درسهایی از جنگ سرد
دیدگاههای کاندولیزا رایس و نیال فرگوسن
تشدید رقابت میان آمریکا و چین بسیاری را بر آن داشت تا به دومین جنگ سرد بیندیشند. برخی دیگر این قیاس را رد میکنند. ما چنین اندیشههایی را در این جمله بیان میکنیم: «به نظر میرسد دو اقتصاد بزرگ جهان فضای اندکی برای همکاری و فضای زیادی برای رویارویی دارند.» البته مبدا و منشأ این رقابت را میتوان بزرگترین تفاوت آن با اولین جنگ سرد دانست. پس از جنگ دوم جهانی، دو ابرقدرت به سرعت وارد مناقشه شدند. آنها هیچ نقطه مشترکی نداشتند. شوروی یک ابرقدرت نظامی با اقتصادی منزوی بود که از اقتصاد جهانی جدا افتاده بود. در مقابل، چین با انتخاب خود تحت رهبری دنگ شیائوپینگ و با تصمیمات سرمایهداران جهان به اقتصاد بینالملل پیوست. این کشور به مدت 30 سال از یکپارچگی با و دسترسی به سرمایه و دانش خارجی بهرهمند شد و در این راه علاوه بر دزدی حق مالکیت معنوی، انگیزههایی برای نوآوری بومی پیدا کرد. چین سالها بود که قدرت آمریکا را به تدریج کاهش میداد اما بیشترین رویکرد تهاجمی آن در دوران شی جین پینگ بود که از پیشی گرفتن از آمریکا در فناوریهای پیشرو صحبت میکند و تنگه تایوان را آبهای ملی چین میداند. این موضعگیری باعث شد آمریکا و متحدانش بزرگی چالش پیشرو را درک کنند. چین شبکه جهانی گستردهای از زیرساختارهای مخابراتی، کابلهای زیردریایی، دسترسی بنادر و پایگاههای نظامی را در کشورهای دوست ساخته است. با انجام هر پروژه، نفوذ چین از مرکانتیلیسم خالص به تمایل برای نفوذ سیاسی انجامید. در این راه، حداقل بزرگی بازار داخلی چین را میتوان عاملی بسیار جذاب تلقی کرد. در مقابل، واکنش آمریکا بسیار کند بود. این کشور اغلب تلاش میکند مردم دیگر کشورها را قانع کند تا در برابر سرمایهگذاریهای چین مقاومت کنند اما جایگزین دیگری پیشروی آنها نمیگذارد.
اما واقعیت آن است که راهبرد سرمایهگذاری چین در خارج نشانههایی از شکست را نمایان میکند. رویکرد «وام به خود»، اتکا به نیروی کار چینی به جای نیروی کار محلی و ناکامی در ساخت زیرساختارها از جمله وقوع چند رویداد بزرگ ناگوار باعث شد احساس تنفر از چین در آمریکای لاتین، آفریقا و دیگر نقاط برانگیخته شود.در جریان جنگ سرد و پس از آن، طرح مارشال، نیروهای حافظ صلح، انقلاب سبز مورد حمایت آمریکا در کشاورزی هند و ابتکار پپفار (PEPFAR) در مقابله با ایدز نشان داد که آمریکا میتواند زندگیهای مردم در خارج را بهبود بخشد. امروز این سوال مطرح میشود که آمریکا تا چه اندازه میتواند با اتخاذ یک راهبرد موثر از اشتباهات چین به نفع خود بهرهبرداری کند؟
بین دهههای 1940 و 1980، موسسه هوور (Hoover) به بررسی جنگ سرد پرداخت. آرشیوهای این موسسه برای صاحب نظران آن دوره اهمیت زیادی دارند. ما نهایت تلاش خود را انجام میدهیم تا آن دوره را درک کنیم و درسهای آن را از ته دل بیاموزیم. پنج درس برجستهتر از دیگران هستند. اول، آنکه اتحاد هم برای دوران خوب و هم برای دوران بد اهمیت دارد. چین مشتریانی دارد که به اشکال مختلف به آن وابستهاند. روسیه مهمترین دوست و به خاطر جنگ پوتین با اوکراین تعهدآور شده است. در حال حاضر چین تلاش دارد از «شریک بدون محدودیت» حمایت