فسادپذیر
قدرت چگونه فساد میآورد و فساد چگونه قدرت میآفریند؟
وقتی صحبت از فساد میکنیم، از چه چیزی حرف میزنیم؟ از فرد، سیستم یا فرهنگ؟ منظور این است که آیا فساد یک امر فردی است یا سیستمی یا فرهنگی؟ آرا و عقاید مختلفی در پاسخ به این سوال وجود دارد. برخی فساد را فردی میدانند و برخی دیگر فرهنگی، و هستنند کسانی که فساد را ناشی از سیستم میدانند. اخیراً کتابی در اروپا و آمریکا منتشر شده که به این موضوع میپردازد.
برایان کلاس (Brian Klaas) که استاد سیاست جهانی در دانشگاه کالج لندن است کتابی به نام «فسادپذیر: چه کسی قدرت را میگیرد و چگونه ما را تغییر میدهد» نوشته که به نوبه خود سروصدای زیادی به پا کرده به طوری که سایت فارن پالیسی درباره این موضوع از «برایان کلاس» مقاله «آیا قدرت مفسده آمیز است» را منتشر کرده است.
«کلاس» نوشته خود را این گونه آغاز میکند: زمانیکه میگوییم «هیچکس بالاتر از قانون نیست»، حقیقت ندارد. برخی از مردم بالاتر از (قانون) هستند مثلاً در نیویورک، نمایندگان رسمی در سازمان ملل و خانوادههایشان مصونیت دیپلماتیک دارند. آنها برای جرمهایی تحت تعقیب قرار نمیگیرند. البته باید خیلی شکر کرد که معمولاً سرنخ این جرمها هم به سفیرانی که مثل قاتلهای زنجیرهای پرسه میزنند نمیرسد. اما زمانی که به تخلفات زنجیرهای پارکینگها میرسیم مساله کمی متفاوت میشود.
این استاد دانشگاه برای بررسی مقاله خود به یک موضوع نسبتاً پیش پاافتاده اشاره میکند و آن «پارک کردنهای خودرو در محل توقف ممنوع یا موارد تخلفآمیز» است. او مینویسد: از آنجا که اهالی نیویورک دیر میرسند، پارک کردنهای غیرقانونی بهایی دارد. اگر پول پارکومترها را نپردازید باید حدود 65 دلار جریمه بدهید. جریمه پارک خودرو مقابل شیر آتشنشانی 115دلار است. اما برای دیپلماتها تحلیل هزینه-فایده توقف جلوی شیرآتشنشانی هیچ هزینهای ندارد. جریمهها صادر میشوند اما کسی آنها را مجبور به پرداخت نمیکند. پلاکهای خودروهای دیپلمات، برگ رهایی از زندان برای پارک کردنهای غیرقانونی است. هرچند که این کمی اغواکننده به نظر میرسد.
طی پنج سال از 1997 تا 2002، دیپلماتهای سازمان ملل 150 هزار قبض جریمه پرداختنشده داشتند، یعنی 80 قبض در روز که به طور تجمیعی مبلغ آنها بیش از 18 میلیون دلار بود.
در سال 2002؛ مایکل بلومبرگ، شهردار وقت نیویورک تصمیم گرفت جلوی این روند را بگیرد. اداره بلومبرگ شروع به اعمال قانون «سه ضربه، اخراج» کرد که براساس آن هر خودرو دیپلمات که بیش از سه قبض پرداختنشده داشته باشد مجوز پلاک دیپلمات آن لغو میشود. پارک کردنهای غیرقانونی در غرب وحشی منهتن یکشبه پایان یافت. واضحتر بگوییم، یک رئیس پلیس تازه در شهر بود، وزارت امور خارجه مجوزهای مخصوص 30 دفتر کنسولی خارجی را در یک روز لغو کرد.
«کلاس» در ادامه مینویسد: این همان چیزی است که دانشمندان علوم اجتماعی آن را یک «تجربه طبیعی» مینامند. این به آن خاطر طبیعی نامیده میشود که بدون دخالت تیمهای تحقیقاتی رخ داد. با آنکه آزمایشهای طبیعی در آزمایشگاهها رخ نمیدهد اما از همان منطق آزمایشگاهی پیروی میکنند. درست همانطور که آزمایشهای پزشکی یک گروه درمانی و یک گروه کنترل را دربر میگیرد آزمایش طبیعی هم یک گروه کنترل (دیپلماتهای پیش از دوره اجرا) و یک گروه درمان (دیپلماتهای بعد از دوره اجرا) را شامل میشد. هر چیز دیگری هم عمدتاً همان بود. تنها تفاوت اصلی که بتوان توضیخ داد تغییر در اخلاق بود که دیپلماتها فکر میکردند میتوانند با تخلف پارکینگ قسر در بروند.
