کوچ ممنوع
کامران ندری: لنگر انتظارات در اقتصاد ایران نرخ ارز است
کامران ندری میگوید: در کشورهای توسعهیافته لنگر اسمی اقتصاد به نرخ بهره منتقل شده است. یعنی بانک مرکزی این توانایی را دارد که با هدایت نرخ بهره در بازار، انتظارات را کنترل کند. هر زمانی که کمیته فدرال بازار جلسه میگذارد مردم منتظر نیستند ببینند چه تصمیمی در مورد بازار ارز گرفته شده است، بلکه منتظرند مشاهده کنند فدرالرزرو چه تصمیمی در مورد نرخ بهره میگیرد.
همزمانی افزایش نوسانات در بازار ارز و کاهش نرخ سود بانکی باعث شده که برخی از سپردهگذاران در فکر کوچ به بازار ارز باشند. کوچی که برای سیاستگذاران پولی و ارزی کشور ناخوشایند خواهد بود. اگرچه رئیسکل بانک مرکزی معتقد است تغییر استراتژی برای سپردهگذاران نیز نمیتواند گزینه مناسبی باشد. کامران ندری معتقد است در شرایط کنونی بانک مرکزی ابزار لازم برای کنترل نوسان ارز را دارد. به نظر او، در شرایط کنونی با توجه به ریسک کم، بازدهی بازار پول مناسب است. به اعتقاد مدیر گروه بانکداری اسلامی پژوهشکده پولی و بانکی، در شرایط کنونی لنگر انتظارات در اقتصاد کشور نرخ ارز است، اما در کشورهای توسعهیافته لنگر انتظارات به نرخ بهره منتقل شده است.
♦♦♦
رئیسکل بانک مرکزی عنوان کرد که در حال حاضر دلار گزینه خوبی برای سرمایهگذاری نیست و سپردههای بانکی بازده به مراتب بهتری دارند. با این اوصاف آیا در شرایط کنونی، دلار برای سرمایهگذاری گزینه مناسبی نیست؟
در این قضیه با دو گروه پساندازکنندگان و سفتهبازها روبهرو هستیم. این دو گروه رفتار متفاوتی در بازار دارند. پساندازکنندگان به دنبال دارایی میگردند که با سرمایهگذاری در آن سود به دست بیاورند. برای این گروه دو مساله بازدهی و ریسک اهمیت بسزایی دارد. معمولاً پساندازکنندگان ریسک کمتری را متقبل میشوند. این در حالی است که در گروه دوم یعنی سفتهبازها، افراد ریسکپذیر قرار دارند و ریسک بیشتری را قبول میکنند. باید این را در نظر گرفت که مخاطب پیام آقای دکتر سیف کدام یک از این دو گروه بوده است. من فکر میکنم مخاطب او، پساندازکنندگان بودهاند. پایین آمدن نرخ سود سپرده بانکی طبعاً جذابیت سپردههای بانکی را به عنوان یک دارایی که پساندازکنندگان میتوانند ارزشی را برای آینده در شکل و قالب آن نگهداری کنند کاهش میدهد. این افراد به دنبال یک بازار جایگزین میگردند. برای پساندازی با اندوخته اندک احتمالاً بازار طلا و سکه میتواند بازار مطلوب و جذابی باشد. نکتهای که وجود دارد این است که ارزیابی این گروه از ریسک و بازدهی در این بازار چقدر است. اگر بانک مرکزی بتواند بازار را مدیریت کند و جهش چندانی در نرخ ارز نباشد من فکر میکنم سپرده بانکی با نرخ بازدهی 15 درصد و ریسک پایین برای پساندازکنندگان جذابیت بیشتری دارد. نگرانی که وجود دارد بحث حملات و هجمههای سفتهبازان در بازار ارز است که میتواند روی انتظارات پساندازکنندگان هم موثر باشد. اگر پساندازکنندگان با رصد بازار ارز به این نتیجه برسند که با هجمههای سفتهبازان قیمت ارز رو به افزایش است، تقاضا در این بازار رشد میکند.
