تاریخ انتشار:
علیاکبر جوانفکر از تبعات فقدان آیتالله مهدویکنی در کادر رهبری جناح اصولگرا میگوید
جریان اصولگرا از کثرت تیم رهبری رنج میبرد
درگذشت محمدرضا مهدویکنی این نگرانی را در بین اصولگراها به وجود آورده که بلند شدن دود سفید از دودکش اصولگرا در بزنگاههای آتی سیاسی به رویای دست نیافتنی بدل میشود، به خصوص اینکه در زمان ریشسفیدی رئیس فقید مجلس خبرگان برخی از فعالان سیاسی اصولگرا به تذکرات «آیتالله» توجه نکردند و این جریان با ترافیک کسانی در روز ثبتنام انتخابات ریاستجمهوری ۹۲ مواجه شد
درگذشت محمدرضا مهدویکنی این نگرانی را در بین اصولگراها به وجود آورده که بلند شدن دود سفید از دودکش اصولگرا در بزنگاههای آتی سیاسی به رویای دست نیافتنی بدل میشود، به خصوص اینکه در زمان ریشسفیدی رئیس فقید مجلس خبرگان برخی از فعالان سیاسی اصولگرا به تذکرات «آیتالله» توجه نکردند و این جریان با ترافیک کسانی در روز ثبتنام انتخابات ریاستجمهوری 92 مواجه شد که احساس تکلیف کرده بودند و همین امر یکی از دلایل شکست جریان اصولگرایی در آن انتخابات عنوان شد. در این زمینه با علی اکبر جوانفکر مشاور محمود احمدینژاد به بحث نشستهایم. مدیرعامل خبرگزاری ایرنا در دوره احمدینژاد بر این باور است که احمدینژاد میتواند به عامل اجماع اصولگرایان تبدیل شود.
***
وفات محمدرضا مهدویکنی پدر معنوی جریان اصولگرا این نگرانی را به وجود آورده است که این جریان یکی از نقاط وصل مهم خود را از دست داده است. شما این ارزیابی را تا چه حد واقعبینانه میدانید؟
آیتالله مهدویکنی لنگرگاهی برای کشتی انقلاب بودند و در طول سالهای پس از انقلاب چنین نقشی را ایفا کردند. در این واقعیت که آیتالله مهدویکنی یک فرد اصولگرا بودند تردیدی نیست اما محصور دانستن ایشان به یک جریان سیاسی، منصفانه و واقعبینانه نخواهد بود. علاوه بر این در سوال شما مشخص نیست که منظورتان از نقطه وصل جریان اصولگرایی با کجاست؟ با جامعه؟ با نظام، با رهبری؟ با سایر جریانهای سیاسی؟ یا همه اینها؟ من فکر میکنم بهتر است به جای عبارت نقطه وصل، از اصطلاح محور وحدت بودن ایشان در فضای سیاسی جامعه و همچنین تاثیر سازنده کلام ایشان در بین خواص استفاده کنم. در عین حال میپذیرم که در انتخابات سال گذشته طیف وسیع اصولگرایی، به دلایل مختلف، تاثیرپذیری بسیار ضعیفی از این محور وحدت داشت.
بسیاری از کارشناسان از مدتها قبل نسبت به تبعات فقدان هدایت و راهبری مسائل کلان عرصه سیاست در میان جبهه اصولگرایان هشدار داده بودند کما اینکه عملاً شاهد بودیم که بهرغم تلاشهای آیتالله مهدویکنی افراد زیادی برای ثبتنام و شرکت در انتخابات ریاستجمهوری احساس تکلیف کرده بودند. ارزیابی شما در این مورد چیست؟
فکر میکنم به جای مفهوم جبهه بهتر است از عنوان جریان یا طیف اصولگرایی نام ببریم، طیفی که بسیار گسترده است و این گستردگی بیش از آنکه به نفع اصولگرایی باشد به ضرر آن بوده است. مشکل اینجاست که عدهای همیشه احساس تکلیف را در حضور و تلاش برای قرار گرفتن در مصادر امور یا سخنرانی کردن و موضع گرفتن میدانند در حالی که گاهی تکلیف در انصراف دادن و سکوت و کنارهگیری است. بعضی افراد به این باور نرسیدهاند که اگر یکبار در انتخابات شکست خوردند باید برای همیشه یا مدتی معین، از این عرصه کنار بکشند زیرا حضور پیدرپی در انتخابات هم دهنکجی به مردم است و هم حاصلی جز تجربه یک شکست دیگر را به همراه ندارد! و هم فرصتها را از همفکران نزدیک به اندیشهها و باورهای این افراد سلب میکند.
