تاریخ انتشار:
نگاهی به تعاملات حسن روحانی و اصلاحطلبان
همسرنوشتها
با توجه به وضعیت اسفبار اقتصادی در واپسین سالهای زمامداری احمدینژاد و همچنین سردرگمی دستگاه دیپلماسی کشور در بحثمذاکرات هستهای در اسفندماه ۱۳۹۱ دستکم در راس جریان اصلاحطلب، حضور حداکثری برای رایآوری نامزد حداقلی به یکی از مهمترین راهبردهای این جریان برای انتخابات ریاستجمهوری یازدهم بدل شد.
اگر در نیمه دوم سال 1391 از بسیاری از چهرههای شاخص اصلاحطلب یا طرفداران بهشدت خوشبین اصلاحات میپرسیدید چه زمانی را برای بازگشت به قدرت پیشبینی میکنید، کمتر کسی، به آیندهای نزدیک اشاره میکرد و کموبیش همگی بر این امر متفقالقول بودند که مدیران میانسال اصلاحطلب دیگر امکان بازگشت به پستهای گذشته را نخواهند داشت و تنها اگر شانس با آنها همراهی کند میتوانند در نقش منتقد دولت، آنهم اگر حوصلهای باشد، در عرصه عمومی حضور داشته باشند. فضای غالب در راس و بدنه این جریان نیز خودداری از شرکت در انتخابات ریاستجمهوری یازدهم بود. بخشهای معتدلتر نیز تنها برای نجات و رهایی کشور از شیوه مدیریتی محمود احمدینژاد، تلاش داشتند تا بدنه اجتماعی خود را به حمایت از چهرههای میانهرو اصولگرا راضی کنند. چهرههایی چون علیاکبر ناطقنوری، علیاکبر ولایتی یا یکی از تکنوکراتهای راستگرا و... که با وجود آنکه متعلق به اردوگاه اصولگرایان بودند، اما به سبب سالها حضور در مناصب کلان اجرایی و تقنینی، نگاهی فانتزی به اداره کشور و همچنین تعاملات جهانی نداشتند و در نتیجه امکان و توان خروج کشور از بحرانی را که توسط محمود احمدینژاد
و یارانش به وجود آمده بود، داشتند. در این تحلیل اصلاحطلبان بدون توجه به تعاملات قدرت و تنها به سبب مسوولیت اجتماعی و ملی خود گام به میدان نهاده و با حمایت از رقیب عقلگرا مانع تداوم حضور جریان رادیکال و ماجراجو در کاخ ریاستجمهوری میشدند. در این تحلیل پس از پیروزی رقیب واقعگرا، اصلاحطلبان تلاش میکردند نهادهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... مردمنهادی را تاسیس و خارج از قدرت، دغدغههای خود را پیگیری کرده و به وسیله بدنه اجتماعی خود در آینده به اهداف پیشین این جریان از جمله محدود و پاسخگو کردن قدرت یا شهروند قدرتمند دست پیدا کنند.
