. در سال 2035، ژاپن در ازای هر 100 نفر در سن کار دارای 69 نفر فرد مسن خواهد بود (که این بیشتر از 43 نفر در سال 2010 است)، آلمان دارای 66 نفر (به نسبت 38 نفر) خواهد بود. حتی آمریکا که دارای نرخ زادوولد نسبتاً بالایی بوده است، با 70 درصد شاهد افزایش نسبت وابستگی سن بالا خواهد بود که به 44 نفر میرسد. کشورهای در حال توسعه که امروزه این نسبت در آنها بسیار پایینتر است، شاهد افزایش چشمگیری در سطح مطلق نخواهند بود، اما میزان رشد نسبی بالاتر خواهد رفت. طی دوره زمانی مشابه، نرخ وابستگی سن بالا در چین از 15 به 36 یعنی به میزان بیش از دو برابر خواهد رسید. آمریکای لاتین نیز شاهد تغییر از 14 به 27 نفر خواهد بود.
سه راه رو به جلو
استثناهای بزرگ برای این کاهش کلی جمعیت جوان، آسیای جنوبی و آفریقا هستند، جایی که نرخ زادوولد همچنان بالاست. از آنجایی که تقریباً سه میلیارد از جمعیت جهان در این مناطق جای دارند، با افزایش جمعیت جوان آنها به پنج میلیارد نفر در نیمه قرن، این جمعیت جوان میتواند پاسخی قدرتمند به افزایش سن بالا در سایر نقاط جهان باشد. این استثناها فقط روند تغییر را آهسته میکنند، اما آن را معکوس نمیکنند. جهان در حال ظهور به عنوان یک کل شاهد دو برابر شدن نرخ جمعی وابستگی سن بالا خواهد بود که این میزان در سال 2035 به 22 نفر در مقابل هر 100 نفر جمعیت جوان کاری خواهد رسید.
منطق نشان میدهد نسبت بیشتر و بالاتر افراد مسن به معنی کاهش رشد جمعیت است، چرا که افراد مسن نیازمند استفاده از داراییهای خود برای امرار معاش هستند و این به معنی کاهش میزان پسانداز است که به نرخ بهره بالاتر و کاهش قیمت دارایی منجر میشود. برخی از اقتصاددانان بسیار خوشبین هستند و معتقدند افراد خود را با شرایط موجود وفق میدهند و به مدت طولانیتری کار میکنند، که این دیدگاه آنها تفسیری از اقدامات قابل بحث در زمینه وابستگی است که فرض را بر این میگذارد که هیچ کس پس از سن 65سالگی کار نمیکند. گروه سوم به کارهای آلوین هانسن که به عنوان «کینز آمریکایی» شناخته میشود استناد میکنند که او در سال 1938 استدلال کرد کاهش رشد جمعیت در آمریکا منجر به کاهش انگیزه شرکتها برای سرمایهگذاری میشود - نیروی کار کوچکتر نیازمند سرمایهگذاری کمتری است- و بنابراین این دیدگاه منجر به رکود مداوم میشود.
افزایش غیرمنتظره جمعیت کودکان طی سالهای 1964-1946 پیشبینیهای هانسن را نقش بر آب کرد، و بنابراین رخدادهای غیرمنتظره میتوانند پیشبینیهای جمعیتی امروز را نیز تضعیف کنند - هرچند باید در نظر داشت که رشد جمعیت کودک در آن زمان در نتیجه یک جنگ جهانی اتفاق افتاد که نباید آن را به عنوان یک منبع و دریچه امید در نظر گرفت. اما اگر افراد مسنتر مدت زمان بیشتری کار کرده و در نتیجه بیشتر پسانداز کنند، در حالی که کاهش رشد جمعیت به این معناست که شرکتها انگیزه کمتری برای سرمایهگذاری دارند، حتی بدون کاهش نرخ کلی جمعیت آنگونه که او پیشبینی کرده بود چیزی شبیه به آنچه هانسن پیشبینی کرده بود میتواند رخ دهد. چند ماه پیش لری سامرز، استاد دانشگاه هاروارد و وزیر سابق خزانهداری استدلال کرد که به نظر میرسد اقتصاد آمریکا در حال حاضر به نوعی «رکود سکولار» مبتلاست - عبارتی که مستقیماً از هانسن گرفته شده است.
