تاریخ انتشار:
نگاهی به تحولات اخیر در روابط ایران و آمریکا
به سوی اعتماد متقابل
ساعتهای آخر حضور ریاستجمهوری در ایالات متحده، تاریخ روابط بین ایران و آمریکا را دچار شوک کرد. البته که مکالمه تلفنی بین آقایان روحانی و اوباما نمیتواند مسائل پیچیده بین دو کشور را حل کند اما بیتردید نفس این اتفاق میتواند جایگاهی ویژه را در تاریخ از آن خود کند.
«تجارت فردا» در شماره 18 خود که تقریباً یک سال پیش منتشر شد، بدین موضوع اشاره داشت که ساختار قدرت در ایالات متحده برای آنکه از ایجاد استبداد جلوگیری کند، حتی قدرت رئیسجمهوری را نیز محدود کرده است. اما در همان شماره توضیح دادیم که نهادهای آمریکا به گونهای هستند که هر چند انعطافناپذیر مینمایند اما میتوان شواهد بسیاری را مثال آورد که این نهادها به آرامی میتوانند تغییر جهت دهند و ارتباط با ایران همراه با حفظ عزت نیز یکی از این مقولات است که میتوان آن را در ساختار حاکمیتی آن دیار جا انداخت. در همانجا گفتیم که اوباما میبایست به مخالفان نشان دهد منفعت ارتباط با ایران بیش از هزینه آن است و بازی باید از طرف ایران صورت گیرد که محدودیتهای اوباما در نظر گرفته شود، همچنان که او نیز برای نتیجه دادن این ارتباط میبایست شرایط طرف ایرانی را در نظر گیرد. به نظر میرسد که در این گام نخست ترک خوردن دیوار بیاعتمادی بین دو دولت، درک محدودیتها و شرایط طرف مقابل از سوی دو دولت مدنظر قرار گرفته است و از همین روی به دیدی خوشبینانه در آینده روابط، دامن زده است.
نقش رسانهها
اما نکته قابل توجه دیگر دیپلماسی ایرانیان در نیویورک آن بود، که آنان به خوبی متوجه این امر بودند که نهتنها جامعه آمریکا یک جامعه چند صدایی با حوزههای قدرت مختلف است، بلکه رسانهها نیز در این جامعه باز سعی دارند به بهترین شکل وظیفه اطلاعرسانی خود را ایفا کنند. این درست است که حتی رسانههای مستقل ایالات متحده میتوانند با حوزههای قدرت در تماس باشند، اما در جامعه بازی که هر کس میتواند ارگان خود را داشته باشد، رسانهای باقی میماند که سعی در قلب واقعیت نکند. در سرزمین دشمن رسانهها دولتی نیستند و این نعمتی است برای دیپلماتهای ما تا با فراغ بال و بدون بیم از سانسور، آنچه را در ذهن دارند بگویند و پیام بدون تغییر به مخاطب رسد.
اگر این رسانهها موضع ایران را بپذیرند، ای بسا معضل هستهای آسانتر از این به نتیجه رسد. رسانههای ایالات متحده کارهای بسیار کردهاند. هنوز موضوع واترگیت در ذهنها باقی مانده است که چگونه روزنامهای مستقل در جامعهای باز میتواند ساختارهای قدرت را بر هم زند، خواه قدرت سیاسی باشد یا اقتصادی. این نقش رسانهها در آمریکا سابقهای بس طولانی دارد.