با توجه به وضعیت اسفبار اقتصادی در واپسین سالهای زمامداری احمدینژاد و همچنین سردرگمی دستگاه دیپلماسی کشور در بحث مذاکرات هستهای در اسفندماه 1391 دستکم در راس جریان اصلاحطلب، حضور حداکثری برای رایآوری نامزد حداقلی به یکی از مهمترین راهبردهای این جریان برای انتخابات ریاستجمهوری یازدهم بدل شد. بعید نبود که اگر هیچ یک از نامزدهای غیراصولگرا نیز در این رقابت تایید صلاحیت نمیشدند، باز بزرگان جریان اصلاحات برای کاهش فشار بر مردم و حفظ نظام و ایران به چهرههای معتدلتری چون علیاکبر ولایتی یا حتی محمدرضا باهنر روی خوش نشان داده و مردم را در جهت رای به آنها سوق دهند. اتفاقی که قاعدتاً مورد پسند بدنه این جریان قرار نمیگرفت و شوری نیز بهپا نمیکرد. با این حال ثبتنام علیاکبر هاشمیرفسنجانی در رقابت ریاستجمهوری یازدهم، عملاً فضای بازی را عوض کرد و ابتکار عمل را بهدست میانهروها و اصلاحطلبان داد. فضایی که هرچند با ردصلاحیت هاشمی دچار چالش شد، اما مسیر را برای ائتلاف جریانهای میانهرو و اصلاحطلبان فراهم کرد و نتیجه آن اعلام نام حسن روحانی به عنوان برنده انتخابات در عصر روز 25 خردادماه سال 1392 بود. روز
سرنوشتسازی که مخاطبان ایرانی پس از چهار سال به واسطه نامه رئیسجمهور منتخب، نام سیدمحمد خاتمی را با احترام از بخشهای خبری صداوسیما شنیدند. برای بسیاری از حامیان اصلاحات این رویداد و تغییر لحن رئیس قوه اجرایی در برخورد با این جریان در کنار تلاش برای برآورده شدن یکی، دو وعدهای که تنها در ید اختیار دستگاه اجرایی نبود و سایر قوا نیز باید به آن رضایت میدادند، سقف خواستهای آنان به شمار میآمد.
پس از 25 خرداد
در 25 خردادماه کمتر کسی باور میکرد که حسن روحانی حتی اگر بخواهد، بتواند از چهرههای اصلاحطلب در تیم همکاران ارشد خود استفاده کند، اما در عمل شاهد بودیم که رئیسجمهور جدید با جسارتی قابل تامل بسیاری از نیروهای کارآمد اصلاحطلب را به همکاری فراخواند و تابوی بهرهگیری از این جریان را که از سال 1384 به تدریج به وجود آمده و در سالهای پایانی زمامداری محمود احمدینژاد به قاعدهای کلی بدل شده بود، شکست. حضور اصلاحطلبان در راس بسیاری از وزارتخانههای کلیدی از جمله نفت، امور خارجه، آموزش عالی، آموزش و پرورش و... عملاً سبب بازگشت هزاران مدیر و کارشناس باتجربهای شد که بنا بر تحلیل اشتباه یاران حلقه محمود احمدینژاد از مدیریتهای کلان، میانی و حتی بخشهای کارشناسی کنار گذاشته شده بودند. مدیرانی که تجربیات خود را در همین سیستم اندوخته بودند، اما بسیاری از آنان هنگام ثمردهی مجبور به خانهنشینی شده بودند. جسارت حسن روحانی این منفعت ویژه را نیز برای وی به همراه داشت که بهجای تربیت مدیران جدید یا آزمودن چندباره آزمودههای گذشته، تجربیات 35 سال حیات نظام جمهوری اسلامی را در اختیار بگیرد و به تناسب از آن بهره بگیرد.
بازگشت اصلاحطلبان به بدنه اجرایی کشور در کنار مزایای خود میتواند مطمئناً هزینههایی را نیز برای حسن روحانی به همراه داشته باشد. از دلخوری برخی از دوستان راستگرای وی گرفته تا خشم رسانهها و محافل تندرویی که در یک دهه گذشته از هیچ امکانی برای حذف کامل اصلاحطلبان از عرصه عمومی فروگذار نکرده بودند. محافلی که کوچکترین دیدار رئیسجمهور با بزرگان اصلاحات را هم تحمل نکرده و برای جلوگیری از افزایش این مراودات تمام همت خود را مصروف میکنند. در مقابل بسیاری از اصلاحطلبان نیز با ورود مجدد به ساختار اجرایی، از اهداف پیشاپیروزی خود فاصله گرفته و بخش عمده انرژی و توان خود را صرف رفع و رجوع کردن امور روزانه دستگاه اجرایی کردهاند. در این فضا قابل پیشبینی خواهد بود که طرح بلندمدت این جریان برای تعمیق برنامهها و اهداف خود در سطوح مختلف جامعه با کمبودهای بیشتری مواجه شده و آرامآرام به فراموشی سپرده شود. اتفاقی که میتواند در تندبادهای آینده خسارتهای جبرانناپذیری را به این جریان وارد کند.