بنابراین جذابیت نسبت به سپرده بانکی برای سپردهگذاران خرد افزایش مییابد؟
البته به نظر من نرخ سود بانکی 15 درصد نرخ مناسبی است چراکه بدون ریسک است. این در حالی است که در سایر بازارها این بازدهی بدون ریسک دور از دسترس به نظر میرسد. بازار سرمایه و بازار ارز دارای ریسک است. اگر مدیریت بازار ارز به گونهای باشد که بتواند جلوی جهشهای ناگهانی و حملات سفتهبازانه بازار ارز را بگیرد برای اغلب سپردهگذاران که اندوخته بالایی ندارند، سپرده بانکی محل مناسبی برای پسانداز کردن است.
گروه دوم شامل گروهی معاملهگر در بازار ارز است که برای کسب درآمد از نوسانات قیمت ارز ارتزاق میکنند. در واقع این گروه نه برای پسانداز بلکه برای کسب درآمد در این بازار فعالیت میکنند. از بزنگاههایی استفاده میکنند، شوکهایی را به بازار وارد میکنند و نوسان قیمت ایجاد میکنند. در این مورد، بانک مرکزی باید وارد عمل شود و با کنترل بازار جلوی شوکهای سفتهبازان را بگیرد. همانطور که مستحضرید به دلیل نقدینگی بالایی که در اختیار این گروه قرار دارد، احتمال اینکه این گروه در بازار اغتشاش ایجاد کنند بالاست. این نوسانات در بازار ارز میتواند با شکلگیری انتظارات در پساندازکنندگان همراه شود و نقدینگی بسیاری به بازار ارز سرازیر میشود، در نتیجه کنترل آن برای بانک مرکزی سخت خواهد شد.
پیشبینی من این است که بانک مرکزی در این مورد تجربه و منابع کافی را دارد، علاوه بر این روابط کارگزاری آن با بانکهای خارجی رو به بهبود است. در نتیجه، بانک مرکزی امکانات و ابزار کافی برای کنترل بازار ارز را در اختیار دارد. اگر بازار ارز در کنترل باشد بعید است که سپردهگذاران خرد انگیزه این را داشته باشند که پساندازهای خود را از سپرده بانکی به ارز تبدیل کنند.
آخرین وعدهای که در مورد تکنرخی شدن نرخ ارز داده شده تا پایان سال است. آیا این عامل باعث افزایش نرخ ارز در بازار خواهد شد؟ آیا احتمال اجرایی شدن این سیاست، تقاضای کنونی را برای خرید ارز افزایش نمیدهد؟
به طور دقیق نمیتوان این موضوع را تحلیل کرد اما فرض شما را رد نمیکنم. در ماه گذشته روند قیمتی دلار صعودی بوده است. مساله این است که افزایشی که در نرخ ارز پیشبینی میشود با نرخ سود بانکی مقایسه میشود. البته باید بررسی کرد که نتیجه بخشنامه اخیر بانک مرکزی چه خواهد شد. در واقع این بخشنامه برای سپردهگیری جدید اعمال خواهد شد. همچنین باید دید که بانکها تمکین لازم را از این بخشنامه خواهند کرد یا مشکلات جدی که بانکها با آن مواجه هستند مانع اجرایی شدن آن خواهد شد. به عقیده من در حال حاضر و با توجه به شرایطی که در شبکه بانکی کشور وجود دارد تصور پساندازکنندگان این است که سپرده بانکی دارایی مطمئنتر و جذابتری برای نگهداری اندوختهها در مدت زمان یک سال است. در حال حاضر نیز در شبکه بانکی متوسط نرخ سود بانکی که پرداخت میشود بین 18 تا 20 درصد است. اگر حملات سفتهبازانه شروع شود و در بازه زمانی کوتاه یکماهه نرخ ارز بین 5 تا 10 درصد جهش کند، انتظارات سودآوری در بازار ارز تشدید خواهد شد و مردم اینگونه برداشت میکنند که اگر معامله در بازار ارز در مدت یک ماه 10 درصد سود داشته است در یک سال میتواند سودی حدود 30 درصد ایجاد کند. اگر این ذهنیت شکل بگیرد تعادل در بازارها به هم خواهد خورد.
