دام همزمانی
مرتضی ایمانیراد از دلایل تداوم رکود در بازارها میگوید
مرتضی ایمانیراد میگوید: نسبت دادن عدم تحرک بازارها به شرایط سیاسی و انتخابات یک همزمانی است تا یک علت. یعنی رکود موجود در اقتصاد ایران ادامه رکود سال ۱۳۹۵ است و چون تغییر بنیادی در شرایط اقتصاد کشور پدید نیامده است، طبیعی است که عدم فعالیت بازارها ادامه خواهد داشت.
فصل بهار تمام شد، اما به نظر میرسد بازارها از خواب زمستانی بیدار نشدهاند. برخی از تحلیلگران قبل از انتخابات بیتحرکی فضای بازار را به فضای انتظار ربط میدادند، اما با مشخص شدن نتایج نیز تغییر قابل توجهی در بازارها مشاهده نمیشود. در این خصوص مرتضی ایمانیراد معتقد است: «اکثر اوقات مردم گرفتار دام «همزمانی» میشوند. یعنی دو پدیده را که همزمان با هم اتفاق میافتند به عنوان علت و معلول تلقی و از تجربیات قبلی خود هم استفاده میکنند.» به گفته این اقتصاددان، رکود موجود در اقتصاد ایران ادامه رکود سال ۱۳۹۵ است و چون تغییر بنیادی در شرایط اقتصاد کشور پدید نیامده است، طبیعی است که عدم رونق بازارها ادامه خواهد داشت. از نگاه او، پس از استقرار دولت دوازدهم هم بازارها شرایط متفاوتی را تجربه نخواهند کرد، زیرا مسائل پشت عدم تحرک بازارها بسیار قویتر و پایدارتر از شرایط سیاسی هستند و به این راحتی تغییر نمیکنند.
♦♦♦
در حال حاضر آمارها نشان میدهد که بازدهی بازارهای داخل کشور، اعم از بورس، ارز، مسکن و بازار پول در سه ماه نخست قابل توجه نبوده است. در ابتدا یک نمای کلی از وضعیت بازارها و عدم تحرک آن در بهار سال جاری ارائه کنید.
همانطور که اشاره کردید در سهماه اول سال حوزههای سرمایهگذاری در کشور تحرک قابل توجهی نشان ندادند. در ابتدای سال عمدتاً این مساله به دو ماه قبل از انتخابات نسبت داده میشد و یک ماه بعد از انتخابات هم به شکل نگرفتن دولت اشاره میشد. الان هم همه منتظر تشکیل کابینه هستند و این اعتقاد در جامعه وجود دارد که به محض تشکیل کابینه بازارها راه میافتند و جریان سوددهی بازارها مشخص میشود. به نظرم مردم بیشتر با چیزی که برایشان ملموس است تحلیل میکنند و تصمیم میگیرند. و برای مردم فعلوانفعالات سیاسی بسیار ملموس است. ولی همیشه رابطه علی بین تحولات سیاسی و متغیرهای اقتصادی روشن نیست. ولی مردم به دو دلیل به این تحلیلها رو میآورند. یکی اینکه ذهن هر انسانی، مخصوصاً سرمایهگذاران، قطعیت و فرار از ابهام را دوست دارد. به همین دلیل نمیتوانند به طور مستمر با یک ذهن پویا درگیر علل تحولات اقتصادی باشند. دلیل دوم هم این است که مردم آنچه میبینند و بهتر میفهمند را راحتتر به عنوان دلیل میپذیرند تا اینکه یک متخصص نظر خودش را بدهد. ضمناً بسیاری از مردم مشاهدات خود را بر نظر کارشناسی ارجح میدانند و بنابراین روی مشاهدات خود بیشتر تاکید میکنند. این مسائل نکتههای شناختی اثرگذار بر تصمیمگیری مردم است. آنها با همین مسائل شناختی وارد بازار میشوند. البته ممکن است اشکالی نداشته باشد، ولی اکثر اوقات مردم گرفتار دام «همزمانی» میشوند. یعنی دو پدیده را که همزمان با هم اتفاق میافتند به عنوان علت و معلول تلقی میکنند. از تجربیات قبلی خود هم استفاده میکنند. منظورم از این بحثها این است که نسبت دادن عدم تحرک بازارها به شرایط سیاسی و انتخابات یک همزمانی است تا یک علت. یعنی رکود موجود در اقتصاد ایران ادامه رکود سال ۱۳۹۵ است و چون تغییر بنیادی در شرایط اقتصاد کشور پدید نیامده است، طبیعی است که عدم فعالیت بازارها ادامه خواهد داشت.