تجربه نیمه اول قرن بیستم ایالات متحده نشان میدهد نقش رسانههای آزاد در قدرتدهی به بخش عظیمی از جامعه چقدر مهم و کلیدی است. در سال 1906، روزولت اصطلاح «برملاکننده افتضاحات»1 را بر مطبوعاتی گذاشت که فساد سیستم را حکایت میکردند و بدین شکل، او نشان داد به نوع روزنامهنگاری مداخلهگرانه اهمیت میدهد. این اصطلاح دیگر سمبلی شد برای روزنامهنگارانی که گرچه فضول بودند اما به طور موثری زیانهای انحصارگران بازارها و همچنین فساد دولتهای محلی و فدرال را آشکار ساختند. شاید مشهورترین برملاکننده افتضاحات ایدا تاربل بود که با کتابش تحت عنوان «تاریخ کمپانی استاندارد اویل» در سال 1904، موجب تحریک افکار عمومی بر ضد راکفلر و منافع اقتصادی آن شد و در نهایت یکی از عوامل انحلال شرکت در سال 1911 بود. برملاکننده کلیدی دیگر، نویسنده و وکیل معروف، لوییس براندیس بود که بعدها رئیسجمهوری ویلسون از او تقدیر کرد. براندیس، یکسری از رسواییهای مالی را در کتابش با عنوان «پول دیگران و چگونگی استفاده بانکداران از آن» برملا ساخت. شخص دیگری که نقش کلیدی در برملا ساختن افتضاحات داشت، راندولف هرست بود. او در مجله خود با نام «جهانگرد» در سال 1906، مقالاتی را از دیوید گراهام فیلیپس تحت عنوان «خیانت سنا» چاپ کرد که موجب شد مبارزات برای انتخابات مستقیم در سنا آغاز شود، امری که یک اصلاح پیشرو کلیدی دیگر قلمداد میشد و در نهایت به عنوان هفدهمین اصلاح قانون اساسی در سال 1913 به تصویب رسید.2
برملاکنندگان مطبوعات، نقش اساسی را در تحریک سیاستمداران علیه تراستهای اقتصاد ایالات متحده بازی میکردند. تراستها از این برملاکنندگان منزجر بودند اما نهادهای سیاسی ایالات متحده امکان ساکت کردن آنان را غیرممکن کرده بودند. نهادهای سیاسی فراگیر، به رسانههای آزاد اجازه رشد میدادند و این رسانههای آزاد نیز به خودی خود موجب میشدند تهدیدها نسبت به نهادهای اقتصادی و سیاسی فراگیر شناخته و این نهادها پایدار بمانند. در مقابل، چنین آزادی رسانهای در نهادهای سیاسی غیرمدرن مطلقگرا و دیکتاتوری امکانپذیر نبود و اصولاً آنان نمیگذاشتند مخالفتی شکل یابد. اطلاعاتی که رسانههای آزاد به مردم دادند به طور واضحی در نیمه اول قرن بیستم برای ایالات متحده مهم بود. اگر این رسانهها نبودند، عموم مردم حقیقت قدرت تراستها و سوءاستفاده آنان از این قدرت را نمیشناختند و در برابر تراستهای آنان نمیایستادند.
در نهایت، نهادهای سیاسی فراگیر به رسانههای آزاد اجازه رشد میدهند و این رسانههای آزاد اغلب در مورد تحرکات مخالفان نهادهای فراگیر شفافسازی میکنند، همچنان که رسانهها در اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم در مورد تراستها اطلاعرسانی کردند و تهدید آنان را نسبت به وجود نهادهای اقتصادی فراگیر ایالات متحده، آشکار ساختند.
با وجود تضادهایی که تا به امروز بین نهادهای مختلف آمریکا وجود داشته، با وجود چنین مکانیسمهایی که حاصل ایجاد جامعه باز بوده است، گرایش قویتر به سوی پایداری بیشتر نهادهای فراگیر و مقاومت آنان در برابر چالشها و همچنین گسترش این نهادها بوده است. رسانههای آزاد در این جامعه میتوانند نهادها را به سوی تغییر هدایت کنند، زیرا نهادها نیز نمیتوانند در مقابل خواست عمومی که توسط رسانهها ایجاد شده، بایستند.
این امری است که دیپلماتهای ایرانی به خوبی از آن اطلاع یافتهاند و از ابزار جامعه باز برای نشان دادن حقانیت ایران بهره میبرند. این رسانهها میتوانند جلوی نفوذ مخالفان ارتباط با ایران را بگیرند، اگر کاملاً موضع ایران را دریابند. در جامعه چند صدایی آمریکا میتوان صدایی را بیش از همه بلندتر کرد که پیامی انسانی و عادلانه را در رابطه میان دو کشور، فریاد میزند.
از سوی دیگر از هماکنون و با آغاز کاهش تحریمها میتوان به روابط تجاری میان دو کشور در جهت تحکیم رابطه سیاسی بهره گرفت. ضمن آنکه رابطه اقتصادی میتواند زیان حاصل از تحریم را نیز برای طرف مقابل بیشتر کند و خود نه معلول که علت کاهش تحریمهای اقتصادی بیشتر باشد.
با این وجود تداوم این روند نیازمند اتحاد داخلی نیز هست. تا این جای کار، انتقادات نسبت به رویکرد دولت جدید، موثر و فراگیر نبوده است و هر چه نتایج این رویکرد زودتر خودنمایی کند، نقدهای بالقوه فروکش خواهد کرد. از این روی اگر تا به حال سخن از همراهی دیپلماتها و کمک آنان به تیم اقتصادی میکردیم در مورد رابطه میان ایران و آمریکا باید گفت تیم اقتصادی میتواند با به ارمغان آوردن شرایط بهتر اقتصادی در پی تحولات اخیر در این رابطه به سیاستمداران کمک کند.
پینوشتها:
1- muckraker
2- Acemuglu, Robinson, Why Nations Fail
دیدگاه تان را بنویسید