110سالگی میلتون فریدمن
مردی که باعث شد جهان در برابر تورم کمر راست کند
نمیشود به دانشمندانی نظیر ادوارد جنر، توماس ادیسون، لویی پاستور، سر آیزاک نیوتون، آلبرت انیشتین، جیمز واتسون و خیلیهای دیگر به واسطه تلاش برای بهبود زندگی و نجات بشر از انواع بلایا و چالشها احترام گذاشت اما جایی برای میلتون فریدمن در نظر نگرفت. فریدمن اقتصاددانی بود که زندگی میلیاردها انسان را بهبود بخشید. میلتون فریدمن اگر زنده بود این روزها باید جشن تولد 110سالگیاش را میگرفت. اقتصاددانی که به بزرگترین دشمن تورم معروف شده و به واسطه تلاشهایش برای نجات انسان از شر این بلای غیرطبیعی، نوبل اقتصاد را به خانه برد.
فریدمن در تاریخ ۳۱ جولای سال ۱۹۱۲ در محله بروکلین که یکی از قدیمیترین و پرجمعیتترین منطقه در کلانشهر نیویورک است، به دنیا آمد. پدر و مادرش اهل منطقه کارپاتو-روتنیا بودند که ابتدا در مرزهای اتریش-مجارستان قرار داشت و بعدها به چکسلواکی و شوروی پیوست. آنها در جوانی به نیویورک مهاجرت کرده بودند و آنجا با یکدیگر آشنا شدند. زمانی که میلتون خردسال بود، از بروکلین به شهر راهوی در ایالت نیوجرسی مهاجرت کردند. مادرش یک خشکبارفروشی کوچک داشت و پدرش در راه پیدا کردن شغل، شکستهای زیادی را تجربه کرد؛ درآمد کم و نامطمئن بخش جدانشدنی زندگی آنها بود. با وجود این بحرانهای مالی، فضای خانوادگی گرم و حمایتکنندهای برای میلتون وجود داشت.
او به همراه خواهرانش به مدارس دولتی ابتدایی و راهنمایی رفت و در سال ۱۹۲۸، کمی قبل از ۱۶سالگی، از دبیرستان راهوی فارغالتحصیل شد. با وجود فوت شدن پدرش در سال آخر دبیرستان، مادر و خواهرهای بزرگتر از خانواده حمایت کردند و میلتون موفق شد درسش را تمام و برای شرکت در کالج ثبتنام کند. او با بورسیههای تحصیلی دانشگاه و انجام کارهای متعدد پارهوقت توانست خرج تحصیل خود را در دانشگاه راجرز تامین کند. رشته تحصیلی او ابتدا در حوزه ریاضیات بود اما رکود بزرگ که در حال رخ دادن بود، او را به خواندن اقتصاد ترغیب کرد. آرتور برنز (استاد دانشگاه راجرز) و هومر جونز (استاد دانشگاه شیکاگو) نیز با توجه به فعالیتهای تحقیقی و استعدادهای او، اقتصاد را به طور جدی به او پیشنهاد کردند. به این ترتیب تصمیم او بهرغم پذیرش داشتن از رشته ریاضی کاربردی دانشگاه براون، ادامه تحصیل در رشته اقتصاد دانشگاه شیکاگو شد.
سال اول تحصیل برای او از لحاظ مالی سخت بود اما قرار گرفتن در فضایی پویا دنیای جدیدی را برای او باز کرد. آشنا شدن با دانشجویانی مثل یاکوب واینر، فرانک نایت و هنری شولتز تجربههای ارزشمندی برای میلتون رقم زد. اما شاید مهمترین اتفاق او در این سال، ملاقات با رُز دیرکتور بود. رز یک دختر خجالتی، دوستداشتنی و بسیار توانمند در اقتصاد بود. آنها شش سال بعد با یکدیگر ازدواج کردند و همراه فوقالعادهای برای هم بودند. همراهی آنها نتایج بسیار کمنظیری را رقم زد؛ نوشتن کتابهای متعدد که موفقیتهای بزرگی را کسب کرده بود، تحقیقاتی که در علم اقتصاد آن روزها پیشرو و پیشگام بودند و در نهایت کسب مهمترین جایزه علمی جهان، نوبل، در حوزه اقتصاد برای میلتون بود. البته موفقیتهای او و رز به همینجا ختم نمیشد اما نوبل مهمترین دستاورد علمی او به شمار میرود.
