تاریخ انتشار:
ماهیت یک معارضه
انقلاب اسلامى در شرایطى به وقوع پیوست که ایران از منظر نظام بینالملل، جزیرهاى آرام و امن در خاورمیانه محسوب مىشد و کمتر کسى این کشور را در شرایط انقلابى تصور میکرد
انقلاب اسلامى در شرایطى به وقوع پیوست که ایران از منظر نظام بینالملل، جزیرهاى آرام و امن در خاورمیانه محسوب مىشد و کمتر کسى این کشور را در شرایط انقلابى تصور میکرد؛ برآوردها از توان نظام موجود در ایران به ثبات نسبى ختم مىشد و بر همین اساس کمتر کسی گمان تغییر شرایط سیاسی این کشور و برآمدن نظامی در تعارض با ابرقدرتهای غربی و شرقی را که همپیمانان استراتژیک ایران محسوب میشدند متصور بود. البته ایران پیش از انقلاب به دلیل برخی تعارضات تاریخی در تقابل با اعراب قرار داشت و تنها به دلیل جایگاه استراتژیک منطقهای آن در همپیمانی با آمریکا و اسرائیل امکان رویارویی با آن وجود نداشت. اما با پیروزى انقلاب اسلامى ایران و فاصله گرفتن کشورهای غربی از ایران و زمانی که انقلابیون تعریف جدیدی از ارزشها و هنجارها را در تعارض با نظام بینالملل و منافع قدرتهاى حامى ایران طرح کردند رئیسجمهور بعثی عراق، با سودای تصرف خاک ایران به این کشور حمله کرد و جنگی هشتساله را رقم زد. البته مسائل مذهبی - ایدئولوژیک یکی از عمدهترین دلایل جنگ ایران و عراق در مقطع پس از انقلاب اسلامی بود.
تعارضات ایدئولوژیک ایران و اعراب
انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 موجب شد دو روند مذهبی و ایدئولوژیک در منطقه احیا شوند و موجبات نگرانی کشورهای دیگر خلیج فارس را فراهم سازند: از یک سو، ایران به عنوان اسلام شیعه میتوانست موجب صدور انقلاب به برخی کشورهای منطقه شود، به ویژه کشورهایی که دارای جمعیت شیعه (اقلیت یا اکثریت) بودند چون عراق، بحرین و عربستان و از سوی دیگر، ایدئولوژی انقلابی ایران، که سمت و سوی ضداقتدارگرایی و ضدغربی داشت، امکان داشت موجبات نفوذ در کشورهای منطقه را که همگی بدون استثنا، اقتدارگرا و همچنین متمایل به غرب بودند فراهم آورد. در این زمینه، عربستان به عنوان مرکز جهان اسلام و داعیهدار خلافت اسلامی، همواره تلاش کرده است از نقش جمهوری اسلامی ایران به عنوان محور تجمع امت اسلامی جلوگیری کند. در این زمینه، نخستین راهکار سعودیها تبلیغ و ترویج آیین وهابیت در ممالک اسلامی و به ویژه کشورهای تازه استقلالیافته آسیای میانه بود. راهبرد ایدئولوژیک سعودیها در ترویج وهابیت، در واقع آنان را قادر میساخت علاوه بر اینکه عربستان را مرکز حمایت جهان اسلام در سطوح بینالمللی معرفی کنند، زمینههای شکلگیری جبهه مقاومت دینی در برابر دنیای استکبار را که در ایران شکل گرفته بود تضعیف کرده و از نفوذ سیاسی و دینی این کشور به عنوان پرچمدار نهضت جهانی اسلام جلوگیری کنند.
بر همین اساس رقابت عربستان با ایران در منطقه موجب شده است سعودیها در کشورهای اسلامی منطقه از جمله در افغانستان و کشورهای آسیای میانه، که به لحاظ تاریخی و نابسامانی کنونی، زمینههای مساعدی برای اشاعه افکار و اندیشههای اسلامی دارند، مراکز آموزشی و دینی، افکار و شریعت اسلامی را مطابق تفسیر مورد نظر خود (وهابیت) راهاندازی کنند تا از یک سو، از نفوذ سیاسی و دینی ایران در کشورهای اسلامی جلوگیری کنند، و از سوی دیگر، با تفاسیر افراطی و متعصبانه خود از اسلام، با ایجاد ناامنی در مرزهای شرقی ایران، مجال هرگونه تحرک سیاسی و مذهبی ایران در آسیای میانه را از میان ببرند و مانعی جدی بر سر نفوذ ایران در منطقه باشند. شکلگیری فرقهها و گروههایی نظیر القاعده و طالبان در افغانستان که علاوه بر خاورمیانه در میان مسلمانان کشورهای آسیای دور و آفریقا نیز بسیار فعال هستند عمدتاً با سرمایهگذاری سعودیها و برای جلوگیری از بسط و گسترش اسلام انقلابی ایران شکل گرفت. البته باید توجه داشت که سیاست مزبور با هدف محدود کردن نفوذ جمهوری اسلامی ایران و مهار این کشور، در همسویی و همکاری با غرب و آمریکا صورت میگیرد و همواره از سوی غربیها مورد تشویق و حمایت قرار گرفته است.
