شناسه خبر : 37594 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

کریسمس‌های سوخته

برادران کاسترو و چه‌گوارا چگونه اقتصاد کوبا را غرق کردند؟

 

مرتضی مرادی / نویسنده نشریه

34-1«یادم میاد که عموم، آنتونیو، بهمون یک درخت کریسمس پلاستیکیِ شکسته قدیمی داد و ما اون رو مخفی کردیم. نمی‌دونم عموم چطوری تونسته بود این درخت رو پیدا کنه ولی در هر صورت ما از داشتنش لذت می‌بردیم. اگرچه نمی‌تونستیم شب‌ها بهش چراغ وصل کنیم و روشنش کنیم.» اینها حرف‌های یک کوبایی به اسم آنجلاست که امروز بیش از 65 سال دارد. آنجلا در سال 1969 فقط یک کودک بود. یکی دیگر از مردم کوبا به نام آبل که امروز 52 سال دارد می‌گوید: «نسل من، که در دهه 60 میلادی بزرگ شدیم، این تصور را داشتیم که کریسمس یک افسانه است و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایمان برای سرگرم کردن ما قصه آن را برایمان تعریف می‌کنند.»

کریسمس‌ها در کوبا برای سه دهه، از سال‌های 1969 تا 1998، خاموش بودند. دلیل اینکه دولت فیدل کاسترو، رسماً تعطیلات کریسمس را از بین برده بود و اجازه نمی‌داد کسی کریسمس را جشن بگیرد، هم اقتصادی بود و هم سیاسی. فیدل کاسترو در اکتبر 1969 در مسیر تلاش‌هایش جهت تقویت رشد اقتصادی در زمانی که کوبا با بحران مالی مواجه بود، تصمیم گرفت با اجرای یک برنامه جاه‌طلبانه، به سرعت صنعت نیشکر را تقویت کند. فیدل کاسترو یک شعار داشت: «برداشت 10 میلیون‌تنی نیشکر». او می‌خواست 10 میلیون نیشکر تولید کند. اما از نظر او، تعطیلات کریسمس و سال نو، مانع دستیابی به این هدف می‌شد. بنابراین این تعطیلات را هفت ماه به تعویق انداخت. یعنی در حالی که همه دنیا 25 دسامبر را به عنوان کریسمس جشن می‌گرفتند، در کوبا 25 دسامبر به یک روز کاری نرمال تبدیل شد. همچنین در آن دوره، دولت فیدل کاسترو به دنبال این بود که انقلاب سکولار خود را نهادینه کند و بنابراین مذهب و تعطیلات مذهبی را دشمن این پروژه ملی می‌دانست.

البته مردم کوبا طی این دوره، در خفا، آیین‌های خود را ادامه می‌دادند. اما اگر هم کسی درخت کریسمس پلاستیکیِ قدیمی در خانه‌اش داشت، از ترس آن را پنهان می‌کرد و جرأت نداشت شب‌ها به آن چراغ آویزان کند. با فروپاشی شوروی در سال 1991، اعضای حزب کمونیست کوبا، آیین‌های مربوط به کریسمس و سال نو با ترس کمتری انجام می‌شد. نهایتاً در سال 1998، دولت کاسترو رسماً تعطیلات کریسمس و سال نو را بعد از سه دهه به روال سابق برگرداند.

این تنها یکی از احمقانه‌های کاسترو بود. شنیدن یک شوخی از زبان یار صمیمی‌اش، ارنستو چه‌گوارا، بیشتر برای ما روشن خواهد کرد که کاستروئیسم با کوبا چه کرد. چه‌گوارا برای شوخی، داستانی را تعریف می‌کرده که جان لی اندرسون، آن را در کتابش با عنوان «چه‌گوارا، یک زندگی انقلابی» آورده است. در یک دوره، فیدل کاسترو، چریکِ مارکسیست آرژانتینی را به ریاست بانک مرکزی کوبا گمارده بود. وقتی از چه‌گوارا پرسیده می‌شد که «بر حسب چه چیزی رئیس بانک مرکزی کوبا شده‌ای؟» این‌گونه پاسخ می‌داد: «در جلسه‌ای فیدل کاسترو از حاضران پرسید که در اینجا چه کسی Economista است؟ من هم دستم را بالا بردم و گفتم من! این‌گونه فیدل کاسترو من را به ریاست بانک مرکزی کوبا برگزید. اما مساله اینجاست که من در آن لحظه تصور کردم که فیدل کاسترو از حاضران پرسیده که در اینجا چه کسی Comunista است!» چه‌گوارا این داستان را به شوخی بیان کرده است. اما در واقعیت هم گمارده شدن او به عنوان رئیس بانک مرکزی کوبا همین قدر مضحک بود. چراکه او هیچ سررشته‌ای از اقتصاد نداشت و البته فیدل کاسترو هم بعداً از این کرده خود پشیمان شد و پست‌های دیگری را به او داد. گماردن چه‌گوارا به ریاست بانک مرکزی کوبا، تنها پشیمانی فیدل کاسترو نبود. آنجایی به عمق فاجعه پی می‌بریم که کاسترو در سال 2010، در جریان یک مصاحبه و در پاسخ به این سوال که «آیا هنوز هم باور دارد که مدل اقتصادی کوبا ارزش صادر کردن به دیگر کشورها را دارد؟» پاسخ داد: «مدل کوبا حتی برای خود ما هم دیگر کار نمی‌کند.»

