تاریخ انتشار:
محمد درویش بررسی میکند چه تعداد از تالابهای ایران هنوز زندهاند؟
وضعیت بحرانی است
محمد درویش میگوید: تالابها اغلب در پایاب حوضههای آبخیز کشور قرار گرفتهاند و بنابراین اگر بارگذاریها در بالادست حوضههای آبخیز متناسب با ظرفیت بومشناسی و اکولوژیکی منطقه نباشد، اگر میزان استخراج از منابع آبی متناسب با توان طبیعی منطقه و واقعیتهای جغرافیایی منطقه نباشد، در وضعیت تالاب خود را نشان میدهد.
دماسنج محیط زیست ایران، رکوردهای نگرانکنندهای را به ثبت رسانده است. بیمسوولیتی در استفاده از آب و خاک و بهرهوری پایین حوزه کشاورزی، راهبرد صنعتی غلط، نبود آمایش سرزمینی و افزایش میانگین دمای ایران به طور جدی، در آینده بسیار نزدیک کشور را تهدید میکنند. یکی از حوزههای آسیبدیده، تالابهای ایران هستند که از گنجهای طبیعی یک کشور به شمار میروند. تجارت فردا به بهانه 13 بهمن، روز جهانی تالابها، گفتوگویی با محمد درویش انجام داده است. او که از ابتدای دولت یازدهم با حکم معصومه ابتکار، مدیرکل دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست است از کویرشناسان و کویرنوردان شناختهشده کشور به شمار میرود.
تالابهای ایران در کنوانسیون رامسر به ثبت رسیدهاند. آخرین وضعیت این تالابها چگونه است؟
از مجموع 26 تالابی که در کنوانسیون ثبت شده میتوان گفت بیش از 60 درصد آنها وضعیت خوبی ندارند. از مهمترین آنها میتوان از دریاچه ارومیه نام برد که بخش بزرگی از آن به عنوان تالاب بینالمللی، ثبت کنوانسیون بوده است. تالاب گاوخونی در پایاب زایندهرود شرایط مطلوبی ندارد. تالابهای سهگانه بینالمللی کمجان، طشک و بختگان در استان فارس نیز همینطور. تالاب پریشان در منطقه کازرون، آلماگل، آلاگل و آجیگل استان گلستان در پایاب اترک و همچنین 30 درصد پایاب شادگان وضع مناسبی ندارد. اینها در شمار مهمترین تالابهای ما هستند که وضعیت خوبی ندارند و اغلب آنها در سیاهه سرخ مونترو قرار دارند که در حقیقت وضعیت نامناسب آنان را نشان میدهد.
تالابها گنجینههای طبیعی کشورها به شمار میروند. با وجود این مشکلات، حتماً باید راهی برای زنده ماندن آنها وجود داشته باشد. چه سیاستهایی را میتوان برای این منظور در نظر گرفت؟
تالابها اغلب در پایاب حوزههای آبخیز کشور قرار گرفتهاند و بنابراین اگر بارگذاریها در بالادست حوزههای آبخیز متناسب با ظرفیت بومشناسی و اکولوژیکی منطقه نباشد و اگر میزان استخراج از منابع آبی متناسب با توان طبیعی منطقه و واقعیتهای جغرافیایی منطقه نباشد، در وضعیت تالاب خود را نشان میدهد. متاسفانه حقابه تالابها معمولاً در پای منافع اقتصادی ذبح میشود؛ اتفاقی که در دریاچه ارومیه افتاده این است که در گذشته وسعت اراضی کشاورزی مثلاً از 320 هزار هکتار به 680 هزار هکتار افزایش یافت. با توجه به اینکه هر هکتار زمین کشاورزی به طور میانگین 10 هزار مترمکعب آب نیاز دارد، 3 /6 میلیارد مترمکعب بارگذاری بیش از توان بر حوزه آبخیز تحمیل شد و با توجه به اینکه حقابه طبیعی دریاچه ارومیه 6 /3 میلیارد مترمکعب بوده بدیهی است دریاچه خشک میشود و ما برای جبران مابقی باید چاه بزنیم. تعداد چاهها در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه به 70 هزار رسیده که اغلب آنها غیرمجاز است. همچنین 72 سد در بالادست 11 رودخانهای که به دریاچه ارومیه سرازیر میشد، احداث شده است. همه این بارگذاریهای اشتباه سبب شد ما دریاچه ارومیه را از دست بدهیم و شبیه همین