جنس امنیتی تعارضات ایران و اسرائیل
با تغییرات صورت گرفته در حکومت پهلوی دوم و افزایش حضور مستشاران و نظامیان اسرائیلی در ایران، روابط تهران و تلآویو نیز وارد مرحله جدیدی شد به طوری که از میان کشورهای منطقه ایران نخستین کشوری بود که حضور کشوری با نام اسرائیل در سرزمین فلسطین را به رسمیت شناخت و خواهان روابطی همهجانبه با این دولت در تمامی ابعاد سیاسی، اقتصادی و نظامی شد. قدرت اقتصادی و تواناییهای منحصربهفرد نظامی که همگی با پشتوانه آمریکا به دست آمده بود یکی از واقعیتهای غیرقابل انکار اسرائیل بود که قدرت فراوانی را برای آن به همراه آورده بود. اما با پیروزی انقلاب و مشخص شدن موضع مقامات ایران در نفی اسرائیل آتش دشمنیها شعلهور شد. حالا دیگر تلآویو به دشمن شماره یک ایران و اعراب مبدل شده بود و باید در دو جبهه ضدصهیونیستی به مقابله برمیخاست هرچند که اسرائیلیها تلاش کردند تا با ایجاد فاصله میان اعراب و ایران زمینههای برقراری روابط استراتژیک و پایدار و همچنین روابط ایدئولوژیک قدرتهای برتر جهان اسلام را به صفر برسانند و البته به نظر میرسد تا حدی به اهداف خود نیز دست یافته باشند. اسرائیلیها البته برای جایگزینی متحد استراتژیک خود در منطقه نیز چارهاندیشی کردند. از اواسط دهه 1960 دولتمردان اسرائیلی برای خنثی کردن تضاد میان اعراب و اسرائیل، به پیاده کردن اصول آموزه «حاشیهای» مبادرت ورزیدند. منظور از آموزه «حاشیهای» این بود که کشورهای غیرعربی منطقه مانند ایران، ترکیه و اتیوپی، که در مدار بیرونی اسرائیل و اعراب قرار دارند، به تلآویو نزدیک شوند تا اسرائیل بتواند از اعراب امتیاز بگیرد و آنها را زیر فشار قرار دهد. روابط ایران و اسرائیل پیش از انقلاب اسلامی بر همین مبنا بنیانگذاری شده بود. پس از انقلاب اسلامی، اسرائیل به تدریج به ترکیه نزدیک شد. این همکاری در اواخر دهه 90 به صورت یک ارتباط استراتژیک علیه اعراب و تا حدی علیه ایران شکل گرفت. متقابلاً ترکیه نیز از این ارتباط برای اخذ امتیاز سیاسی و نظامی از آمریکا و همچنین ارائه یک چهره سکولار از خود نزد اروپا بهره جست. دولت لائیک ترکیه از ترس افزایش پتانسیلهای مذهبی موجود در این کشور و توسعه اسلامگرایی، علاوه بر دوری جستن از ایران، به منظور مهار اسلامگرایی، روابط گسترده امنیتی و سیاسی خود با غرب و اسرائیل را شدت بخشید. هرچند که با روی کار آمدن دولت برخاسته از حزب عدالت و توسعه در ترکیه که به دنبال اجرای احکام اسلامی در این کشور بود کمکم از اسرائیل فاصله گرفت. البته با این وجود مقامات اسرائیلی همچنان در تکاپو هستند تا با بزرگنمایی تبلیغاتی و طرح ادعاهایی از جمله اینکه جمهوری اسلامی برای دستیابی به سلاحهای هستهای تلاش دارد از بنیادگرایی اسلامی حمایت میکند و با فرآیند صلح خاورمیانه، مخالفت دارد و یک خطر عمده برای امنیت جهان است مناسبات بینالمللی ایران را تخریب کنند که این اقدام را با کمک لابی قدرتمند یهودی آمریکا (آیپک) انجام میدهند. تضعیف اقتصادی ایران نیز از دیگر اهداف مهم اسرائیل و آمریکاست که با دو هدف عمده در حال تحقق است: نخست اینکه تضعیف اقتصادی ایران موجب تشتت داخلی و بیثباتی سیاسی میشود که این امر میتواند مهمترین منبع قدرت جمهوری اسلامی ایران - یعنی مشروعیت مردمی آن - را خدشهدار کند و سپس اینکه ایران بدون پشتوانه قوی اقتصادی، نمیتواند به تقویت نظامی خود در برابر تهاجمات خارجی بپردازد.