حق با چه کسی است؟ پاسخ به بررسی سه کانال اصلی بستگی دارد که از طریق آنها جمعیتشناسی بر اقتصاد تاثیر میگذارد که این سه عبارتند از: تغییر در اندازه نیروی کار؛ تغییر در نرخ رشد بهرهوری؛ و تغییر در الگوی پسانداز. نتیجه این بررسی از قطعیت چندانی برخوردار نیست. اما حداقل برای چند سال آینده، نگرانیهای هانسن مرتبط به نظر میرسند. نمیتوان گفت به خاطر یک اثر غیرمنتظره یعنی گرایش افراد بامهارت بالاتر برای بیشتر، طولانیتر و پربازدهتر کار کردن از آنهایی که تاکنون کار کردهاند، پیشبینیهای او نامرتبط هستند.
اولین تاثیر واضح مسنتر شدن بدون رشد زیاد این است که مادام که سن بازنشستگی تغییر نکند، افراد کمتری کار خواهند کرد. این به معنای خروجی کمتر است، مگر اینکه برای جبران آن بهرهوری را بالاتر ببریم. بر مبنای فرضیه استاندارد سازمان ملل متحد که زندگی کاری یک فرد در سن 65سالگی به پایان میرسد، جمعیت مسن میتواند نرخ رشد در بخشهای ثروتمندی از جهان را در سالهای پیش رو به میزان یکسوم و نیم کاهش دهد.
مهارت همواره کارآمد است
املان روی، اقتصاددان کردیت سوئیس محاسبه کرده که کاهش جمعیت کاری منجر به کاهش رشد تولید ناخالص داخلی ژاپن به طور متوسط بالای 6/0 درصد بین سالهای 2000 و 2013 شده و در طول چهار سال آینده به یک درصد در سال افزایش خواهد یافت. کاهش نیروی کار در آلمان میتواند رشد تولید ناخالص داخلی را تقریباً به نیم کاهش دهد. بر اساس همان مفروضات، انتظار میرود در آمریکا بازنشستگی افراد متعلق به دوران انفجار جمعیتی، کاهش نرخ رشد بالقوه اقتصاد تا 7/0 درصد را به همراه داشته باشد.
اگرچه اندازه واقعی نیروی کار به عواملی بیش از ساختار سنی جمعیت بستگی دارد؛ در واقع اندازه نیروی کار به اینکه چه کسان دیگری کار میکنند (زنانی که در حال حاضر کار نمیکنند یا شاید مهاجران) و مدت زمانی که افراد کار میکنند، بستگی دارد. فاکتور آخر -یعنی مدت زمانی که افراد کار میکنند- در اواخر قرن بیستم دستخوش تغییرات کمی شد. دیوید بلوم، دیوید کانینگ و گونتر فینک از دانشگاه هاروارد با تحلیل 43 کشور عمدتاً ثروتمند دریافتند که بین سالهای 1965 و 2005، میانگین سن قانونی بازنشستگی در مدتی کمتر از شش ماه افزایش یافت. در آن زمان امید به زندگی در مردان 9 سال افزایش یافت.
با آغاز قرن جدید این روند معکوس شده است. در مقایسه با 13 درصد در سال 2000، تقریباً 20 درصد از آمریکاییهای بالای 65 سال اکنون جزو نیروی کار هستند. تقریباً نیمی از آلمانیها در اوایل دهه 60سالگی خود امروزه کار میکنند که این در مقایسه با میزان یکچهارم در دهه گذشته است.
این امر تا حدی به دلیل راهکارهای سیاسی است. دولتهایی با بدهیهای انباشته در اروپا مزایای دوران بازنشستگی را کاهش و سن بازنشستگی را افزایش دادند. شش کشور اروپایی از جمله ایتالیا، اسپانیا و هلند سن قانونی بازنشستگی را به میزان امید به زندگی ارتباط دادهاند. شرایط مالی شخصی افراد نیز در این زمینه تاثیرگذار بوده است. در پی بحران مالی سال 2008 که ضربهای برای پساندازهای بسیاری از افراد نزدیک سن بازنشستگی محسوب میشد، در اکثر کشورها تغییر چشمگیری در سن بازنشستگی افراد ایجاد شد. تغییر در برنامههای بازنشستگی شرکتهای بزرگ که کاهش حقوق و دستمزد نهایی دریافتکنندگان را به همراه داشت، در نهایت باعث شد برخی از افراد مدت زمان بیشتری کار کنند.