او با اشاره به این نکته که این موضوع زمینه تحلیل دو اقتصاددان به نامهای ریموند فیسمن از دانشگاه بوستون و ادوارد میگوئل از دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، شد تا بتوانند بر اساس این دادهها برای آن الگویی پیدا کنند، نوشت که آنها دو گروه را مدنظر قرار دادند. اولین گروه افرادی هستند که اعتقاد دارند آنهایی که پارک غیرقانونی میکنند به احتمال زیاد قانونشکنان بیملاحظه هستند. شما یا غیرقانونی پارک میکنید یا نمیکنید؛ بر همین اساس شما یا خودشیفته هستید یا نیستید. به عبارتی موضوع تخلف فردی است. اما گروه دوم فرد را متهم نمیکند بلکه اخلاق فردی را به عنوان محصول فرهنگ یا متن جامعه میبیند. شاید پارککنندگان غیرقانونی از جامعهای آمدهاند که مقامات آنجا یاد گرفتهاند قانون بر آنها اعمال نمیشود. یا شاید مردم به راحتی تصمیم میگیرند که قانون را بر مبنای احتمالاتی که آنها با پیامد آن روبهرو میشوند، بشکنند. یعنی تخلف یا فساد امری سیستمی است.
اما فیسمن و میگوئل چه چیزی یافتند؟ شواهد و مدارک آنها قویاً از توضیح فرهنگ و متن پشتیبانی میکند. در واقع تفاوتهای شدید در کسانی که در دوره پیش از اعمال قانون (سه برگ جریمه پرداختنشده) پارک غیرقانونی میکردند وجود داشت. دیپلماتهایی که از نقاطی مانند سوئد، نروژ و ژاپن بودند طی پنج سال قبضهای پرداختهنشدهای نداشتند. حتی زمانی که آنها نتوانسته بودند با آن کنار بیایند باز هم طبق قاعده رفتار میکردند. از طرف دیگر دیپلماتهایی که از کویت بودند به طور متوسط 249 تخلف پارکینگ به ازای هر دیپلمات داشتند. 9 کشور دیگر مصر، چاد، سودان، بلغارستان، موزامبیک، آلبانی، آنگولا، سنگال و پاکستان جزو 10 کشور اول فساد بودند.
واضح است فرهنگ فساد اثر شدیدی بر اخلاق فردی داشت. اما در اینجا سیستم هم مطرح است.
موضوع جالب در این مطالعه بررسی تخلفاتی بود که در یک دوره مسابقه ورزشی المپیک در آمریکا و پس از اعمال قانون «سه قبض نپرداختشده، لغو پلاک دیپلماتیک» صورت گرفت. در این بررسی نشان داده شده که دیپلماتهای کشورهای متخلف که به طور غیرقانونی پارک کرده بودند، پس از اعمال این قانون، تخلف آنها یکشبه از بین رفت. مثلاً برندگان طلای کشور کویت از متوسط 250 قبض پرداختنشده پارکینگ به ازای هر دیپلمات به میانگین 15 /0 رسید. برندگان نقره کشور مصر از 141 قبض پرداختنشده به 33 /0 رسید و برندگان برنز کشور چاد از 126 به صفر رسید. طی چند روز دیپلماتهایی که از کشور چاد بودند مثل دیپلماتهای کشور نروژ رفتار کردند.
«برایان کلاس» در اینجا به نکتهای اشاره میکند و آن این است که شاید کسانی که فساد را یک امر فردی و کاراکتری میدانند به تحلیل بالا اعتراض داشته باشند و مطرح کنند افرادی که نماینده رژیمهای فاسد هستند خیلی بیشتر به فاسد کردن مردم تمایل دارند. مثلاً مسیر نمایندگی کشوری مانند ونزوئلا در سازمان ملل خیلی متفاوتتر از مسیری است که نمایندگی نروژ را دارند. این یقیناً درست است.
اما تحلیلهای فیسمن و میگوئل برای این اعتراض جواب دارند. در دوره پیش از اعمال قانون، دیپلماتهایی که از کشورهای کاملاً پاک بودند هر چقدر بیشتر در نیویورک میماندند تمایل بیشتری به پارک غیرقانونی داشتند. هر چقدر آنها عادت به نادیده گرفتن قانون داشتند، بیشتر تمایل داشتند تا از رفتار دیپلماتهای کشورهای فاسد تقلید کنند.
او در ادامه مینویسد که فرهنگ مهم هست اما برآیندهای رفتاری هم مهم است.
البته فقط موضوع پارک کردنهای غیرقانونی مطرح نیست. اثر مشابهی هم در ایتالیا پیدا شد؛ کشوری که فساد منطقهای در آنجا تقسیم شده است. در جنوب ایتالیا - محل تولد مافیا- فساد بیشتر از شمال این کشور است. آندره ایچینو و گیووانی مگی در تحقیقشان نشان دادند که چطور نقش فرهنگ بر رفتار اثر میگذارد حتی زمانی که مردم از ناحیهای که در آنجا بزرگ شدهاند دور میشوند.
