تاریخ انتشار:
نگاهی به وضعیت تیم رهبری جریان اصولگرا
رهبری اصولگرایان؛ از فردمحوری تا سازمانمحوری
نگارنده معتقد است با وجود تردیدها و بحرانهای نسبی و گذرا بحثشیخوخیت و پیرسالاری میتواند در جریان اصولگرا احیا شود اگرچه بسیاری مطرح میکنند که از نوع عملکرد اصولگرایان در انتخابات ریاستجمهوری به نظر میرسد آنها دیگر نیاز به تعریف چنین جایگاهی در مجموعه خود نمیبینند.
اصولگرایان به عنوان یکی از اصلیترین جریانهای نظام جمهوری اسلامی که در چهرهها و شخصیتهای برجسته آن از مبارزان پیشتاز در دوران ستمشاهی بودهانداین روزها از فقدان تیم رهبری در فعالیت سیاسی رنج میبرند، هرچند این معضل تنها مختص این جریان نیست بلکه بهطور کلی چالشهای فعالیت سیاسی در ایران محسوب میشود. ضعف ریشهای و ساختاری احزاب در جامعه ما دامان اصولگرایان را نیز گرفته کمااینکه در برهههای مختلفی اثرات خود را بر اصلاحطلبان نیز داشته است. در این بین مساله شیخوخیت و ریشسفیدان بارها و بارها در جریان اصولگرایی در بزنگاههای حساس تاریخی گرهگشا بودهاند. نباید از یاد برد که رهبر معظم انقلاب نیز همواره بر مدار اصولگرایی حرکت کرده و در فرمایشاتی معظم له محورهای این دیدگاه و مشی برجسته سیاسی را تبیین ساختند. ناگفته نماند که از آنجا که جناح اصولگرا اساساً خود را ملزم به تبعیت از سیاستهای کلی رهبر معظم انقلاب میداند هیچگاه با بحران رهبری در درون خود مواجه نخواهد شد چرا که رهبر معظم انقلاب سیاستهای کلی و اصلی را مشخص میکنند و بزرگان این جریان و دیگر فعالان این عرصه خود را تابع آن سیاستها میدانند و در آن
جهت حرکت میکنند.
شیخوخیت و پیرسالاری در بین اصولگرایان
نگارنده معتقد است با وجود تردیدها و بحرانهای نسبی و گذرا بحث شیخوخیت و پیرسالاری میتواند در جریان اصولگرا احیا شود اگرچه بسیاری مطرح میکنند که از نوع عملکرد اصولگرایان در انتخابات ریاستجمهوری به نظر میرسد آنها دیگر نیاز به تعریف چنین جایگاهی در مجموعه خود نمیبینند. نکته نخست آنکه باید به لحاظ ساختاری چنین جایگاهی در جریان اصولگرا برای استفاده از تجربهها و بهرهمندی از هدایت پیشکسوتان و بزرگان وجود داشته و احیا شود. مرحوم عسگراولادی - به عنوان چهرهای توانمند در رهبری اصولگرایان- در سالهای پیش از فوتشان بارها تاکید کردند جریانات اصولگراها باید پوستاندازی کنند. پوستاندازی یک معنیاش تغییر ساختار است یعنی میتوانیم بزرگان و ریشسفیدان و شیوخ اصولگرا را کاملاً در راس تشکیلات به عنوان شورای مرکزی، شورای رهبری یا هیات داوری قرار دهیم اما بدنه جوان باشد تا با جامعه ارتباط بگیرد، اگر این روش را نداشته باشیم بعد از مدتی نیروهای قدیمی به تدریج از صحنه کنار میروند و یک شکاف بیننسلی در جریان اصولگرا ایجاد میشود.
رهبری واحد؛ ضرورت یا فضیلت
این روزها با فوت برخی از چهرههای شاخص اصولگرا از جمله آیتالله مهدویکنی و به بهانه تکثر نامزدهای اصولگرای حاضر در انتخابات ریاستجمهوری سال 92 و عدم اجماع آنان بر سر نامزد واحد، دستاویزی برای طرح این مساله به وجود آمده است که بحران رهبری واحد در جریان اصولگرا باید جدی گرفته شود. البته این تلاش نباید به عنوان بحران تلقی شود چرا که در خصوص جبهه پیروان امام و رهبری، انتخاب مهندس باهنر نشان از وجود چهرههایی اصیل و تاثیرگذار در جریان اصولگرایی داشت. مهندس باهنر در حوزه کار حزبی و تشکیلاتی از تجربه بسیاری برخوردار است و ایشان بیش از ۳۰ سال است که در مناصب مختلف مدیریتی حضور داشتهاند و در مجلس هم تواضع و احترام به کار تشکیلاتی بود که منجر به آن شد که جایگاه ریاست مجلس را در اختیار نگیرند.
