حمایت ایران از افغانستان در یک شخص خلاصه نمیشود
ایران و افغانستان کشورهایی با دامنه قرارگیری در یک پهنه جغرافیایی بودند که جنگهای متناوب و پی در پی سدههای گذشته منطقه آنها را به دو کشور مجزا از هم مبدل ساخت.
ایران و افغانستان کشورهایی با دامنه قرارگیری در یک پهنه جغرافیایی بودند که جنگهای متناوب و پی در پی سدههای گذشته منطقه آنها را به دو کشور مجزا از هم مبدل ساخت. این کشورها به لحاظ موقعیت ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک منطقه سوقالجیشی خود، از اهمیت بسیاری برخوردارند. هرچند که دارای شرایط سیاسی، اقتصادی و البته امنیتی متفاوتی هستند؛ در حالی که ایران در شرایط سیاسی و امنیتی آرامی به سر میبرد اوضاع امنیتی افغانستان کاملاً ناامیدکننده است. هنوز بخشهایی از این کشور در اشغال گروههای تروریستی قرار دارد و ناامنی و تروریسم همچنان در جریان است. شاید بر همین اساس هم باشد که ایران با حساسیت ویژهای نظارهگر اوضاع و شرایط افغانستان است. به طور کلی تهران به چند دلیل اساسی خواهان بازگشت صلح و ثبات به افغانستان است. ابتدا اینکه افغانستان بخشی از حوزه تقدمی ایران اسلامی به شمار میرود. در واقع دروازهای است برای ورود ایران به آسیای مرکزی و کشورهای مسلماننشین شرق آسیا و مناطقی چون سینکیانگ. بعد هم موقعیت خاص افغانستان و قرار گرفتن در منطقهای سوقالجیشی، این کشور را در کانون توجهات همسایگان خود بالاخص کشور قدرتمندی چون
ایران قرار داده است. قرار گرفتن در منطقهای که از یک سو به منطقه خیبر و شبهقاره هند و از سوی دیگر آمودریا و از جهتی به آسیای مرکزی و هند و چین و از جهت غرب هم در همسایگی ایران قرار داشتند موجب شده است تا کشورها با توجهات خاصی تحولات افغانستان را دنبال کنند. این موقعیت ویژه ژئوپولتیکی برای ایران مهم است و ایران نمیخواهد با چشم بستن بر آن امنیت ملی خود را با چالش و مخاطره مواجه سازد. باید توجه داشته باشید که افغانستان تنها کشور منطقهای است که تقریباً تمامی قومیتهای کشورهای همجوار را در خود جای داده است. فارسزبانها، دری و پشتونزبانان، بلوچها، ازبکها، ترکمنها و تاجیکها همه و همه در این کشور نمایندگانی دارند و بر همین اساس هم نسبت به تغییر و تحولات ساختار سیاسی این کشور حساس هستند. انتخابات اخیر ریاست جمهوری افغانستان و مباحث پیرامون آن خود نمونه بارزی از این میزان حساسیت و البته نشاندهنده نوع دیدگاه کشورها به مقوله امنیت در این کشور بود. مثلاً برای کشوری چون ایران شاید عبدالله عبدالله گزینهای مناسب در راستای برقراری صلح و ثبات در همسایه شرقی خود محسوب میشد اما این موضوع بدان معنا نبود که ما تنها
با سرمایهگذاری بر روی یک فرد خاص به دیگر گزینههای ساختار سیاسی افغانستان بیتوجه هستیم. به اعتقاد بنده اولویت نخست ایران در افغانستان روی کار آمدن حکومت قدرتمندی است که بتواند در برابر هرجومرج و آشوبطلبیهای گروههای تروریستی مقاومت کند و صلح و آرامش را به این کشور بازگرداند. این قدرت مرکزی باید بتواند مشکلات امنیتی را حل کند و در برابر گروههای هرجومرجطلبی چون القاعده و طالبان ایستادگی کند چرا که ناامنی افغانستان مترادف با ناامنی کل منطقهای است که ایران نیز جزیی از آن به شمار میرود. بر همین اساس نیز با مشخص شدن نتیجه انتخابات افغانستان و روی کار آمدن آقای احمدزی سیاست رسمی دولت جمهوری اسلامی ایران بر آن قرار گرفت تا با حمایت از رئیسجمهور جدید افغانستان دولت او را در مقابل این گروهها حمایت کند. اگرچه رئیسجمهور متعصب افغانستان به لحاظ حساسیتهای قومیتی به پشتونها نزدیکتر است اما خود میداند که برای حصول موفقیت باید همکاری و تعامل با ایران را هم در دستور کار قرار دهد.