آنها برای اینکه این موضوع را نشان دهند از آزمایش طبیعی هوشمند دیگری استفاده کردند. آنها رفتاری را که به آن طفره رفتن می گویند - مثل غیبت کردن و از زیر کار در رفتن در محل کار- در میان کارکنان «نشنالبانک» ایتالیا که در سراسر کشور شعبه دارد مطالعه کردند. آنها کارکنانی که از یک ناحیه به ناحیه دیگر میروند، کارکنانی که محل تولدشان جنوب است به شمال ایتالیا میروند و بالعکس را شناسایی کردند. یافتههای آنها مشابه یافتههای مطالعاتی پارک کردن خودرو بود: فرهنگ مهم است اما سیستم محلی که آنها در آن کار میکنند هم به همان اندازه مهم است. اکثر کارکنانی که به شمال رفته بودند رفتار بهتری داشتند در حالی که کارکنانی که به جنوب رفته بودند نیز شروع به بدرفتاری کرده بودند.
ما حتی رفتارمان بسته به اعتقاد به عمل سیستم و اینکه این سیستم واقعاً چگونه عمل میکند، متفاوت است. شیلی کشوری است که در میان کشورهای آمریکای جنوبی دموکراسی بهتری دارد و سطح فساد آن نسبت به کشورهای منطقه خود پایین؛ در حد تایوان و اسپانیاست. با اینحال همان طور که آندره لیبرمن از دانشگاه نیویورک خاطرنشان کرده، شیلیاییها وقتی از نگاه خارجیها -که غالباً آمریکاییها هستند- میخوانند که سیستم آمریکای جنوبی به طور ناامیدکنندهای فاسد است به طور روتین لذت میبرند.
به همین خاطر که تصور میشود همه چیز آمریکای جنوبی فاسد است، «کلاس» مینویسد: برخی از توریستهای آمریکایی زمانی که در شیلی به پلیس برمیخورند سعی میکنند به او رشوه دهند که جرم است. وقتی آنها به کالیفرنیا یا کنکتیکات برمیگردند هرگز رویای پرداخت رشوه به افسر پلیس را در ذهن نمیپرورانند. اما در شیلی همه آنها سعی داشتند این کار را یک بار بکنند که بهخاطر سعی در رشوه دادن به زندان افتادهاند که همه به خاطر تصور غلطی است که از رفتار آن سیستم داشتند. الزاماً رفتار بد از کارکتر بد برنمیخیزد.
این برداشتها از این فهم برمیخیزد که قدرت چطور مردم را بد میکند. اگر سیستم متهم است در این صورت باید برای پاک کردن متن، هدفمان را اصلاح بگذاریم. اما اگر فرد متهم است در این صورت باید هدفمان به سمت این اصلاح باشد که افراد بهتر را مسوول بگذاریم یا حداقل سعی کنیم که افراد بد را بهتر کنیم.
«کلاس» در اینجا برای بهتر کردن مفهوم سیستم تا فرد به یک موضوع رفتار مقایسهای در حیوانات -زنبور- میپردازد.
او مینویسد: شاید تعداد کمی از افراد بدانند که زنبورهای زرد انتحابهای فردی دارند. با اینحال سیستمها و پیامدها به طور رادیکالی رفتار را در قلمروهای حیوانی دوباره شکل میدهند. باور کنید یا خیر، برخی از گونههای زنبورهای زرد فساد دارند، کموبیش و برخی از آنها حتی کارگرانی را به کار میگمارند که مانند پلیسهای حشره کار میکنند.
زنبورهای زرد مثل بریتانیاییها و دانمارکیها از سوی ملکه اداره میشوند. ملکه بودن چیز شیرینی است. شما تمامی کندو را در اختیار دارید که سرسپرده شما هستند و مواد ژنتیکیتان را با شادی تمام بازتولید میکنید. ملکه در قرعهکشی تکاملی لاتاری را برده است. ژنهای او در کندو در هر زنبور زرد قرار میگیرد.
اما زنبورهای زرد کارگر هم یک غریزه پنهانی دارند: آنها هم میخواهند ژنهایشان را وارد کنند. ما نمیخواهیم در اینجا وارد معادلات پیچیده ریاضی شویم اما رقابت دراماتیک تکاملی در درون یک کندو جریان دارد. در این گود رقابتها، برای هر زنبور، بهترین چیز آن است که در مقابل بهترین چیز برای کندو باشد.
تمام لاروهای ماده میتوانند با رژیم غذایی درست، ملکه شوند. پس نتیجه آرمان تکاملی هر لارو این است که ملکه زنبور بشود. اما از دورنمای کندو این است که هر ملکه اضافی، زائد است. ملکهها نمیتوانند وظایفی را که به طور عادی به کارگران واگذار شده انجام دهند.