 

انقلاب

طی دوره‌ای که فیدل کاسترو رهبر کوبا بود، این کشور دچار تحولات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بزرگی شد. در انقلاب کوبا که در اول ژانویه سال 1959 اتفاق افتاد، کاسترو و انقلابیون تحت فرمان او دولت وقت فولجنسیو باتیستا (Fulgencio Batista) را سرنگون کردند. باتیستا رئیس‌جمهور کوبا از سال 1940 تا 1944 بود و از سال 1952 تا 1959 تحت حمایت ایالات متحده به عنوان یک دیکتاتور در کوبا رهبری این کشور را بر عهده داشت. فیدل کاسترو بعد از انقلاب 1959 و سرنگونی دولت باتیستا از سال 1959 تا 1976 نخست‌وزیر کوبا بود و تاثیرات فراوانی روی اقتصاد، سیاست و جامعه کوبا گذاشت. او همچنین اولین دبیر حزب کمونیست کوبا بود؛ مقامی که از سال 1961 تا 2011 بالاترین مقام رسمی دولت کمونیست در این کشور بود.

در سال 1976 کاسترو رسماً به عنوان رئیس‌جمهور کوبا آغاز به کار کرد و تا سال 2008 در این سمت قرار داشت. بعد از فیدل کاسترو، مقام رئیس‌جمهوری به برادرش رائول کاسترو رسید اما فیدل کاسترو تا سال 2011 همچنان به عنوان دبیر حزب کمونیست کوبا فعالیت می‌کرد. باور راسخ فیدل کاسترو به ایدئولوژی کمونیستی و نقدهایی که بر دیگر شکل‌های مدیریت کشورها در جهان داشت باعث شد که روزبه‌روز به قدرتش در کوبا افزوده شود. او در این دوره دامنه گسترده‌ای از اصلاحات اقتصادی و اجتماعی را در کوبا رقم زد و با استفاده از ابزار رسانه و پروپاگاندا در اذهان مردم کوبا از خود یک شخصیت وطن‌پرست و قهرمان ساخت.

کوبا تحت رهبری کاسترو به یک عنصر کلیدی در جنگ سرد میان ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شد. اتفاقاتی همچون شکست سیا (CIA) در سرنگونی کاسترو در سال 1961 باعث شد که توجهات تاریخ‌نگاران به او بیشتر شود و مردم عادی در جهان نیز به او به چشم یک قهرمان نگاه کنند. کاسترو به مرگ طبیعی در سال 2016 در هاوانا، پایتخت کوبا، در‌گذشت. اما حتی بعد از مرگ او، ایده‌هایش همچنان به عنوان پایه و اساس فکری دولت کوبا به بقا ادامه دادند.

34-2

دوران نخست‌وزیری

در 16 فوریه سال 1959، فیدل کاسترو به عنوان نخست‌وزیر کوبا به قدرت رسید و با یک شرط این سمت را پذیرفت، اینکه قدرت و اختیارات نخست‌وزیر افزایش پیدا کند. بین 15 و 26 آوریل سال 1959 کاسترو به همراه هیاتی از نمایندگان به ایالات متحده رفت و خود را به عنوان مردی در خدمت مردم (man of the people) معرفی کرد. رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، دوایت دیوید آیزنهاور از دیدار با کاسترو خودداری کرد و کاسترو به جای آیزنهاور، با معاون اول او یعنی ریچارد نیکسون ملاقات کرد، مردی که کاسترو به شدت از او بدش می‌آمد.