اتفاق در حوضه آبخیز کر و سیوند در استان فارس افتاده و علاوه بر سد درودوند و ملاصدرا، سد سیوند نیز احداث شد. همچنین تعداد چاهها به طرز وحشتناکی افزایش یافته و اینها باعث شد تا سفرههای آب زیرزمینی به شدت کاهش پیدا کند و عملاً آبی به بختگان و طشک و کمجان نرسد. این مساله در تالاب هامون نیز وجود دارد که البته در آنجا طرف افغانستانی هم مقصر است. در مورد جازموریان نیز شرایط به همین منوال است. روی هریررود چندین و چند سد زده شده و همچنین کشت و صنعت جیرفت، گسترش بیرویه پیدا کرده است. در مورد دریاچه پریشان به دلیل حفر چاههای پرمصرف و... همچنین نیروگاه سیکل ترکیبی کازرون، ما شاهد خشک شدن بزرگترین پهنه آب شیرین کشور بودیم و این اتفاق در اغلب تالابها رخ داده است. به همه اینها باید ماجرای تغییر اقلیم را هم اضافه کنیم. خود تغییر اقلیم باعث شده متوسط دما افزایش پیدا کند و ریزشهای آسمانی ما از برف به باران تبدیل شود و ذخیره نذورات ما در فصل گرما کاهش پیدا کند و همه اینها، مسائل محیط زیست ما را تشدید میکند.
به بخشی از عوامل خشک شدن تالابهای ایران اشاره کردید. به نظر میرسد پایین بودن بهرهوری در بخش کشاورزی و استفاده بیمورد از آب و زمین، یکی از عوامل اصلی باشد.
در واقع مهمترین دلیل این است که آرمان توسعه در کشور ما به جای اینکه بر مبنای تامین امنیت غذایی ایرانیان طراحی شود بر مبنای خودکفایی در کشاورزی به هر قیمتی تهیه شده و در دستور کار قرار گرفته است. این یک اشتباه راهبردی است که سبب شده ما به این سمت حرکت کنیم که تحت هر شرایطی نیاز غذایی خود را در داخل کشور آن هم با بدترین و سنتیترین شیوهها که هدررفت بالایی دارد تامین کنیم. ما چیزی حدود 35 میلیون تن غذا را در کشور هدر میدهیم بنابراین نرخ هدررفت بسیار بالاست و ضایعات غذایی در بخش کشاورزی ما 30 درصد است، در حالی که میانگین جهانی آن پنج درصد است.
نداشتن سردخانه به اندازه کافی، ضعف در تکنیکهای بستهبندی، دپوی غیراصولی و روشهای حملونقلی غلط به چالش جدی حوزه غذایی کشور تبدیل شده است. دلیل اصلی آن هم این است که سرمایهگذاری در بخش کشاورزی بسیار اندک بوده و ما فقط میخواستیم از کشاورزی کسب منافع کنیم و حاضر نبودیم برای ارتقای بخش کشاورزی سرمایهگذاری کنیم. درست اشاره کردید. راندمان آب در کشاورزی بسیار پایین است در صورتی که با توجه به شرایط اقلیم خشک ایران، ما باید به سمت معرفی کسبوکارهای سبز و کاهش وابستگی معیشتی به منابع آب و انرژی حرکت میکردیم. با رونق گردشگری طبیعی، تاریخی و فرهنگی و استحصال انرژیهای نو، تقویت کسبوکارهای بینالمللی و سرمایهگذاری خارجی، کمبود سرمایه داخلی را جبران میکردیم. اینها مدلهای امتحان پسداده و مرسوم در جهان است. این کارها یا انجام نشده یا حجم بسیار کمی دارد و همچنان چشم به آسمان دوختهایم. این باعث شد که هم سالانه بین 10 تا 17 هزار میلیارد تومان خسارت خشکسالی بدهیم و هم در تنگسالیها، جنگلها و مراتعمان آتش بگیرد و خسارات دیگری بپردازیم. مهمترین دلیل خشکشدن تالابها و افت سطح آب زیرزمینی و نشست زمین، انتخاب آرمان نادرست و استراتژی اشتباه برای توسعه کشور بود.