ملکههای اضافی برای زنبورهای زرد، بهرهوری پایینتری دارند چون هر دفعه یک ملکه اضافی ساخته میشود نمیتواند در عوض یک کارگر باشد.
زنبورهای زرد خلقتهای پیچیده اجتماعی دارند به همین خاطر آنها برای حل این مساله یک سازوکار پلیسی را تکامل دادهاند. کارگران، افسران کندو میشوند. آنها برای پیدا کردن هر عضو اجتماعی خودسر که بهدنبال الحاق به خانواده سلطنتی است عملیات جستوجو و دستگیری را اجرا میکنند. سپس آنها یک توزیع عدالتی به سبک ماری آنتوانت را اجرا میکنند.
فرانسیس راتنیکس و تام ونسیلرز، دو متخصصی که در مورد رفتارهای اجتماعی حشرات کار کردهاند به نویسنده میگویند: «این مخلوقهای بدبخت به محض آنکه سرشان را از سلولهای خود بیرون میآورند به وسیله زنبورهای کارگر قطع و پارهپاره میشوند.»
اما زنبورهای زرد هم مثل انسانها گاهی اوقات سیستم پلیسی را به نفع خود اجرا و از اقتدارشان سوءاستفاده میکنند. برخی از زنبورها مثل پلیسهای فاسد عمل میکنند. برخی از کارگرانی که تخمها را از بین میبرند تخم خودشان را میگذارند. آنها واقعاً برای خوبی کلنی این کار را نمیکنند بلکه برای نفع خودشان این کار را میکنند.
اما سوال جالب اینجاست: چه عاملی سبب شده است که برخی از گونههای زنبورهای زرد نسبت به برخی از گونههای دیگر اخلاق فاسد یا فرصتطلبی کمتری داشته باشند؟ مثلاً در زنبورهای زرد ملیپنا نزدیک به 20 درصد از لاروهای ماده تبدیل به ملکه میشوند و وارد قماری میشوند که تقریباً پایان آن قطع سر است. در زنبورهای عسل فقط 01 /0 درصد از لاروهای ماده به سمت ملکههای اضافی میروند. در اینجا سوال چالشبرانگیزی پیش میآید که آیا زنبورهای زرد ملیپنا دو هزار برابر حریصتر از زنبورهای عسل هستند؟ آیا آنها خودخواههای احمق جامعه حشرهای هستند؟
جواب در سیستم قرار دارد، نه فرد.
به نوشته «کلاس» اینکه کندوهای اجتماعی حشرات، چگونه ساخته میشوند، متنوع است. برخی تخمها مهروموم میشوند که بازرسی آنها مشکل میشود. دیگران آنها را باز میکنند و اجازه میدهند زنبورهای پلیس وارد آن شوند تا مطمئن شوند هیچ حرکت ضدتکاملی رخ نمیدهد. برخی گونهها تکامل مییابند تا سلولهای ملکهای بزرگتر و ویژهتری داشته باشند که لاروها بتوانند ملکههای آینده را بسازند.
درست مانند انسانها، سیستم پلیسی غیرموثر اغواهای تازهای را میآفریند. در زنبورهای زرد، سیستم پلیسی ضعیف این امکان را فراهم میکند که برخی افراد رفتارهای خودخواهانه خود را بر رفتارهایی که به نفع کندو است در اولویت قرار دهند. به گفته راتنیکس، «زمانیکه سیستم پلیسی موثر است کارگران کمتری هستند که سعی در گذاشتن تخم داشته باشند.» زنبورهای ملیپنا دو هزار مرتبه بدتر از زنبورهای عسل نیستند. آنها فقط دارای سیستمی هستند که اجازه میدهد رفتارهای خودخواهانهشان را گم و گور کنند به همین خاطر آنها خودخواهان متکاملتری هستند. از همین جنبه انسانها هم بسیار شبیه زنبورهای زرد هستند.
«کلاس» در پایان مینویسد: از قبض پارکینگ تا زنبورهای زرد واضح است که سیستم، رفتارها را هدایت میکند. این به آن معنا نیست که تمامی فساد یا سوءاستفاده از قدرت را سیستم درست میکند. برخی از کلاهبرداریها یا رهبران سوءاستفادهگر از ابتدا فاسد بودهاند و سیستم، فقط تباهی آنها را تقویت کرده است. اما برای اینکه فساد کاهش یابد و از سوءاستفاده جلوگیری شود نیاز به آن داریم که تشخیص دهیم چه زمانی سیستم متهم است و چه زمانی فرد. جواب صحیح هم همانطور که زنبورها و کارکنان بانکی ایتالیا نشان دادند، همیشه شفاف و روشن نیست.