کاسترو در همان سال یک کنفرانس اقتصادی در بوئنوس آیرس داشت. او در این کنفرانس از اجرای طرح مارشال از سوی ایالات متحده در آمریکای لاتین صحبت کرد. طرح مارشال (Marshall Plan) طرحی بود که در آن ایالات متحده مبلغ 13 میلیارد دلار (برابر با 110 میلیارد دلار ایالات متحده در سال 2016) برای بازسازی کشورهای اروپای شرقی بعد از جنگ جهانی دوم اختصاص داد. این طرح با یک برنامه چهارساله از سال 1948 آغاز شد. هدف ایالات متحده از این کمک‌ها این بود که موانع تجارت در کشورهای جنگ‌زده برداشته شود، صنعت مدرنیزه شود و اروپا رونق بگیرد تا بدین طریق از گسترش کمونیسم در منطقه جلوگیری به عمل آید. فیدل کاسترو در کنفرانس اقتصادی خود در بوئنوس آیرس پیشنهاد داد که طرح مارشال مجدداً از سوی آمریکا (با تامین مالی آمریکا) در آمریکای لاتین و با مبلغ 30 میلیارد دلار اجرا شود که البته در این راه موفق نبود. فیدل کاسترو بعد از اینکه در 17 می 1959 خودش را به عنوان رئیس موسسه ملی اصلاحات ارضی (National Institute of Agrarian Reform) معرفی کرد، اولین قانون اصلاح ارضی را تصویب کرد. قانونی که به هر مالک اجازه می‌داد تنها مالک چهار کیلومترمربع زمین باشد و نه بیشتر. او بعد از آن نیز مالکیت خارجی‌ها روی زمین‌های کوبا را لغو کرد. در نتیجه زمین‌داری در کوبا از شکلی که قبل از کاسترو بود خارج شد و زمین‌ها بازتوزیع شدند. در جریان اصلاحات ارضی کاسترو، تخمین زده می‌شود که حدود 200 هزار روستایی سند مالکیت زمین گرفتند. برای کاسترو این اقدام گام بسیار مهمی بود زیرا کنترل زمین و زمین‌داری را از دست طبقه مرفه زمین‌دار درمی‌آورد و باعث می‌شد دیگر آنها کشاورزی کوبا را در دست نداشته باشند. این اقدام کاسترو اگرچه در میان طبقه کارگر بسیار مورد پسند واقع شد، اما بسیاری از طرفداران و حامیان طبقه متوسط را از کاسترو دور کرد. از جمله اقدامات دیگر کاسترو این بود که خودش را به عنوان رئیس صنعت ملی توریسم معرفی کرد. او برای اینکه توریست‌های آمریکایی و آفریقایی را تشویق به دیدار از کوبا کند برنامه‌هایی را در پیش گرفت که نتیجه ندادند. کاسترو کوبا را به عنوان بهشتی با آب و هوای استوایی معرفی می‌کرد که از هرگونه تبعیض نژادی به دور است. همچنین تغییرات سطح دستمزد نیز در کوبا اجرا شد. به‌طوری که دستمزد قضات و سیاستمداران کاهش یافت در حالی که دستمزد کارمندان عادی با افزایش روبه‌رو بود. در مارس 1959 کاسترو برای کسانی که درآمد کمی داشتند یارانه در نظر گرفت که از این طریق قدرت خرید مردم کوبا را افزایش دهد. طی اقداماتی که کاسترو با هدف اصلاحات اقتصادی انجام می‌داد بهره‌وری نیروی کار کاهش یافت و ذخایر مالی کشور طی دو سال به پایان رسید.

اگرچه کاسترو از اینکه رژیم خود را به عنوان یک رژیم سوسیالیست معرفی کند امتناع می‌ورزید و مکرراً این را که کوبا یک کشور کمونیست است، رد می‌کرد، اما در برابر مقامات دولتی و روسای ارتش از مارکسیسم-لنینیسم دفاع می‌کرد. یکی از انتصابات مهم کاسترو، انتصاب چه‌گوارا، مارکسیست آرژانتینی به عنوان رئیس بانک مرکزی کوبا و سپس به عنوان وزیر صنعت این کشور بود. اوروتیا (Urutia) رئیس‌جمهور وقت کوبا، نگرانی‌های خود را از این اقدامات کاسترو و اینکه مارکسیسم در کوبا در حال گسترش است به صورت عمومی بیان کرد و پس از آن، کاسترو با این استدلال که اوروتیا عملکرد دولت را با توجه به ایده‌های ضد کمونیستی مختل کرده است، استعفای خود را به عنوان نخست‌وزیر اعلام کرد.

