تاریخ انتشار:
آیا شکاف انتظارات و اقتضائات، حسن روحانی را به تعارض خواهد کشاند؟
در گریز از تعارض
قاعدتاً رئیس دولت، کنشگر قدرتمندی است که باید در ساختار قدرت کار و برنامههای خود را اجرا کند. در همه جای دنیا این طور است. به همین دلیل وقتی رفتار و عملکرد یک رئیسجمهور را ارزیابی میکنیم هم باید به کیفیت کنشگری او توجه کنیم و هم قدرت مانوری را که ساختار قدرت به او میدهد. ساختار قدرت محصول تلاقی مجموعهای از زیرساختارهای قانونی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است که مکانیسم توزیع قدرت در کشور را مشخص میکنند. ساختار قدرت یک پدیده متصلب نیست، ،میتواند تغییر کند اما تغییر آن کند و تدریجی و معمولاً دشوار است.
الگوی کنشگری افراد نیز معمولاً به تدریج و به اتکای تجربه و شناخت تغییر میکند. تحلیل افراد ممکن است در گذر زمان تغییر یابد یا در گذر عمر، جایگاه و موقعیت انسان تغییر میکند و اینها ممکن است الگوی کنشگری فرد را تغییر دهد.
در چارچوب این شیوه نگاه وقتی به عملکرد دوساله حسن روحانی نگاه میکنیم چیز شگفتانگیزی نمیبینم. نه الگوی کنشگری روحانی متفاوت از آنی بوده که انتظار داشتیم و نه ساختار قدرت، تفاوتی اساسی در 20 سال اخیر داشته است. دلیلی هم وجود ندارد که چیزی در دو سال آتی تغییر کند. نه روحانی نشانهای از تغییر کنشگری نشان میدهد و نه ساختار قدرت تمایلی به تغییر بروز میدهد.
این موضوع فینفسه بد نیست. اینکه روحانی همانی بوده که قبلاً بوده نشان میدهد که رفتار سیاسی و مدیریتی روحانی، منسجم و باثبات است. عدم تغییر در ساختار قدرت هم واقعیتی است که آن را قبول داریم. مشکل از آنجا آغاز میشود که روحانی انتظاراتی ایجاد کرده که در وضعیت فعلی برآورده کردن آنها نامحتمل است. یعنی اگر او بخواهد به همین شکل کنشگری خود را ادامه دهد، طبعاً میان انتظارات بدنه اجتماعی حامی روحانی و تواناییهای او تعارض ایجاد میشود. این تعارضات به مرور انباشته شده و احتمال دارد به نقطه غیرقابل تحمل برای خاستگاه اجتماعی او برسد. اتفاقی که برای رئیس دولت اصلاحات از سال 13۸۲ به بعد افتاد و نتیجهاش قهر و انفعال حامیان او و نهایتاً به قدرت رسیدن احمدینژاد بود.
ریشه این تعارض کجاست؟ به گمان من ریشه این تعارض در تعلیق حسن روحانی میان معتدل بودن و محبوب بودن است.
حسن روحانی ویژگیهایی را که سیاستمداران محبوب و تودهپسند دارند، ندارد، مثلاً رفتار او معتدل است، سیاستمدار معتدل برای مردم جذاب نیست چون آنها سیاستمداران اهل جوش و خروش را دوست دارند، اقدامات ضربتی نمیکند، خیلی ژست اقتدار نمیگیرد و چندان هم در قید نشان دادن نمایش فروتنی نیست، در موضوعات کماهمیت اما پرسر و صدا معمولاً وارد نمیشود، سابقه امنیتی دارد، بیشتر پشت پرده بوده، هم فرمانده نظامی بوده، هم مدیر امنیتی بوده و هم دیپلمات بوده؛ این موقعیتها سیاستمدار را محتاط و تودار میکند. به همین دلیل هنگامی که روحانی رئیسجمهور شد چهره خیلی محبوبی نبود. او صرفاً بهترین گزینهای بود که از منظر مردم به بهترین شکل برائت از رئیسجمهور قبل از خودش را نمایندگی میکرد.
