تاریخ انتشار:
دلیل تخریب جنگلها در ایران نگاه نادرست سیاستگذاران است
طبیعتی که سخت بازمیگردد
ایران به عنوان کشوری پهناور که در منطقه خشک و نیمهخشک قرار گرفته با میزان بارندگی اندک حدود ۲۵۰ میلیمتری در سال، یکسوم میزان بارندگی جهان را دارد. ایران کشوری خشک و نیمهخشک است اما از یاد نبریم که به دلیل وجود رشتهکوههای البرز و زاگرس، پراکندگی و تنوع اقلیمی کشورمان قابل توجه است.
ایران به عنوان کشوری پهناور که در منطقه خشک و نیمهخشک قرار گرفته با میزان بارندگی اندک حدود 250 میلیمتری در سال، یکسوم میزان بارندگی جهان را دارد. ایران کشوری خشک و نیمهخشک است اما از یاد نبریم که به دلیل وجود رشتهکوههای البرز و زاگرس، پراکندگی و تنوع اقلیمی کشورمان قابل توجه است. از اینرو، میتوان پنج منطقه خاص رویشی جنگلی را در ایران دید و برای هر یک از آنها، ویژگیهای متفاوتی چید: مناطق ارسباران، زاگرس، ایرانی-تورانی، خلیج فارس و دریای عمان. با اینکه پنج منطقه رویشی جنگلی در ایران وجود دارد؛ اما سرانه 2/0 هکتاری جنگلها برای مردم ایران، رقم هشدارآمیزی است که نباید به راحتی از کنار آن عبور کرد. در طول نیمقرن اخیر، رابطه مردم با طبیعت دچار دگرگونیهایی شده که بخشی از آن با سیاستگذاری غلط همراه شده و این موضوع به تشدید روند تخریبی رویشگاههای ایران کمک کرده و موجب شده تا «بیلان محیط زیست» در ایران منفی باشد. دلیل این «بیلان منفی محیط زیست» را باید ابتدا در سیاستگذاری نادرست و توسعه نامتوازن دید. این بزرگترین معضل رابطه انسان و طبیعت در ایران است. در ایران طبیعت به خوبی و درستی شناخته نمیشود.
طبیعت یک موجود زنده است و این موضوع هرگز درک نمیشود تا به صورتی برنامهریزیها حرکت کند که تخریب محیط زیست در کمترین میزان خود باشد و استفاده از طبیعت بدون تشدید اقدامات تخریبی و جبرانناپذیر انجام گیرد. سیاستگذاران باید نسبت به این موضوع توجیه شوند که طبیعت مجموعهای است که باید متعادل باشد و متعادل بماند. اگر بخشی از طرفهای بهرهبرداری از طبیعت، قصور کنند؛ این تعادل به هم میخورد و موجب تخریب طبیعت میشود. نهادهای بالادستی باید بپذیرند که در تصویب قوانین و اجرای آن همه ارکان اجرای قوانین، باید شرایط درست مدیریتی را حاکم کنند. هماکنون سهم بالایی از تخریب منابع طبیعی کشور به دوش مردم گذاشته میشود. اما من میخواهم بگویم این دیدگاه نادرست است. چون معتقدم سیاستها در قبال منابع طبیعی ایران، مبتنی بر تخریب و مشوق تخریب است. وقتی از یک «اکوسیستم» صحبت میشود؛ در واقع منظور این است که تمام ارکان طبیعت شکلگرفته «زنده» و «مرتبط» با هم است. حیات این مجموعه بیش از هر چیز وابسته به آب روانی است که در رودخانهها جاری است. آنچه به عنوان نهضت سدسازی به کار گرفته و اجرا شد این رشته به هم پیوسته را قطع میکند و
جنگلها و اراضی منابع طبیعی را رو به تخریب میبرد و شاید بتوان نقطه آغاز تخریب جنگلها را همین موضوع دانست.
