مشکل مردمی داووس
آیا جهانیشدن در حال زوال است؟
افرادی که در نشست سالانه مجمع جهانی اقتصاد در داووس گردهم آمده بودند به درستی از این موضوع واهمه داشتند که برای نخستینبار از سال 1945، جهانیشدن با عقبنشینی مواجه شده است. اگرچه پرونده اقتصادی برای تجارت آزاد و تعمیق یکپارچگی همچنان باز است، اما به نظر میرسد یک عنصر حیاتی را از دست داده است.
یکی از تصاویر نمادین زمان ما، تصویر یک خرس قطبی است که روی قطعه یخی شناور سرگردان است. تعداد عکسهای دیگری که به این شکل نشاندهنده واقعیت تغییرات اقلیمی باشند، بسیار محدود است. و حالا «مرد داووس»1 خود را در موقعیت استعاری مشابهی میبیند. زیستگاه طبیعی او، دنیای بیش از حد جهانیشده در نیمقرن گذشته، در حال کوچک شدن است و حالا او از اسکی در کوههای آلپ سوئیس به سمت اسکیت روی یخ نازک رفته است.
بدون شک، جهانی شدن به معنای ادغام اقتصادهای ملی و منطقهای از طریق تجارت و سرمایهگذاری فرامرزی، از مدتها قبل وجود داشته است. از زمان ظهور صنعتی شدن در دهه 1800 میلادی، پیشرفت فناورانه (کشتیهای بخار، راهآهن، تلگراف، خودرو، هواپیما) و نوآوریهای مالی (نظیر استاندارد طلا) این موضوع به افزایش ارتباط میان اقتصاد جهانی منجر شده است.
اما این روند از جایی به بعد ادامه پیدا نکرد. ترمز موج اولیه جهانی شدن در اوایل قرن بیستم و با ظهور ملیگرایی و حمایتگرایی به شدت کشیده و به رکود بزرگ و فاشیسم منجر شد. با وجود این از زمان پایان جنگ جهانی دوم، و به ویژه به دنبال جنگ سرد، نظم بینالمللی عمداً به سمت جهانی شدن به رهبری آمریکا تنظیم شده است؛ با نظمی که در آن موسسات برتون وودز (صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی) معماری اولیه را ارائه میکنند.
مرد داووس در سال 1971 از سوی مجمع جهانی اقتصاد به عنوان نماد این فرآیند طراحی شد. از آن زمان مجمع جهانی اقتصاد گردهمایی شاخص خود را در رشتهکوههای آلپ سوئیس برای تمجید از فضایل تجارت آزاد و آزادسازی بازار سرمایه به عنوان ابزاری برای تضمین صلح و رفاه برگزار کرده است.
اما حالا، ترس زیادی وجود دارد که برای نخستینبار از سال 1945، جهانیشدن عقبنشینی کرده است. ایالات متحده و چین در حال یک «انفصال» گستردهاند و ظهور جنبشهای پوپولیستی در اقتصادهای پیشرفته که مظهر آنها ترامپیسم و برگزیت بود، موجب شده تا ملیگرایان راست شمال جهان در همانجایی قرار بگیرند که ضداستعمارگران چپ جنوب جهان قرار دارند. هر دو بهشدت به توافقهای اقتصادی چندملیتی مشکوکاند و معتقدند این پیمانها حاکمیت ملی را تضعیف میکند.
در مقابل چنین پسزمینهای، شرکتکنندگان در نشست داووس، امسال را با نگرانیهایی در مورد «جهانی شدن مجدد یا جهانیزدایی» سپری کردند، در حالی که نشریه اکونومیست یک روایت سرپوشیده از تهدیدات جدید جهانی شدن از قهرمان سابق آن یعنی ایالات متحده منتشر کرد. مورگان استنلی به مشتریان خود در مورد معکوس شدن روند جهانی شدن هشدار داده است.
اما تغییری که شاهد آن هستیم بسیار بیشتر از زنجیرههای تامین و نیمههادیهاست. اساساً، به نظر میرسد که آنچه کارل پولانی، جامعهشناس اقتصادی، «جداسازی» نظامهای اقتصادی از نظامهای اجتماعی نامید، به مرزهای خود رسیده است.