کند، در حالی که همزمان و به درستی در سمت مناسب تحریمهای آمریکا و اروپا نشسته است. ایجاد توازن در این اقدامات دشواری زیادی دارد. همزمان، آمریکا از موهبت اتحاد با اروپا برخوردار است که به خاطر پاسخ محکم به تهاجم روسیه جان تازهای گرفته و ناتو نیز با اضافه شدن فنلاند و امکان عضویت سوئد قدرتمندتر شده است. آمریکا در آسیا نیز متحدان توانمندی از جمله استرالیا، کره جنوبی و ژاپن دارد. روابط آن با هند نیز روزبهروز عمیقتر میشود. درس دوم آن است که بازدارندگی به یک توانمندی نظامی نیاز دارد که با گفتمان پیرامون آن متناسب باشد. چین تمام ابعاد توانمندیهای نظامی خود را بهبود بخشیده، در حالی که جنگ اوکراین و بازی جنگ در تایوان نقاط ضعف غرب را آشکار کرده است. غرب باید به سرعت با تجهیز به سلاحهای پیشرفتهتر، توسعه زنجیرههای ایمن عرضه مواد و قطعات ضروری و بازسازی پایگاه دفاعی-صنعتی خود واکنش نشان دهد. صلحی که با قدرت به دست میآید کارآمد است. سوم، باید تلاش کرد از جنگهای تصادفی پرهیز شود. ما تا امروز از برقراری تماس بین نیروهای نظامی روسیه و آمریکا (که در دوران جنگ سرد ایجاد شد) بهرهمند بودهایم تا بتوانیم از بروز جنگ تصادفی جلوگیری کنیم. اما با توجه به ماهیت فناوریهای امروزی به ویژه هوش مصنوعی، جنگ میان آمریکا و چین فاجعهبارتر و خطرناکتر از جنگ احتمالی با شوروی خواهد بود. چین حتی با وجود نزدیکی برخورد بین هواپیماها و کشتیهای دو کشور تمایلی به مذاکره برای جلوگیری از حوادث ندارد و این یک اشتباه است.
چهارم، جرج کنان، دیپلمات آمریکایی مستقر در مسکو را به خاطر آورید که تلگراف طولانی را نوشت. در آن پیام مقالهوار که در سال 1946 به هری ترومن ارسال شد به وضوح به نقاط ضعف روسیه اشاره میشود. کنان به دولت خود توصیه میکند تا جلوی نفوذ خارجی مسکو را بگیرد و چنین استدلال میکند که تناقضات داخلی سرانجام شوروی را تضعیف خواهد کرد. چین از نظر اقتصادی قویتر از شوروی است اما در آنجا نیز تناقضاتی دیده میشود. رکود در بخش مسکن، بیکاری زیاد جوانان و وضعیت فاجعهبار جمعیتی مشکلاتی هستند که چین را گرفتار کردهاند. رهبران خودکامه چین قطعیت کنترل سیاسی را به خطر آزادسازی اقتصادی ترجیح میدهند.
درس آخر جنگ سرد آن است که هیچ چیز اجتنابپذیر نیست. رهبران آن زمان هیچگاه چالش پیشرو را دستکم نمیگرفتند. موفقیت امروز به آن بستگی دارد که دموکراسیها بتوانند با نقایص و تناقضات خود از جمله شکافهای قومی، اجتماعی و طبقاتی کنار بیایند. ناکامی در محافظت از مشروعیت آن دسته از نهادهای سیاسی که از آزادی دفاع میکنند میتواند به تضعیف خود دموکراسی بینجامد.
با این حال باید به خاطر داشته باشیم که دموکراسیها در گذشته از سوی خودکامگانی تضعیف شدهاند که چندصدایی آزادی را ضعف تلقی و چنین فرض میکردند که سرکوب صداهای مخالف در جوامع نشانه قدرت است. از هری ترومن گرفته تا رونالد ریگان و جرج دبلیو بوش، بهترین روسای جمهور دوران جنگ سرد فهمیدند که خودکامگان اشتباه میکنند. اگر نسل کنونی رهبران عزم و ارادهای مشابه نشان دهند نتیجه رقابت جدید ابرقدرتها (چه جنگ سرد دوم باشد، چه رویدادی جدید) میتواند پیروزی دیگری برای جهان آزاد به همراه آورد.