تالابها اغلب در پایاب حوضههای آبخیز کشور قرار گرفتهاند و بنابراین اگر بارگذاریها در بالادست حوضههای آبخیز متناسب با ظرفیت بومشناسی و اکولوژیکی منطقه نباشد، اگر میزان استخراج از منابع آبی متناسب با توان طبیعی منطقه و واقعیتهای جغرافیایی منطقه نباشد، در وضعیت تالاب خود را نشان میدهد.
نداشتن سردخانه به اندازه کافی، ضعف در تکنیکهای بستهبندی، دپوی غیراصولی و روشهای حملونقلی غلط به چالش جدی حوزه غذایی کشور تبدیل شده است. دلیل اصلی آن هم این است که سرمایهگذاری در بخش کشاورزی بسیار اندک بوده و ما فقط میخواستیم از کشاورزی کسب منافع کنیم و حاضر نبودیم برای ارتقای بخش کشاورزی سرمایهگذاری کنیم. درست اشاره کردید. راندمان آب در کشاورزی بسیار پایین است در صورتی که با توجه به شرایط اقلیم خشک ایران، ما باید به سمت معرفی کسبوکارهای سبز و کاهش وابستگی معیشتی به منابع آب و انرژی حرکت میکردیم. با رونق گردشگری طبیعی، تاریخی و فرهنگی و استحصال انرژیهای نو، تقویت کسبوکارهای بینالمللی و سرمایهگذاری خارجی، کمبود سرمایه داخلی را جبران میکردیم. اینها مدلهای امتحان پسداده و مرسوم در جهان است. این کارها یا انجام نشده یا حجم بسیار کمی دارد و همچنان چشم به آسمان دوختهایم. این باعث شد که هم سالانه بین 10 تا 17 هزار میلیارد تومان خسارت خشکسالی بدهیم و هم در تنگسالیها، جنگلها و مراتعمان آتش بگیرد و خسارات دیگری بپردازیم. مهمترین دلیل خشکشدن تالابها و افت سطح آب زیرزمینی و نشست زمین، انتخاب آرمان نادرست و استراتژی اشتباه برای توسعه کشور بود.
پس شما نجات محیط زیست و تالابهای ایران را فقط در راهحلهای زیستمحیطی جستوجو نمیکنید. مساله به روابط خارجی و سرمایهگذاری و ... بازمیگردد.
دقیقاً. ما فکر کردیم باید تحت هر شرایطی نیازهای کشور را در داخل تامین کنیم در صورتی که در دنیای امروز، تعامل حرف اول را میزند و کسی نمیتواند ادعای خودکفایی کند. همین امروز اگر دنیا ایالات متحده را تحریم کند آمریکا در کمتر از یکسال نیست و نابود میشود و هیچ کشوری نمیتواند ادعا کند همه نیازهای خودش را میتواند در داخل کشورش تامین کند. تعامل با جهان و کشورهای مختلف منطقهای و فرامنطقهای، فضایی ایجاد میکند که بتوانیم نیازهای خودمان را بر مبنای مزیتهای طبیعی و اقلیمی خودمان تهیه و تولید کنیم. ژاپن جمعیتی به مراتب بیشتر از ما دارد اما نزدیک به 70 درصد نیازهای غذایی خود را از خارج وارد میکند و هرگز دچار کابوسی به نام امنیت غذایی نیست چون 600 میلیارد دلار واردات دارد و در برابر آن 650 میلیارد دلار صادرات انجام میدهد و تراز مثبت تجاری خود را حفظ کرده است. پس چرا ما که بیش از 70 درصد مواد غذاییمان را در داخل تولید میکنیم همچنان باید دچار کابوس خشکسالی و تشنگی باشیم؟ در حقیقت این مثال نشاندهنده این است که آنچه در کشور ما خطرناکتر است خشکسالی نیست بلکه خشکسالی مدیریتی است که سبب شده ما به جای بالفعل کردن
