شناسه خبر : 46620 لینک کوتاه

به بازنشستگی اعتقادی ندارم

آنجلا آرنتس چگونه رویای کارآفرینی از بِربِری تا اپل را محقق کرد؟

378آنجلا آرنتس در شهر کوچکی در ایالت ایندیانای ایالات‌متحده در سال 1960 به دنیا آمد. او یکی از شش فرزند خانواده بود و خانه‌شان آنقدر شلوغ بود که به گفته خود وی او اغلب برای آرامش در کمد زیر پله‌ها پناهگاهی می‌جست. در همین دوران هم آنجلا رویای فعالیت در صنعت مد را در سر می‌پروراند؛ رویایی که البته در این مرحله شامل فعالیت به عنوان یک طراح مد بود. آرنتس در دانشگاه ایالت بال ایندیانا تحصیل کرد و به سرعت متوجه شد که بیشتر به جنبه تجاری این صنعت علاقه دارد و تحصیلات خود را با مدرک بازاریابی و تجارت به پایان رساند. درست یک روز پس از فارغ‌التحصیلی در سال 1981، او به نیویورک نقل مکان کرد. در آنجا او اولین کار مد خود را ابتدا در یک شرکت مد کوچک نیویورکی به نام کارملو پومودورو آغاز کرد که مدت کوتاهی ادامه داشت. سپس به شرکت مد دانا کرن پیوست، جایی که با مردی آشنا شد که بعدها نقش مهمی در مسیر زندگی حرفه‌ای وی ایفا کرد: کریستوفر بیلی. بیلی که بعدها به دعوت آرنتس مدیر خلاقیت برند بربری شد نقش مهمی در تاثیرات بزرگی داشت که آرنتس توانست در دوران کاری خود بر شرکت بگذارد.

آرنتس از همان دوران رویاپردازی در زیرپله خانه پدری درباره حضور در صنعت مد، رویای کار در دانا کرن را در سر داشت. وی با خود عهد کرده بود پس از دانشگاه از شهر کوچکشان به نیویورک برود و تا زمانی که رئیس دانا کرن نشده است، به آنجا بازنگردد. آرزویی که بعدها معلوم شد برای این دختر بلندپرواز بسیار کوچک بوده و وی در 30سالگی به آن رسید. اما این تنها سدشکنی آرنتس نبوده است. وی تغییر جهتی تاریخی در زمینه کاری خود هم داشته است. آرنتس در ژانویه سال 2006 به شرکت بربری پیوست و در جولای همان سال به مدیریت عاملی آن منصوب شد. اما در 15 اکتبر سال 2013 آنجلا اعلام کرد، در بهار سال 2014 این شرکت را ترک خواهد کرد تا در اقدامی بسیار عجیب بعد از بیش از سه دهه فعالیت در دنیای مد، به شرکت اپل بپیوندد. وی در اپل در سمت معاون ارشد شرکت در بخش خرده‌فروشی و فروشگاه‌های آنلاین فعالیت داشت.

در هر دو این شرکت‌ها آرنتس کارنامه بسیار موفقی از خود به جا گذاشت. در بربری وی با محدود کردن شدید استفاده از بربری چک (طرح مخصوصی که پارچه‌های لباس بربری از آن استفاده می‌کنند و بر روی محصولات این شرکت هم دیده می‌شود) بر روی محصولات تقلبی موجود در بازار از کاهش پرستیژ و در نتیجه ارزش شرکت جلوگیری کرد. همچنین وی بسیاری از لیسانس‌های اعطاشده برای تهیه عطر و لوازم آرایشی را از شرکت‌های متفرقه پس گرفت که نقش مهمی در بازجذب مشتری‌های جامعه هدف این برند لوکس قدیمی و البته گران به آن داشت. او در کمپین‌های بربری، از کیت ماس و اگنس دین گرفته تا اما واتسون و رزی هانتینگتون وایتلی استفاده کرد تا تصویر یک برند جدید را رهبری کند؛ کاری که پاسخ مناسبی هم از سمت بازار دریافت کرد. تبلیغات جذابیتی تازه و مدرن به برند داد و چشم‌اندازی تازه به تاریخ طولانی آن گشود. نتیجه این اقدامات این بود که ارزش شرکت در دوران تصدی او از دو میلیارد پوند به بیش از هفت میلیارد پوند افزایش یافت. سبک رهبری منحصربه‌فرد او و تمرکزش بر فرهنگ، ارزش‌ها و هدف موجب سه برابر شدن کسب‌وکار و چهار برابر شدن قیمت سهام شد. در دوران تصدی خود، آنجلا همچنین عضو شورای مشورتی تجاری نخست‌وزیر بریتانیا بود. او در طول پنج سال کار خود در اپل هم، کسب‌وکارهای فیزیکی و دیجیتالی اپل را ادغام کرد تا یک سفر یکپارچه مشتری برای بیش از یک میلیارد بازدیدکننده در سال ایجاد کند. در این دوران او فروشگاه‌ها را دوباره طراحی کرده و نقش‌ها را برای 70 هزار نفر در سراسر جهان بازتعریف کرد تا با نیازهای مشتریان تطابق بیشتری داشته باشد. او همچنین تجربه خرده‌فروشی را با راه‌اندازی یک برنامه آموزشی متحول‌کننده با تمرکز بر برنامه‌نویسی، ایجاد موسیقی و هنر دوباره به واقعیت تبدیل کرد.

