از اخراج ایدئولوژیک تا اخراجهای اقتدارگرایانه
آرایش سیاسی گفتمانی اخراجهای احمدینژادی
«ژنرال و سرباز فرقی ندارند؛ چهرههای شاخص اصلاحطلب کوچ کردند.» شاید برای اولین بار بود که «تغییر اتوبوسی مدیران» این طور واضح در ساختار یک دولت تازهتاسیس دیده میشد. وزیر و معاون وزیر و مدیر کل که سهل است، کار به برکناریهای چشمگیر در سطح کارشناسان و متخصصان میانی رسید.
«ژنرال و سرباز فرقی ندارند؛ چهرههای شاخص اصلاحطلب کوچ کردند.» شاید برای اولین بار بود که «تغییر اتوبوسی مدیران» این طور واضح در ساختار یک دولت تازهتاسیس دیده میشد. وزیر و معاون وزیر و مدیر کل که سهل است، کار به برکناریهای چشمگیر در سطح کارشناسان و متخصصان میانی رسید. شهریور تا اسفند 84؛ بزرگترین انقلاب کارگزاری در ساختار سیاسی - اقتصادی- اجتماعی ایران رخ داد. رسانههای منتقد نه از تغییر راس هرم در وزارتخانهها و سازمانها، بلکه گزارشهای اولشان به تغییر مدیران میانی تا آبدارچی یک وزارتخانه اختصاص داشت که گویی همگی با اتوبوس یک روز صبح وارد تشکیلات اداری شدند و ...؛ طبیعتاً انتقادی از سوی اصولگرایان دیده نمیشد یا اگر حرفی بود در پشت پرده؛ سخنرانیهای هیجانی محمود احمدینژاد در ماههای اول، پر بود از وعدههایی که مفصلبندیاش، پایان دوره خانوادهسالاری و رانتخواری و سیاسیکاری بود و آوردن شایستهسالاران عدالتمحور به بدنه مدیریت اجرایی کشور. اگر مهدی طائب 14 اردیبهشت سال 1392 مصاحبه میکند و میگوید عزل و نصبهای پی در پی ضعف دولت احمدینژاد بود، در آن روزها اگر صدای اعتراضی برمیخاست نه از سوی
اصلاحطلبان در رقابتباخته، که عموماً از سوی چهرههای میانهرویی مانند هاشمیرفسنجانی و حسن روحانی و سیدحسن خمینی بود. تغییراتی که از سال 1384 شروع شد با سرعت در سال 1385 هم ادامه یافت.
شخم اول، برکناری سیاسی- اتوبوسی
اگر به آسیبشناسی این تغییرات پرداخته شود، سیر تغییر مدیران در دولت نهم را به دو روند پاکسازی و اصلاحسازی میتوان تقسیم بندی کرد. در تیرماه 84 و در سطح انتخاب کابینه که احمدینژاد با یک جمله کلیدی «من ژنرال نمیخواهم، سرباز نیاز دارم»، تصویر روشنی از نحوه انتخاب وزرایش را به طیف اصولگرایان منتظر داد. محمدرضا باهنر این پاسخ را جدی نگرفت. وقتی به قول خودش ژنرالهای اصولگرایی که به محمود احمدینژاد معرفی میشدند با این خطکش کلی سنجیده میشوند و بسیاری برگشت میخوردند. اسمهایی که امروز بار دیگر میشنوید که به کار خود برگشتهاند، همان چهرههایی هستند که در تابستان 84 یا خود استعفا دادند یا با خوشبینی ماندند و برکنار شدند. این سیر پاکسازی از وزیر تا معاون وزیر، از مدیر کل تا مدیر استانی، از کارشناس تا نگهبان، با سرعت تقریباً بالایی صورت گرفت. آنهایی که در راس آمدند که بودند؟ شخص احمدینژاد خود روایتش این است که در انتخابات اولیهاش سعی کرد به حلقهای اعتماد کند که نه تحمیلی جناح اصولگرایان که حداقل مدیران سفارششده این جناح بودند. سالها بعد
بقایی روایت میکند که در سال 1384 با کمبود نیروهایی مواجه بودیم که بدانیم تربیتشده و هماهنگ با سیستم مدیریت احمدینژادی هستند. به همین دلیل ملغمهای از لیست مجلسیون اصولگرا، از موتلفه گرفته تا ایثارگران و آبادگران به سرعت در پازلهای جایگزینی، مستقر شدند.