مزیتهای طبیعی کشور و ساختن پول از مواهب بالقوه خود مانند چشماندازهای منحصر به فرد بیابانی ایران که در هیچ نقطه دنیا وجود ندارد، به سراغ فروش نفت رفتهایم. ما گرمترین کوه در کره زمین را داریم و بلندترین ناهمواریهای ماسهای جهان متعلق به ایران است. زیباترین کلوتها و گلدانهای بیابانی در ایران وجود دارد و 1728 گونه اندویک فقط در ایران وجود دارد. شما در هیچ کجای دنیا به جز ایران این گونهها را نمیبینید. هزاران اکولوژیست، محقق، دانشجو و علاقهمندان در جهان حاضرند برای دیدن این گونههای اندویک به ایران سفر کنند. در ایران است که یوزپلنگ آسیایی، تیزپاترین جاندار روی زمین باقیمانده است و فقط در ایران است که گورخر آسیایی وجود دارد. اینها همه مزیتهای طبیعی این سرزمین است که موردتوجه قرار نگرفته و در مقابل به سمت یک قمار بزرگ رفتهایم. طبیعی است که در قمار همیشه حتماً قمارباز شکست هم میخورد.
در مورد دولت و عملکرد بخشهای رسمی، به اندازه کافی سخن گفته شده است. از نبود اراده و باور لازم در دولت قبل تا نبود بودجه در دولت فعلی به دلیل تنگناهای مالی. در این میان مردم چگونه میتوانند مانع نابودی کشور خود شوند؟
برای اینکه ما بتوانیم با مشکلات عدیده طبیعی روبهرو شویم مهمترین برگ برنده ما مردم و سازمانهای مردمنهاد هستند. هر زمان مردم عمیقاً به مشارکت در امور پرداختند ما موفق بودیم و اگر توانستیم در همین شرایط، تالاب کمجان در استان فارس، تالاب گندمان در استان چهارمحال و بختیاری و تالاب نقده را نجات دهیم، مدیون حضور مثمرثمر و مفید تشکلهای مردمنهاد بوده است.
اگر توانستیم ناهمواری ماسهای را در منطقه میاندشت تثبیت کنیم به خاطر حضور تشکلها بوده است. اگر تعداد قوچ را از 20 راس به 700 راس در منصورآباد رفسنجان افزایش دادهایم به خاطر حضور تشکلهای مردمی بوده. اگر توانستیم وضعیت معیشت را در قرهقشلاق در شرق ارومیه بهبود ببخشیم به خاطر حضور تشکلها بوده است. اگر توانستیم مردم در منطقه گلسفید چهارمحال و بختیاری را به حفظ منطقه حفاظتشده هلن تشویق کنیم تا به جای تبدیل بلوطها به زغال، معیشتهای جایگزین را پیدا کنند به خاطر حضور تشکلها بوده است.
اشتباه راهبردی سبب شده ما بخواهیم تحت هر شرایطی نیاز غذایی خود را در داخل کشور آن هم با بدترین و سنتیترین شیوهها که هدررفت بالایی دارد تامین کنیم. حدود ۳۵ میلیون تن غذا را در کشور هدر میدهیم. ضایعات غذایی در بخش کشاورزی ما ۳۰ درصد است درحالی که میانگین جهانی آن پنج درصد است.
اگر توانستیم ناهمواری ماسهای را در منطقه میاندشت تثبیت کنیم به خاطر حضور تشکلها بوده است. اگر تعداد قوچ را از 20 راس به 700 راس در منصورآباد رفسنجان افزایش دادهایم به خاطر حضور تشکلهای مردمی بوده. اگر توانستیم وضعیت معیشت را در قرهقشلاق در شرق ارومیه بهبود ببخشیم به خاطر حضور تشکلها بوده است. اگر توانستیم مردم در منطقه گلسفید چهارمحال و بختیاری را به حفظ منطقه حفاظتشده هلن تشویق کنیم تا به جای تبدیل بلوطها به زغال، معیشتهای جایگزین را پیدا کنند به خاطر حضور تشکلها بوده است.