مهمترین چالشی که در دوران انتخابات ریاستجمهوری یازدهم در جرگه اصولگرایی به وجود آمد، مساله وحدت بود و رفع این مقوله نیز نیازمند ساختارشناسی و آسیبشناسی در این خصوص است.
تشکلها و احزاب اصولگرا حتی سران، شخصیتها و چهرههای حقیقی و حقوقی این جریان بعد از انتخابات ریاستجمهوری یازدهم هنوز حرکت منسجم تشکیلاتی جدیدی را شروع نکردهاند تا بتوان قضاوتی دقیق در این باره داشت. البته هر گروه اصولگرا در حال حاضر آسیبشناسی انتخابات 22 خرداد را در دستور کار دارد تا علت حصول چنین نتیجهای را از زوایای مختلف برای ساماندهی حرکتهای آینده خود ارزیابی کند، نقاط قوت و ضعف را دربیاورد و در رقابتهای پیش رو آگاهانهتر قدم بردارد.
رابطه بین نبود مدیریت واحد و عدم توفیق برای رسیدن به یک کاندیدای واحد در جای خود قابل طرح و بررسی است اما نباید از یاد برد که مساله رهبری واحد مقولهای نیست که در صورت نرسیدن به آن رضایت به از دست رفتن وحدت داد.
نقش و اهمیت جامعتین در رهبری اصولگرایان
غیرقابل انکار است که نقش رهبری واحد در هر جریان سیاسی میتواند اثرت خود را در بزنگاههای اختلافنظر به خوبی نشان دهد. در جریان اصولگرایی نیز همچون هر تشکل و تفکر سیاسی رهبری واحد میتواند نقش و اثری غیرقابل انکار داشته باشد اما واقعیت این است که رهبری واحد امری است که از جهاتی نیز تهدیداتی را میتواند دربر داشته باشد. نگارنده به شدت معتقد است که سازمانمحوری تحت هر شرایطی از فردمحوری مهمتر و مفیدتر است از این حیث در بین اصولگرایان باید جامعتین نقش و کارکرد اصلی رهبری را داشته باشد. با ضرباتی که از دوم خرداد 76 بهجایگاه جامعتین به عنوان هسته مرکزی هدایت
فکری-سیاسی جناح اصولگرا وارد شد و سپس بعضی از جریانات تندرو درون اصولگرایان محوریت جامعتین را زیر سوال بردند؛ عملاً نقش این محور در رهبری جریان اصولگرا کاهش یافت. با کاهش نقش جامعتین وزن ایدئولوژیک جریان اصولگرا به صورت قابل مشاهدهای کاسته شد و در مقابل رویکردهای عملگرایانه افزایش یافت. به نظر میرسد برای هر گونه حرکت آتی لازم است جایگاه جامعتین در جریان اصولگرا مجدداً بازسازی شود. با توجه به آنچه در سالهای اخیر در جبهه اصولگرایی گذشت-که باید مایه عبرت باشد- باید سیاستی در پیش گرفته شود که محوریت همچنان با جامعتین باشد. نباید از خاطر برد که در وحدت اصولگرایان محوریت باید با جامعتین و منشور اصولگرایی باشد و از همه سلایق استفاده شود.
نباید از یاد برد که در انتخابات مجلس نهم که جامعتین محور شد، سود زیادی بردیم و اگر حضور روحانیت نبود مشخص نبود که مجلس ترکیب فعلی را داشته باشد. ما به اصولگرایان پیشنهاد میکنیم که همگی زیر یک چتر واحد تحت رهبری جامعتین قرار بگیرد.
جامعتین میتواند و پتانسیل این را دارد که مغز فرماندهی اصولگرایان باشد به شرط آنکه اصولگرایان زیر این چتر جمع شوند و از تفرقه و خودرایی پرهیز کنند. در این بین جریانهای نوظهور اصولگرایی باید بیش از پیش به اهمیت نقش سازمانمحوری بهجای فردمحوری توجه کنند و مایه انشقاق و جدایی بین اصولگرایان نشوند.
در این روزها از عمر پر برکت جمهوری اسلامی مهمترین رسالت اصولگرایان همانند قبل گوش دل سپردن به منویات مقام معظم رهبری و دنبالهروی از ولایت ایشان و مهمترین مساله، وحدت و انسجام است که باید دوباره شکل بگیرد، اصولگرایان باید جامعتین را به عنوان محور وحدت قرار دهند. رهبری جامعتین بدون شک برترین گزینه برای حل ابهامات رهبری در جبهه اصولگرایی است.
دیدگاه تان را بنویسید