بسیاری از کارشناسان سیاسی بر این باورند که جناح اصولگرا از نظر تیم رهبری در وضعیت مناسبی نبوده و به قولی در تفرق و پراکندگی به سر میبرد با این وجود آیا فکر میکنید آرزوی جناح اصولگرا برای اتحاد محقق خواهد شد؟
بنده تصور میکنم که جریان اصولگرایی نه از فقدان هدایت و رهبری بلکه از کثرت آن رنج میبرد. یعنی کسانی که خود را وابسته به طیف گسترده اصولگرایی میدانند، خودشان را در موضع یک رهبر و هدایتکننده تصور میکنند و همین امر کار را برای انسجام بخشیدن به جریانهای اصولگرا سخت کرده است. توفیق جناحهای سیاسی متاثر از عوامل متعددی است که به هر کدام از آنها باید در جای خود پرداخته شود. از طرف دیگر تصور میکنم سوال شما متاثر از فضای تبلیغاتی است زیرا معمولاً جناحهای مختلف به محض دستیابی به توفیقاتی ولو محدود، رقبای خود را در کما میبینند و اینگونه القا میکنند که کار جناح مقابل برای همیشه یکسره شده است. فکر میکنم که این تبلیغات اصلاحطلبی است که اصولگرایی را در حال مرگ تصور میکند و بهزودی متوجه نادرست بودن این نظریه خواهیم شد.
در چنین شرایطی به هوا برخاستن دود سفید از دودکش اصولگرایان در عرصه سیاسی محقق خواهد شد؟
واقعبینی و واقعگرایی، مقدم دانستن منافع اکثریت، پرهیز از رقابتهای درونی و جذبگرایی به جای دفعگرایی همراه با هوشمندی سیاسی و داشتن ارزیابیهای دقیقتر از تحولات سیاسی را لازمه موفقیت اصولگرایان میدانم و امیدوارم ریشسفید قابل احترامی پا به میدان بگذارد و روند انسجامبخشی به اصولگرایان هرچه زودتر آغاز شود و در آن صورت شما دود سفید را هم به نظاره خواهید نشست.
چه فردی میتواند این نقش را در حال حاضر ایفا کند؟
منظورم از ریشسفیدی اجماع بر روی یک فرد مشخص است و فکر میکنم شخصی چون آقای دکتر احمدینژاد این قابلیت را برای اجماع دارد.
منظورتان آمادگی برای حضور در انتخابات است؟
اصلاً بحث من انتخابات نیست منظورم احیای جریان اصولگرایی است.
اما اصولگراها که چنین نقشی برای آقای احمدینژاد قائل نیستند و حاضر نیستند با ایشان سر یک میز بنشینند و از سوی دیگر آقای احمدینژاد هم خود را اصولگرا نمیداند.
من چنین برداشتی ندارم. عناصر اصلی اصولگرایی که واقعبینانه به عرصه سیاست کشور توجه دارند وزن سیاسی بالایی برای آقای احمدینژاد قائل هستند و ارتباط نزدیکی را با ایشان برقرار کردند.
چرا اصولگرایان در انتخابات گذشته به مدلهای پیشنهادی توجهی نکردند و مدل 7+8 یا سایر مدلها در انتخابات مجلس تاثیر خود را از دست داد و عملاً چند لیست در انتخابات مجلس از سوی اصولگرایان ارائه شد و اتحاد مورد نظر محقق نشد؟
این سوال را باید از خود اصولگرایان بپرسید و دلایل و انگیزههایشان از اتخاذ چنین رویکردی را جویا شوید.