چرا این نقش تعیینکننده، تقویت نمیشود؟
اگر نگاههای امنیتی از روی تشکلها برداشته شود و اگر دولت از آموزش و ارتقای سمنها و حذف قوانین دستوپاگیر ثبت تشکلها حمایت کند ما میتوانیم به کمک مردم بسیاری از مشکلات حاکم در طبیعت را حل کنیم. سازمانهای مردمنهاد به عنوان حلقه حد واسط بین حاکمیت و مردم میتوانند ارتباط بهتری با مردم و جامعه محلی برقرار کنند. بسیاری از مشکلاتی که در عرصههای طبیعی و تعامل با تنوع زیستی وجود دارد از شکار بیرویه گرفته تا نامهربانی با طبیعت حتماً میتوانند با تشکلهای مردمنهاد، ظرفیتسازی و اطلاعرسانی در این حوزه و ارتباطگیری با مردم محلی برطرف شوند و به تغییر رفتار جامعه کمک کنند. میدانیم پیگیری مطالبات مردم و حاکمیت، از کارکردهای سازمانهای مردمنهاد است. این تشکلات میتوانند به عنوان چشم و چراغ و پایشگر بیطرف به ملاحظات محیط زیستی توجه داشته باشند و دولتمردان و مدیران کشور را در حوزه محیط زیست مورد پرسش قرار دهند و مباحث مربوط به حفاظت از محیط زیست را مطالبه کنند. سازمانهای مردمنهاد به نحوی صدای مردم در حاکمیت هستند، اگر کارکرد دوگانه تشکلهای مردمنهاد به خوبی مدیریت شود و به اجرا درآید میتواند در راستای
حفاظت و صیانت از محیط زیست کشور اقدامات موثری انجام دهد.
چه تعداد سازمان مردمنهاد در حوزه محیط زیست فعال است؟
حدود 770 تشکل مردمنهاد در حوزه محیط زیست به ثبت رسیده که البته کیفیت فعالیت آنها شبیه هم نیست. تعداد اعضای برخی از این تشکلها به بیش از 300 نفر نیز میرسد. بعضی از این تشکلها دارای وبسایت هستند و مدام مسائل روز را تحلیل میکنند. اما برخی تشکلها غیرفعال و صرفاً روی کاغذ هستند و در مواقعی برای مطالبات خاصی در یک بازه زمانی محدود فعالیت میکنند.
برای آنکه تشکلهای فعال کیفیت بالاتری ارائه دهند و آنهایی که روی کاغذ هستند نیز فعال شوند، چه باید کرد؟
باید تلاش کنیم کیفیت فعالیت تشکلهای مردمنهاد با آموزشهای موثر، ارتقا پیدا کند. در واقع پس از کیفیسازی فعالیتهای این سازمانهای مردمی به افزایش کمیت آنها نیز بپردازیم. ضرورت افزایش کیفی تشکلهای مردمنهاد در حوزه محیط زیست احساس میشود. سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، رسانه ملی، سازمان تبلیغات اسلامی، ستاد ائمه جمعه، وزارت نیرو، وزارتخانههای نفت، صنایع و معادن، آموزش و پرورش و وزارتخانههای علوم و ورزش و جوانان میتوانند در کنار سازمان حفاظت محیط زیست برای گسترش فرهنگ حفاظت از محیط زیست همکاری داشته باشند. اگر این مولفه پذیرفته شود که حفاظت از محیط زیست یک مساله عمومی است و هیچ نهادی در کشور وجود ندارد که بتواند ادعا کند عملکردش با محیط زیست پیوندی ندارد، آنگاه وضعیت بسیار متفاوت خواهد شد. این به کار بلندمدت و صبر و تحمل نیاز دارد.
هر هکتار زمین کشاورزی به طور میانگین ۱۰ هزار مترمکعب آب نیاز دارد، ۳ / ۶ میلیارد مترمکعب بارگذاری بیش از توان بر حوزه آبخیز تحمیل شد و با توجه به اینکه حقابه طبیعی دریاچه ارومیه ۶ / ۳ میلیارد مترمکعب بوده بدیهی است دریاچه خشک میشود و ما برای جبران مابقی باید چاه بزنیم.