ایران و آمریکا و تعارضاتی به وسعت یک انقلاب
با پیروزی انقلاب اسلامی، هر چند به حضور آمریکا در ایران پایان داده شد اما مرحلهای جدید در روابط دو کشور به وجود آمد. پس از پیروزی انقلاب و به گروگان گرفته شدن 52 دیپلمات(جاسوس) آمریکایی در ایران، ماه عسل روابط تهران و واشنگتن هم به پایان رسید. این دو کشور که پس از کودتای 28 مرداد و کمک آمریکا به حضور مجدد محمدرضا پهلوی در قدرت روابط بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتند با پیروزی انقلاب دچار تعارضات سیاسی و اعتقادی فراوانی شدند. اگر روزی ایران به واسطه همکاریهای همهجانبه با مقامات آمریکایی ژاندارم ایالات متحده در منطقه تلقی میشد با پیروزی انقلاب و تغییر حکومت در نقطه مقابل آمریکا قرار گرفت. این دشمنیها با حمایتهای کاخ سفید از صدام و کمکهای نظامی و مالی به نیروهای عراقی و همچنین حمله ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران به اوج خود رسید. پس از آن نیز در زمان ریاستجمهوری کلینتون با تدوین تحریم داماتو عملاً مانع از تجارت شرکتهای آمریکایی و شعب خارجی آنها با ایران شد. روابط خاکگرفته تهران - واشنگتن با حمله القاعده به مراکز حساس آمریکا ابعاد جدیدی به خود گرفت. البته بیشترین حد تقابل دو کشور در دوره هشتساله ریاستجمهوری محمود احمدینژاد در ایران بود که به مشکلات پرشماری انجامید و ثمره آن نیز قطعنامههای رنگارنگ و تحریمهای متعددی بود که به صورت یکجانبه و چندجانبه علیه ایران اعمال شد. تعارضات ایران و آمریکا اگرچه با رنگ و بوی فعالیتهای هستهای، حقوق بشر و تروریسم آغشته است اما جنس اصلی آن در ماهیت وجودی اسرائیل و نامشروع دانستن این رژیم نهفته است که در دکترین سیاست خارجی آمریکا اشتباهی نابخشودنی محسوب میشود. اگر ایران قرن بیست، اقتدار منطقهای خود را به پشتوانه حمایتهای آمریکا و بعضاً اسرائیل به دست آورده بود و میتوانست از آن در رویارویی با اعراب استفاده کند اما ایران قرن بیست و یک با شعارهای انقلابی خود تنها باید به واسطه درایت و تدبیر مقامات جمهوری اسلامی در برابر تحرکات خارجی که هدفی جز سرنگونی آن ندارند، ایستادگی کند.
تعارضات ایدئولوژیک ایران و اعراب
انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 موجب شد دو روند مذهبی و ایدئولوژیک در منطقه احیا شوند و موجبات نگرانی کشورهای دیگر خلیج فارس را فراهم سازند: از یک سو، ایران به عنوان اسلام شیعه میتوانست موجب صدور انقلاب به برخی کشورهای منطقه شود، به ویژه کشورهایی که دارای جمعیت شیعه (اقلیت یا اکثریت) بودند چون عراق، بحرین و عربستان و از سوی دیگر، ایدئولوژی انقلابی ایران، که سمت و سوی ضداقتدارگرایی و ضدغربی داشت، امکان داشت موجبات نفوذ در کشورهای منطقه را که همگی بدون استثنا، اقتدارگرا و همچنین متمایل به غرب بودند فراهم آورد. در این زمینه، عربستان به عنوان مرکز جهان اسلام و داعیهدار خلافت اسلامی، همواره تلاش کرده است از نقش جمهوری اسلامی ایران به عنوان محور تجمع امت اسلامی جلوگیری کند. در این زمینه، نخستین راهکار سعودیها تبلیغ و ترویج آیین وهابیت در ممالک اسلامی و به ویژه کشورهای تازه استقلالیافته آسیای میانه بود. راهبرد ایدئولوژیک سعودیها در ترویج وهابیت، در واقع آنان را قادر میساخت علاوه بر اینکه عربستان را مرکز حمایت جهان اسلام در سطوح بینالمللی معرفی کنند، زمینههای شکلگیری جبهه مقاومت دینی در برابر دنیای استکبار را که در ایران شکل گرفته بود تضعیف کرده و از نفوذ سیاسی و دینی این کشور به عنوان پرچمدار نهضت جهانی اسلام جلوگیری کنند.