به نظر شما معیارها در درون جبهه اصولگرایی تغییر یافته است که اینقدر اختلافنظر در درون این جبهه مشاهده میشود؟
هر چند که خودم را به لحاظ مفهومی اصولگرا میدانم اما نماینده جریان اصولگرایی نیستم و نمیتوانم از طرف آنها به سوال شما پاسخ بدهم. بنده ضمن قابل نقد دانستن جریان اصولگرایی، برای آنها نیز ارزش و احترام قائل هستم. با این حال تصور میکنم که ارائه تعاریف جدید و شفاف از اصولگرایی، لازمه انسجامبخشی به طیف گسترده اصولگرایان است. به نظرم بیش از این نمیشود به بهانه مقابله با اصلاحطلبان، عقاید متفاوت را زیر یک چتر جمع کرد. معتقدم اصولگرایی طی سالیان اخیر به صورت ملوکالطوایفی بروز و ظهور داشته است. برخی از مناطق تجدد، تبدیل به آفت شده است و در برخی دیگر تحجر.
بسیاری از کارشناسان بر این باورند که جبهه اصولگرایی در این مدت بیشتر ریزش داشته تا رویش. این تحلیل را درست میدانید.
در کدام مدت؟ معتقدم برخی از ریزشها را باید تقویت کرد و از آن نهراسید زیرا ریزشهای صحیح و منطقی باعث رویشهای مفید و موثر خواهد شد. جریان اصولگرایی میتواند بالنده و شکوفا شود و برای این کار باید از برخی ریزشهای درونی استقبال کند. هر رویشی ارزشمند نیست و برای رشد و پیشرفت واقعی باید علفهای هرز و آسیبزننده را از بین ببریم و آن را به عنوان یک امر لازم و مستمر در دستور کار قرار دهیم.
جبهه اصولگرایی برای برونرفت از این مشکل باید چه تدابیری را در نظر بگیرد.
قرار نیست که اصولگرایی یا اصلاحطلبی یا هر جناح دیگری تا ابد قدرت را در دست داشته باشد. این تلقی که مثلاً شکست اصولگرایان در فلان انتخابات، یک فاجعه بوده است، تلقی صحیحی نیست و باید از یک موضع منطقی، اینگونه رویدادهای سیاسی را مورد ارزیابی قرار دهیم. سیاستمداران واقعی کسانی هستند که بقا و دوام و منافع خود را در گرو ادامه حضور و فعالیت رقبایشان میدانند. بیرقیب ماندن صحنه، یک تهدید بالقوه برای جریانی است که خود را پیروز مطلق تصور میکند. تجربه نشان داده است که این تهدید بالقوه، دیر یا زود توان بالفعل شدن خود را به رخ خواهد کشید. جهشهای بلند احتیاج به دورخیز دارد و اگر جریان اصولگرایی هوشمندانه و مدبرانه رفتار کند، فرصتهای بزرگی را پدید خواهد آورد.
آیتالله مهدویکنی لنگرگاهی برای کشتی انقلاب بودند و در طول سالهای پس از انقلاب چنین نقشی را ایفا کردند. در این واقعیت که آیتالله مهدویکنی یک فرد اصولگرا بودند تردیدی نیست اما محصور دانستن ایشان به یک جریان سیاسی، منصفانه و واقعبینانه نخواهد بود. علاوه بر این در سوال شما مشخص نیست که منظورتان از نقطه وصل جریان اصولگرایی با کجاست؟ با جامعه؟ با نظام، با رهبری؟ با سایر جریانهای سیاسی؟ یا همه اینها؟ من فکر میکنم بهتر است به جای عبارت نقطه وصل، از اصطلاح محور وحدت بودن ایشان در فضای سیاسی جامعه و همچنین تاثیر سازنده کلام ایشان در بین خواص استفاده کنم. در عین حال میپذیرم که در انتخابات سال گذشته طیف وسیع اصولگرایی، به دلایل مختلف، تاثیرپذیری بسیار ضعیفی از این محور وحدت داشت.
