خود گالیله خواندن
چه زمانی گرفتار سندرم گالیله میشویم؟
هر سهامدار، داستانهای ناگفته زیادی دارد و راوی روایتهایی است که مسیر فعالیت در بازارهای مالی را مشخص میکند. فعالیت در بازارهای مالی، دو روی یک سکه است؛ گاهی شکست چاشنی کار میشود و دنیا را در برابر سرمایهگذاران تیرهوتار میکند؛ و گاهی پیروزی، همه خستگیها را از تن بیرون میکند و به سرمایهگذاران انگیزه ویژهای میدهد تا بیشتر تلاش کنند و بیشتر سود به دست آورند. در بازارهای مالی، موفقیت نصیب دو گروه از افراد میشود: «متخصصهای خودخوانده» و «سرمایهگذاران باتجربه». متخصصهای خودخوانده در معاملات اعتقاد دارند که میتوانند حرکت بازار را به دقت پیشبینی کنند. آنها بر اساس تحلیلهای خود سرمایهگذاریهای زیادی در شرکتهای مشخص انجام میدهند و در نهایت، با افزایش چندینبرابری سود سرمایهگذاریهایشان روبهرو میشوند. سرمایهگذاران باتجربه هم میگویند میتوانند با زمانبندی مناسب معاملات، بازار را به زانو درآورند. آنها براساس شهود خود، دست به معاملات کوتاهمدت میزنند و موفق میشوند در یک بازار صعودی، به سودهای قابل توجهی دست یابند. در مقابل، شکستخوردهها هم از استراتژیهای ذاتی و فکری خود پیروی کردهاند اما نقشههایشان آنگونه که باید پیش نرفته است. برخی از شکستخوردهها تصور میکنند استراتژی خاصی را کشف کردهاند که همیشه به آنها سود میدهد. این معاملهگران در چنین مسیری، همه پساندازهای خود را در قراردادهای پرریسک و بدون مدیریت ریسک مناسب سرمایهگذاری میکنند اما پس از مدتی، استراتژیهایشان شکست میخورد و سرمایهشان از دست میرود. دسته دوم شکستخوردهها در بازارها، رفتارهای مالی عجیب و غریبی دارند. آنها دانش محدودی درباره سرمایهگذاری دارند اما خود را در اوج میدانند و مطمئن هستند میتوانند با سرمایهگذاری در سهمهای کوچک، از معاملهگران حرفهای پیشی بگیرند. آنها اصول تنوع در سرمایهگذاری را نادیده میگیرند و با سرمایهگذاری در معاملات متزلزل، سهام شرکتهایی را خریداری میکنند که با مشکلات مالی روبهرو میشوند و سرمایهشان را به باد میدهد. این دو دسته از شکستخوردگان بازارهای مالی، به «سندرم گالیله» مبتلا هستند.