بر همین اساس رقابت عربستان با ایران در منطقه موجب شده است سعودیها در کشورهای اسلامی منطقه از جمله در افغانستان و کشورهای آسیای میانه، که به لحاظ تاریخی و نابسامانی کنونی، زمینههای مساعدی برای اشاعه افکار و اندیشههای اسلامی دارند، مراکز آموزشی و دینی، افکار و شریعت اسلامی را مطابق تفسیر مورد نظر خود (وهابیت) راهاندازی کنند تا از یک سو، از نفوذ سیاسی و دینی ایران در کشورهای اسلامی جلوگیری کنند، و از سوی دیگر، با تفاسیر افراطی و متعصبانه خود از اسلام، با ایجاد ناامنی در مرزهای شرقی ایران، مجال هرگونه تحرک سیاسی و مذهبی ایران در آسیای میانه را از میان ببرند و مانعی جدی بر سر نفوذ ایران در منطقه باشند. شکلگیری فرقهها و گروههایی نظیر القاعده و طالبان در افغانستان که علاوه بر خاورمیانه در میان مسلمانان کشورهای آسیای دور و آفریقا نیز بسیار فعال هستند عمدتاً با سرمایهگذاری سعودیها و برای جلوگیری از بسط و گسترش اسلام انقلابی ایران شکل گرفت. البته باید توجه داشت که سیاست مزبور با هدف محدود کردن نفوذ جمهوری اسلامی ایران و مهار این کشور، در همسویی و همکاری با غرب و آمریکا صورت میگیرد و همواره از سوی غربیها مورد تشویق و حمایت قرار گرفته است.
جنس امنیتی تعارضات ایران و اسرائیل
با تغییرات صورت گرفته در حکومت پهلوی دوم و افزایش حضور مستشاران و نظامیان اسرائیلی در ایران، روابط تهران و تلآویو نیز وارد مرحله جدیدی شد به طوری که از میان کشورهای منطقه ایران نخستین کشوری بود که حضور کشوری با نام اسرائیل در سرزمین فلسطین را به رسمیت شناخت و خواهان روابطی همهجانبه با این دولت در تمامی ابعاد سیاسی، اقتصادی و نظامی شد. قدرت اقتصادی و تواناییهای منحصربهفرد نظامی که همگی با پشتوانه آمریکا به دست آمده بود یکی از واقعیتهای غیرقابل انکار اسرائیل بود که قدرت فراوانی را برای آن به همراه آورده بود. اما با پیروزی انقلاب و مشخص شدن موضع مقامات ایران در نفی اسرائیل آتش دشمنیها شعلهور شد. حالا دیگر تلآویو به دشمن شماره یک ایران و اعراب مبدل شده بود و باید در دو جبهه ضدصهیونیستی به مقابله برمیخاست هرچند که اسرائیلیها تلاش کردند تا با ایجاد فاصله میان اعراب و ایران زمینههای برقراری روابط استراتژیک و پایدار و همچنین روابط ایدئولوژیک قدرتهای برتر جهان اسلام را به صفر برسانند و البته به نظر میرسد تا حدی به اهداف خود نیز دست یافته باشند. اسرائیلیها البته برای جایگزینی متحد استراتژیک خود در منطقه نیز چارهاندیشی کردند. از اواسط دهه 1960 دولتمردان اسرائیلی برای خنثی کردن تضاد میان اعراب و اسرائیل، به پیاده کردن اصول آموزه «حاشیهای» مبادرت ورزیدند. منظور از آموزه «حاشیهای» این بود که کشورهای غیرعربی منطقه مانند ایران، ترکیه و اتیوپی، که در مدار بیرونی اسرائیل و اعراب قرار دارند، به تلآویو نزدیک شوند تا اسرائیل بتواند از اعراب امتیاز بگیرد و آنها را زیر فشار قرار دهد. روابط ایران و اسرائیل پیش از انقلاب اسلامی بر همین مبنا بنیانگذاری شده بود. پس از انقلاب اسلامی، اسرائیل به تدریج به ترکیه نزدیک شد. این همکاری در اواخر دهه 90 به صورت یک ارتباط استراتژیک علیه اعراب و تا حدی علیه ایران شکل گرفت. متقابلاً ترکیه نیز از این ارتباط برای اخذ امتیاز سیاسی و نظامی از آمریکا و همچنین ارائه یک چهره سکولار از خود نزد اروپا بهره جست. دولت لائیک ترکیه از ترس افزایش پتانسیلهای مذهبی موجود در