اما یک عامل حتی مهمتر، آموزش و میزان تحصیلات است. احتمال اینکه افراد مسن تحصیلکرده مدت زمان طولانیتری کار کنند، به مراتب بیشتر است. گری برتلس از موسسه بروکینگز تخمین زده که در آمریکا فقط 32 درصد از جمعیت مردان فارغالتحصیل از دبیرستان که فاقد تحصیلات رسمی بیشتری هستند، در سنین بین 62 و 74سالگی جزو نیروی کار هستند. این رقم برای مردان دارای مدرک حرفهای 65 درصد است (اگرچه تعداد کلی چنین مردانی به وضوح بسیار کمتر است). در مورد زنان این نسبت یکچهارم در مقابل نیم است که شامل سهم زنان دارای تحصیلات عالی است که در دهه 60سالگی خود کار میکنند. در اروپا که نیروی کاری از همه قشر بیش از پیش در دهه 60سالگی خود کار میکنند، این تاثیر کاملاً مشخص نیست، اما همچنان قابل توجه است. تنها یکچهارم از اروپاییان با تحصیلات کمتر در سنین 60 تا 64سالگی همچنان کار میکنند که نیمی از آنها دارای مدرک تحصیلی هستند.
توضیح این الگو کار چندان دشواری نیست. نیروی کاری با مهارت کمتر اغلب کارهای دستی انجام میدهند که با بالا رفتن سن انجام آنها سختتر میشود. دستمزد نسبی افراد با مهارت کمتر کاهش یافته که این به نوبه خود بازنشستگی با دریافت مقرری عمومی را جذابتر میسازد. برای افراد بیکار که به نظر از کمترین میزان مهارت برخوردارند، بازنشستگی گزینه فوقالعادهای است. کلمنس هاچکو، آندریاس ناب و رونی شاب با انجام یک پژوهش نشان دادند افرادی که به طور مستقیم از بیکاری به بازنشستگی میرسند، حس فزایندهای از رفاه را تجربه میکنند.
از سوی دیگر، نیروی کاری با مهارت بالاتر تمایل به دریافت درآمد بیشتری دارند که این به خودی خود برای آنها انگیزهای برای ادامه کار است. به طور میانگین این افراد سالمتر بوده و عمر طولانیتری دارند، بنابراین میتوانند پس از 65سالگی نیز کارکرده و درآمد کسب کنند تا بعدها از ثمرات بیشتر کار کردن خود بهره ببرند.
این به آن معنا نیست که نیروی کار رشد خواهد کرد. نرخ کلی کار در میان افراد بالای 60 سال همچنان کمتر از میزان نرخ کار در میان همگروههای آنها در دوران جوانیشان است. و حتی هرچه افراد مسن دارای تحصیلات بیشتر تمایل به کار کردن دارند، این گرایش در افراد جوان دارای مهارت کمتر، پایینتر است. در اروپا نرخ بیکاری در میان جوانان با تحصیلات کم بالاتر است. در آمریکا که در آن نرخ مشارکت نیروی کار (در 63 درصد) در پایینترین میزان خود در نزدیک به سه دهه است، میزان اشتغال برای مردان دارای مهارت کمتر به شدت کاهش یافته است. اگر احتمال افزایش اشتغال در میان زنان و تمایل کم برای مهاجرت انبوه را برداریم، به نظر میرسد در بسیاری از کشورهای ثروتمند جهان نیروی کار رو به کاهش است، حتی اگر افراد مسن ماهر همچنان کار کنند.
میراث بدون اعتبار
هرچند با افزایش بهرهوری نیازی به افزایش رشد نیروی کار کوچکتر نیست. این چیزی نیست که در نتیجه افزایش سن جمعیت انتظار آن را داشته باشیم. بسیاری از مطالعات و تجربیات تلخ نشان میدهند اکثر ظرفیتهای فیزیکی و بسیاری از ظرفیتهای شناختی با افزایش سن کاهش مییابند. تحقیقی جدید توسط سه نفر از دانشگاهیان کانادایی بر اساس بازی ویدئویی «استار کرافت2» نشان میدهد که برای مثال، قدرت طبیعی و خام مغز در سن 24سالگی به اوج میرسد و جوامع رو به پیری ممکن است دستخوش سختیها و تغییرات بیشتری شوند. آلفرد سووی، متفکر فرانسوی که اصطلاح «جهان سوم» را ابداع کرد، نگران این بود که جهان اول به «جامعهای از افراد مسن که در خانههای سالمندان زندگی میکنند و به ایدههای قدیمی میاندیشند» تبدیل خواهد شد. در دهه 1990، هنگامی که جمعیت در سن کار کوچکتر شد، رشد بهرهوری ژاپن رو به کاهش گذاشت؛ عملکرد بهرهوری آلمان با بالا رفتن سن جمعیت آن بسیار کم شد.