در بهار دلار دارای کمترین تحرک بود و تنها طلا تحت تاثیر تغییرات مثبت در اونس طلای جهان تغییرات مثبتی را تجربه کرد. قیمت مسکن تحت تاثیر تقاضای واقعی همان روال سال ۹۵ را ادامه داد و بورس هم به خاطر استمرار و افزایش ریسک سیستماتیک نتوانست جهش قابل توجهی را تجربه کند. آن چیزی که من میبینم این است که پس از استقرار دولت دوازدهم هم بازارها شرایط متفاوتی را تجربه نخواهند کرد. چون مسائل پشت عدم تحرک بازارها بسیار قویتر و پایدارتر از شرایط سیاسی هستند و به این راحتی تغییر نمیکنند.
به نظر میرسد در بین بازارها، هنوز بازار پول جذابترین و کمریسکترین بازار برای سرمایهگذاری است، اما آیا اتفاقات اخیر (اعتراضات به برخی موسسهها) باعث میشود که نقدینگی از سپردههای بلندمدت بانکها به سایر بازارها روانه شود؟
این نکتهای که اشاره میکنید نکته مهمی است. سال گذشته مردم بدون سوال سپردهگذاری در بانکها را بهترین گزینه میدانستند و انتخابشان درست بود. امسال قبل از سپردهگذاری همه سوال میکنند در کدام بانک. یعنی همین سپردهگذاری بلندمدت هم توام با ریسکهای مشهودی شده است. این ریسک در سیستم بانکی کشور وجود دارد، ولی مردم تا با چشم خود نبینند پولهای خود را از حسابهای سپرده کوتاهمدت خارج نمیکنند. در سال جاری به نظرم تفاوتی که خواهد کرد این است که مردم متوجه شدند که سپردهگذاری هم ریسک دارد. ولی نمیتوانند از نرخهای پیشنهادی بانکها و موسسات اعتباری هم چشم بپوشند. ولی مردم دارند تلاش میکنند ریسک را وارد معادلات سرمایهگذاری خود به صورت سپرده بکنند.
مثلاً روزانه به دفعات با من مشورت میشود که آیا لازم است سپردههای خود را از یک بانک به بانک دیگر منتقل کنند. کاملاً روشن است که مردم تحت هر شرایطی سپردهگذاری را یک فعالیت سالم نمیبینند و به همین دلیل مثل خریدن سهم شروع کردهاند به جمع آوردن اطلاعات برای کاهش سطح ریسک خودشان. چیزی که قابل پیشبینی است این است که مطمئنترین مکان برای سرمایهگذاری با مشکل روبهرو شده است. مشکلاتی که الان در حال شکلگیری است تنها بخشی از مشکلات سیستم بانکی است و چهبسا در صورت عدم اقدام به موقع مشکلات بیشتر شود. این روند اجتنابناپذیر است. البته اگر در این زمینه اقدامی صورت بگیرد و این اقدام باید بسیار عاجل و اساسی باشد، در این صورت داستان تغییر خواهد کرد.
با توجه به نکاتی که گفتم با گسترده شدن مشکلات بانکی در کشور برخی از مردم رو به بازارهای دیگر میآورند. برای اینکه ببینیم به کدام بازار رو میآورند دو شرط باید وجود داشته باشد. اول اینکه این چالش در نمونههای دیگر خودش را گستردهتر نشان دهد و دوم اینکه یک بخش دیگر سیگنالهای مثبتی به سرمایهگذار بدهد. تا این دو وجود نداشته باشد پولها از بانکها تکان نمیخورند و تنها تفاوتی که خواهد کرد به بانکهای مطمئنتر، منتقل میشوند. ولی در مجموع میتوان گفت اگر بحران بانکی توسعه بیشتری پیدا کند و به بانکهای دیگر سرایت کند، بهترین کاندیدا برای انتقال پول بخش ارز است که در نمونههای کشورهای دیگر هم این الگو چندین بار تکرار شده است.
چرا در سال جاری مسکن همچنان در وضعیت رکودی به سر میبرد و آیا سیاستگذاری دولت یازدهم برای خروج این بخش پیشران از رکود موثر نبوده است؟
مهمترین دلایل ماندن مسکن در شرایط رکودی یا فقدان رشد قیمتی قابل توجه، یکی وجود مسکن مازاد و دوم فقدان نقدینگی روان و قابل دسترس مردم است. درست است که نقدینگی بسیار زیاد است و از نظر تاریخی یک رکورد غیرقابل مقایسه است، ولی در نظر داشته باشیم که این نقدینگی در اختیار بازار نیست. بخش مهمی از این نقدینگی منجمد شده است و اساساً از چرخه گردش پول خارج است. بنابراین کل نقدینگی در اقتصاد کار نمیکند و بنابراین نمیتواند در بخش مسکن تحرک به وجود بیاورد. شما اگر با یک محاسبه ساده سرعت گردش پول را در کشور حساب کنید میبینید که این مقدار به عدد یک نزدیک شده است.