اما او در زمانی رئیسجمهور شد که «محبوب بودن» یک سرمایه کلیدی برای رئیسجمهور محسوب میشد. اوضاع اقتصادی بدترین وضعیت در سالهای گذشته را داشت و طبقات فرودست جامعه زیر فشار گرانی و کمبود و بیکاری در حال له شدن بودند، پرونده هستهای ایران در وضع خطرناکی بود و ایران موقعیت ضعیفی را در جامعه جهانی داشت، رفتارهای رئیس دولت سابق باعث تقلیل سطح رفتار سیاسی در ایران شده و بخش مهمی از اقشار جامعه کینه سیاسی در دل داشتند، بیاعتمادی میان دولت و جامعه مدنی در حد اعلا بود و دهها مشکل دیگر شرایطی را ایجاد کرده بود که صرف جلوس بر کرسی ریاست دولت، فرد را صاحب قدرت نمیکرد. وضعیت شخص حسن روحانی کمی بدتر هم بود. او متعلق به اردوگاه مغضوب سیاسی بود. اصلیترین حامیان سیاسی او کسانی بودند که در سالهای قبل قدرتزدایی شده بودند. مخالفان او را هم رئیسجمهوری بیقدرت میخواستند که رئیس دولت است اما صاحب قدرت نیست. به همین دلیل حسن روحانی از همان اول مشکل دسترسی به منابع قدرت داشت.
در چنین شرایطی مهمترین و معقولترین منبع قدرتی که به صورت طبیعی روحانی میتوانست از آن بهرهمند شود همین محبوبیت بود. اما ذات سیاسی روحانی ویژگیهای لازم برای محبوب بودن را نداشت. روحانی در دوران تبلیغات انتخاباتی برای جلب محبوبیت تلاش کرد، وعده داد، با سیاستمداران محبوب در یک قاب قرار گرفت، از هنرمندان و چهرههای روشنفکر
محبوبیت گرفت، به گذشته حمله کرد و به این شیوهها محبوبیت خرید. ضمن اینکه مشی محمود احمدینژاد عملاً بر فضای سیاسی کشور هم تاثیر گذاشته بود. احمدینژاد سبک جدیدی از محبوبیت مبتنی بر عوامزدگی، دوگانهسازی و شکاف انداختن در جامعه، حمله به اشباح خودساخته، خاکینمایی و خضوع نمایشی ایجاد کرده بود که در عمل کار میکرد و میتوانست در بخشهایی از جامعه رای و محبوبیت بسازد. این سبکرفتار در فضای سیاسی ایران جا افتاده بود و روحانی هم خواهناخواه در این فضا فعالیت میکرد.
اما انتخابات که گذشت روحانی کمکم به کاراکتر سابق خود رجعت کرد، سیاستمداری تودار و معتدل که از جنجال دوری میکند. طبیعی بود که محبوبیت روحانی کاهش یابد. ضمن اینکه نفس مسوول بودن و بر کرسی قدرت نشستن، کاهش محبوبیت میآورد. مردم حالا هر مشکلی را که میبینند به حساب دولت جدید میگذارند و وعده و شعار دیگر کارگر نمیافتد.
در بلندمدت هیچ رئیسجمهوری صرفاً نمیتواند به محبوبیت و حمایت افکار عمومی اتکا کند و باید از منابع دیگر قدرت نیز بهرهمند شود. اینجاست که ساختار قدرت اهمیت پیدا میکند. حسن روحانی در هشت سال دولت احمدینژاد از کانون قدرت اخراج شده و به حاشیه رفته بود. ساختار قدرت اکنون فضای مانور محدودی به حسن روحانی میدهد. روحانی چارهای ندارد جز اینکه جایگاه خود را در این ساختار ارتقا دهد. او برای اینکه قدرتمند شود نیازمند جلب حمایت نهادهای قانونی کشور است و در میان این نهادها تنها نهادی که میتوان برای جلب حمایتش برنامه داشت، مجلس است.
روحانی میتواند حامیان سیاسی خود را سازماندهی کند تا برای کنترل مجلس برنامه داشته باشند. کارکرد سیاسی مجلس تنها عملکرد قانونی آن نیست. مجلس مهمترین باشگاه سیاسی کشور است که جناحها و جریانهای سیاسی مختلف میتوانند در آن صدا داشته باشند و صدایشان هم شنیده شود. مجلس هم قدرت وضع قوانین و کنترل عملکرد اجرایی دولت را دارد، هم لنگرگاه جریانهای سیاسی است. تعاملات سیاسی در مجلس تعیینکننده موازنه قدرت در پیشگاه افکار عمومی است.