به نقش افغانستان در زمینه تالاب هامون اشاره کردید. سرآب برخی رودهای مرزی دیگر نیز کشورهای همسایه هستند. آنها تا چه حد در زمینه آسیب به تالابها تاثیرگذار هستند؟
سد سلما در افغانستان، آب مشهد را با مشکل جدی روبهرو کرده است. از این طرف سد کجکی روی رود هیرمند در افغانستان هم برای ما مشکل جدی ایجاد کرده است. از سمت غرب هم ترکیه سدهایی که روی رودهای دجله و فرات احداث کرده غرب کشور را به کانون تولید گرد و خاک تبدیل کرده و این باعث شده که در مواجهه با ریزگردها موفق نباشیم.
به عنوان آخرین سوال، شاید برای برخی مخاطبان، ارزش دقیق تالابهای مشخص نباشد. در این باره و تاثیر آنها بر اکوسیستم ایران، توضیح میدهید؟
تالابها ارزش منحصربهفردی دارند. از نظر گیاهی و جانوری یک نوع زیستگاه خاص و باارزش بوده که بحث آن نسبت به سایر زیستبومها متفاوت است. تالابها مهمترین اندوخته طبیعت و زیستگاه اصلی پرندگان هستند. تالابها مهمترین عامل حفظ ظرفیت گرمایی ویژه منطقه هستند و هر کشوری که ظرفیت گرمایی ویژهاش بیشتر باشد یعنی تفاوت دمای شب و روزش کمتر است و هر چقدر تفاوت دمای شب و روز کمتر باشد یعنی نیاز اقلام کشاورزی کمتر است و تعادل اقلیمی بهتر است و تنشها به حداقل خودش کاهش پیدا میکند. به این ترتیب ریسک سرمایهگذاری کاهش و نرخ بیماریها کاهش پیدا میکند. تالابها در عین حال تصفیهکننده آبهای سطحی هستند و حضورشان باعث ارتقای تنوع زیستی چه در حوزه پوشش گیاهی و چه در پوشش جانوری و پرندگان میشود. در هر سرزمینی که پرندهها بیشتر باشند یعنی ما خاک حاصلخیزتری خواهیم داشت و نیاز کمتری به کود شیمیایی وجود خواهد داشت که در نتیجه مواد غذایی سالمتری را میتوانیم به دست شهروندان برسانیم. سالانه 10 هزار و 200 میلیارد تومان برای سونامی سرطان -فقط برای خرید داروهای ضدسرطان- هزینه میکنیم به این خاطر که محصولات غذاییای که ایرانیان
استفاده میکنند متاثر از آب و خاک و هوای ناسالم و مواد غذایی ناسالمی است که خودش این بیماریها را تشدید میکند. بهترین برنج ارگانیک کشور در شمال کشور تولید میشود. این تولید به دلیل حضور پرندگانی است که از صحرای سیبری به این منطقه وارد میشوند و کودهای برجای مانده از آنها باعث حاصلخیز و قوی ماندن خاک آن منطقه میشود. ارزش تالابها از هر زیستبوم دیگری بیشتر است. تالابها در حفظ آب و کشاورزی و حاصلخیزی خاک نقش اساسی دارد. ایران بنیانگذار یکی از مهمترین معاهدات جهانی در زمینه تالابهاست. 13 بهمن (دوم فوریه) به نام «روز جهانی تالابها» نامگذاری شده است. در این روز در سال 1349 «معاهده بینالمللی رامسر» در شهر رامسر برای نخستین بار منعقد شد. کشورهای عضو این کنوانسیون خود را ملزم به تعیین و حفظ تالابهای بااهمیت بینالمللی و تشویق به استفاده خردمندانه از آنها میکنند و اکنون بیش از 169 کشور عضو این کنوانسیون هستند که اهمیت بالای حفظ تالابها برای همه دنیا را به اثبات میرساند.
دیدگاه تان را بنویسید