پس از استعفای کاسترو به عنوان نخست‌وزیر و شماتت اوروتیا، حدود 500 هزار نفر از طرفداران او کاخ ریاست‌جمهوری کوبا را محاصره کردند و خواستار استعفای اوروتیا شدند. در 23 جولای 1959 کاسترو مجدداً به عنوان نخست‌وزیر به کار خود ادامه داد و اوسوالدو دورتیکوس (Osvalod Dorticos) را که فردی مارکسیست بود به مقام ریاست‌جمهوری رساند. اوسوالدو دورتیکوس از 1959 تا 1976 رئیس‌جمهور کوبا بود.

کاسترو از رادیو و تلویزیون برای توسعه گفت‌وگو با مردم استفاده می‌کرد  و از این طریق سعی می‌کرد بیانیه‌های تحریک‌کننده برای مردم صادر کند. رژیم کاسترو مورد حمایت کشاورزان، دانش‌آموزان و دانشجویان و کارگران باقی ماند که غالب جمعیت کشور را تشکیل می‌دادند. اما از طرف دیگر طبقه متوسط مخالف کاسترو بودند. هزاران دکتر و مهندس و دیگر افرادی که مشاغل حرفه‌ای داشتند در نتیجه پیاده شدن ایدئولوژی مارکسیسم در کوبا به فلوریدا در ایالات متحده مهاجرت کردند.

دولت کاسترو مخالفان خود را شناسایی کرد و صدها ضدانقلابی را دستگیر کرد. همچنین دولت بسیاری از مخالفان را اعدام کرد و پس از اینکه سردبیران و ژورنالیست‌های مخالف کاسترو علیه او مطلب می‌نوشتند اتحادیه چاپخانه‌ها که طرفدار کاسترو بود جلوی این کار را گرفتند. در ژانویه سال 1960 دولت کوبا اعلام کرد که روزنامه‌ها و نشریات باید در صورت انتشار مقالاتی که در نقد دولت هستند، توضیحاتی را که از سوی اتحادیه ناشران نوشته می‌شود در پایان مقاله چاپ کنند و به این ترتیب سانسور رسانه در کوبا آغاز شد.

 

رکود اقتصادی

در ژانویه سال 1969 کاسترو به‌طور عمومی دهمین سالگرد دولت خود را در میدان انقلاب کوبا جشن گرفت. او در این مراسم از مردم پرسید که آیا حاضر هستند کاهش سهمیه شکر را تحمل کنند یا خیر که این پرسش نشان‌دهنده مشکلات اقتصادی کوبا بود. عمده محصول شکری که در کوبا تولید می‌شد به اتحاد جماهیر شوروی فرستاده می‌شد اما عمده محصول سال 1969 به دلیل طوفان آسیب دید. در نتیجه طوفان، دولت کوبا تعطیلات سال نو را به تعویق انداخت تا برداشت محصول بیشتر به طول انجامد.

در سال 1970 دولت کوبا در اجرای سهمیه‌بندی تولید شکر شکست خورد. کاسترو به‌طور عمومی اعلام کرد که باید استعفا دهد اما مردم (عده‌ای که به‌طور ساختگی همواره در سخنرانی‌های او حضور داشتند و از او می‌خواستند به کار خود ادامه دهد) او را از این کار منصرف کردند. به‌رغم مشکلات اقتصادی کوبا، بسیاری از اصلاحات اجتماعی کاسترو مورد پسند مردم بود. به عنوان مثال مردم کوبا غالباً از دستاوردهایی که انقلاب در آموزش، بهداشت و جاده‌سازی داشت حمایت می‌کردند. کوبا با توجه به مشکلات اقتصادی خود به اتحاد جماهیر شوروی روی آورد و از این کشور درخواست کمک کرد. از سال 1970 تا 1972 اقتصاددانان شوروی برای اقتصاد کوبا برنامه‌ریزی مجددی انجام دادند و کمیسیون اقتصاد کوبا-شوروری را تشکیل دادند. در جولای 1972 کوبا به شورای کمک‌های اقتصادی پیوست که سازمانی اقتصادی و متشکل از دولت‌های سوسیالیست بود. اما پیوستن به این سازمان اقتصاد کوبا را به کشاورزی محدود کرد.