این کشور و توسعه اسلامگرایی، علاوه بر دوری جستن از ایران، به منظور مهار اسلامگرایی، روابط گسترده امنیتی و سیاسی خود با غرب و اسرائیل را شدت بخشید. هرچند که با روی کار آمدن دولت برخاسته از حزب عدالت و توسعه در ترکیه که به دنبال اجرای احکام اسلامی در این کشور بود کمکم از اسرائیل فاصله گرفت. البته با این وجود مقامات اسرائیلی همچنان در تکاپو هستند تا با بزرگنمایی تبلیغاتی و طرح ادعاهایی از جمله اینکه جمهوری اسلامی برای دستیابی به سلاحهای هستهای تلاش دارد از بنیادگرایی اسلامی حمایت میکند و با فرآیند صلح خاورمیانه، مخالفت دارد و یک خطر عمده برای امنیت جهان است مناسبات بینالمللی ایران را تخریب کنند که این اقدام را با کمک لابی قدرتمند یهودی آمریکا (آیپک) انجام میدهند. تضعیف اقتصادی ایران نیز از دیگر اهداف مهم اسرائیل و آمریکاست که با دو هدف عمده در حال تحقق است: نخست اینکه تضعیف اقتصادی ایران موجب تشتت داخلی و بیثباتی سیاسی میشود که این امر میتواند مهمترین منبع قدرت جمهوری اسلامی ایران - یعنی مشروعیت مردمی آن - را خدشهدار کند و سپس اینکه ایران بدون پشتوانه قوی اقتصادی، نمیتواند به تقویت نظامی خود در برابر تهاجمات خارجی بپردازد.
ایران و آمریکا و تعارضاتی به وسعت یک انقلاب
با پیروزی انقلاب اسلامی، هر چند به حضور آمریکا در ایران پایان داده شد اما مرحلهای جدید در روابط دو کشور به وجود آمد. پس از پیروزی انقلاب و به گروگان گرفته شدن 52 دیپلمات(جاسوس) آمریکایی در ایران، ماه عسل روابط تهران و واشنگتن هم به پایان رسید. این دو کشور که پس از کودتای 28 مرداد و کمک آمریکا به حضور مجدد محمدرضا پهلوی در قدرت روابط بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتند با پیروزی انقلاب دچار تعارضات سیاسی و اعتقادی فراوانی شدند. اگر روزی ایران به واسطه همکاریهای همهجانبه با مقامات آمریکایی ژاندارم ایالات متحده در منطقه تلقی میشد با پیروزی انقلاب و تغییر حکومت در نقطه مقابل آمریکا قرار گرفت. این دشمنیها با حمایتهای کاخ سفید از صدام و کمکهای نظامی و مالی به نیروهای عراقی و همچنین حمله ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران به اوج خود رسید. پس از آن نیز در زمان ریاستجمهوری کلینتون با تدوین تحریم داماتو عملاً مانع از تجارت شرکتهای آمریکایی و شعب خارجی آنها با ایران شد. روابط خاکگرفته تهران - واشنگتن با حمله القاعده به مراکز حساس آمریکا ابعاد جدیدی به خود گرفت. البته بیشترین حد تقابل دو کشور در دوره هشتساله ریاستجمهوری محمود احمدینژاد در ایران بود که به مشکلات پرشماری انجامید و ثمره آن نیز قطعنامههای رنگارنگ و تحریمهای متعددی بود که به صورت یکجانبه و چندجانبه علیه ایران اعمال شد. تعارضات ایران و آمریکا اگرچه با رنگ و بوی فعالیتهای هستهای، حقوق بشر و تروریسم آغشته است اما جنس اصلی آن در ماهیت وجودی اسرائیل و نامشروع دانستن این رژیم نهفته است که در دکترین سیاست خارجی آمریکا اشتباهی نابخشودنی محسوب میشود. اگر ایران قرن بیست، اقتدار منطقهای خود را به پشتوانه حمایتهای آمریکا و بعضاً اسرائیل به دست آورده بود و میتوانست از آن در رویارویی با اعراب استفاده کند اما ایران قرن بیست و یک با شعارهای انقلابی خود تنها باید به واسطه درایت و تدبیر مقامات جمهوری اسلامی در برابر تحرکات خارجی که هدفی جز سرنگونی آن ندارند، ایستادگی کند.
دیدگاه تان را بنویسید