اقوام فرصت هستند، نه تهدید
بررسی رفراندوم استقلال کردستان عراق در گفتوگو با مهدی مطهرنیا
مهدی مطهرنیا میگوید: جهان امروز شاهد آن است که دانایی ملتها در برابر قدرت دولتها در حال صفآرایی است، دولتها بیش از آنکه در تقابل با چنین دیدگاههایی قرار بگیرند باید به تعامل با اقوام و فرقهها نسبت به گذشته حساسیت بیشتری از خود نشان دهند.
اقلیم کردستان عراق روزهای پس از رفراندوم استقلال را سپری میکند. در شرایطی که تحریم هوایی این منطقه از سوی همسایگان و نیز غیرقانونی دانستن نتایج همهپرسی استقلال این منطقه از سوی عراق، ترکیه و ایران بحران را در این منطقه وارد فاز جدیتری کرده است، نحوه رفتار دولتها با مطالبات و حقوق اقوام و مذاهب گوناگون در کشورهای خود و علل برگزاری این رفراندوم در شرایط کنونی از جمله مهمترین مباحثی است که امروزه مطرح میشود. از مهدی مطهرنیا، استاد دانشگاه و کارشناس روابط بینالملل درباره علل برگزاری این همهپرسی، تبعات آن برای عراق و منطقه و همچنین نحوه مدیریت این بحران از سوی تهران پرسیدهایم.
♦♦♦
چرا با وجود مخالفتهای گسترده جهانی دولت اقلیم کردستان رفراندوم جدایی را برگزار کرد؟
مسعود بارزانی با در نظر گرفتن یک موقعیت مطلوب از نظر جغرافیای درونی کردستان عراق و حرکتهای سیاسی موجود به این ارزیابی رسید که یک گستره معنادار از حزب متبوع خود معطوف به فضای بهرهبرداری نیروهای کرد موجود در عراق برای استقلال بیشتر، از این فرصت تاریخی در عراق به نفع خود استفاده کند و در وضعیتی که احزاب دیگر در یک حالت پیشرو نسبت به حزب متبوع نمیتوانند وارد عمل شوند، زمینههای ایجاد یک حرکت تاریخی ماندگار برای برداشته شدن نام بارزانی و اثرگذاری موقعیت او در چارچوب استقلال کردستان عراق مورد توجه قرار گیرد لذا او از این فرصت به دست آمده در این زمینه استفاده و تلاش کرد آنچه خواسته مردم کردستان عراق بود را نمایندگی کرده و به نمایندگی این خواسته بتواند نام بارزانی را بیش از گذشته و با وجود چالشهایی که در درون حزب داشت، بر سر زبانها بیندازد چرا که عناصر جوان حزب خواهان برکناری و جایگزینی او بودند و از طرف دیگر در بین احزاب دیگر نیز اختلافاتی وجود داشت و او تلاش کرده از این فرصت بیشترین بهره را به نفع خود ببرد.