آینده روحانی و اصلاحطلبان
بارها گفته و تاکید شده است که حسن روحانی اصلاحطلب نیست و او نیز هیچگاه ادعای اصلاحطلبی به معنای حضور در اردوگاه این جریان را نداشته است. با این حال نمیتوان از این واقعیت بزرگ گذر کرد که در سال 1392 مه و خورشید و فلک همگی دست در دست هم دادند که منتقدان جریان رادیکال برای تغییر فضای کشور دور هم جمع شوند و با صرفنظر از خواستهای حداکثری خود زیر بیرق حسن روحانی گردهم آیند. با توجه به ویژگیها و شرایط آن روز اکثر عقلای قوم راه خروج از بحران و رسیدن به فضایی باثبات در کشور را بیشتر در تنشزدایی با جهان، کاهش رفتارهای ماجراجویانه، اعتماد به نظر کارشناسان و اجرای منطقی برنامههای آنان میدیدند. این شعارها نیز در دو دهه اخیر بهطور سنتی توسط جریان اصلاحات طرح میشد. در آن ایام به نظر میرسید که دست تقدیر یا تدبیر عقلا خواستهای تیم روحانی و شعارهای اصلاحطلبان را بسیار به هم نزدیک کرده بود و در نتیجه دو طرف خرسند از این تحول در کنار هم از بزنگاه 24 خردادماه سال 92 گذر کردند. با این حال در ماههای اخیر پرسشهای کلیدی مهمی در ذهن بسیاری از تحلیلگران نقش میبندد. پرسشهایی از این قبیل که ائتلاف میانهروها و
اصلاحطلبان تا چه زمانی ادامه خواهد یافت؟ آیا حسن روحانی به ادامه این ائتلاف رضایت خواهد داد؟ اصولاً اصلاحطلبان ائتلاف با روحانی را استراتژیک میبینند یا تاکتیکی؟
قاعدتاً برای پاسخ به این پرسشها باید دستکم تا دو سال دیگر صبر کرد. اما میتوان به چند نکته قابل تامل اشاره کرد. به صورت منطقی طبق نظریه بازیها، روندی امکان بقا خواهد داشت که دو طرف تعامل در روند موجود احساس برد داشته باشند. حسن روحانی هرچند شاید علاقهمند باشد که از زیر سایه بزرگان اصلاحطلب و میانهرویی چون سیدمحمد خاتمی و اکبر هاشمیرفسنجانی بیرون بیاید، اما میداند که برای اداره بهینه کشور راهی جز بهرهگیری از مدیران این دو جریان ندارد. در نتیجه تا به دست آوردن آلترناتیو مناسب، برد را در همراهی و همیاری این دو جریان میبیند. جریان اصلاحطلب نیز پس از سالها احساس میکند در تعاملی قرار گرفته است که میتواند در آن احساس برد داشته باشد. این گروه نیز میداند که هرچند حسن روحانی گزینه مطلوب و حداکثری نیست، اما تنها گزینهای است که در یک مسیر و با یک روش خواهان طی طریق با جریان اصلاحطلب است. بهگونهای که به نظر میرسد دو طرف ائتلاف از همسرنوشتی با هم، هم احساس برد میکنند و هم آن را لازمه بقا در جغرافیای سیاست ایران میدانند. با این تحلیل میتوان پیشبینی کرد که این ماه عسل حسن روحانی و اصلاحطلبان
طولانیتر از دوران پیوند احمدینژاد و اصولگرایان باشد.
دیدگاه تان را بنویسید