اما عامل دوم را من توسعه بیرویه کشاورزی میدانم. در همین دریاچه ارومیه، هنگامی که زمینهای کشاورزی از حقابه رودخانهها محروم ماندند؛ روی به استفاده از چاهها آوردند. حفر غیرمجاز 45 هزار چاه، برای دریاچه ارومیه رمقی باقی نگذاشت. مدیریت سرزمین، یک کار علمی و سنگین است و برنامهریزی میخواهد. برنامهریزی نیز باید قابل اجرا و پایش باشد. وقتی اراضی حاصلخیز اطراف شهرها از بین میرود و بر روی زمینهای شیبدار، شخم زده میشود، منابع آب زیرزمینی که دارای ذخایر استراتژیک آب است از بین میرود. بنابراین بهجای متهم کردن مردم باید انگشت اتهام را به سمت سیاستگذاران نشانه گرفت. ساختار مدیریت منابع طبیعی ایران ایرادات اساسی دارد و باید اصلاح شود. در طول سالهای 46 تا 50، در ایران وزارت منابع طبیعی وجود داشت که همین وزارتخانه دوران طلایی توسعه منابع طبیعی را رقم زد. در طول سالهای بعد از این دوران، جنگلها و مراتع زیر نظر وزارت کشاورزی بوده است. به همین دلیل منافع کوتاهمدت استفاده از منابع طبیعی برای به دست آوردن غذا و محصولات کشاورزی، جای توسعه پایدار را در منابع طبیعی ایران گرفته است. در جنگلهای شمال، در ارسباران، در
زاگرس و ... سطح تخریبها به صورت کمی و کیفی شدت پیدا کرده است. بهگونهای که با روند موجود، بخش عمدهای از جنگلهای زاگرس از بین خواهد رفت. از سوی دیگر با تداوم روند تخریب جنگلهای رشتهکوه زاگرس، بسیاری از منابع آبهای زیرزمینی کشور نیز از دست رفته است و اگر همین روند تخریبی ادامه پیدا کند، در بازه زمانی حداکثر 50 سال آینده بحران شدیدی در منابع و عرصههای جنگلی پیش رو خواهیم داشت. از سوی دیگر به دلیل رکود اقتصادی، نبود اشتغال و دیگر مسائل اجتماعی کشور، طرحی که با عنوان «خروج دام از مرتع» چند سال اجرا شده، درست در زمانی که به موفقیت نزدیک شده، متوقف شده و این کار لطمات جبرانناپذیری را به مراتع کشور وارد میکند. این درست است که طرح خروج دام از جنگل و مرتع نواقص و مشکلاتی دارد؛ اما بهتر است بهجای توقف کلی، اشکالات برطرف شود. جنگلداری و دامداری دو فعالیت متضاد است و در گذشته نیز برای خروج دام از جنگل فشارهایی وجود داشت که اکنون نیز وجود دارد اما با این حال باید با برطرف کردن نقاط ضعف این طرح، آن را برای بازگشت جنگل به حالت طبیعی ادامه دهیم. گاه مدیرانی در بخش منابع طبیعی منصوب میشوند که حتی یک روز سابقه
حضور در بخش را نداشته و ندارند. بخش منابع طبیعی و جنگلها باید از نیروی انسانی کاربلد با اعتبار مناسب استفاده کند. در حالی که در منابع طبیعی و جنگلها خبری از این چیزها نیست. فقر علمی و کارشناسی در جنگلها و مراتع بیداد میکند، مدیران حرفهای نیستند، بدنه کارشناسی وجود خارجی ندارد و امکانات و تجهیزات در حد ابتدایی است. نیروی انسانی برای حفاظت از جنگلها نیاز به استفاده از تکنولوژی روز دارد که فراهم نیست. یا به دلیل تحریمها، یا به دلیل اینکه پولش موجود نیست. اینها معضلاتی است که بخش عمده آن به سیاستگذاری و اجرا بازمیگردد، نه فرهنگسازی استفاده از جنگلها یا مراتع. معضلاتی است که از سطوح بالایی باید درست شود. اگر این روند تداوم داشته باشد؛ در آینده نزدیک باید بسیاری از شهرها تخلیه شود. هرچند ادبیات «خوشبینی» هنوز در میان مسوولان دیده میشود که طبیعی هم هست. چون طبیعت برگشتپذیر است و خود را بازسازی میکند. اما چقدر زمان برای بازسازی روند تخریبهایی که صورت گرفته نیاز است؟ چه زمانی باید متوجه شویم که سدسازی به زیان منابع طبیعی و رودخانههای ایران بوده است؟ بله، طبیعت میتواند به روال قبل بازگردد کما اینکه
دریاچه هامون پس از 17 سال تجربه خشک بودن، احیا شد. هنوز هم مناطق بیابانی و کویری وجود دارد که میتوان آن را احیا کرد. اما آیا نباید علاج واقعه را پیش از وقوع کرد و از تخریب طبیعت جلوگیری کرد؟ در ایران وضعیت بهگونهای شده که تخریب مراتع اصلاً به عنوان یک معضل دیده نمیشود و نوعی توسعه محسوب میشود! طرحهای توسعهای و عمرانی در دل جنگلها راهاندازی میشود که جز تخریب عرصههای طبیعی، اثر دیگری ندارد. توسعه باید به صورت پایدار و همهجانبه باشد و نمیتوان استخراج از یک معدن را در کنداکتور کاری یک شرکت یا یک وزارتخانه دید؛ اما به سادگی از کنار تخریب منابع طبیعی عبور کرد. آیا نباید پیش از بهرهبرداری از یک معدن که در دل یک جنگل قرار دارد، ابتدا مطالعات زیستمحیطی آن را انجام داد؟ البته هر زمان که این صحبتها گفته شده است؛ بارها افراد مختلف متهم به مخالفت با طرحهای توسعهای شدهاند. برچسب مخالفت با برنامههای توسعهای، همواره بر پیشانی فعالان محیط زیست وجود دارد. اما باید بگویم که هیچ کس مخالف توسعه نیست. هیچ کس مخالف پیشرفت کشور نیست و نباید این دو موضوع را با یکدیگر اشتباه گرفت. منابع طبیعی، قلب تپنده توسعه
یک کشور است و اگر قرار باشد با تخریب آن، به توسعه دست پیدا کنیم؛ چه پاسخی میتوانیم برای آیندگانمان داشته باشیم که چگونه ظرف مدت زمان کوتاهی، یکی از قدیمیترین و کهنترین تمدنهای طبیعی ایران را به خرابی کشاندیم؟
دیدگاه تان را بنویسید