نتایج این رفراندوم چه تبعاتی برای کردستان عراق و منطقه خواهد داشت؟
جهان امروز شاهد آن است که دانایی ملتها در برابر قدرت دولتها در حال صفآرایی است، دولتها بیش از آنکه در تقابل با چنین دیدگاههایی قرار بگیرند، باید به تعامل با اقوام و فرقهها نسبت به گذشته حساسیت بیشتری از خود نشان دهند. دنیای امروز، دنیایی است که انسانها در پی بازتعریف و بازآفرینی هویتی خود هستند و هویتهای تکسرنشین دانشبنیاد در حال شکل گرفتن است و بسیاری از ملتها بحث هویت را در چارچوب تمامیت ارضی نمیبینند، جوامع گوناگون اکنون در حال پیوند خوردن با یکدیگر هستند و اگرچه خود جوامع دارای گرایشهای استقلالطلبانه هستند اما در نهایت به نوعی هویت خودشان را در جامعه بشری بازتعریف میکنند و دانایی ملتها در برابر قدرت دولتها صفآرایی میکند. اگر دولتهای عراق، ایران و ترکیه اقوام و فرقههای موجود در جغرافیای ارضی خود را با نهایت احترام و کرامت انسانی و در عین حال دادن آزادیهای قانونی و مشروع و همچنین عدالت توزیعی منابع موردتوجه قرار دهند، بیتردید این اقوام و گرایشها نهتنها تهدید نخواهند بود بلکه فرصتی برای ایجاد یک حرکت نو در منطقه در جهت اعمال اصلاحات بیشتر میان اقوام و ملل گوناگون منطقه خواهند شد و نخست این معنا را باید مدنظر قرار داد و در درجه دوم باید قبول کرد که بسیاری از دولتهای منطقه و همچنین دولتهای فرادستی و فرامنطقهای در پی استفاده از این احساسات و این گرایشهای قومی و فرقهای در جهت به آشوب کشاندن منطقه و بهرهبرداری از آن برای منافع ملی خود در این گستره جغرافیایی هستند لذا نگاه مطلق خوشبینانه به همان اندازه که نگاه مطلق بدبینانه بد هست، دارای بار منفی خواهد بود و هر کدام از این نگاهها باید در یک مسیر تعادلی مورد توجه قرار گیرند، اما آنچه مسجل است، این است که دولتهای منطقه باید بر این نکته تاکید کنند که در دستگاه گفتمان امنیت مثبت حرکت کرده و با ایجاد فضای معنادار و تعریفشده و با تعریف عملیاتی از مفاهیمی که احترام متقابل و احترام به قومیتها و نژادهاست، زمینههای ایجاد همگرایی بیشتر را درون ملتهای خود با یکدیگر فراهم کنند و تلاش خود را معطوف به استفاده از وجوه سختافزاری مقاومت در برابر نفوذ بیگانگان در برابر استفاده از این جهتگیری قومی یا سوءاستفاده از آن بسیج کنند و از اینرو همگرایی دولتهای حاکم بر تهران، بغداد و آنکارا از این جهت میتواند مثبت باشد اما اگر به سرکوب تمایلات آزادیخواهانه و ایجاد فضای منفی در میان اقوام کرد منجر شود، میتواند منبعی برای خشونت ایجاد کند لذا به نظر میرسد که نوع برخورد آنها با این مقوله میتواند تا حدودی وضعیت آینده را مشخص کند.
تهران چگونه میتواند بدون تحریک احساسات کردها این مساله را مدیریت کند؟
کردها اساساً خود را اصیلترین قوم ایرانی میدانند، از اینرو کرد یعنی ایرانی و ایرانی یعنی کرد و این معنا را دولت مرکزی باید مورد توجه قرار دهد. اقوام گوناگونی در جغرافیای ایران و در حوزه فرهنگی و تمدنی ایران زیست کردند و نهتنها کردستان ایران بلکه کردستان عراق و ترکیه نیز در حوزه فرهنگ و تمدن ایرانی به سر میبرند و بسیاری از شعرایی که هماکنون نام آنها در جهان میدرخشد و با زبان پارسی و دیگر زبانها شعر میگویند، از اقوام و فرقههای گوناگون قومی و مذهبی در منطقه بزرگ فرهنگی و تمدنی ایران بودند و متعلق به ما هستند فلذا اینها نهتنها تهدید نیستند بلکه باید درست و صحیح با آنها برخورد شود و واکنش مناسبی به آنها داشت و در نتیجه در پیش گرفتن سیاستهای درست و مناسب این تهدیدهای ظاهری میتواند به فرصتهای بسی پرقیمت برای ایران تمام شود. ایران باید به حوزه فرهنگ و تمدن خود ببالد و تلاش کند همه این اقوام به ویژه اقوامی که از نژاد در واقع ایرانی و تبار آریایی برخوردار هستند بیشترین حمایتها و مشارکتهای مردمی را جلب و جذب کنند.