بسیاری از کارشناسان از مدتها قبل نسبت به تبعات فقدان هدایت و راهبری مسائل کلان عرصه سیاست در میان جبهه اصولگرایان هشدار داده بودند کما اینکه عملاً شاهد بودیم که بهرغم تلاشهای آیتالله مهدویکنی افراد زیادی برای ثبتنام و شرکت در انتخابات ریاستجمهوری احساس تکلیف کرده بودند. ارزیابی شما در این مورد چیست؟
فکر میکنم به جای مفهوم جبهه بهتر است از عنوان جریان یا طیف اصولگرایی نام ببریم، طیفی که بسیار گسترده است و این گستردگی بیش از آنکه به نفع اصولگرایی باشد به ضرر آن بوده است. مشکل اینجاست که عدهای همیشه احساس تکلیف را در حضور و تلاش برای قرار گرفتن در مصادر امور یا سخنرانی کردن و موضع گرفتن میدانند در حالی که گاهی تکلیف در انصراف دادن و سکوت و کنارهگیری است. بعضی افراد به این باور نرسیدهاند که اگر یکبار در انتخابات شکست خوردند باید برای همیشه یا مدتی معین، از این عرصه کنار بکشند زیرا حضور پیدرپی در انتخابات هم دهنکجی به مردم است و هم حاصلی جز تجربه یک شکست دیگر را به همراه ندارد! و هم فرصتها را از همفکران نزدیک به اندیشهها و باورهای این افراد سلب میکند.
بسیاری از کارشناسان سیاسی بر این باورند که جناح اصولگرا از نظر تیم رهبری در وضعیت مناسبی نبوده و به قولی در تفرق و پراکندگی به سر میبرد با این وجود آیا فکر میکنید آرزوی جناح اصولگرا برای اتحاد محقق خواهد شد؟
بنده تصور میکنم که جریان اصولگرایی نه از فقدان هدایت و رهبری بلکه از کثرت آن رنج میبرد. یعنی کسانی که خود را وابسته به طیف گسترده اصولگرایی میدانند، خودشان را در موضع یک رهبر و هدایتکننده تصور میکنند و همین امر کار را برای انسجام بخشیدن به جریانهای اصولگرا سخت کرده است. توفیق جناحهای سیاسی متاثر از عوامل متعددی است که به هر کدام از آنها باید در جای خود پرداخته شود. از طرف دیگر تصور میکنم سوال شما متاثر از فضای تبلیغاتی است زیرا معمولاً جناحهای مختلف به محض دستیابی به توفیقاتی ولو محدود، رقبای خود را در کما میبینند و اینگونه القا میکنند که کار جناح مقابل برای همیشه یکسره شده است. فکر میکنم که این تبلیغات اصلاحطلبی است که اصولگرایی را در حال مرگ تصور میکند و بهزودی متوجه نادرست بودن این نظریه خواهیم شد.
در چنین شرایطی به هوا برخاستن دود سفید از دودکش اصولگرایان در عرصه سیاسی محقق خواهد شد؟
واقعبینی و واقعگرایی، مقدم دانستن منافع اکثریت، پرهیز از رقابتهای درونی و جذبگرایی به جای دفعگرایی همراه با هوشمندی سیاسی و داشتن ارزیابیهای دقیقتر از تحولات سیاسی را لازمه موفقیت اصولگرایان میدانم و امیدوارم ریشسفید قابل احترامی پا به میدان بگذارد و روند انسجامبخشی به اصولگرایان هرچه زودتر آغاز شود و در آن صورت شما دود سفید را هم به نظاره خواهید نشست.
چه فردی میتواند این نقش را در حال حاضر ایفا کند؟
منظورم از ریشسفیدی اجماع بر روی یک فرد مشخص است و فکر میکنم شخصی چون آقای دکتر احمدینژاد این قابلیت را برای اجماع دارد.
منظورتان آمادگی برای حضور در انتخابات است؟
اصلاً بحث من انتخابات نیست منظورم احیای جریان اصولگرایی است.