خودگالیلهپنداری
سندرم گالیله نوعی سوگیری شناختی است که طی آن افراد به این باور میرسندکه ایدهها یا نظریههایشان به وسیله یک نهاد بزرگتر سرکوب میشود. این اصطلاح از گالیله، ستارهشناس ایتالیایی سرچشمه گرفته که به دلیل مطرح کردن نظریه «خورشید به عنوان مرکز منظومه شمسی» با آزار و اذیتهای بسیاری روبهرو شد. سندرم گالیله، از احساس برتری فکری ناشی میشود. مبتلایان به این سندرم، باور دارند دارای بینش منحصربهفردی هستند و با اتکا به چنین بینشی، هنجارهای ثابت را به چالش میکشند. آنها در بسیاری مواقع نقش افرادی را بازی میکنند که علیه یک نهاد قدرتمند و توطئهگر میجنگند. ویژگی بسیاری از افراد مبتلا به سندرم گالیله هم این است که احساس میکنند ایدههایشان به دلیل منافع شخصی یا تعصبات درونسیستمی نادیده گرفته شده و در نهایت سرکوب میشوند. زمانی که پای مبتلایان به سندرم گالیله به بازارهای مالی باز میشود، رفتارهای مالی عجیبی شکل میگیرند. این افراد در بازارهای مالی باور دارند که الگوها یا اسرار پنهانی را کشف کردهاند که میتواند سودهایی خارقالعاده به همراه داشته باشد. آنها ادعا میکنند از اطلاعات داخلی باخبر هستند یا توانایی بیش از حدی برای پیشبینی دقیق حرکات بازار دارند. این افراد تمایل دارند خِرَد متعارف را کنار بگذارند و بر تفسیرهای خود از دادهها یا روندهای بازار تکیه کنند. گالیلهها در بازار سرمایه با چالشهای بسیاری روبهرو میشوند که میتواند بر تواناییهای تصمیمگیری آنان تاثیر منفی بگذارد و در نهایت، مانع موفقیت آنها شود. یکی از چالشهای اصلی افراد مبتلا به سندرم گالیله در بازارهای مالی، تمایل آنها به رد نظریهها و الگوهای پذیرفتهشده است. این افراد بر این باورند که حقیقتی پنهان یا راه جدیدی از درک بازار را کشف کردهاند که میتواند آنها را به سمتوسوی نادیده گرفتن اصول تثبیتشدهای مانند فرضیه بازار کارآمد یا نظریه پورتفوی مدرن هدایت کند. آنها با رد این چارچوبهای پذیرفتهشده، عوامل مهم را نادیده میگیرند و با تصمیمگیری آگاهانه در سرمایهگذاری، شکست میخورند. علاوه بر این، برخی افراد مبتلا به سندرم گالیله، با سوگیری تایید دستوپنجه نرم میکنند. سوگیری تایید، تمایل به جستوجوی اطلاعات است که باورهای قبلی را تایید میکند. گالیلههای بازار سرمایه در این سوگیری، شواهد متناقض را نادیده میگیرند یا رد میکنند. این سوگیری شناختی، یکی از سهمگینترین زیانهای بازار را ایجاد میکند چرا که افراد را به سمت تصمیمگیریهای سرمایهگذاری مغرضانه براساس اطلاعات ناقص یا نادرست هدایت میکند. بنابراین، افراد مبتلا به سندرم گالیله، با تفسیر گزینشی دادهها و نادیده گرفتن شواهد مخالف، از یکسو فرصتهای ارزشمند را نادیده میگیرند و از سوی دیگر، خود را در معرض خطرات غیرضروری قرار میدهند. مشکل دیگری که برای افراد مبتلا به سندرم گالیله در بازارهای مالی پیش میآید، اعتمادبهنفس بیش از حد است. سوگیری بیش از حد اعتمادبهنفس، به تمایل یک فرد برای اتکای ویژه به تواناییهای خود و دستکم گرفتن خطرات اشاره دارد. این سوگیری، افراد را بدون اینکه بهطور کامل جنبههای منفی احتمالی را در نظر بگیرند، به سمت ریسکهای بیش از حد در استراتژیهای سرمایهگذاری خود سوق میدهد. مبتلایان به سندرم گالیله، «سوگیری لنگر» هم دارند. سوگیری لنگر به تکیه شدید بر اطلاعات اولیه یا نقاط مرجع هنگام تصمیمگیری اشاره دارد. این سوگیری میتواند افراد را از تعدیل استراتژیهای سرمایهگذاری خود در پاسخ به تغییر شرایط بازار یا اطلاعات جدید باز دارد. علاوه بر این سوگیریهای شناختی، افراد مبتلا به سندرم گالیله ممکن است در کسب اعتبار و ایجاد روابط در صنعت مالی با چالشهایی روبهرو شوند. رد تئوریها و الگوهای تثبیتشده از سوی آنها میتواند همکاری با متخصصانی را که به شیوههای رایج پایبند هستند، دشوار کند. موسسات مالی و سرمایهگذاران ممکن است در اعتماد یا تعامل با افرادی که اصول پذیرفتهشده را بدون ارائه شواهد قوی یا چارچوبهای جایگزین رد میکنند، تردید کنند. علاوه بر این، افراد مبتلا به سندرم گالیله ممکن است با مشکلات ارتباطی دستبهگریبان باشند. پذیرش دیدگاههای منحصربهفرد و ایدههای غیرمتعارف آنها ممکن است برای دیگران دشوار باشد و موجب سوءتفاهم یا درگیری شود. ارتباطات موثر در بازارهای مالی بسیار مهم است زیرا همکاری، مذاکره و تبادل اطلاعات را تسهیل میکند. افراد مبتلا به سندرم گالیله ممکن است در بیان عقاید و متقاعد کردن دیگران در مورد اعتبار دیدگاههایشان به مشکل بخورند و همین عامل، در نهایت به زیان آنها در بازارهای مالی میانجامد.