یعنی به طور متوسط در هر سال یکبار پول در اقتصاد ایران میچرخد. این شاخص نشان میدهد که پول در اقتصاد ایران، متفاوت از اقتصادهای دیگر، موجب تحرک در فعالیتها و قیمتها نمیشود بنابراین نمیتواند موجب رونق بخش مسکن شود. رکود در بخش مسکن در چند سال اخیر هم همین را نشان میدهد. گذشته از آن این انجماد پولی در کشور نهتنها روی مسکن بلکه روی همه کالاهای بادوام اثر گذاشته است.
مثلاً در سه یا چهار سال گذشته اگر نگاه کنید نرخ تورم خودرو همیشه و در همه این سالها پایینتر از نرخ تورم در کشور بوده است. این را در محصولات بادوام خانگی و اداری هم میبینید. دلیل عدم تحرک قیمتی کالاهای بادوام نبودن نقدینگی لازم در اقتصاد ایران است. تا موقعی که وضعیت نقدینگی اینطور است نه خبری از افزایش قیمت خودرو است و نه افزایش قیمت مسکن. البته مسکن مدتی است که افزایش قیمت را تجربه میکند ولی تاکنون نرخ تورم مسکن زیر قیمت تورم عمومی کشور بوده است.
بازار ارز به زمزمههای تکنرخی شدن ارز و بحرانهای سیاسی واکنش نشان نداده و حتی در برخی هفتهها روند نزولی طی کرده است، علت این موضوع چیست؟
اگر بازار ارز کنترلشده نبود حتماً به وقایع سیاسی اخیر و تحریمهای جدید واکنش نشان میداد. ولی کنترلی قوی از سوی بانک مرکزی روی نرخ ارز اعمال میشود که عمدتاً از طریق تزریق ارز به صرافیهای مجاز و کنترل فروش آنهاست. این مساله در آرامتر شدن نرخ ارز بسیار مهم بوده است. جدا از سال جاری، بانک مرکزی برای حفظ ثبات نرخ ارز در قبل از انتخابات به طور مشخص در بازار ارز مداخله کرد و با تنظیم تزریق و کنترل خریدها هم قبل از انتخابات و هم بعد از انتخابات توانسته است نرخ ارز را کنترل و بازار ارز را مدیریت کند. این علت عمده واکنش نشان ندادن ارز به مسائل سیاسی و اقتصادی بود. الان هم این مکانیسم دارد کار میکند. علت دوم انتخاب مجدد روحانی به عنوان دوازدهمین رئیسجمهور کشور است. با توجه به شیوه عملکرد آقای روحانی مشخص است که بازار انتظار افزایش قیمت را ندارد. نکته سوم هم از ناحیه بازار جهانی وارد شده است. قیمت دلار در بازار جهانی به نسبت ارزهای معتبر جهانی مدتی است که در حال کاهش است و میزان این کاهش هم قابل توجه بوده است. اگر به زبان شاخص دلار صحبت کنیم در سه ماه گذشته شاخص از ۱۰۳ به ۹۶ کاهش یافته است که از نظر بازارهای بینالمللی این میزان کاهش قابل توجه تلقی میشود.
بانک مرکزی مجبور است کنترل خود را ضعیف کند ولی از طرف دیگر مجبور است برای کنترل نظام پولی، نظام ارزی را در کنترل خود نگه دارد. این برای بانک مرکزی از نظر سیاستگذاری یک پارادوکس است. فکر میکنم حفظ کنترل فعلی برای سالم کردن نظام بانکی یکی از ضرورتهای بانک مرکزی باشد و به همین دلیل بانک مرکزی به راحتی نرخ ارز را افزایش نخواهد داد و به راحتی زیر بار تکنرخی کردن ارز هم نخواهد رفت. احتمال اینکه پروژه تکنرخی کردن ارز برای امسال هم منتفی شود بسیار زیاد است. ریسک این کار هر سال در اقتصاد ایران بالا و بالاتر میرود.
بازار سهام، پس از انتخابات ریاستجمهوری یازدهم روند صعودی را در چند هفته طی کرد، اما این روند تداوم نداشت، این در حالی است که اقتصاد رشد دورقمی را تجربه کرده است، این ناهمسویی به چه علت است؟
بازار سهام به دلیل انتخاب آقای روحانی چند روز افزایش را تجربه کرد ولی به درستی متوقف شد. شرایط عمومی اقتصاد ایران برای رشد پایدار که بتواند شاخص بورس را با خود بالا ببرد آماده نیست. به عبارت رایج در اقتصاد ایران ریسک سیستماتیک وجود دارد و اندازه این ریسک در دو سال گذشته و مخصوصاً در سال جاری به میزان قابل توجهی رو به افزایش است. عوامل رشد ریسک در اقتصاد ایران را میشمارم، طبیعی است که همه سرمایهگذاران از این اطلاعات آگاهی دارند و به همین دلیل نقدینگی جدیدی وارد بازار بورس نمیشود.