آثار اقتصادی این تنشها چه خواهد بود؟
به هر ترتیب اقتصاد کردستان عراق بعد از جنگ خلیج فارس پویا بود و امروز این اقلیم باید این پویایی خود را حفظ کند اما ضربههایی که از این جهت به اقتصاد کردستان عراق و آینده این منطقه خواهد خورد، به هر ترتیب هزینهای است که مردم این منطقه برای دستیابی به استقلال بیشتر پرداخت میکنند. بر این باور هستم که کردستان عراق که به هر تقدیر در چارچوب قانون اساسی عراق و در درون جامعه ملی عراق بازتعریف میشود، نگران قدرت گرفتن مجدد یک دولت مرکزی قدرتمند در بغداد و بار دیگر تکرار تاریخی تسلط دولت مرکزی بر سرزمینهای کرد است و بیش از اینکه به استقلال بیندیشد، درصدد جدا کردن کردستان شمال از عراق آینده است، بر همین اساس در پی ایجاد فشار هدایتشده و مدیریتشده برای تضمین آینده استقلال کردستان عراق در درون نظام فدراتیوی است که دولت مرکزی بغداد در عراق باید آن را مدیریت کند، به نظر میرسد کردها نگران هستند که بار دیگر اگر منطقه وارد یک وضعیت تقریباً ثابت شود با شکست داعش و ایجاد یک فضای معنادار جهت مدیریت آسیبهای چند دهه اخیر به ویژه یک دهه گذشته به پیکره اعراب، زمینههایی ایجاد شود که دولت مرکزی دیگری تشکیل شود و این بار نیز کردها در عراق بدون در دست داشتن اهرمهای فشاری به صورت ابزار در وضعیت کنونی مورد استفاده قرار گیرند و زمانی که امتیازها پخش میشود یا زمانی که تسلط دولت مرکزی بر بغداد افزایش مییابد و از بغداد بر کلیت ارضی عراق پهنا میگزیند به واقع اختلال در دادن حقوق حقه کردها متناسب با زحماتی که در این دوران کشیدهاند، به کناری نهاده و شاهد دولت اقتدارگرای متمرکز در بغداد باشند.
آیا در پیش گرفتن تحریم اقتصادی از سوی همسایگان میتواند بر تصمیم اقلیم اثر بگذارد؟
تحریم، امروزه در واقع ابزار بسیار شکنندهای است، تحریمهای بینالمللی که قدرتهای بزرگی چون ایالات متحده آمریکا وضع میکنند، با توجه به راههای فرار و گریزی که برای کشورهایی مانند ایران و کره شمالی و روسیه وجود دارد تا چه اندازه توانسته روی پایتختهای این کشورها تاثیرگذار باشد؟ نمیتوان گفت نظام این تحریمها بیتاثیر نیست اما تحریمهایی که آنها اعمال میکنند، به واسطه مدیریت فلجکنندهای که بر اثر تسلط بر شاهراههای حیاتی دنیا دارند، عملیاتیتر هستند و کردستان نیز اگرچه در یک منطقه بسته قرار گرفته و به دریا راه ندارد اما راههای گریز بسیاری را نیز از تحریمها میتواند تجربه کند و از سوی دیگر نیز به نظر میرسد تحریمها بیاثر نخواهد بود و باید اثر تحریمها را مورد توجه قرار داد و در همان حال باید اندیشید که آیا این تحریمها میتواند اراده مردم کردستان را متزلزل کند و آیا اگر این تحریمها مردم کردستان عراق را امروز به عقبنشینی وادارد، در درازمدت میتواند موجب حل مساله کردستان شود. حل مساله کردستان عراق در گرو برخورد دقیق با پدیدههایی است که جهان امروز با آنها پرشتاب برخورد میکند و تجربه میاندوزد. امروز باید از تجربه دیگران بهرهبرداری و تلاش کنیم تا در جامعه با وجود تکثرهای قومی و نژادی و مذهبی و حتی با پیشینه تاریخی مشترک نوعی همگرایی معنادار قانونمند ایجاد کنیم و در پرتو آن ضعف منطقهای بر ما عارض نشود و از طریق ایجاد این ضعف منطقهای چالشهای موجود به بحرانهای بزرگ تبدیل نشود. اگر با موضع درستی با این موضوع برخورد نشود، میتواند چالشبرانگیز و از طرفی دیگر احتمال تبدیل چالشهای موجود به بحران و هزینههای کشورهای منطقه را برای ایجاد نظم منطقهای افزایش دهند و بالا ببرند.