رفتارهای پرخطر گالیلهها در بازار
گالیلهها بازار را خراب میکنند. افراد مبتلا به سندرم گالیله میتوانند با مشارکت در سرمایهگذاری مخالف، انتشار احساسات منفی، درگیر شدن در فعالیتهای بیثباتکننده و تصمیمگیریهای غیرمنطقی، تاثیر منفی بر بازارهای مالی داشته باشند. در حالی که تشویق تفکر مستقل و دیدگاههای متنوع در بازارهای مالی ضروری است، به همان اندازه مهم است که اطمینان حاصل شود چنین تفکری مبتنی بر تحلیل مالی صحیح است و به بیثباتی بازار یا آسیب به سرمایهگذاران منجر نمیشود. بر همین اساس، میتوان تاکید کرد که افراد مبتلا به سندرم گالیله ممکن است بیش از آنکه تحلیلگرهای منطقگرا باشند، مستعد تصمیمگیریهای غیرمنطقی براساس باورهای خود هستند. این رویکرد، موجب تصمیمات سرمایهگذاری ضعیفی میشود که زیانهای قابل ملاحظهای را به دنبال دارد. همچنین، مبتلایان به این سندرم ممکن است به جای تجزیه و تحلیل مستقل خود، به دنبال اقدامات سایر سرمایهگذاران مخالف حرکت کنند و درگیر رفتار گلهای شوند. یکی دیگر از تاثیرات مهم سندرم گالیله بر بازارهای مالی، تمایل افراد آسیبدیده به نشان دادن اعتماد بیش از حد به تواناییهای خود است. این اعتماد بیش از حد میتواند آنها را به سمت ریسکهای شدید در استراتژیهای سرمایهگذاری هدایت کند که بهطور بالقوه به زیانهای قابل توجهی میانجامد. در چنین شرایطی، با نادیده گرفتن اصول مدیریت ریسک، این افراد ممکن است خود را در معرض نوسانات غیرضروری بازار قرار دهند. از سوی دیگر، افرادی که از سندرم گالیله رنج میبرند، ممکن است در تلاش برای اثبات درستی نظریهها یا به رسمیت شناختن ایدههای خود، به شیوههای ناجوانمردانه روی بیاورند. آنها اقدام به انتشار اطلاعات نادرست، دستکاری قیمت سهام یا انجام معاملات داخلی میکنند که نتایج چنین فعالیتهایی، تضعیف یکپارچگی بازارهای مالی و بروز عواقب قانونی برای برخی معاملهگران خواهد بود. گالیلههای بازار سرمایه، فرضیه بازار کارآمد (EMH) را نیز به چالش میکشند. این فرضیه نشان میدهد که بازارهای مالی تمام اطلاعات موجود را در خود جای میدهند و عملکرد بهتر از بازار را از طریق تحلیل یا بینش برتر غیرممکن میکنند. با این حال، افراد مبتلا به سندرم گالیله ادعا میکنند دانش یا تواناییهای منحصربهفردی دارند که به آنها اجازه میدهد بهطور مداوم بازار را شکست دهند! این امر میتواند احساس ناامیدی را در میان سرمایهگذاران ایجاد کند و عملکرد کارآمد بازارهای مالی را به اختلال بکشاند. گسترش کلاهبرداریهای مالی از دیگر عواقب ابتلای افراد به سندرم گالیله است. افرادی که معتقدند استراتژی سرمایهگذاری انقلابی را کشف کردهاند، ممکن است با وعده بازدهی فوقالعاده سعی در جذب دیگران داشته باشند. این کلاهبرداریها اغلب افراد آسیبپذیری را شکار میکنند که به