اما اصولگراها که چنین نقشی برای آقای احمدینژاد قائل نیستند و حاضر نیستند با ایشان سر یک میز بنشینند و از سوی دیگر آقای احمدینژاد هم خود را اصولگرا نمیداند.
من چنین برداشتی ندارم. عناصر اصلی اصولگرایی که واقعبینانه به عرصه سیاست کشور توجه دارند وزن سیاسی بالایی برای آقای احمدینژاد قائل هستند و ارتباط نزدیکی را با ایشان برقرار کردند.
چرا اصولگرایان در انتخابات گذشته به مدلهای پیشنهادی توجهی نکردند و مدل 7+8 یا سایر مدلها در انتخابات مجلس تاثیر خود را از دست داد و عملاً چند لیست در انتخابات مجلس از سوی اصولگرایان ارائه شد و اتحاد مورد نظر محقق نشد؟
این سوال را باید از خود اصولگرایان بپرسید و دلایل و انگیزههایشان از اتخاذ چنین رویکردی را جویا شوید.
به نظر شما معیارها در درون جبهه اصولگرایی تغییر یافته است که اینقدر اختلافنظر در درون این جبهه مشاهده میشود؟
هر چند که خودم را به لحاظ مفهومی اصولگرا میدانم اما نماینده جریان اصولگرایی نیستم و نمیتوانم از طرف آنها به سوال شما پاسخ بدهم. بنده ضمن قابل نقد دانستن جریان اصولگرایی، برای آنها نیز ارزش و احترام قائل هستم. با این حال تصور میکنم که ارائه تعاریف جدید و شفاف از اصولگرایی، لازمه انسجامبخشی به طیف گسترده اصولگرایان است. به نظرم بیش از این نمیشود به بهانه مقابله با اصلاحطلبان، عقاید متفاوت را زیر یک چتر جمع کرد. معتقدم اصولگرایی طی سالیان اخیر به صورت ملوکالطوایفی بروز و ظهور داشته است. برخی از مناطق تجدد، تبدیل به آفت شده است و در برخی دیگر تحجر.
بسیاری از کارشناسان بر این باورند که جبهه اصولگرایی در این مدت بیشتر ریزش داشته تا رویش. این تحلیل را درست میدانید.
در کدام مدت؟ معتقدم برخی از ریزشها را باید تقویت کرد و از آن نهراسید زیرا ریزشهای صحیح و منطقی باعث رویشهای مفید و موثر خواهد شد. جریان اصولگرایی میتواند بالنده و شکوفا شود و برای این کار باید از برخی ریزشهای درونی استقبال کند. هر رویشی ارزشمند نیست و برای رشد و پیشرفت واقعی باید علفهای هرز و آسیبزننده را از بین ببریم و آن را به عنوان یک امر لازم و مستمر در دستور کار قرار دهیم.
جبهه اصولگرایی برای برونرفت از این مشکل باید چه تدابیری را در نظر بگیرد.
قرار نیست که اصولگرایی یا اصلاحطلبی یا هر جناح دیگری تا ابد قدرت را در دست داشته باشد. این تلقی که مثلاً شکست اصولگرایان در فلان انتخابات، یک فاجعه بوده است، تلقی صحیحی نیست و باید از یک موضع منطقی، اینگونه رویدادهای سیاسی را مورد ارزیابی قرار دهیم. سیاستمداران واقعی کسانی هستند که بقا و دوام و منافع خود را در گرو ادامه حضور و فعالیت رقبایشان میدانند. بیرقیب ماندن صحنه، یک تهدید بالقوه برای جریانی است که خود را پیروز مطلق تصور میکند. تجربه نشان داده است که این تهدید بالقوه، دیر یا زود توان بالفعل شدن خود را به رخ خواهد کشید. جهشهای بلند احتیاج به دورخیز دارد و اگر جریان اصولگرایی هوشمندانه و مدبرانه رفتار کند، فرصتهای بزرگی را پدید خواهد آورد.
دیدگاه تان را بنویسید