میلتون در کتابهایی که همراه با همسرش تهیه کرد سعی داشت جامعه را برای پذیرش اقتصاد آزاد آماده کند. در همین راستا یکی از پرفروشترین کتابهای او یعنی آزادی انتخاب که با همکاری همسرش، رز فریدمن، نوشته شده بود، به صورت یک برنامه تلویزیونی درآمد و به مدت دو دهه (دهههای ۸۰ و ۹۰ میلادی) در آمریکا پخش شد. آزادی انتخاب به عنوان پرفروشترین کتاب غیرداستانی سال ۱۹۸۰ انتخاب شد. حدود ۴۰۰ هزار نسخه گالینگور و بیش از یک میلیون جلد شومیز از این کتاب به فروش رفت. این کتاب و مجموعه تلویزیونی به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شد و مورد استفاده جمعیت بسیار زیادی قرار گرفت. این کتاب به زبانهای فرانسوی، آلمانی، ژاپنی، نروژی، اسپانیایی، سوئدی، ایتالیایی، پرتغالی، چینی، فنلاندی، لهستانی، استونیایی، چکی، فارسی و... برگردانده شد.
گستره اثرگذاری فریدمن محدود به آمریکا و چند کشور خاص نمیشد، از چین تا لهستان، از شمال تا جنوب، تعداد زیادی از کشورها از میلتون به صورت مستقیم و غیرمستقیم اثر پذیرفتند. فریدمن در تلاشهای خود برای ارائه راهحلهای بازارمحور در بحثهای عمومی، بسیاری از ایدههایی را ایجاد کرد که نهتنها انقلابهای تاچر و ریگان را در دهه ۸۰ میلادی توضیح میداد، بلکه سیاستهای دوران گذار لهستان، جمهوری چک و شوروی در دهه ۹۰ میلادی را نیز تعریف میکرد؛ این ایدهها مشکلات زیادی را که در ایالات متحده آمریکا، انگلستان، هند، آمریکای لاتین و چین وجود داشت پوشش میداد.
بینشهای میلتون درباره ماهیت اقتصاد کمونیستی و دوره گذار آن بسیار مهم بود. میلتون برای دوره گذار به بازار آزاد، مجموعه حرکتی سریع و قاطع را توصیه میکرد. در نظر او، شرایط خاصی لازم است تا حرکت آهسته از یک حرکت سریع موثرتر عمل کند اما این به معنی بیاهمیت بودن پایداری سیاسی اصلاحات نیست؛ چند راه اساسی برای رسیدگی به استبداد وضع آنها در اصلاحات اقتصادی وجود دارد. یکی از این راهها، تلاش برای ایجاد ذینفعان شخصی است تا آنها مزایای خصوصیسازی را ببینند. البته او هشدار میدهد که ممکن است این رویکرد بهسادگی یک انحصار خصوصی را جایگزین یک انحصار دولتی کند. از راههای دیگر میتوان به توزیع رایگان سهام شرکتهای دولتی و سپس اجازه معاملات آزادانه سهام در بازار آزاد اشاره کرد. همچنین پیتر بوتکه اثرات کتاب «آزادی انتخاب» بر حرکت جهانی به سمت بازارهای آزاد را در سالهای ۱۹۷۹ تا ۲۰۰۳ بررسی کرده است. در این سالها، کمونیسم در جهان دوم از هم فروپاشید و جهان سوم برنامههای توسعه را رد میکرد. کشورهای جهان اول نیز دولتهای رفاه خود را اصلاح کردند. از نظر بوتکه بسیاری از خصوصیسازیهای بعد از کمونیسم از نوشتههای فریدمن الهام گرفته است. گریگوری چو نیز با بررسی اصلاحات بعد از سال ۱۹۷۸ کشور چین، به این نتیجه رسید که توسعه این کشور نیز تحت اثر «آزادی انتخاب» بود؛ مشخصاً در زمینه آموزش، بر اساس شاخصهها، آزادی انتخاب برقرارشده در چین از آمریکا نیز بالاتر بود.
این بررسیها حکایت از موفقیتها و اثرگذاری بسیار زیاد کتاب «آزادی انتخاب» داشت و میتوان گفت فریدمن اندیشه طراحیشده خود را به گستردهترین حالت ممکن به جهانیان شناساند. میلتون فریدمن در طول زندگی ۹۴ساله خود، عناوین مهم و بزرگی را کسب کرد؛ در دانشگاهها و مراکز بسیار زیادی فعالیت کرد و برای به کرسی نشاندن اندیشههای خود به بهترین نحو ممکن مبارزه کرد. تحقیقات او دریچههای جدیدی را به روی علم اقتصاد باز کرد و اثرات عمیقی را بر پیشرفت آن میگذاشت. شاید نوبل کمترین جایزهای بود که مهمترین اقتصاددان نیمه دوم قرن ۱۹ میلادی به خانه برد.