قبل از بربری، آنجلا 25 سال را در نیویورک گذراند و به عنوان معاون اجرایی لیز کلیبورن همکاری کرد؛ جایی که او بر خرید و ادغام بیش از 25 برند نظارت داشت. او در اوایل کارش، رئیس دونا کاران اینترنشنال در اوج گسترش جهانی و عرضه اولیه عمومی آنها بود. آنجلا در حال حاضر عضو هیات‌مدیره شرکت رالف لورن، ایربی‌ان‌بی و اینک است و همچنین حضوری فعال در موسسه‌ها و نهادهای خیریه دارد. او عضو شورای رهبری جهانی مدرسه بازرگانی سعید دانشگاه آکسفورد و هیات مشاوران کسب‌وکار بریتانیایی آمریکایی است.

آنجلا همواره از سوی فوربس، فورچون و بی‌بی‌سی به عنوان صد مدیر برتر جهانی شناخته شده است. در سال 2010، دکترای افتخاری نامه انسانی از دانشگاه ایالتی محل تولدش، دانشگاه بال استیت، به او اعطا شد. یکی از ویژگی‌های جالب وی که به‌ویژه هنگام پیوستن به اپل مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفت وفاداری او چه در زمینه شرکت‌هایی که در آنها مشغول به کار شده  و چه در زمینه ظاهر بوده است. اغلب داستان بسیار نقل‌شده پوشیدن لباس تکراری از سوی مردان سیلیکون‌ولی را شنیده‌اید که باعث می‌شود بتوانند بر کار خود تمرکز بیشتری داشته باشند. این چیزی نیست که به‌طور معمول از یک زن فعال در عرصه مد انتظار داشته باشیم. اما آرنتس در زمینه پوشش ظاهر، مانند محل کار تقریباً در طول دهه‌ها ثابت‌قدم بوده است و همین خاصیت شاید ویژگی مشترک وی با ساکنان سیلیکون‌ولی باشد. زندگی شخصی وی نیز به همین اندازه باثبات است. آرنتس با گرگ کچ همکلاسی دوران دبیرستان خود ازدواج کرده و آنها سه فرزند دارند. وی همچنین مسیحی معتقدی است. آنجلا همچنین به اهمیت دادن به کارمندان خود و اعضای شرکت معروف است و اغلب گفته می‌شود به همین دلیل توانسته در اغلب موارد عملکرد موفقی به ثبت برساند. هنگامی که شرکت وی در سال 2008 به عنوان مدیرعامل بربری مجبور شد حدود 50 میلیون پوند از هزینه‌های شرکت را کاهش دهد در مصاحبه‌ای از نحوه برخوردش با این موضوع می‌گوید: «شما باید طوری این کار را انجام دهید، انگار کسی آن را با شما انجام می‌دهد. باید بتوانید خود را به جای طرف مقابل بگذارید. من در 95 درصد از مواقع قبل از اینکه تصمیم بگیرم با کسی رفتاری داشته باشم، خودم را در موقعیت دیگران قرار می‌دهم. در مورد رکود، بیشتر اخراج‌ها و کاهش هزینه‌ها از مناطق بزرگ و با عملکرد ضعیف ناشی شد. ما اخراج‌های گسترده‌ای در سراسر شرکت انجام ندادیم، اما طبیعی بود که همه احساس ناآرامی کنند. وقتی مشخص شد که اوضاع چقدر بد است، همان روز صبح همراه با مدیر مالی با رئیس بازاریابی تماس گرفتیم و گفتم: «امروز قرار است یک اطلاعیه اینترنتی پخش کنیم.» جزئیات زیادی هم مطرح نکردیم. سناریوهای مختلفی وجود داشت که قبلاً با هیات‌مدیره در مورد آنها صحبت کرده بودیم، زیرا شروع به مشاهده روند نزولی در خرده‌فروشی در بهار 2008 کرده بودیم، اما این چیزی نیست که من روی آن متمرکز بودم. به کارمندانمان گفتم: «هیچ‌کدام از ما قبلاً چنین چیزی را تجربه نکرده‌ایم. ما باید خود را مقاوم کنیم. ما وارد یکی از بزرگ‌ترین طوفان‌های زندگی خود می‌شویم و با هم می‌توانیم از آن عبور کنیم. اما من به همه نیاز دارم که همه کارهای دیگر را فراموش کنند و فقط تمرکز کنند. به آنها گفتم من هم از مرگ می‌ترسم. من هم یک کارمند در این شرکت هستم. هر چه کارمندان بیشتر احساس کنند که من را می‌شناسند و متوجه شوند تنها چیزی که من به آن اهمیت می‌دهم آنها هستند، آنها هم بیشتر به شرکت اهمیت می‌دهند، پس هرچه بیشتر به هم متصل باشیم، کسب‌وکار بهتر می‌شود. با آگاه کردن کارمندان به این موضوع که «این کاری است که ما انجام خواهیم داد». اگر یک رابطه قابل اعتماد داشته باشید کارمندان شما احساس قدرت می‌کنند، و آنچه لازم است را انجام می‌دهند، زیرا همه می‌خواهند شرکت پیروز شود.» علاوه بر این آنجلا بر این عقیده است که یکی از