سخنان این روزهای روحانی درباره نظارت شورای نگهبان نشان میدهد او هم اهمیت این انتخابات را جدی گرفته است. اما عملکرد بخش سیاسی دولت در دو سال اخیر بسیار ضعیف بوده است. سازماندهی وزارت کشور به قدری ضعیف بوده که عملاً بعید است دولت یارای هماوردی با نهادهای نظارتی در انتخابات را داشته باشد. البته آنچه ما ضعیف میخوانیم شاید از نظر روحانی ضعیف نباشد. شواهد مختلفی وجود دارد که نشاندهنده تمایل روحانی به ادامه کار با علی لاریجانی است. اصلاً بعید نیست که روحانی ترجیح میدهد بدنه مجلس کمی با دولت هماهنگتر شود و سهم اصولگرایان تندرو در مجلس کاهش یابد اما مجلس اصولگرا بماند و ریاستش هم بر عهده علی لاریجانی باشد.
ظاهراً روحانی سرمایهگذاری بر روی اصلاحطلبان را به مصلحت نمیداند. احتمالاً یک دلیلش این است که اصلاحطلبان ذاتاً با روحانی همگن نیستند و نمیتوانند متحد بلندمدت او باشند. شاید دلیل دوم هم این باشد که روحانی میترسد اصلاحطلبان در مجلس از او عبور کنند، دلیل سوم هم میتواند این باشد که او احتمال عبور اصلاحطلبان از سد شورای نگهبان را نمیدهد و به همین دلیل شرطبندی روی اسب بازنده را به صلاح نمیداند. به هر حال تحلیل روحانی هر چه باشد او باید تلاش کند نتیجه انتخابات آتی مجلس، ترکیبی هماهنگ با دولت باشد تا سهم دولت از ساختار قدرت بیشتر شود.
ظاهراً روحانی سرمایهگذاری بر روی اصلاحطلبان را به مصلحت نمیداند. احتمالاً یک دلیلش این است که اصلاحطلبان ذاتاً با روحانی همگن نیستند و نمیتوانند متحد بلندمدت او باشند. شاید دلیل دوم هم این باشد که روحانی میترسد اصلاحطلبان در مجلس از او عبور کنند، دلیل سوم هم میتواند این باشد که او احتمال عبور اصلاحطلبان از سد شورای نگهبان را نمیدهد و به همین دلیل شرطبندی روی اسب بازنده را به صلاح نمیداند. به هر حال تحلیل روحانی هر چه باشد او باید تلاش کند نتیجه انتخابات آتی مجلس، ترکیبی هماهنگ با دولت باشد تا سهم دولت از ساختار قدرت بیشتر شود.
یک اشکال بزرگ حسن روحانی که باعث میشود اثرگذاری او بر ساختار قدرت تضعیف شود دستکم گرفتن زیرساختار اجتماعی در این ساختار است. ساختار قدرت اگرچه به شدت تحت تاثیر کانونهای سیاسی و اقتصادی قدرت است اما گروهبندیهای اجتماعی و تمایلات و مطالبات اقشار مختلف جامعه هم بر عملکرد این ساختار تاثیر دارد.
دو سال از انتخاب دولت گذشته اما معلوم نیست که برنامه سیاسی روحانی برای ارتباط با بدنه اجتماعی حامی خود چیست، تم تبلیغات سیاسی دولت چیست، دولت حامیان خود را در کدام تکهها از لحاف چهلتکه جامعه ایرانی میبیند و برای فعالسازی این تکهها و جذب تکههای جدید چه برنامهای دارد. دولت نه ارتباط درستی با رسانهها دارد نه با نهادهای مدنی و احزاب ارتباط موثری برقرار میکند. دولت روحانی لکنت زبان سیاسی دارد و این لکنت صرفاً ناشی از اختلالات ارتباطی نیست.
به گمان من مهمترین دلیل این مشکل ضعف تیم سیاسی دولت است. این تیم سیاسی شامل مجموعهای از مدیران ارشد دولت و گروهی از مشاوران و نزدیکان روحانی است که قرار است نقش واسط میان او و جریانهای سیاسی را ایفا کنند اما آنچه ما میبینیم تکافتادگی سیاسی رئیسجمهور است. شاید تنها کسی که کمی در ارتباط میان روحانی و حامیان سیاسی او نقش ایفا میکند معاون اول رئیسجمهور است که او هم آنچنان غرق مسائل اجرایی دولت و مشکلات اقتصادی است که نمیتواند مسوولیت کلیدی در این زمینه داشته باشد.
