کمین نا امنی
در اطراف مرزهای ایران چه میگذرد؟
هنگام برخورد دو هواپیمای غولپیکر مسافربری به برجهای تجارت جهانی در نیویورک، کمتر کسی تصور میکرد که خیلی زود نهتنها دو کشور منطقه خاورمیانه اشغال شوند، بلکه اساساً عرصه سیاست جهانی و روابط بینالملل تغییراتی بزرگ را تجربه کند. شعلههای آتش فزاینده سوختن و فروریختن برجهای دوقلو خبر از شعلهور شدن آتشی در خاورمیانه میداد که پیامدهایش 20 سال است که هنوز گریبان منطقه پرآشوب خاورمیانه را رها نساخته.
حملات تروریستی یازده سپتامبر بار دیگر مباحث امنیتی را در روابط بینالملل اولویت بخشید و مبارزه با تروریسم را در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا پراهمیت ساخت. نومحافظهکاران حاکم در آمریکا هنوز مدتی از حمله تروریستی به سازمان تجارت جهانی نگذشته بود که با استناد به دو قطعنامه ۱۳۶۸ و ۱۳۷۳ افغانستان را به عنوان پایگاه و مأمن اصلی گروه تروریستی القاعده مورد حمله و اشغال خویش قرار دادند. افغانستان کمتر از 15 سال از خروج نیروهای اشغالگر وابسته به شوروی سابق حالا در اشغال نیروهای نظامی آمریکا و دیگر کشورهای متحد آمریکا در ناتو قرار گرفت. کمتر از دو سال از اشغال آمریکا توسط افغانستان، آمریکا به عراق به عنوان یکی از ارکان اصلی محور شرارت حمله کرد و دولت صدام حسین را ساقط ساخت. این برای اولین بار در تاریخ سیاسی آمریکا بود که همزمان دو کشور را بهطور کامل در اشغال خویش داشت آن هم آمریکایی که حالا به نظر پروفسور جوزف نای استاد علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد در بالاترین مرتبه قدرت جهانی از زمان امپراتوری روم تاکنون قرار داشت؛ قدرتی که دیگر خود را فراتر از ابرقدرت میدید و حالا نقش هژمون را در ساختار آنارشیک نظام بینالملل ایفا میکرد. یازده سپتامبر واقعگرایی تهاجمی را در سیاست خارجی ایالات متحده اولویت بخشید و حالا آمریکا راهحل نظامی را در نبرد بزرگ با تروریسم مطلوب تلقی کرده بود.
سقوط طالبانی که با کشتار توانسته بود پنج سالی را در افغانستان حکومت کند و نابودی نسبی القاعده لانهکرده در کنار این حکومت خشن، در مرزهای شرقی برای مدتی فضای تنفس آفرید و در برابر سقوط یکی از دشمنترین رهبران خاورمیانه با ایران توسط ایالات متحده آمریکا فضای متفاوتی برای تحرکات بعدی ایران آفرید. اگرچه ایران به آمریکا در عملیات ساقطسازی طالبان در افغانستان کمکهای تاکتیکی کرد اما باز آمریکا ایران را در محور شرارت قرار داد. حذف دو دشمن ایران اگرچه در مرحله اول مثبت بود اما حالا ایران با نگرانی امنیتی جدیدی روبهرو شده بود، نگرانیای که میتوان آن را ناشی از همسایگی با نیروهای نظامی کشوری دانست که قدرتمندترین کشور جهان بود و نام ایران را در لیست محور شرارت قرار داده بود. اگرچه آمریکا دو دولت دشمن ایران را ساقط ساخت اما جایگزین این دولتها هیچگاه دولتهای حاکم منسجم نشدند. در مورد افغانستان کاملاً «دولتی درمانده و شکننده» شکل گرفت؛ دولتی که از یکسو فاقد توانایی در حفظ مرزهای خویش بدون اتکا به نیروهای نظامی خارجی بود و از سوی دیگر فاقد اعمال اقتدار بر کل کشور جهت ارائه خدمات اقتصادی و اجتماعی بود.
دولتهای درمانده خطرناکترین نوع دولتها میتوانند باشند چراکه پتانسیل فروپاشی سریع را دارند و بهتبع آن بهترین پتانسیل را برای جذب و گسترش نیروهای تروریستی در سرزمین خویش دارند. افزایش هزینههای نظامی آمریکا در خارج از مرزها و آشفتگی اقتصادی در اواخر دولت بوش سببساز اوجگیری نسبی دیدگاهی در آمریکا شد که معتقد به کاهش پلکانی نیروهای آمریکایی در خارج از مرزها بود، بهتبع آن در دوران باراک اوباما اگرچه تمرکز سیاست خارجی آمریکا بیش از عراق روی افغانستان بود اما در مجموع راهبرد کاهش پلکانی نیروهای آمریکا در دو کشور اشغالشده اولویت یافت. در سال ۲۰۱۶ دولتی در ایالات متحده روی کار آمد که اساساً حامی «دکترین خروج» بود. دکترینی که بر این مبنا استوار شده بود که هر توافق و هر حضوری در خارج از مرزها که منافعش برای ایالات متحده کمتر از ضررهایش باشد باید از آن خارج شد. دولت ترامپ در کمپین تبلیغاتی بر اشتباهات سیاست خارجی جرج دبلیو بوش تاکید کرد و دو جنگ افغانستان و عراق را جنگهایی دانست که سببساز هزینه بالا از جیب ملت آمریکا شده است اما نهایتاً به سرانجام لازم نرسیده است. متناسب با همین دکترین، دونالد ترامپ بر خروج هرچه زودتر نیروهای آمریکایی از منطقه خاورمیانه تاکید کرد. خروجی که در برخی از مناطق چنان پرسرعت انجام شد که فریاد سناتورهای جمهوریخواه کنگره را درآورد. به عنوان مثال عدم حمایت آمریکای ترامپ از کردهای سوریه در برابر حملات ترکیه اردوغان صدای نزدیکترین یاران ترامپ را نیز درآورد.