در نوامبر سال 1971 فیدل کاسترو به شیلی سفر کرد. کشوری که سالوادور آلنده، رئیس‌جمهور مارکسیست شیلی، در آنجا دست به اصلاحات سوسیالیستی زده بود. فیدل کاسترو از اقدامات آلنده حمایت کرد و به او پیشنهاد داد که هرچه زودتر با مخالفان خود قبل از اینکه دست به کودتا بزنند برخورد کند. کاسترو درست پیش‌بینی کرده بود به‌طوری که در سال 1973 ارتش شیلی علیه آلنده کودتا کرد، انتخابات را ممنوع و هزاران نفر از طرفداران آلنده را اعدام کرد. در نهایت رهبری شیلی به دست آگوستو پینوشه، فرمانده ارشد ارتش شیلی افتاد.

34-3

ریاست‌جمهوری

فیدل کاسترو از سال 1976 تا 2008 به عنوان رئیس‌جمهور کوبا مشغول به کار بود. طی این دوره او در جنگ‌های بسیاری از جمله جنگ آنگولا، جنگ موزامبیک و همچنین انقلاب‌هایی که در آمریکای لاتین صورت می‌گرفت شرکت کرد. کاسترو به عنوان رئیس‌جمهور کوبا نیز با مشکلات اقتصادی زیادی همچون بحران اقتصادی روبه‌رو بود که در دوره ریگان در ایالات متحده به وجود آمد و ترکش‌های آن به دیگر کشورها نیز اصابت کرد.

در ابتدای دهه 1990، کاسترو کوبا را در دوره بحران اقتصادی که با عنوان دوره ویژه (special period) شناخته می‌شود رهبری کرد. طی این دهه کاسترو تغییرات زیادی را در اقتصاد کوبا به وجود آورد. او پس از اینکه شوروی از کوبا عقب‌نشینی کرد اصلاحات سوسیالیستی جدیدی را آغاز کرد و متعاقب آن در سال‌های 2000 تا 2006 یعنی در دوره‌ای که با عنوان دوره موج بنفش شناخته می‌شود از ونزوئلای تحت رهبری هوگو چاوس کمک اقتصادی دریافت کرد.

طی دهه 1980 میلادی اقتصاد کوبا مجدداً به مشکل برخورد. این مشکل به دنبال کاهش قیمت شکر و همچنین تلفات زیادی که به محصول شکر کوبا در سال 1979 وارد شد، به وجود آمده بود. به دلیل مشکلات مالی، دولت این کشور به‌طور مخفیانه شروع به فروش نقاشی‌هایی از مجموعه ملی و به‌طور قاچاقی اقدام به تجارت لوازم الکترونیکی از ایالات متحده از طریق پاناما کرد.

در سال 1980 رونالد ریگان رئیس‌جمهور ایالات متحده شد و یک رویکرد ضد کاسترویی را آغاز کرد. در سال 1981 کاسترو ایالات متحده را به انجام یک جنگ بیولوژیک علیه کوبا متهم کرد. در سال 1985 میخائیل گورباچف رئیس حزب کمونیست شوروی شد. اصلاح‌طلبی که آزادی رسانه را در شوروی افزایش داد و به تمرکززدایی (جداسازی دولت از اقتصاد) روی آورد. همانند بسیاری از منتقدانی که مارکسیست ارتدوکس بودند، کاسترو نیز نگران بود که این اقدامات گورباچف دولت سوسیالیست را به خطر می‌اندازد و به عناصر سرمایه‌داری اجازه می‌دهد که قدرت را در دست گیرند. گورباچف به درخواست ایالات متحده، پایان دادن کمک به کوبا را پذیرفت و زمانی که در سال 1989 به کوبا سفر کرد به کاسترو اطلاع داد که شوروی دیگر به کوبا سوبسید نخواهد داد. پس از اینکه تجارت سودآور میان کوبا و بلوک شرق به پایان رسید، کاسترو به‌طور عمومی اعلام کرد که کوبا وارد دوره‌ای ویژه در زمان صلح شده است. در این دوره سهمیه بنزین به شدت کاهش یافت و کوبا به وارد کردن دوچرخه‌های چینی روی آورد. دوچرخه‌هایی که قرار بود جایگزین ماشین‌ها شوند. همچنین تولید محصولات غیرضروری در کوبا پایان یافت (منظور محصولاتی است که مایحتاج روزمره مردم کوبا نبود). کاسترو اعلام کرد که کوبا در بدترین شرایط اقتصادی خود قرار گرفته است و کشور باید به سمتی حرکت کند که مردم خودشان مواد غذایی مورد نیاز خود را تولید و خودشان هم آن را مصرف کنند. از سال 1990 تا سال 1992 اقتصاد کوبا 40 درصد کوچک شده و کمبود غذا به شدت شایع شد. کاسترو امید داشت که مارکسیسم-لنینیسم مجدداً در شوروی پا بگیرد اما چنین اتفاقی نیفتاد. در دسامبر 1991 اتحاد جماهیر شوروی به‌طور رسمی فروپاشید و یلتسین (Yeltsin) حزب کمونیست را در این کشور برانداخت و یک دموکراسی چندحزبی و سرمایه‌داری به وجود آورد.