دنبال سودهای سریع هستند یا به راحتی از سوی شخصیتهای کاریزماتیک تحت تاثیر قرار میگیرند. عواقب آن نیز میتواند ویرانگر باشد و خسارات مالی قابل توجهی برای قربانیان بیخبر به بار بیاورد. و در نهایت، آخرین پیامد جدی سندرم گالیله در بازارهای مالی، از بین رفتن اعتماد به موسسات و کارشناسان مستقر است. افرادی که تحت تاثیر قرار میگیرند ممکن است اقتصاددانان، کارشناسان و موسسات مالی سنتی را به عنوان بخشی از یک توطئه بزرگ تلقی کنند و بازار را به نظرات آنها بیاعتماد کنند. این بیاعتمادی مانع از شکلگیری همکاریهای متقابل در بازار و مهمتر از آن، مانع پیشرفت در صنعت و در نهایت خلق ثروت میشود.
جلوگیری از بروز سندرم گالیله
بازارهای مالی، نظام پیچیدهای دارند. نوع نظم بازارهای مالی به سویی تمایل دارد که با حمایت از وضعیت موجود، ایجاد تغییرات معنادار را برای فعالان بازار چالشبرانگیز کند. اما سندرم گالیله و مبتلایان به آن، تلاش میکنند با باورهای خود، نظام غالب را به چالش بکشند و طبیعی است که پس از این اقدام، به حاشیه رانده میشوند و مشکلات زیادی را پیشروی خود میبینند. راهکارهای زیادی وجود دارد که فعالان بازار مالی با گرفتار شدن در تله سندرم گالیله، با چالش مواجه نشوند و سرمایه خود را از دست ندهند. معاملهگران و سرمایهگذارانی که در بازارها حضور فعال دارند میتوانند با ایجاد پایگاه دانش قوی، تشکیل حلقههای استراتژیک، مشارکت در تبیین کمپینهای آموزشی و اطلاعرسانی، بهرهگیری از فناوری و رسانههای اجتماعی، تعامل با ذینفعان، استفاده از سازوکارهای قانونی و همچنین حفظ پایداری و انعطافپذیری در انجام معاملات، با سندرم گالیله مقابله کنند. فعالان بازار مالی باید درک عمیقی از سیستم موجود، نقصها و جایگزینهای بالقوه آن داشته باشند. این پایگاه دانش در نقش تکیهگاهی برای استدلالها و مواضع آنها عمل میکند و معاملهگران را قادر میکند با حقایق و شواهد، باورهای غالب را به چالش بکشند. افراد با انجام تحقیقات کامل، بهروزرسانی آگاهیها و دانستههای خود از روندهای بازار و همچنین تعامل با کارشناسان، میتوانند از اطلاعات موجود در بازار به بهترین شکل ممکن استفاده کنند تا اعتبار خود را تقویت کرده و روند بازار را نیز به بهترین شکل پیگیری کنند. همچنین، فعالان بازارهای مالی برای مبارزه با سندرم گالیله باید به دنبال ایجاد نقاط مشترک با افراد، سازمانها و موسسات همفکر باشند. همکاری با سایر فعالان، رویکردهای عملکردی سرمایهگذاران را تقویت میکند و نفوذ افراد را در بازار افزایش میدهد. با تشکیل مشارکتهای استراتژیک، فعالان میتوانند منابع را جمعآوری کنند، تخصص را به اشتراک بگذارند و در نهایت، تلاشها را برای به چالش کشیدن وضعیت موجود بهطور موثر هماهنگ کنند. این اتحادها میتواند شامل گروهها و اتحادیههای