ایران با حمایت از دولت وحدت ملی به ریاست جمهوری آقای احمد زی و رئیس اجرایی عبدالله عبدالله نشان داد که به ایجاد اتحاد و همدلی میان گروههای افغان بیش از مباحث دیگر توجه دارد. هرچند که افغانستان با وجود گروههای افراطی چون طالبان که وابستگی شدیدی به جریانهای رادیکال دارند اجازه هرگونه فعالیت در راستای بازگشت آرامش به این کشور را از دولت مرکزی سلب میکند. این گروهها بر آن هستند تا پس از خروج آمریکاییها با به راه انداختن جنگهای فرقهای قدرت را به دست گیرند و افغانستان را مجدداً به روزهای گذشته خود بازگردانند. البته دولت مرکزی افغانستان در مبارزه با این جریانات تنها نیست. گروههایی چون جبهه شمال که به لحاظ اعتقادی و ایدئولوژیک وابستگیهایی به ایران دارد حکومت را در مبارزه با القاعده و طالبان یاری میکند. در این میان نیروهای کشورهای خارجی که در قالب ایساف به افغانستان وارد شدهاند نیز در تلاش برای سرکوب تروریستهای افراطی طالبان و القاعده هستند. این نیروها به رهبری و سرپرستی آمریکاییها در گذشته همکاری خوبی با ایران برای حذف طالبان از صحنه سیاسی افغانستان داشتند و البته بسیار خوب هم عمل کردند. در سال 2001
ایران و آمریکا حداقل در یک نگاه کاربردی همکاری نانوشتهای با یکدیگر داشتند و به موفقیتهایی هم نائل آمدند. اما شرایط موجود حول این موضوع متمرکز است که آمریکاییها باید افغانستان را ترک کنند و این موضوعی است که در مخالفت ایران با امضای توافقنامه امنیتی کابل و واشنگتن بیان شده است. شاید این بحث به میان آید که با ظهور و بروز گروه نورسیدهای چون «خراسان» که مقامات امنیتی آمریکا هم به آن اشاره کردهاند اوضاع مجدد برای همکاری تهران و واشنگتن مهیا است. اما اینطور نیست. این گروه در واقع زیرمجموعهای از نیروهای القاعده و طالبان است که مشخص نیست با اندیشههای همان خراسان بزرگ تشکیل شده است یا خیر؟ علیالقاعده دستگاههای امنیتی باید به این سوال پاسخ دهند. اگر همراستا با آن طرح و اندیشه و معتقد به اتحاد افغانستان با آسیای مرکزی و خراسان ایران باشد قطعاً برای ما خطرناک است. باید دید این گروه دیدگاهها و اصول فکریاش را از اخوان به عاریت گرفته یا از وهابیون؟ هرچند که شکل ظاهری قضیه نشان میدهد که آنها بیش از آنکه به خراسان تاریخی علاقهای داشته باشند به نیروهای ازبک و چچن وابسته هستند و برآنند تا آسیای مرکزی را از دست
روسها و چینیها خارج ساخته و یک کشور مسلمان در منطقه قفقاز به وجود آورند و البته نمیدانم که آمریکاییها برچه اساسی نام خراسان را بر آن نهادهاند. ممکن است این نامگذاری از سوی آمریکاییها به آن جهت باشد که نهضت اسلامی ازبکستان یا حزب تحریر ازبکها که نیروهایشان در عراق و افغانستان در کنار داعشیها میجنگند به این منطقه تعلق ندارند اما حتی تشکیل کشور مسلمان منطقه قفقاز نیز هیچگاه تهدیدکننده منافع ما نبوده و نیست. مگر اینکه اعضای گروه خراسان بخواهند خراسان بزرگ را در مقابل پشتونستان بزرگ که پشتونها به دنبال احیای آن هستند تشکیل دهند در آن صورت این امر میتواند تمامیت ارضی ما را به مخاطره بیندازد. و شاید در اینجا باشد که بتوان به موضوع همپوشانی ایران و آمریکا در مسیر مبارزه با خراسان پرداخت. هرچند که اختلافات بنیادین تهران و واشنگتن هرگونه همکاری بلندمدت میان ایران و آمریکا را منتفی کرده است.
دیدگاه تان را بنویسید