ویژگی‌هایی که یک رهبر خوب حتماً باید داشته باشد توانایی گوش دادن به دیگران است: «هر چه کسب‌وکار بزرگ‌تر و پیچیده‌تر می‌شود، ما بیشتر و هماهنگ‌تر باید با هم کار کنیم. گوش دادن نقش مهمی در این امر ایفا می‌کند، زیرا وقتی گوش می‌دهید حضور دارید و آگاه هستید. نشانه یک رهبر بزرگ گوش دادن و درک آنچه می‌دانید و آنچه نمی‌دانید است. من معلم‌های بزرگی در این زمینه داشته‌ام که واقعاً به همه، در همه سطوح، از کارمندان باسابقه خدمت، تا اعضای هیات‌مدیره، سیاستمداران و رهبران تجاری گوش می‌دهند، و واقعاً با آنچه مردم برای گفتن دارند، درگیر می‌شوند. و چون گوش می‌دهند، چون حضور دارند، می‌توانند ترکیب بسیار درخشانی ایجاد کنند.» وی همچنین می‌گوید، تجربه رهبری یک تیم، بسیار به مادری شباهت دارد و تجربه مادر بودن به وی در این راه کمک کرده است: «من در 11 سپتامبر در شرکت لیز کلیبورن بودم. من هر دو هواپیما را دیدم که به ساختمان‌ها برخورد کردند. من تازه بچه‌هایم را سه بلوک آن‌طرف‌تر در مدرسه گذاشته بودم. مجبور شدم پیاده به مدرسه برگردم و بچه‌هایم را بیاورم. به ما گفتند محله را ترک کنیم. من با فرزندانم و پرستار کودکمان چندین مایل تا دفترم راه رفتیم. آنجا ایستادم و دیدم مردم از ساختمان‌ها خود را به پایین پرتاب می‌کردند. اما مادر باید قوی باشد. مامان بچه‌ها را آرام می‌کند. به دفتر رسیدیم.   مردم گریه می‌کردند؛ یا رفتارهای هیستریک نشان می‌دادند. اما وظیفه من در آن لحظه حفظ خونسردی و نگهداری از فرزندانم و حمایت از آنها بود. این بدان معنا نیست که من مانند دیگران احساس ترس نمی‌کردم، اما از من انتظار می‌رود که ستون قدرت باشم، پس این چیزی است که باید می‌بودم. در محیط کار هم همین وضعیت برقرار است. من برای عبور از هر بحرانی کاملاً به تیم ارشدم اعتماد دارم. در نتیجه، احساس می‌کنم آنها با من بسیار صادق هستند، و چیزهای زیادی با من به اشتراک می‌گذارند و من احساس راحتی می‌کنم که مشکلات را با آنها در میان بگذارم. آیا این وجهه من را خراب می‌کند؟ نه‌تنها به اعتبار من خدشه وارد نمی‌کند که موجب می‌شود همه بار هم تنها روی دوش من نباشد. فکر می‌کنم بخشی از موفقیت شرکت مدیون این است که ما بسیار به هم متصل هستیم. ما واقعاً به یکدیگر اهمیت می‌دهیم. این فقط یک شغل نیست. این زندگی ماست، و تاثیری که نه‌تنها بر یکدیگر، بلکه بر روی هفت هزار نفر کارمند خود و بیش از این تعداد افراد خانواده‌های آنها داریم. اگر کارمندان ما خوشحال باشند پس همسران آنها خوشحال‌تر خواهند بود.» به همین دلیل است که وی به سختگیری در زمینه منابع انسانی و برای استخدام اشخاص جدید هم شهرت دارد: «ما یک فرهنگ بسیار قوی و متحد داریم، در عین حال ما شرکتی با تعداد کارمندان بسیار هستیم. شما وقتی که یک تجارت مردم‌محور هستید، گاهی اوقات اشتباه می‌کنید. من آن را «پس زدن بافت پیوندی» می‌نامم. ما قبل از استخدام با افراد بیش از حد مصاحبه می‌کنیم و بیش از حد آنها را در معرض دید قرار می‌دهیم. قبل از اینکه کسی را استخدام کنم، از او می‌خواهم با یک تاجر، یک نفر از بخش استراتژیک، یک نفر از بخش مالی و یک طراح ملاقات کند. من آنها را در معرض همه بخش‌های شرکت قرار می‌دهم تا متوجه شوند که وارد چه چیزی می‌شوند. و سپس نظرات مصاحبه‌گران را هم دریافت می‌کنم، زیرا همه ما بسیار نزدیک به هم کار می‌کنیم. من می‌خواهم بدانم، آیا این فرد با ما ارزش‌های مشابهی دارد؟ آیا آنها همان چیزی را که ما احساس می‌کنیم احساس می‌کند؟ من نمی‌خواهم سخنرانی‌ام در بال استیت را تکرار کنم، اما در آنجا گفتم، پدرم گفت که می‌تواند هر چیزی را به من بیاموزد، جز یک آدم مهربان بودن را. من هم نمی‌توانم این را به مردم بیاموزم. پس باید خودشان آن را بلد باشند. آیا این شخص دلسوز و سخاوتمند و مهربان است؟ اینها واقعاً ارزش‌های کلیدی برای ما هستند. این بخشی از استراتژی دیجیتال ماست.»