فعال در بازار، موسسات و پژوهشکدههای علمی و دانشگاهی، اتاقهای فکر و سیاستگذاری، سازمانهای غیردولتی یا حتی افراد دلسوز در صنعت مالی باشد. یکی دیگر از راهبردهای موثر برای مبارزه با سندرم گالیله، مشارکت در کمپینهای آموزشی و اطلاعرسانی است. فعالان بازار مالی میتوانند کارگاهها، سمینارها و وبینارهایی برای آموزش عمومی در مورد نقصهای سیستم موجود و مزایای بالقوه رویکردهای جایگزین برگزار کنند. با انتشار اطلاعات از طریق کانالهای مختلف مانند رسانههای اجتماعی، وبلاگها و رسانههای اصلی، فعالان میتوانند آگاهی فعالان و ذینفعان بازار را افزایش دهند و درک وسیعتری از نیاز به تغییر ایجاد کنند. همچنین، در عصر دیجیتال، فناوری و پلتفرمهای رسانههای اجتماعی ابزارهای قدرتمندی را برای فعالان بازار مالی فراهم میکنند تا روایت غالب را به چالش بکشند. فعالان میتوانند از این پلتفرمها برای به اشتراک گذاشتن دیدگاههای خود، انتشار اطلاعات و تعامل با مخاطبان گستردهتر بهره ببرند. با استفاده از تجسم دادهها، اینفوگرافیکها و محتوای تعاملی، فعالان بازار میتوانند مفاهیم پیچیده مالی را به شیوهای قابل دسترس ارائه کنند و درک عمومی و حمایت از هدف خود را افزایش دهند. راه دیگر برای غلبه بر سندرم گالیله این است که فعالان بازار مالی با سهامداران مختلف از جمله سیاستگذاران، تنظیمکنندهها، رهبران صنعت و سرمایهگذاران تعامل داشته باشند. فعالان بازار با حضور در مشاورههای عمومی، ارائه پیشنهادهای اساسی و مشارکت در کنفرانسهای صنعتی میتوانند بر فرآیندهای تصمیمگیری تاثیر بگذارند و از مفهوم تغییر درونی حمایت کنند. ایجاد روابط با ذینفعان بانفوذ نیز احتمال در نظر گرفتن و اجرای ایدههای آنها را افزایش میدهد. فعالان بازار مالی همچنین میتوانند از سازوکارهای قانونی و نظارتی برای به چالش کشیدن سیستم موجود و حمایت از تغییر استفاده کنند. این رویکرد ممکن است شامل طرح دعوای حقوقی علیه اقدامات غیراخلاقی، لابی برای وضع مقررات سختگیرانهتر، یا پیشنهاد قوانین جدیدی باشد که با اهداف بازار همسو باشد. تعامل با کارشناسان حقوقی و استفاده از چارچوبهای موجود میتواند به فعالان کمک کند تا از چشمانداز پیچیده حقوقی عبور کنند و کسانی را که در برابر تغییر مقاومت میکنند، پاسخگو نگه دارند. و در نهایت، مقابله با سندرم گالیله مستلزم پشتکار و انعطافپذیری است. فعالان بازار باید برای عقبنشینی، مقاومت و حتی حملات شخصی آماده باشند. با این حال، سهامداران و سرمایهگذاران با تمرکز بر اهداف خود و حفظ ذهنیت مثبت، میتوانند بر این چالشها غلبه کنند. جشن گرفتن پیروزیهای کوچک، درس گرفتن از شکستها و تطبیق استراتژیها در مواقع ضروری بسیار مهم است تا روند بازار را به خوبی به مخالفان گوشزد کند و آنها را در مسیر اصلی بازار قرار دهد.