فریدمن در شیلی
حضور فریدمن در شیلی و نقش او در بازسازی اقتصاد این کشور در دوران پینوشه، همواره به محلی برای بحث و مجادله بین موافقان فریدمن و مخالفان او بدل شده است. چپها فریدمن را برای همکاری با یک دیکتاتور خونریز شماتت میکنند و هواداران فریدمن به دستاوردهای اقتصادی نظریات او برای ایجاد رفاه عمومی و حرکت جامعه شیلی به سوی یک نظام دموکراتیک به عنوان تحولی بزرگ اشاره دارند. برای درک بهتر آنچه در شیلی گذشت باید به دورانی عقبتر از زمان حضور فریدمن بازگشت. سال ۱۹۷۰ سناتور سالوادور آلنده که یک پزشک مارکسیست و عضو حزب سوسیالیست شیلی بود اکثریت آرا را در یک انتخابات به دست آورد. او پس از به دست گرفتن دولت، برای ارتقای منافع کارگران، اجرای کامل اصلاحات کشاورزی و بازسازی اقتصاد ملی تلاش کرد. او مهمتر از همه در سیاست خارجی نیز رویکردی ملیگرایانه در پیش گرفت و در یکی از معروفترین سخنرانیهایش خواستار ملی شدن مالکیت بیگانه یعنی آمریکا در معادن اصلی مس در شیلی شد. در ابتدای امر همهچیز خوب به نظر میرسید. رشد اقتصادی نزدیک به چهار درصد و همراهی و حمایت تودههای مردم در سیاستهای ملیسازی به عمل آمد. اما دیری نپایید که سیاستهای کنترل قیمتی، سیاستهای توزیع درآمدی و نیز سیاستهای کینزی مبتنی بر ایجاد کسری بودجه به منظور تولید بیشتر، دستاوردهای اندک قبلی را یکی پس از دیگری از دست داد. این وضع تا جایی ادامه یافت که در سال 1972 تورم به بیش از 200 درصد و کسری بودجه به بیش از 23 درصد کل تولید ناخالص داخلی رسید و دستمزدهای واقعی بیش از 25 درصد کاهش یافت. در چنین شرایطی بود که ژنرال پینوشه در سال 1973 با یک کودتای خشن نظامی به جای آلنده نشست. پینوشه هرچند پیشینهای نظامی داشت و با کودتا قدرت را به دست گرفته بود و با مخالفان به شدیدترین و خشنترین شکل ممکن برخورد کرد اما در اقتصاد سیاست درهای باز را در پیش گرفت و آزادی اقتصادی را بر هر چیز مقدم دانست و اینجا بود که پای میلتون فریدمن به شیلی باز شد.
پینوشه از میلتون فریدمن و شاگردانش که در آن روزها به پسران شیکاگو شهرت داشتند درخواست کرد تا برای شیلی نسخهای اقتصادی تجویز کنند و تاریخ شیلی را به گونهای دیگر رقم بزنند. ماحصل مشورتهای سیاستی فریدمن و همکارانش در اقتصاد شیلی این بود که طی 15 سال، درآمد سرانه مردم شیلی سه برابر شد و سیستم سیاسی شیلی نیز هر روز بازتر شد تا اینکه در سال 1990 عملاً به یک دموکراسی تبدیل و درنهایت به کنار رفتن خود پینوشه نیز منجر شد. البته این دستاوردها چندان هم بیهزینه نبود. به طور دقیقتر باید گفت سیاستهای بازار آزاد کشور را دو بار در یک دهه دچار رکود کرد، یکبار طی سالهای 1974 و 1975 یعنی هنگامی که تولید ناخالص داخلی 12 درصد سقوط کرد و بار دیگر مربوط به سالهای 1982 و 1983 است که تولید ناخالص داخلی با افتی 15درصدی مواجه شد. در همین سالها میانگین رشد تولید ناخالص داخلی طی 15 سال 2 /6 درصد بود که میتوان آن را با رشد سالانه بیش از چهار درصد طی دوره 20ساله پیش از آن، که دولت نقش بیشتری در اقتصاد ایفا میکرد، مقایسه کرد. در واقع علاوه بر دستاورد خیرهکننده در حوزه رشد اقتصادی و سیاست درهای باز، هم فقر و هم نابرابری افزایش قابل توجهی پیدا کرده بود. درصد خانوارهایی که زیر خط فقر قرار داشتند طی سالهای دهه 1980 میلادی از 12 درصد به 15 درصد افزایش یافت. همچنین سهم تولید صنعتی از تولید ناخالص داخلی از میانگین 26 درصد در اواخر دهه 60 میلادی به 20 درصد در اواخر دهه 80 رسید. که این امر در نتیجه کوچک کردن دولت و معکوس ساختن روند ملیسازی یعنی خصوصیسازی صنایع رخ داد.