اما رشد بهرهوری آهسته در ژاپن را همچنین میتوان به حباب دارایی آن و در مورد آلمان به اصلاحات به منظور کاهش بیکاری نسبت داد؛ هردو این کشورها با اینکه دارای جمعیت مسن بالایی هستند، در ردهبندی مجمع اقتصاد جهانی در رابطه با نوآوری در رتبه بهتری از آمریکا قرار دارند. کمبود نیروی کار ممکن است بیدرنگ منجر به ایجاد تکنولوژی صرفهجویی در نیروی کار و سرمایه فشرده شود، همانطور که شرکتهای ژاپنی پیشگام استفاده از روباتها برای نگهداری از سالمندان هستند. و تجربه کاری بیشتر میتواند به عنوان سدی مقاوم در برابر سرعت شناختی پایین عمل کند. در عصر ماشینهای بسیار هوشمند، ویژگیهایی که باعث افزایش بهرهوری میشوند به نسبت انگیزه، مهارتهای فردی و تجربه مدیریتی، رابطه کمتری با جذابیت و پویایی شناختی محض دارند.
مهمتر از آن شاید سطح تحصیلات بهتر منجر به بهرهوری بالاتر در هر سنی شود. به تمام این دلایل، رشد جمعیت افراد مسن دارای تحصیلات عالی میتواند میزان بهرهوری را افزایش دهد و به جبران بسیاری از تاثیرات ناشی از نیروی کار کوچکتر بپردازد.
شواهد موجود در هر دو سوی آتلانتیک شاهدی بر این مدعا هستند. برخی از مطالعات اخیر نشان میدهند نیروی کار مسنتر به طور نامتناسبی از بازدهی بیشتری برخوردارند- بهطوری که انتظار میرود آنها به طور نامتقارنی از تحصیلات بالاتری برخوردار باشند. لورا رومئو گوردو از مرکز آلمانی علم پیریشناسی و وگارد اسکربک، از انستیتوی بینالمللی تحلیل سیستمهای کاربردی در اتریش نشان دادهاند که نیروی کار مسنتر در آلمان که به مدت طولانیتری جزو نیروی کار باقی ماندند، تمایل به انجام مشاغلی نشان دادهاند که مستلزم مهارتهای شناختی بیشتری است. شاید در اثر چنین تاثیراتی، درآمد افراد بالای 50 سال به نسبت درآمد نیروی کار جوانتر افزایش یافته است.
عوامل جبرانکننده
این میتواند خبر خوبی برای کشورهایی با افراد دارای تحصیلات عالی باشد که در حال حاضر پا به سن میگذارند- اما برای کشورهای کمتر توسعهیافته خبر چندان خوبی نیست. تقریباً نیمی از نیروی کار چین که بین سنین 50 و 64 سال هستند، تحصیلات ابتدایی خود را تکمیل نکردهاند. هرچه سن افراد دارای مهارت کم بالاتر میرود، میزان بهرهوریشان کاهش مییابد. الک لویچینگر و دنیلا وبر از انستیتوی بینالمللی تحلیل سیستمهای کاربردی با همکاری آقای اسکربک سعی کردند با ایجاد یک «نسبت وابستگی تنظیم شناخت» این تاثیر را ارزیابی کنند. آنها توانایی شناختی افراد 50 سال به بالا را در کشورهای ثروتمند و نیز اقتصادهای در حال ظهور با استفاده از آزمایشی که توانایی افراد در به خاطر آوردن کلمات را امتحان میکرد، مقایسه کردند و نتایج آن را برای ارزیابی نسبتهای وابستگی به کار بردند. این نسبت شناختی در شمال اروپا به نسبت چین بسیار کمتر است، اگرچه نسبت بر اساس سن و سال در اروپا به مراتب بالاتر است، چرا که سالمندان اروپایی در آزمایش مهارتهای شناختی نمره بالاتری کسب کردند. بر اساس آزمایشی مشابه، نسبت
وابستگی آمریکا بهتر از هند است.