شخم دوم، دزدها بروند، پاکدستان بیایند
مرحله دوم برکناریها زمانی آغاز شد که قرار بود فاز دوم «کارایی» دولت احمدینژاد در اذهان عمومی به رخ کشیده شود. «پاکدستی»، «دزدی»، «رانت»، «شیرشان به شیر بیتالمال وصل بود»، «اسامی دزدها در جیب است» و... به محور اصلی سخنرانیهای رئیسجمهور در سفرهای استانی تبدیل شد. شور و هیجان عوام برمیخاست و نتیجه، برکناری یکروزه دهها مدیر بانکی و بیمهای به اسم تخلف؛ همگی در یک تفهیم اتهام کلی که عموماً نه در دادگاه حقوقی بلکه در تریبون سخنرانی خوانده میشد دزد و ناپاکدست معرفی میشدند. گرچه چند سال طول کشید تا بسیاری از آنها شکایت و ثابت کردند نه دزد بیتالمال بودند و نه رانتخوار و حق داشتند بگویند که برکناریهایشان سیاسی بوده است و جنبه تبلیغاتیاش غالب. در بسیاری از این برکناریها، حرف از این بود که دولت در مرحله تثبیت، به دنبال کشف فسادهای ریشهداری رفته که مغایر عدالت بود. هرچند همین دولت دو سال بعد اولین هزینههای افشای فساد در زیرمجموعههای گلچین خودش را داد و بزرگترین اختلاس تاریخ اقتصادی ایران به نامش خورد و مجبور شد این بار برکناری
مدیران و فرار مدیران و دستگیری مدیران فاسد از جمع همانهایی باشد که با شعار مبارزه با فساد روی کار آمده بودند.
شخم سوم، برکناری به خاطر عدم همراهی
«والله ما نرم افزار جابهجایی وزرا توسط احمدینژاد را کشف نکردهایم به همین دلیل تصمیم گرفتیم دیگر کسی را به عنوان وزیر به او معرفی نکنیم؛ فکر میکند هر کسی را به عنوان وزیر پسند کرد مجلس هم باید قبول کند؛ میبینید که بیش از تمامی دولتهای جمهوری اسلامی ایران وزیر برکنار کرده.» خلاصهوار، تشریح فصل سوم، تغییرات کارگزاران در یک دولت است. حالا او مدیران خودی و پاکدست خودش را برکنار میکند. یکی پس از دیگری؛ وقتی به همین راحتی وزیر پشت وزیر میآید و عمر وزارت برخی از آنها به یک سال و نیم هم نمیرسد، طبیعی است که عمر مدیران میانی این وزارتخانه به چند ماه برسد. وزیر نیامده کل وزارتخانه را تغییر میدهد چون میگوید کارگزاران قبلی نتوانستند خدماتی بدهند که مورد رضایت رئیسجمهور باشد و هنوز لیست نصب و عزلهای آقای وزیر تمام نشده، وزیر بعدی دفتر را تحویل میگیرد.