برخی شیلی را همچنان یک معجزه اقتصادی در آن دوران مینامند. در واقع اصطلاح معجزه اقتصادی لفظی است که میلتون فریدمن برای توصیف وضعیت اقتصادی شیلی در دهه 1980 به کار برد. آنچه به گواهی تاریخ میدانیم این است که اعتماد کامل به فریدمن و پسران شیکاگو در یک دوره بیش از 10ساله و تداوم همین مسیر بود که شیلی را به آزادترین اقتصاد آمریکای لاتین بدل کرد، گرچه برای فریدمن بدنامیهایی هم به دنبال داشت.
تورم، یک پدیده پولی
این سخن میلتون فریدمن را تقریباً تمامی اقتصادخواندهها یا حتی علاقهمندان به علم اقتصاد شنیدهاند که «تورم، همیشه و همهجا یک پدیده پولی است». فریدمن با این گزاره تمام تقصیر ایجاد تورم در اقتصاد را از دوش مردم، فعالان اقتصادی، کاسبان و تاجران برداشت و بر گرده سیاستگذار پولی سوار کرد. او معتقد بود که تورم از دل چاپخانه پول دولت و بانک مرکزی بیرون میآید. او بارها تاکید کرد که افزایش قیمتها علت تورم نیست، نتیجه آن است. فریدمن احتمالاً بزرگترین دشمن مداخلات قیمت دولت برای کنترل تورم بود و برای اینکه عموم مردم از نتایج زیانبار قیمتگذاری دستوری آگاه شوند، در مثالی که این روزها بسیار معروف است، نوشت: کنترل قیمتها به این میماند که وقتی دمای کوره بالا رفت، دماسنج را بشکنـیم، دهانههای کوره را ببندیم و بگذاریم مشتعل بماند. نتیجه پایین آمدن دمای کوره نخواهد بود؛ بلکه نتیجه یک انفجار است.
همچنین فریدمن با همکاری آنا شوارتز تحقیقات مفصل و جامعی را در مورد سیاستهای پولی و آثار آن انجام دادند که بسیار موردتوجه جامعه علمی و سیاستگذار پولی قرار گرفت. تحقیقات و پژوهشهای مشترک شوارتز و فریدمن به چاپ سه کتاب منجر شد که اولین، موثرترین و مهمترین آن کتاب «تاریخ پولی ایالات متحده در سالهای 1867 تا 1960» بود که به فرضیه تاثیرات گسترده تغییرات در سیاست پولی روی اقتصاد اختصاص داشت و بار مسوولیت اتفاقات منجر به رکود بزرگ را تا حد بسیار زیادی بر دوش سیستم بانک مرکزی آمریکا گذاشت. فریدمن و شوارتز هفت سال بعد کتاب مشترک دومشان با عنوان «آمارهای پولی ایالات متحده آمریکا» را در سال 1970 منتشر کردند و دوازده سال بعد یعنی در سال 1982 نیز کتاب سومشان یعنی «روندهای پولی در ایالات متحده آمریکا و پادشاهی انگلستان: ارتباط آنها با درآمد، قیمتها و نرخ بهره در فاصله سالهای 1867 تا 1975» منتشر شد. فریدمن در کتاب نخست مشترکش با شوارتز از یک عبارت ابداعی با عنوان «انقباض بزرگ» برای توصیف سالهای اول رکود بزرگ و دوره رکود اقتصادی سالهای 1929 تا 1933 استفاده کرد که بعدها این بخش کتاب به صورت یک کتاب مجزا نیز چاپ شد. «بن برنانکی» که رئیس اسبق فدرالرزرو آمریکا بود در یک سخنرانی گفته بود: «اجازه بدهید صحبتم را با موضوعی به پایان برسانم که جایگاهم را به عنوان نماینده بانک مرکزی کمی زیر سوال میبرد. دلم میخواهد به میلتون و آنا بگویم که درباره رکود بزرگ، حق با شماست. ما آن اشتباه را کردیم و بابت آن بسیار متاسفیم. با این حال از شما متشکریم و دیگر هرگز آن اشتباه را تکرار نمیکنیم.»