فکر میکنید این رفراندوم میتواند مقدمهای برای تغییر نقشه سیاسی منطقهای باشد؟
همهچیز به نحوه برخورد دولتهای متفاوتی که در منطقه حضور دارند و نوع مدیریت آنها در آینده بستگی دارد، امروز جهان به سمتوسوی مرگ فاصلهها و فروریختن زبانی نزدیک میشود، مفهوم هویت از درون، بسیار سیال و مواج شده و از نظر هویت و هستومندی مفهومی خود در حال تغییر و تحول است، از اینرو نمیتوان مانند گذشته در منطقه با قومیتها و فرقههای مذهبی روبهرو شد و با ایجاد یک دولت مرکزی اقتدارگرای مسلط بدون توجه به خواستهها و مطالبات اقوام گوناگون به ادامه حکمرانی مطلوب روی آورد، حکمرانی مطلوب در منطقه مانند بسیاری از کشورهای پیشرفته جهان در گرو پذیرش تکثرهای موجود و وحدت بخشیدن به آنها در چارچوب دموکراسیهای پیشرو است و از اینرو حکومتهای محافظهکار اقتدارگرا در منطقه باید این خطر را کنار گوش خود حس کنند که با فشار آوردن بیشتر به اقلیتهای قومی و مذهبی امکان گسترش استقلالخواهی در منطقه مانند نظام بینالملل افزایش پیدا خواهد کرد. این تنها برای کشور ایران، ترکیه یا عراق یا کشورهای همجوار ما نیست و در سطح بالای نظام بینالملل و در میان کنشگران و بازیگران قدرتمند بینالمللی نیز چالش وجود دارد و از نظر جمعیتی و مدیریت آینده جمعیت باید به آنها توجه شود چرا که بازتعریف مفهومی هویت هستومندیهای درونی افراد دگرگون و این موضوع در رفتارها و کنشهای بیرونی آنها باعث تغییر شده و این تغییرات درونی پژواک بیرونی پیدا میکند، اگر در منطقه مدلی هم ایجاد شود که بر اساس آن مدل پیشرفتهای شایانی نیز جلوی روی دیدگان کشورهای منطقه و اقوام و فرقههای گوناگون در منطقه قرار دهد میتواند این مهم را تشدید ببخشد چرا که جامعه بشری وارد دوره تطبیق توسعهیافته شده است به این معنا که به سرعت از طریق وسایل ارتباطجمعی میتوانند خود را با گذشته خویش و از یکسو امنیت خود را با اکنون بسیاری از کشورهای پیشرفته فعلی که در گذشته چندان سابقه توسعهیافتگی نداشتهاند تطبیق دهند و این پرسش معرفتی را تکرار کند که چرا ما عقب ماندهایم و برای جبران عقبماندگیهای خود رفتارها و کنشهای مشابه دیگر اقوام را تجربه کنیم.
تنشهای پیرامون برگزاری رفراندوم استقلال کردستان عراق چه تاثیری در مبارزه با داعش در منطقه دارد؟
به هر تقدیر مبارزه علیه داعش در منطقه در حوزه عقلانیت ابزاری قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای مورد استفاده قرار میگیرد و اگرچه داعش یک دگماتیسم پوپولیستی کور و بدخیم را در نظام بینالمللی گسترش داده است و منجر به ایجاد فضای خشونتبار در منطقه خاورمیانه و گستره جهانی شده است اما در عمل روی گسل ناشی از عملکرد نادرست دولتهای مختلف در نظام بینالملل نسبت به یکدیگر و در درون حکومتها نسبت به خود و در مجامع بینالمللی نسبت به اقوام و اقشار گوناگون شکل گرفته بود، داعش تلاش کرده است تا از این شکافهای عمده استفاده کرده و به نام مبارزه با کنشگران و بازیگرانی که ایجادکننده وضع نامیمون موجود هستند بایستند و از نوعی دگماتیسم مذهبی کور و رفتارهای پوپولیستی بدخیم دهشتناک بهره ببرند ولی در عین حال باید گفت نوعی مقاومت در برابر حرکت کنشگران و بازیگران اصلی نظام بینالملل در جهت حفظ وضع موجود ایجاد میشود.