اگر مهارت و تحصیلات تعیینکننده این باشند که افراد مسن چه مدت و چقدر خوب کار میکنند، پیامدهای چشمگیری نیز برای پسانداز دارند. کانال سومی که از طریق آن افزایش سن بر میزان رشد تاثیر میگذارد. گروه بزرگتری از افراد مسن دارای تحصیلات بهتر، سهم بیشتری از کل درآمد را به خود اختصاص خواهند داد. در آمریکا سهم درآمد مردان در سنین 60 تا 74سالگی و همچنین افراد متولدشده در سالهای انفجار جمعیتی که وارد دهه 60 خود میشوند از سال 2000 از 3/7 درصد به 7/12 درصد افزایش یافته است. برخی از این درآمدها صرف تامین مالی دوران بازنشستگی افراد میشوند، یعنی زمانی که افرادی نگران آن بودند. هرچه افراد در سالهای دهه 60سالگی خود بیشتر پسانداز کنند، زمانی که وارد سالهای دهه 80 میشوند از قدرت صرف هزینه بالاتری برخوردارند. اما بسیاری از افراد مسن تحصیلکرده احتمال میرود بیش از میزانی که تا آخر عمر خود لازم دارند، پسانداز کنند. شواهد ضمنی برای حمایت از این استدلال وجود دارند. توماس پیکتی، اقتصاددان فرانسوی محاسبه میکند که میانگین دارایی فرانسویهای 80ساله 134 درصد داراییهای افراد 50 تا 59ساله است که این بیشترین شکاف از
دوران سالهای دهه 1930 به شمار میرود. حداقل برای چند سال آینده، بالا رفتن سن همراه با داشتن مهارت به احتمال زیاد به معنی نابرابری بیشتر و پسانداز شخصی بیشتر است.
در عین حال دولتها در سرتاسر جهان ثروتمند (و به خصوص در اروپا) مستمریهای بازنشستگی خود را دستکاری میکنند و کسری بودجه خود را کاهش میدهند که این هر دو منجر به افزایش پسانداز ملی میشود. اصلاحات طراحیشده برای دستکاری میزان حقوق بازنشستگی در آینده به این معناست که صرفنظر از سطح مهارت افراد، آنهایی که نزدیک به دوران بازنشستگی خود هستند، تمایل بیشتری به پسانداز دارند و دولتها مخارج کمتری صرف افراد مسن میکنند. آخرین پیشبینیهای کمیسیون اروپا نشان میدهد هزینه کلی که صرف بازنشستگی افراد در کشورهای اتحادیه اروپا میشود به 1/0 درصد تولید ناخالص داخلی بین سالهای 2010 و 2020 کاهش مییابد، قبل از اینکه در دهه پس از آن به 6/0 درصد افزایش یابد. این مساله کماهمیتی نیست، اما اهمیتش کمتر از تفاسیر نفسگیر در رابطه با «بار» بالا رفتن سن است.
در مجموع، تاثیر خالص پسانداز بالا توسط نیروی کار تحصیلکرده و حقوق بازنشستگی کمتر میتواند حداقل برای چند سال آینده به میزان غیرمنتظرهای از صرفهجویی در جهان ثروتمند بینجامد. اگر بتوان فرصتهای سرمایهگذاری مولدی را برای پول پسانداز شده یافت، آن میزان پسانداز از توانایی بالقوه افزایش رشد بلندمدت برخوردار خواهد بود. اما اینگونه فرصتها در کجا یافت میشود؟ در اصل، دو احتمال وجود دارد: یکی نوآوری پرسرعت در اقتصادهای پیشرفته و دومی رشد سریع اقتصادهای در حال ظهور- به خصوص اقتصادهای جوانتر و فقیرتر.
متاسفانه، در حال حاضر بیشتر سرمایه از سوی اقتصادهای در حال ظهور به سمت کشورهای ثروتمند در جریان است به جای اینکه برعکس آن باشد. موفقترین اقتصادهای در حال ظهور، ذخایر عظیمی از ارز خارجی درست کردهاند؛ بسیاری از آنها شدیداً وابسته به استقراض خارجی هستند. حتی اگر این قضیه در حال تغییر باشد، اقتصادهای جوان در جنوب آسیا و آفریقا کوچکتر از آن هستند که جریان عظیمی از سرمایه را از کشورهایی که به سرعت بهسمت افزایش سن جمعیتی پیش میروند به سوی خود جذب کنند.