قطعاً اگر سپردهها از بانکها به سمت بازار ارز کشیده شود، به دلیل افزایش سرعت گردش پول، نیاز بانکها به ذخایر بانک مرکزی افزایش پیدا میکند و در نتیجه بانکها با مشکل مواجه خواهند شد. از سوی دیگر کنترل بازار ارز سختتر میشود. به نظر من مدیریت کوتاهمدت بازار ارز در این شرایط اهمیت زیادی دارد. به عنوان مثال اگر نرخ ارز 30 تا 40 تومان جهش میکند بانک مرکزی باید سریعتر وارد عمل شود. نوسانات کوچک ارزی اگر به یک بازدهی بین 5 تا 10 درصد ماهانه برسد، بازارها را دچار مشکل میکند.
نکته قابل توجه این است که در کشورهای دیگر سیاستگذار نگران خرید و فروش بازار ارز نیست. با اینکه نرخ سود بانکی در این کشورها پایین است و ارز نیز نوسان دارد. این تفاوتها از کجا نشات گرفته است؟
به عقیده من در بازار سرمایه کشور فقط معاملهگران، سفتهبازان و یکسری بازیگران خاص وجود دارد. بازار سرمایه کشور به هر دلیلی هنوز خیلی عمومی نیست. در نتیجه شرایط به گونهای نیست که همه مردم به راحتی بتوانند در بازار سرمایه کشور فعالیت کنند. اما بازار ارز عمومیتر است و مردم تحولات بازار ارز را بیشتر از بازار سرمایه پیگیری میکنند. البته این به سواد مالی افراد جامعه نیز بستگی دارد. مردم با زوایای سرمایهگذاری در بازار سرمایه آشنا نیستند و از سوی دیگر ابزار مناسب زیادی نیز در بازار سرمایه به مردم معرفی نشده است. در واقع بازار سرمایه ما بهرغم رشد قابل توجهی که در این دو دهه گذشته داشته است برای همه مردم عمومی نشده است. علاوه بر این، لنگر انتظارات در اقتصاد کشور نرخ ارز است. آنچه باعث میشود انتظارات تورمی در بازار شکل بگیرد جهش نرخ ارز است. بنابراین، نرخ ارز برای سیاستگذار پولی بسیار مهم است. در کشورهای دیگر چون لنگر اسمی نرخ ارز نیست، خیلی دغدغهای نسبت به بازار ارز ندارند. همانطور که مستحضرید ابزارهای مرتبط با بازار ارز در کشور ما بسیار محدود است و بازار سازمانیافته یا ساختارمند به شکلی که در کشورهای توسعهیافته هست در کشور ما وجود ندارد. در کشورهای دیگر انواع و اقسام اوراق آتی ارزی، آپشنهایی که دارایی پایه آن دارایی ارزی است وجود دارد. علاوه بر این تحریمهای احتمالی را که میتواند از خارج در رابطه با بانک مرکزی و شبکه بانکی کشور وضع شود هم به این موضوع اضافه کنید. از آنجا که دلار در کشور به نسبت ارزهای دیگر هژمونی دارد، میتواند به عنوان یک دارایی برای سفتهبازان و پساندازکنندگان در کوتاهمدت اهمیت پیدا کند.
در نتیجه بازار ارز به این دلایلی که گفته شد برای اقتصاد ما مهم است مگر اینکه به مرور زمان بازار سرمایه عمق بیشتری پیدا کند، ابزارهای متنوعی در بازار سرمایه به وجود بیاید و مهمتر از همه، سواد مالی مردم افزایش پیدا کند. از این جهت فاصله زیادی بین ما و کشورهای توسعهیافته وجود دارد. تنوع داراییها در بازارهای کشورهای توسعهیافته همه افراد را به خود جذب میکند، چه افرادی که ریسکپذیر هستند چه افراد ریسکگریز. در بازارهای مالی در کشورهای غربی ابزارهای بدون ریسک وجود دارد. این ابزارها حتی از سپرده بانکی نیز کمریسکتر هستند و در بازارها خرید و فروش میشوند. اما چنین ابزاری در بازار سرمایه ما به وجود نیامده است. بنابراین بازار جایگزین برای سپردههای بانکی در حال حاضر بازار ارز است مگر اینکه در بلندمدت با توسعه بازار سرمایه و سرمایهگذاری در افزایش سواد مالی مردم این جذابیت به بازار سرمایه منتقل شود. این نشاندهنده این است که تحولات لازم در بازار مالی ما اتفاق نیفتاده است و بازار ارز مانند 20 سال پیش، برای اقتصاد ما مهم و کلیدی است.