پس از اینکه هوگو چاوس در سال 1999 در ونزوئلا به مقام ریاست‌جمهوری رسید، در سال 2000 چاوس و کاسترو قراردادی را امضا کردند که در آن کوبا متعهد شد 20 هزار پزشک به ونزوئلا بفرستد و در عوض روزانه 53 هزار بشکه نفت از ونزوئلا دریافت کند. در سال 2004 این تجارت یک پله جلوتر رفت و قرار شد کوبا 40 هزار پزشک بفرستد و در ازای آن 90 هزار بشکه نفت در روز دریافت کند. در سال 2005 کاسترو حداقل دستمزد را برای 6 /1 میلیون کارگر دو برابر کرد، حقوق بازنشستگان را افزایش داده و در یک طرح وسیع به فقرای کوبا وسایل آشپزخانه مجانی داد. در سال 2004 کاسترو 118 کارخانه را تعطیل کرد. کارخانه‌هایی که در تولید فولاد، شکر، شیر، کاغذ و... فعالیت می‌کردند. این اقدام کاسترو به جهت جبران کمبود سوخت در کوبا بود.

 

کوبای رائول

در سال 2006 فیدل کاسترو به دلیل مشکلات سلامت وظایف خود به عنوان رئیس‌جمهور را به برادرش رائول واگذار کرد. رائول کاسترو تا سال 2008 (پایان دوره ریاست‌جمهوری فیدل کاسترو) مدیریت کشور را بر عهده داشت و در سال 2008 رسماً رئیس‌جمهور کوبا شد و تا سال 2018 در این سمت ماند. پس از رائول کاسترو نیز میگل دیاز کانل رئیس‌جمهور کوبا شد. کناره‌گیری فیدل کاسترو از قدرت را می‌توان یک نقطه عطف برای کوبا به حساب آورد. اقتصاد چپ‌زده کوبا بعد از فیدل کاسترو اندکی گردش به راست کرد. اگرچه ایدئولوژی فیدل کاسترو هنوز هم بر کوبا حاکم است اما مشکلات اقتصادی باعث شد که رائول کاسترو طی 12 سالی که قدرت را در دست داشت اندکی به سمت آزادسازی اقتصاد کوبا گام بردارد. رائول کاسترو فهمیده بود که موتور محرک اقتصاد فعالیت افراد در بخش خصوصی در شرایطی است که انگیزه کار کردن داشته باشد و فهمیده بود که اگر بخواهد همه چیز را دولتی نگه دارد این انگیزه در نیروی کار ایجاد نخواهد شد.

 از این‌رو به افراد اجازه داد که فعالیت‌های خود را به‌طور مستقل آغاز کنند و خودشان مدیریت کسب‌وکارشان را بر عهده داشته باشند. برای مثال آرایشگاه‌ها در کوبا قبل از این دولتی بودند اما طی اصلاحات رائول کاسترو فعالیت بخش خصوصی برای عرضه این خدمت آغاز شد. البته نمی‌توان گفت که با روی کار آمدن رائول کاسترو همه چیز تغییر کرد و اقتصاد وارد دوره رونق اقتصادی شد اما واقعیت این است که بعد از فیدل کاسترو اوضاع اقتصادی نسبت به گذشته تغییر کرد و گام‌هایی که رائول برمی‌داشت اگرچه خیلی اساسی نبودند و نمی‌توانستند اقتصاد را دگرگون کنند، اما تا حدی به اقتصاد کمک کردند.