گفتند رئیسجمهور یک تعهدنامه میگذارد که وزیر میثاق ببندد فرمان اصلی دست ایشان است و هر وقت رئیس کابینه احساس کرد وزیر دیگر نمره قبولی ندارد، خودش برود. خیلی زود از تعهدنامه وزرا خبرهایی منتشر شد که بر اساس آن هر کدام از وزرای دولت باید پای این تعهدنامه را امضا کنند تا وزیر شوند. توافقی که در اولین سفر کابینه به مشهد منعقد شد. رحمتی وزیر راه، محمد ناظمیاردکانی وزیر تعاون، وزیریهامانه وزیر نفت و محمود فرشیدی وزیر آموزش و پرورش متهم شدند که دستورات رئیسجمهور را اجرا نکردند و برکنار شدند. ادبیات افشاگونه وزرای برکنارشده آغاز شد. آنها هم اصولگرا بودند و هم منتخب شخص رئیسجمهور اما بعداً گفتند اختیار نداشتند و اگر تصمیمی خلاف نظر رئیسجمهور میگرفتند یعنی امضای برگه اخراج؛ دیگر مجلس اصلاً وقت نمیکرد ببیند که وزیری کارایی دارد یا باید استیضاح شود، چرا که کابینه خود مدام پوستاندازی میکرد به شکل طبیعی؛ خلاصه آن همه حرف و حدیث یک جمله شد: این اتوبوس یک فرمان دارد در دست رئیسجمهور؛ هر کس ناراضی است برود؛ میخواهد وزیر کشور باشد یا رئیس بانک مرکزی.
شخم چهارم، برکناری به خاطر تقابل با جریان انحرافی
اینجا فصلی بود که صدای اعتراضهای اصولگرایان درآمد. در این سطح از تغییرات بود که کمتر شاهد تغییر در بدنه وزارتخانهها و سازمانها و نهادها بودیم بلکه آنچه خودنمایی میکرد، تغییر در راس هرم، تنها به دلیل افتادن در بازی سیاسی بود که این بار مرزش نه اصلاحطلب - اصولگرا، بلکه اصولگرا - احمدینژاد بود.
مرزبندی واضحی که هر چند ذهن سیاسیون جناح راست را مکدر کرد، اما از منظر ناظران سیاسی بیرون از این دایره، یک اتفاق میمون بود در شفافسازی صحنه سیاسی درون جناح اصولگرا. مشایی به عنوان نماد گفتمان احمدینژادی، به خطکشی برای تصفیه حسابهای سیاسی این دوره تبدیل شد.
تغییرات انقلابی احمدینژاد بار دیگر اوج گرفت و این بار هراسی نبود که مطرح شود اگر منتقد خط مشی سیاسی و فکری رئیسجمهور و به عبارتی گفتمان احمدینژادی هستید، دلیلی برای ماندن و تحمل کردن و خدمت کردن نیست. صفارهرندی، باقریلنکرانی،
محسنیاژهای و علی احمدی دلیل برکناریشان نه رئیسجمهور که ظاهراً انتقاد از مشایی مطرح شد. علی احمدی روایت کرد که بین دو نماز به احمدینژاد گفته بهتر است «فلانیها» در کابینه نباشند، چرا که هزینههایی برای دولت ایجاد خواهند کرد اما احمدینژاد در پاسخی کوتاه «ذکرت را گفتی؟ شما دیگر در کابینه نباشید!» ختم دیالوگ میکند.
صفارهرندی، پرویز فتاح، مسعود میرکاظمی هنگامی که وزیر نفت بود و مهرداد بذرپاش هم حداقل مدعی شدند برکناریشان نه به خاطر عدم توانایی و لیاقت، بلکه به خاطر ایستادن رویاروی مشایی بوده است.
در این چارچوب، اگر اخراجهای اول سیاسی و از منظر ایدئولوژیک قابل بررسی بود، اخراجهای سطح دوم به عنوان نمادهای اجرایی شدن شعارهای کلیدی دولت کلید خورد. اخراجهای سوم برای سرعت بخشیدن به کارایی دولت به عنوان یک کل واحد توجیه شد اما اخراجهای سطح چهارم، نه اخراجهای نمادین و محرکه، بلکه اخراجهایی برای نشان دادن اقتدار گفتمان احمدینژادی بود.
دیدگاه تان را بنویسید