378-1

در ماه آگوست سال گذشته میلادی آرنتس آخرین اقدام -طبق معمول- جنجالی خود را اعلام کرد. وی تصمیم دارد با شرکت اس‌کی‌کی‌وای پارتنرز به عنوان مشاور عملیاتی ارشد همکاری کند. این یک شرکت معمولی نیست. یک سال پیش به وسیله کیم کارداشیان، کارآفرین و تاثیرگذار، و جی سامونز، کهنه‌کار صنعت سهام خصوصی شکل گرفت. آرنتس پیش از این اعلام کرده بود که به بازنشستگی اعتقادی ندارد: «من همیشه به دنبال تاثیرگذاری بوده‌ام. در این مرحله از زندگی، برای من، موضوع این است. من به بازنشستگی اعتقادی ندارم. اما دوست دارم خودم را با شرکت‌هایی هماهنگ کنم که ماموریت، هدف و ارزش‌هایشان همسو هستند، جایی که فکر می‌کنم می‌توانند نقش غیر قابل انکاری در جهان داشته باشند.» برای همین وقتی کارداشیان و سامونز چند ماه پیش با آنجلای 63ساله تماس گرفتند، پیشنهاد آنها را پذیرفت. برای او، مانند یک «گام بعدی طبیعی» احساس می‌شود. او فکر می‌کند که در مقایسه با کارداشیان، سامونز و جنر برای این شرکت چیزی منحصربه‌فرد به ارمغان می‌آورد. او می‌گوید: «هیچ‌کدام از ما با هم همپوشانی نداریم، هر کدام خط خود را داریم. من فکر می‌کنم ما مکمل خوبی برای یکدیگر هستیم.»

دراین پرونده بخوانید ...