اولین ریسک مربوط به موانع ساختاری موجود در اقتصاد ایران میشود که مهمترین آنها وضعیت نظام بانکی و حجم بدهیهای دولت است. جدا از اینها پنج مانع ساختاری دیگر هم در اقتصاد ایران وجود دارد که همگی رشد پایدار را در اقتصاد ایران محدود کرده است.
دومین ریسک، ریسک سیاسی در داخل است. مخاصمات سیاسی تاکنون در کشور به این اندازه تند و عریان نبوده است. برای اولینبار است که رئیسجمهور منتخب، هنوز کابینه خود را اعلام نکرده است، مورد هجوم سیاسی جناح رقیب قرار میگیرد. این در کشورهای مشابه ایران کمتر دیده شده است. به نظر میرسد که این تضاد استمرار داشته باشد.
سومین ریسک، ریسک سیاسی در منطقه است. ارتباط ایران با کشورهای منطقه به هم ریخته است. عربستان سعودی علیه ایران فعالیت میکند. کشورهای دیگر منطقه در حال جنگ هستند و داعش هر لحظه از یک جا سر درمیآورد و جنایتی دیگر را سازماندهی میکند. کشورهای قدرتمند در منطقه حضور دارند و هر لحظه احتمال یک درگیری وجود دارد. سیاستمداران ایران و عربستان به روشنی یکدیگر را تهدید میکنند و طبیعی است که این شرایط برای بورس شرایط مطلوبی نیست.
چهارمین ریسک به وضع تحریمهای جدید علیه ایران مربوط میشود. این تحریمها میتواند کشور را درگیر معضلات جدیدتری بکند، آثار برجام را ممکن است محدود و محدودتر کند و ارتباط ایران را با نظام جهانی محدودتر میکند. سرمایهگذاران در بورس این مسائل را مورد توجه قرار میدهند.
پنجمین ریسک هم در بازار جهانی است. با بالا رفتن نرخ بهره در آمریکا و استمرار آن پیشبینی میشود که دلار کماکان یک پول قدرتمند در جهان باقی بماند. بالا بودن دلار با پایین ماندن قیمت نفت و سایر کالاها همراه است. از آنجا که بورس ایران و اقتصاد ایران کالاپایه است، با ضعیف شدن قیمت کالاها در جهان هم اقتصاد ایران و هم بورس ایران ضعیف میشود. همه این عوامل ریسکهای مهمی هستند که بورس را تحت تاثیر قرار میدهند.
در مجموع میتوان گفت نسبت به سالهای گذشته، بورس ایران تاکنون تا این اندازه ریسکهای سیاسی و اقتصادی متفاوت را روبهروی خود ندیده است. طبیعی است که شاخص بورس رشد نکند.
چرا با توجه به رشد بالای نقدینگی، وضعیت بازارها به شکل رکودی است و سوال مهم این است که نقدینگی بیش از هزار هزار میلیاردی کجاست؟
همانطور که در سوال بالا اشاره کردم نقدینگی روان و در جریان نیست. پول هست و در عین حال پول نیست. بیش از یک هزار هزار میلیارد پول در اقتصاد وجود دارد ولی همه احساس میکنند که پول بسیار کم است. همانطور که گفتم این حجم پول وجود دارد ولی در گردش نیست. پولی هم که گردش نکند، درست مثل این است که وجود ندارد. ولی چرا گردش نمیکند؟ دلیلش این است که اختیار استفاده از پول در اقتصاد ایران قفل شده است. درست مثل یکصد هزار تومان که شما در یک قلک دارید ولی نمیتوانید از آن استفاده کنید. همین باعث رکود جدی در اقتصاد ایران شده است و به این راحتی حل نمیشود. بنابراین پول هست و حداقل ۸۵ درصد آن در بانکها و در حسابهای سپرده است، ولی اختیار استفاده از آن محدود است و تا مشکلات ساختاری بدهیهای دولت و ساختار نظام بانکی تغییر نکند این مساله به راحتی قابل حل نیست. بنابراین حدود ۹۷ درصد از حجم نقدینگی در بانکهای کشور است و به دلیل قفل شدن بخش مهمی از آن، این حجم نقدینگی نه قدرت بالا بردن قیمتها را دارد و نه قادر است به اقتصاد کشور تحرکی بدهد. به همین خاطر است که همه چیز در رخوت و ایستایی است.