حال با وجود رفتن ترامپ استراتژی خروج نیروهای آمریکایی باز از سوی جو بایدن دموکرات نیز دنبال میشود. خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان بار دیگر مدعای شکننده و درمانده بودن دولت حاکم در کابل را به جهانیان ثابت کرده است. 20 سال حضور آمریکا در افغانستان و تربیت ارتش این کشور نتیجه مثبتی نداشته است چرا که طالبان کابل را هم تصرف کرد و جز بخش کوچکی از شمال افغانستان عملاً به حاکم بلامنازع این کشور تبدیل شده است. بهواقع چرا آمریکا در حال خروج از منطقه است و پیامدهایش برای ایران چه میتواند باشد و ایران در شرایط فعلی چه کارهایی میتواند انجام دهد.
اگر روزگاری جرج بوش با دکترین دموکراسی بیپایان و مبارزه با تروریسم سعی در ایجاد دومینوی دموکراسی در منطقه با هدف امنیتسازی برای آمریکا، حداقل در سیاست اعلانی داشت و هزینه هنگفتی هم صرف آن ساخت، حالا اولویت تهدید در پنج سال اخیر برای مقامات آمریکایی تغییر کرده است حالا دیگر این خاورمیانه نیست که باید برایش هزینه کرد بلکه اولویت تهدید تحول یافته است. حالا این دولت و سیاستهای «چین» است که اولویت اصلی تهدید برای ایالات متحده آمریکا محسوب میشود؛ دولتی که چنان ازنظر اقتصادی بهصورت چراغ خاموش رشد کرده است که حالا میرود نگاه به سکویی داشته باشد که ایالات متحده سالها بر آن تکیه زده است. اژدهای زرد، سالهاست که بیدار شده است و این همان اتفاقی است که بزرگان سیاسی چون هنری کیسینجر در آمریکا، میگویند آمریکا از آن غفلت کرده است. در حالی که تمرکز آمریکا گامبهگام از خاورمیانه به سمت چین و منطقه دریای جنوبی گرایش پیدا میکند دولتهای حاکم در خاورمیانه نیز باید بخش عمده هزینه امنیتسازی را خود متقبل شوند.
این روزها طالبان در حال نابودسازی دولت شکننده حاکم بر افغانستان است. اما این خبر خوبی برای بسیاری از کشورهای جهان بهخصوص مهمترین همسایه افغانستان یعنی ایران نیست. اگرچه برخی کارشناسان نزدیک به حاکمیت میکوشند خطر طالبان را تقلیل دهند اما این طالبان در چند مورد میتواند برای ایران بسیار خطرناک باشد. مواردی که میتواند از افزونسازی هزینه برقراری امنیت در مناطق مرزی ایران تا افزایش هرچه بیشتر قاچاق مواد مخدر به داخل خاک ایران را شامل شود. از سوی دیگر حاکم شدن گروه خطرناک و خشن طالبان در افغانستان سببساز سیل مهاجرت بخش دیگری از پناهجویان افغان به ایران میشود و این خود بر بار اقتصادی کشور در یکی از سختترین دورانهای اقتصادی 50 سال اخیر ایران خواهد افزود. حاکم شدن طالبان در افغانستان در چنین دورانی میتواند مخاطرات بیشتری از دهه 70 خورشیدی برای ایران داشته باشد چرا که در دهه 70 خورشیدی ایران با چنین تحریمهای خردکنندهای بهخصوص در حوزه نفتی و بانکی روبهرو نبود و دولتهای غربی اروپایی نیز رابطه بهتری با ایران امروز داشتند. از سوی دیگر دشمنی اسرائیل با ایران با امروز تفاوتهایی داشت؛ همان اسرائیلی که امروز متحدان جدید عربی نیز در منطقه پیدا کرده است. از سوی دیگر رابطه ایران با عربستان سعودی در میانه دهه 70 یکی از بهترین دورانهایش را سپری میکرد اما امروز ایران اصلاً رابطه دیپلماتیک با سعودی ندارد. در کنار همه اینها آمریکا در حال کاهش حضورش در منطقه است؛ کاهش حضوری که اگر در دورانش درست عمل نکنیم اتحادهایی از جنس اسرائیل با اعراب میتواند هزینههای امنیتسازی ایران را افزون کند و به توان اقتصادی ایران نیز بیش از گذشته آسیب رساند.
در آخر، لازم به تاکید است که نادیده گرفتن و کماهمیت تلقی کردن خطر حاکم شدن طالبان در افغانستان از سوی مقامات ایران، در شرایط فعلی میتواند مخاطرات سختی برای ایران داشته باشد. مخاطراتی که میتواند از درگیریهای فیزیکی در مرزها تا نابودسازی دستاوردهای کوچک و متوسط اقتصادی و حتی ایدئولوژیک ایران را در افغانستان دربرگیرد. آن هم در شرایطی که تحولات پیش رو نشان میدهد که ممکن است کانونهای بحرانهای امنیتی دیگری نیز در نزدیکی دیگر مرزهای ایران با همسایگان فعال شود.