از نظر اقتصادی، مورد جهانی شدن همیشه قانعکننده خواهد بود: منطق مزیت نسبی حکم میکند که کشورها از نقاط قوت خود -ترکیب منحصربهفردشان از منابع، جغرافیا، سرمایه انسانی و...- استفاده کنند و سپس با بقیه تجارت کنند. در جهان، همه در مجموع به تعداد بیشتری دست پیدا خواهند کرد. مطالعات اقتصادی نشان میدهد که تقریباً همه کشورهای جهان در نتیجه جهانی شدن ثروتمندتر شدهاند. در سطح جهانی، فقر و نابرابری (حداقل بین کشورها) بهطور قابل توجهی کاهش یافته است.
اما بازیگران اقتصادی افراد واقعی با ویژگیهای روانشناختی «چسبنده» هستند. آنها دارای هویت شخصی و اجتماعی و ارزشهای عمیقی هستند. آنها «کالای اساسی» یا صرفاً عوامل تولید نیستند که مانند اتمها به سمت مولدترین کاربردشان جذب شوند. چه کارگرانی باشند که به دلیل برونسپاری از کار خود آواره شدهاند و چه کشاورزانی که به دلیل توافقات بینالمللی قادر به فروش محصولات خود نیستند، آنها مخالفتهای قابل درکی با پویایی رقابت جهانی شدن دارند.
مقاومت در برابر جهانی شدن، شناختی نیست، بلکه عاطفی است و از خشم ناشی از احساس «فرار» یا «غرقشدگی» حاصل میشود. بر اساس گزارش موسسه پژوهشی پیو، احساس تعلق (یا عدم تعلق) به یک «جامعه» عامل کلیدی تعیینکننده مثبت (یا منفی بودن احساسات مردم نسبت به جهانی شدن) است. جهانی شدن در حال حاضر وارد دیوار هویتی شده که نهادهای غالب در تنظیم مجدد یا حتی تصدیق آن شکست خوردهاند.
با وجود نفوذ بسیار عمیق آن، نظم برتون وودز بر باریکترین شالوده سیاسی ممکن استوار است. این سازمان از سوی شرکتهای چندملیتی، تعداد انگشتشماری از سازمانهای بینالمللی که به دلیل عدم پاسخگویی به مردم مشهور هستند و مجموعهای از توافقنامههای تجاری فوقالعاده پیچیده و بسیار فنی، تشکیل شده که هیچیک رابطه مستقیم با مردم عادی یا جوامع آنها ندارد.
جای تعجب نیست که اجماع در مورد جهانیشدن با واکنشهای منفی علیه مذاکرات تجاری از بالا به پایین و سازوکارهای تنبیهی و رویهای سازمان تجارت جهانی آغاز شد. این سازوکارها در تضاد کامل با جنبش از پایین به بالای اقلیمی قرار دارند. جنبش اقلیمی به ما یادآوری میکند که اگر میخواهیم از مزایای اقتصادی اقتصاد جهانیشده بهره ببریم، به حکمرانی جهانی واقعی نیاز داریم. حکمرانی که به جامعه جهانی هم توزیع عادلانهتر سود حاصل از تجارت و هم یک قرارداد اجتماعی جدید به آنها ارائه میدهد.
این دیدگاه از حکمرانی جهانی کمتر از آن چیزی که به نظر میرسد، یک آرمانشهر است. چالشهایی که جهانی شدن با آن روبهرو است منعکسکننده ماهیت واقعی بازارها و اقتصادها به عنوان پدیدههای اساسی اجتماعی است. در عصر «چندبحرانی» و «دوام بحران»، برای قرض گرفتن زبان مرد داووس، باید پارادایم جهانی شدن را تغییر دهیم تا نهتنها بر کالاها، سرمایه و خدمات، بلکه بر مردم نیز تمرکز کنیم.
در نهایت، حفظ بازارهای جهانی بدون حکمرانی جهانی براساس یک اجماع اخلاقی گسترده غیرممکن است. اگر مرد داووس بخواهد از منسوخ شدن کامل اجتناب کند، باید مهارتهای اجتماعی به دست آورد.
پینوشت:
1- تشکیل یک نخبگان جداشده، که برای آن واژه جدید «مرد داووس» را اختراع کردند، به یک گروه جهانی اشاره دارد که اعضای آن خود را کاملاً «بینالمللی» میدانند. به گفته ساموئل پی هانتینگتون، دانشمند علوم سیاسی، این اصطلاح به افرادی اطلاق میشود که «نیاز کمی به وفاداری ملی دارند، مرزهای ملی را موانعی میدانند و دولتهای ملی را باقیماندهای از گذشته میدانند که تنها کارکرد مفید آنها تسهیل عملیات جهانی نخبگان است».