یکی از اصلاحاتی که باید در نظام مالی ما انجام شود، کاهش درجه اهمیت ارز است. از آنجا که ارز در اقتصاد کشور ما بسیار اهمیت دارد اگر بتوان در بازار نقدی ارز سفتهبازی را کم کرد، در بلندمدت اثرات خوبی خواهد داشت.
لنگر بودن ارز در کشور و اهمیت بالایی که در اقتصاد دارد باعث شده است که سیاستگذار ریسک نکند و در نتیحه نرخ ارز با توجه به تورم داخل و خارج کشور تعدیل نشود. شما قبلاً به این نکته اشاره کردید که نرخ ارز میتواند به صورتی تعدیل شود که بازده آن از حدی بیشتر نشود. اما عملاً نرخ اسمی ارز در چهار سال گذشته تغییر قابل توجهی نداشته است، آیا تداوم این روند برای اقتصاد کشور خطرناک نیست؟
در کشورهای توسعهیافته لنگر اسمی اقتصاد به نرخ بهره منتقل شده است. یعنی بانک مرکزی این توانایی را دارد که با هدایت نرخ بهره در بازار انتظارات را کنترل کند. هر زمانی که کمیته فدرال بازار جلسه میگذارد مردم منتظر نیستند ببینند چه تصمیمی در مورد بازار ارز گرفته شده است، بلکه منتظرند مشاهده کنند فدرالرزرو چه تصمیمی در مورد نرخ بهره میگیرد. یعنی انتظارات مردم در مورد آینده اقتصاد به نرخ بهره لنگر شده است. به این دلیل است که در کشورهای توسعهیافته بازارهای مالی و ابزارهای سیاستهای پولی توسعهیافتهاند و بانک مرکزی این توانایی را دارد که با هدایت نرخ بهره، انتظارات و تقاضای کل را در اقتصاد کنترل کند. این اتفاق در اقتصاد ما رخ نداده است. یعنی بانک مرکزی نهایتاً اگر هدفگذاری داشته باشد روی کلهای پولی و پایه پولی است. بانک مرکزی رشد پایه پولی را هدف میگذارد که از سطحی بالاتر نرود. این موضوع برای مردم قابل فهم نیست. مردم منتظر نیستند که از روی رشد پایه پولی تصمیمهای اقتصادی بگیرند. در حال حاضر رسانهها و برخی خبرنگارهایی که دانش اقتصادی دارند وارد مباحث رشد پول و کلهای پولی شدند. با وجود این تحرکات مردم هنوز فهم درستی از این مباحث ندارند. فعالان اقتصادی روزنامه را نمیخوانند تا ببینند بانک مرکزی چه هدفگذاری در مورد رشد اقتصادی دارد. اما در دنیا منتظرند که ببینند فدرالرزرو آمریکا چه تصمیمی در مورد نرخ بهره دارد. به عقیده من زمانی که صحبت از اصلاح نظام بانکی میکنیم باید این ساختارها در نظام مالی ایجاد شود. این ساختارها در اقتصاد ما به وجود نیامده است و ایجاد آن هزینه زیادی دارد که باید در این حوزه سرمایهگذاری شود. چراکه باید نیروی انسانی برای این نوع بازارهای پیشرفته تربیت کرد. اقتصاد 96 ایران مانند اقتصاد اوایل دهه 70 است و همان مشکلات و معضلات را دارد. در دهه 70 چند خیز برای تکنرخی شدن نرخ ارز برداشتیم که ناموفق بود و تنها اثر آن افزایش تورم بود. بیشترین افزایش تورم بعد از انقلاب برای اوایل دهه 70 است. در دهه 80 همان سیستم را داشتیم اما به دلیل بهتر شدن روابط کارگزاری با بانکهای خارجی