و در جهان ثروتمند، بهرغم وجود نوآوریهای آشکار به خصوص در زمینه تکنولوژی کامپیوتر، رشد بهرهوری و سرمایه هر دو بهگونهای کند بودهاند. این میتواند تحت تاثیر بحران مالی رخ داده باشد. اما از طرفی نیز میتواند یک تغییر ساختاری باشد. قیمت کالاهای سرمایهای، به ویژه هر چیزی که با کامپیوتر سر و کار دارد، به شدت کاهش یافته است چرا که امروزه نوآوری بسیار کمهزینهتر از دوران سازندگی است. افزایش سن جمعیت نیز میتواند دلیلی بر بازدارندگی سرمایهگذاری باشد. وجود نیروی کار کمتر و تساوی و ثبات سایر شرایط به این معنی است که اقتصاد نیاز به سرمایه کمتری دارد، حتی اگر برخی از نیروهای کار، افراد سالمند بسیار باهوشی باشند. چون این جمعیت در حال افزایش سن به گونه متفاوتی هزینه صرف میکنند. افراد مسن کمتر چیزی- به خصوص خانه- میخرند که نیازمند سرمایهگذاری سنگین باشد و برای سایر خدمات، از مراقبتهای بهداشتی گرفته تا گردشگری کمتر هزینه میکنند.
مسالهای حائز اهمیت، اما نه به اندازه سرنوشت
روند رشد جمعیت، آینده را شکل میدهد، اما حاوی پیامدهای خاص اجتنابناپذیری نیست. تکامل اقتصاد به شیوه پاسخگویی سیاستگذاران به وضعیت جدید بستگی دارد. اما واکنشهای سیاسی بیش از پیش از طریق اولویتهای افراد سالمند شکل میگیرند. آنها سهم بیشتری از جمعیت را تشکیل خواهند داد و در دموکراسیها، افراد مسن بیش از جوانان تمایل به شرکت در انتخابات و رای دادن دارند.
در هر دو طرف اقیانوس اطلس، به نظر میرسد تصمیمگیری در مورد بودجههای اخیر انعکاسدهنده اولویتهای افراد مسن و مرفه است. اصلاحات مربوط به مقرری در بریتانیا افزایش آزادی افراد در صرف حقوق بازنشستگیشان را به همراه داشت. حذف اصلاحات مالیات بر املاک، بار جدیدی بر دوش افراد سالمند صاحبخانه در ایتالیا گذاشت. آمریکا بودجه مقررشده برای افراد جوان و فقیر را کاهش داد در حالی که در صرف مقرری دولتی بهداشت و بازنشستگی به منظور تامین رفاه افراد نیز شکست خورد. بهرغم نرخ بهره پایین، تعداد کمی از دولتهای ثروتمند تمایل به سرمایهگذاری در مقیاس بزرگ نشان دادهاند.
مجموعهای از نیروهای بازدارنده سرمایهگذاری و نیروهای مشوق پسانداز، بدون سیاستهای جبرانی به این منجر میشوند که تاثیر افزایش سن جمعیت طی سالهای آینده باعث شود جهان آنگونه که هانسن توصیف کرد به نظر برسد: رشد آهستهتر (البته نه آنقدر آهسته که گویی افراد مسن دیگر کار نمیکنند)، زیادهروی در پسانداز و نرخهای بهره پایین. این توصیف جهانی خواهد بود که در آن بالا رفتن سن جمعیت منجر به وقوع تغییرات در توزیع درآمد حاصل از تکنولوژی جدید میشود: هرچه افراد مسن ماهر درآمد بیشتری کسب کنند، افراد با مهارت کمتر در همه سنین تحت فشار قرار خواهند گرفت. خدمات بسیار کمتری در اختیار افراد جوان با تحصیلات کمتر و بیکار قرار داده شده و آنها هرگز مهارتی کسب نمیکنند تا در سنین بالاتر به نیروی کار با بهرهوری بیشتری تبدیل شوند.
در مقایسه با هشدارهای اکید درباره پیامدهای «سونامی موی سپید»، این خبر خوبی است، اما نه به آن اندازه که باید باشد.
دیدگاه تان را بنویسید