روحانی به تنهایی نمیتواند همه بار سیاسی دولت را به دوش بکشد زیرا نه توانش را دارد و نه به مصلحت است چنین کاری کند. او باید بتواند تیم سیاسی کاملی داشته باشد که بر اساس تفاوت قابلیت و نقش افراد ترکیب متوازنی از نیروهای کلیدی را پشت سر روحانی سازماندهی کند. بد نیست به انواع تیپهای سیاسی که در ترکیب چنین تیمی میتوانند حضور داشته باشند اشارهای کنیم.
از نظر تیپ سیاسی خود حسن روحانی یک سیاستمدار ائتلافساز (Unifier) است. سیاستمداران ائتلافساز در ایجاد پیوندهای سیاسی میان گروهها و جریانهای سیاسی، قوی عمل میکنند. ائتلافسازها معمولاً خصلت انسجامدهندگی دارند و لولایی میشوند میان جریانها و گروههای مختلف و با برقراری اتصالهای عملگرایانه جبهههای سیاسی ایجاد میکنند. بهترین مثال چنین شخصیتی در ایران هاشمیرفسنجانی است. روحانی هم نسخه نوگراتر هاشمی است.
سیاستمداران را میتوان در سه گونه دیگر نیز دستهبندی کرد. برخی از سیاستمداران تثبیتکننده (Stabilizer) هستند یعنی در پایدار کردن و تثبیت دستاوردهای سیاسی موفق عمل میکنند. مزیت این سیاستمداران در آرامشدهی به بدنه اجتماعی و کنترل حامیان است. اینها معمولاً الهامبخش و روحیهدهنده هستند به همین دلیل توانایی کنترل کندروها و تندروهای حامی خود را دارند. رئیس دولت اصلاحات تا حدود زیادی در این دسته قرار میگیرد. دسته دوم سیاستمداران خلاق (Innovator) هستند که قدرت تغییر فضا را (معمولاً با اقدامات پیشبینینشده) دارند.
اینها معمولاً در بنبستشکنی و تغییر موازنه قوا خوب عمل میکنند اما چون پیشبینیناپذیر هستند متحد خوبی محسوب نمیشوند اما توانایی فرصتسازی برای جریان خود را دارند. احمدینژاد نمونه اعلای یک سیاستمدار خلاق در ایران است. آخرین دسته سیاستمداران سازماندهنده (Organizer) هستند. این گروه در مدیریت تشکیلات سیاسی قوی هستند، خوب لابی میکنند، خوب قانع میکنند و از ارتباطات افقی و عمودی درون تشکیلات به درستی استفاده میکنند. محمدرضا باهنر و بهزاد نبوی دو نمونه خوب از این نوع سیاستمداران در ایران هستند.
اینها معمولاً در بنبستشکنی و تغییر موازنه قوا خوب عمل میکنند اما چون پیشبینیناپذیر هستند متحد خوبی محسوب نمیشوند اما توانایی فرصتسازی برای جریان خود را دارند. احمدینژاد نمونه اعلای یک سیاستمدار خلاق در ایران است. آخرین دسته سیاستمداران سازماندهنده (Organizer) هستند. این گروه در مدیریت تشکیلات سیاسی قوی هستند، خوب لابی میکنند، خوب قانع میکنند و از ارتباطات افقی و عمودی درون تشکیلات به درستی استفاده میکنند. محمدرضا باهنر و بهزاد نبوی دو نمونه خوب از این نوع سیاستمداران در ایران هستند.
بعید است سیاستمداری در بیشتر از یکی از تیپهای فوق قرار بگیرد چون هر تیپ اقتضائات شخصیتی خودش را دارد و حتی بعضی از این تیپها متضاد هستند. مثلاً کسی که ائتلافساز است منطقاً نمیتواند خلاق باشد چون توانایی ایجاد ائتلاف مستلزم پیشبینیپذیری و قابل اعتماد بودن است اما سیاستمدار خلاق ممکن است تصمیمهایی بگیرد و رفتارهایی کند که همپیمانانش را شگفتزده کند. یا سیاستمداری که توانایی سازماندهی دارد معمولاً نمیتواند ائتلافدهنده خوبی باشد چون سازماندهی یک تشکیلات مستلزم تمرکز بر مرزهای تشکیلات و ایجاد حس تعلق و نظم درون تشکیلات است اما ایجاد ائتلاف و جبههسازی نیازمند کوتاه آمدن از برخی خواستههای تشکیلاتی و سازش با افراد و گروههای بیرونی است. مثلاً هاشمیرفسنجانی که الگوی رفتاری فراجناحی را دنبال میکند میتواند ائتلافساز خوبی باشد ولی او نمیتواند به مثابه یک سیاستمدار سازماندهنده، رهبر یک سازمان سیاسی یا دبیر کل یک حزب باشد.