توانستیم تکنرخی شدن نرخ ارز را اجرایی کنیم ولی اهمیت سیستماتیک ارز در اقتصاد کشور کاهش پیدا نکرد. در حال حاضر سیاستگذار پولی زمانی که نرخ ارز افزایش پیدا میکند نگران میشود. چون نگران آثار و تبعات تورم آن در کوتاهمدت است. وقتی صحبت از اصلاح نظام مالی میشود به این معنا نیست که یکسری مشکلات در شبکه بانکی وجود دارد که باید این گرفتاریها را حل کنیم، بلکه به این معناست که برخی از زیرساختها وجود ندارد. زمانی که در مورد زیرساخت صحبت میکنیم رویکرد موجود خیلی کهنه و مندرس است که بانکهای مرکزی دنیا کنار گذاشتهاند. بانکهای مرکزی دنیا روش خود را تغییر دادهاند. هدفگذاری آنها روی کلهای پولی نیست. همیشه سیاستگذار ما از اقتصاد عقبتر بوده است.
بانک مرکزی آمریکا وقتی تصمیم میگیرد نرخ بهره را کاهش دهد، با بخشنامه این کار را انجام نمیدهد. بانک مرکزی نیویورک در بازار باز عملیاتی انجام میدهد که بر اثر آن نرخ 25 درصد کاهش پیدا میکند. ابزار در دست بانک مرکزی آمریکا آنقدر قوی است که هیچ سفتهبازی نمیتواند جلوی آن را بگیرد.
در بحران 2007، کنترل فدرالرزرو روی نرخ بهره از بین نرفت؟
خیر، مشکلی که وجود داشت این بود که نرخ بهره اسمی را به صفر رسانده بودند و نمیدانستند که بعد از آن باید چه کاری انجام دهند. چنین ساختاری در کشور ما به وجود نیامده است. اگر اقتصاد شما بخواهد توسعه پیدا کند و متناسب با آن رشد اقتصادی مدنظر حاصل شود باید زیرساختها هم به وجود بیاید. رشد اقتصادی در کشوری مانند جمهوری آذربایجان که کشور کوچک نفتی است کار دشواری نیست. با کمی فروش نفت میتواند رشد 12 تا 13درصدی به طور مستمر ایجاد کند. اما کشور بزرگی مانند ایران درست است که نفتی است اما صرفاً به اتکای نفت نمیتوان رشد 5/8 درصد را ایجاد کرد. چراکه باید زیرساختهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن فراهم شود.
علت به وجود نیامدن این زیرساختها تغییر نگرش مسوولان است. اگر دیدگاه تغییر کند متوجه میشوید که باید در بازارهای مالی سرمایهگذاری کرد، نیروی خبره تربیت کرد، از مشاوران خارجی استفاده کرد. باید زیرساختهای مدرن را در بازار پول و سرمایه به وجود آورد و باید قوانین مدرن داشته باشید. این موارد یک سرمایهگذاری است.
اما این اتفاقها در کشور ما رخ نداده است بنابراین همانطور که در 30 سال پیش سیاستگذاری پولی انجام میشد رفتار میکنیم. حتی نوع سیاستگذاری کشورهای توسعهیافته در این 30 سال تغییر کرده است. اگر قانون پولی و بانکی کشور را به عنوان یک زیرساخت با کشورهای مجاور مقایسه کنید، مانند افغانستان، پاکستان و عراق، مشاهده میکنید که ما در به وجود آوردن این زیرساختها بسیار کند عمل کردیم. مانند اینکه یک اینرسی وجود دارد که همان سبک و سیاق گذشته حفظ شود و نسبت به تغییر مقاومت زیادی در اقتصاد ما وجود دارد.