همچنین رائول کاسترو به جای اینکه درآمدهای دولت را با فروش و اجاره دادن دارایی‌های خود مانند تاکسی‌ها، رستوران‌ها و مواردی از این دست به خریدار یا اجاره‌کننده‌ای که حاضر است بیشترین مبلغ را بپردازد حداکثر کند، راه دیگری را انتخاب کرد. راهی که به اندازه راه فوق‌الذکر بهینه نبود. دولت رائول کاسترو تصمیم گرفت این دارایی‌های خود را به افرادی واگذار کند که پیش از این در چارچوب دولتی مدیریت آنها را بر عهده داشتند و در این مدیریت هم موفق نبودند. دولت انتظار داشت که این افراد در یک شرایط جدید و در وضعیتی که مالکیت این دارایی‌ها را بر عهده بگیرند بهتر عمل کنند. یکی از مهم‌ترین دلایل این اقدام رائول کاسترو این بود که عمده دارایی‌های دولت تحت مدیریت افرادی بود که برای دهه‌ها از این وضعیت منتفع می‌شدند و این افراد حاضر نبودند چنین موقعیتی را از دست بدهند، از همین رو تنها در صورتی می‌پذیرفتند که واگذاری دارایی‌های دولت به بخش خصوصی انجام شود که این دارایی‌ها به خودشان برسد. از منظر اقتصادی این نگاه در دولت رائول کاسترو وجود داشت که بدون آزادسازی اقتصاد و واگذاری کسب‌وکارها به بخش خصوصی ماشین اقتصاد به حرکت در نخواهد آمد. اما از منظر سیاسی تیم دولت هنوز هم به ایدئولوژی فیدل کاسترو پایبند بودند و ذهنشان به سمت سوسیالیسم و جمع‌گرایی و اقتصاد مشارکتی تورش داشت.

اقتصاد کوبا قبل از سال 1959 و اینکه انقلابیون به رهبری فیدل کاسترو قدرت را از چنگ باتیستا درآورند وضعیت خوبی داشت. اما با روی کار آمدن فیدل کاسترو و ایدئولوژی چپ، همه چیز در کوبا تغییر کرد. به‌طوری که اصلاحات ارضی صورت گرفت و دارایی‌های متعلق به سرمایه‌گذاران خارجی ملی‌سازی شدند. همچنین حقوق مالکیت به‌طور کلی نقض و فعالیت بخش خصوصی ممنوع اعلام شد. در واقع فیدل کاسترو اقتصاد نسبتاً آزاد کوبا را به یک اقتصاد کمونیستی تبدیل کرد. البته اگرچه باتیستا نیز تعریف زیادی نداشت اما کاری که کاسترو با کوبا کرد اقتصاد این کشور را نابود کرد. ولی نهایتاً دژهای اقتصاد کمونیستی یا سوسیالیستی در کوبا فرو ریخت. وضعیت اقتصادی در کوبا به حدی بد شد که رهبران کوبا بعد از فیدل کاسترو به‌رغم پایبندی به ایدئولوژی او تصمیم گرفتند کمی از اقتصاد سوسیالیستی فاصله بگیرند. در واقع ایدئولوژی چپ تا حدی اقتصاد کوبا را متضرر کرد که رهبران پس از فیدل کاسترو یعنی رائول کاسترو و میگل دیاز کانل به‌رغم مخالفتشان با لیبرالیسم ناچار شدند به سمت اقتصاد آزاد حرکت کنند. البته این نوع نگاه یعنی حرکت به سمت اقتصاد آزاد در کنار حفظ ایدئولوژی چپ، تاثیر زیادی روی اقتصاد کوبا نداشت و نتوانست مشکلات را در این کشور حل کند. همچنین بسیاری از اقداماتی که برای سوق دادن اقتصاد سوسیالیستی به اقتصاد آزاد صورت گرفت، با فساد گسترده گره خورده بود و رد پای دولتیان نیز در جای‌جای این مسیر مشهود بود.

 با همه اینها امروز می‌توانیم بگوییم دژهای کمونیسم یا سوسیالیسم اقتصادی در کوبا فروپاشیده است. جدای از اینکه خط‌مشی‌های برادران کاسترو اقتصاد کوبا را نابود کرد و در واقع کاستروئیسم، ماری بود که کوبا در آستینش پرورش داده بود، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، فشارهای مستقیم و غیرمستقیم ایالات متحده و مواجهه ونزوئلا نیز روی فروپاشی دژهای متزلزل سوسیالیسم اقتصادی در کوبا اثر قابل توجهی داشتند.