اکنون داعش به پایان راه خود حداقل در خاورمیانه نزدیک شده است، اگر جمهوری اسلامی ایران در چارچوب توافق هستهای با کشورهای 1+5 (برجام) مساله هستهای خود را حل نمیکرد بیتردید باید بگوییم که داعش اکنون در وضعیت مناسبتری به سر میبرد چرا که به جای نبرد و ائتلاف علیه داعش نوعی ائتلاف برای نبرد با ایران در منطقه شکل میگرفت و داعش برای نزدیکی به مرزهای ایران در 40 کیلومتری مرزهای غربی کشور، تلاش میکرد تا نوعی دولتی ایدئولوژیک و به تعبیری صهیونیسم دینی را در کنار مرزهای ایران تشکیل دهد و به این ترتیب ایران را وارد یک وضعیت تهدیدگونه به واسطه شکلگیری یک دولت مرکزی در جغرافیای میانی عراق و نزدیک به مرزهای ایران کنند، اما با امضا و اجراییشدن برجام، تغییر و تحولات ناشی از امضای این قرارداد در منطقه و در اتاقهای فکر کشورهای بزرگ جهان و ایالات متحده شکل گرفت، به هر تقدیر اکنون بعد از امضای توافقنامه ژنو و اجرایی شدن برجام شاهد نوعی تلاش روزافزون برای شکست دادن داعش در منطقه بوده و هستیم و در عین حال با روی کار آمدن ترامپ و تصمیمات و سیاستهای نومحافظهکارانه او و اتاقهای فکری که به هر تقدیر ایران را دشمن اصلی آمریکا در منطقه معرفی میکنند و خطری برای نظام بینالملل میدانند ما شاهد نوعی نقد نسبت به سیاستهای دولت اوباما بودهایم و برنامهریزیهایی متوجه مهار ایران در منطقه در ایالات متحده پیش میرود، آنها معتقد هستند که برداشتن داعش و حذف این گروه تروریستی به نفع تهران تمام خواهد شد و تهران با توجه به برداشتهشدن مانعی چون داعش در منطقه، زمینههای نفوذ بیشتر منطقهای خود را فراهم میکند و از اینرو نکتهای که هماکنون در آمریکا بسیار به آن توجه میشود ایجاد توازن میان برخورد با داعش و برخورد با تهران است.
نکتهای که باید مدنظر داشت این است که حضور گروه تروریستی داعش در منطقه نسبت به گذشته تضعیف شده است و این روند با توجه به فشارهای ایران تسریع پیدا کرده است. چرا که تهران در چند سال اخیر حضور فعالانهای در عراق و سوریه به درخواست دولتهای این دو کشور داشته است و با آموزش نیروهای نظامی در این کشورها و حمایت از بغداد و دمشق زمینههای تضعیف این گروه تروریستی را ایجاد کرده است، از سوی دیگر این موضوع را باید در نظر داشت که در صورت شکست کامل داعش این نگرانی برای آمریکا و متحدانش ایجاد خواهد شد که ایران به عنوان قدرت بزرگ منطقهای چهره واضحتری از خود نشان داده و به این ترتیب بسیاری از بازیگران این شرایط را به نفع خود بازتعریف نمیکنند و بر همین اساس به نظر میرسد که در مقابله با این گروه تروریستی از خود کمکاری و اهمال نشان میدهند تا کجدار و مریز همزمان داعش را در منطقه حفظ کنند و به سیاستهای خود در تقابل با تهران نیز ادامه دهند.