مهمترین ضعف تیم روحانی ناقص بودن ترکیب تیم سیاسی اوست. خود او ائتلافساز است افرادی نظیر جهانگیری، نهاوندیان، حسامالدین آشنا، نوبخت و تا حدی رحمانیفضلی هم کم و بیش واجد این ویژگی هستند. البته حوزه مانور برخی از آنها در اصلاحطلبان و برخی دیگر در اصولگرایان است. اما تیم او فاقد شخصیتهای تثبیتکننده است. تنها کسانی که دور و بر روحانی دیده میشوند و تا حدی این کاراکتر را دارند معصومه ابتکار (در میان اصلاحطلبان) و پورمحمدی (در میان اصولگرایان) هستند که هیچکدام ظاهراً در حلقه اطرافیان درجه اول روحانی نیستند. شخصیتهای سیاسی سازماندهنده و شخصیتهای خلاق هم با تعریفی که ذکر شد اساساً در تیم اصلی روحانی دیده نمیشوند.
روحانی باید در تیم سیاسی اصلی خود تغییرات اساسی دهد. یکی از اشتباهات بزرگ او این است که همه آدمهای اصلی و معتمد خود را درگیر فعالیت اجرایی کرده است. شاید تنها استثنا شیخ علی یونسی باشد که به عنوان مشاور رئیسجمهور قدرت عمل بالایی دارد ولی سوابق و تواناییهای او به گونهای نیست که بتواند نقش سیاسی موثر ایفا کند. روحانی چارهای ندارد جز اینکه برخی نیروهای سیاسی کلیدی خود را از مسوولیت اجرایی خلاص کند تا آنها با قدرت عمل بالاتر و فرصت بیشتر مشغول جبههسازی سیاسی شوند. همچنین او نیازمند ترکیب متوازنی از تیپهای سیاسی در تیم خود است. به خصوص سیاستمداران خلاق و سیاستمداران سازماندهنده دو نقص اصلی تیم سیاسی او هستند که باید برطرف شوند.
مثلاً در دو انتخابات پیش رو یعنی انتخابات مجلس شورای اسلامی و انتخابات مجلس خبرگان رهبری، روحانی به همه این تیپها احتیاج دارد. فرآیند انتخابات دو مرحله اصلی دارد. در مرحله اول معمولاً شناسایی کاندیداها و تلاش برای گذر از فیلتر شورای نگهبان انجام میشود. در این مرحله سیاستمداران ائتلافساز موثرتر هستند چون در ایجاد اجماع و جلب موافقت ذینفعان موفقتر هستند. به ویژه در شرایط امروز ایران که رقابتهای انتخاباتی عمدتاً به صورت جبههای و ائتلافی انجام میشود سیاستمدارانی که میتوانند در یک جریان وحدت ایجاد کنند و گروههای مختلف را در یک جبهه قرار دهند نقش مهمتری دارند.
مرحله دوم فرآیند انتخابات زمانی شروع میشود که کاندیداها قطعی شده و رقابت آغاز میشود. معمولاً سیاستمداران خلاق و سیاستمداران سازماندهنده در این مرحله مهمتر میشوند. خلاقها میتوانند صحنه رقابت را شکل دهند و سازماندهندهها میتوانند منابع کمپینها و ستادهای انتخاباتی را بهتر مدیریت کنند. معمولاً سازماندهندگان در انتخابات مجلس مفیدتر هستند و خلاقها در انتخابات ریاستجمهوری. پس از برگزاری انتخابات و شکلگیری مجلس سیاستمداران تثبیتکننده میتوانند نقش بهتری ایفا کنند چون کار فراکسیونی و مدیریت کف مجلس مستلزم ثباتبخشی و انگیزش نمایندگان جدید است.
روحانی اگر نتواند تیم سیاسی خود را تقویت کند قطعاً نخواهد توانست موقعیت سیاسی خود را بهبود دهد و اگر وضعیت او در این ساختار همینی بماند که هست او نخواهد توانست به انتظاراتی که در خاستگاه اجتماعی خود ایجاد کرده پاسخ دهد. تقویت تیم سیاسی او برای پاسخگویی به انتظارات و تحقق وعدهها ضروری است.
دیدگاه تان را بنویسید