 

اثر فروپاشی شوروی

بعد از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945، رهبران اتحاد جماهیر شوروی که در گروه پیروزان جنگ بود در نظر داشتند که ایدئولوژی کمونیسم را جهانی کنند. در مقابل ایالات متحده برای مقابله با شایع شدن کمونیسم دست به هر کاری می‌زد. فیدل کاسترو که در دوران جوانی‌اش جذب ایده‌های مارکس شده بود در این میان طرف اتحاد جماهیر شوروی را گرفت. پس از آن ایالات متحده همواره تلاش می‌کرد که ارتباط میان این دو کشور را کاهش دهد زیرا ترس از شیوع کمونیسم داشت و نمی‌خواست کشورهایی همچون کوبا به رهبری شوروی دنیا را تحت سلطه ایدئولوژی مارکس قرار دهند. اما جنگ سرد میان شوروی و ایالات متحده با شکست روس‌ها پایان یافت و نهایتاً در سال 1991 اتحاد جماهیر شوروی به‌طور رسمی فرو پاشید. تا قبل از این فروپاشی برای چندین دهه شوروی به کوبا کمک مالی و نظامی می‌کرد. در واقع فیدل کاسترو طی مدتی که شوروی با آمریکا در جنگ سرد بود همواره از کمک‌های این کشور بهره‌مند می‌شد و همین موضوع باعث شده بود که بتواند اقتصاد کوبا را زنده نگه دارد. البته این زنده نگه داشتن به این معنا نبود که مردم کوبا طی دوره فیدل کاسترو وضعیت مناسبی داشتند بلکه تنها بدین معناست که به دلیل کمک‌های شوروی کار به جایی نمی‌کشید که اقتصاد به‌طور کامل نابود شود. البته این کمک‌ها یک‌طرفه نبود و مقدار زیادی از محصول شکر کوبا هرساله به شوروی داده می‌شد.

همچنین فیدل کاسترو به یک قهرمان ملی در کوبا بدل شده بود. تلاش‌های او برای کاهش نابرابری و از بین بردن فقر اگرچه موتور اقتصاد کوبا را از کار انداخته بود اما به دلیل محبوبیتی که بین مردم داشت، مردم نیز نابسامانی‌های اقتصادی را تحمل می‌کردند. از همین‌رو با نامساعد شدن وضعیت تولید، فیدل کاسترو سهمیه‌های مایحتاج روزانه کشور را کاهش می‌داد و فضایی بر جامعه حاکم شده بود که انگار مردم حاضر هستند به خاطر ایدئولوژی کاسترو و اعتقاد به آن سختی را تحمل کنند.

اما این همه واقعیت نبود زیرا کاسترو مخالفان را سرکوب می‌کرد و بسیاری از افرادی که طرفدار او بودند و در سخنرانی‌های عمومی از او حمایت می‌کردند جیره‌خوار دولت او بودند. اما با فروپاشی شوروی در سال 1991 گورباچف اعلام کرد که دیگر به کوبا کمک نخواهد کرد. پایان یکباره کمک‌های مالی و غیرمالی روس‌ها به کوبا این کشور را بیشتر در تنگناهای اقتصادی فرو برد. از طرف دیگر ایالات متحده نیز بیکار ننشسته بود و با ایجاد موانع تجاری و کنار گذاشتن کوبا از معادلات منطقه و همچنین با اقدامات نظامی که گاه و بی‌گاه علیه کوبا انجام می‌داد سعی در پایان دادن به کمونیسم اقتصادی در کوبا داشت.

 

اثر مواجهه ونزوئلا با بحران

هوگو چاوس در سال 1999 در ونزوئلا به قدرت رسید و سیاست‌های چپ اقتصادی از جمله سلب مالکیت از خارجی‌ها، اصلاحات ارضی و ملی‌سازی‌های متعدد را در پیش گرفت. از همان ابتدا روابط دوستانه میان این دو کشور پا گرفت به‌طوری که کوبا در ازای ارسال کمک‌های پزشکی از ونزوئلا نفت دریافت می‌کرد. در دسامبر سال 2004، چاوس و فیدل کاسترو بیانیه‌ای مشترک را امضا کردند که در آن اقدامات نئولیبرالیستی به عنوان مکانیسمی برای وابسته‌سازی و سلطه خارجی معرفی می‌شد. این دو رهبر اعلان کردند که تجارت آزاد که در منطقه آمریکا تحت عنوان FATT از سوی ایالات متحده ایجاد شده به افزایش فقر در کشورهای آمریکای لاتین منجر می‌شود. در سال 2007 چاوس و معاون اول کوبا معاهده‌ای را امضا کردند که طبق آن قرار شد پروژه‌های مشترکی در زمینه تولید نیکل، برق و برنج انجام شود. از سال 2008 تا 2011 دولت هوگو چاوس 18 میلیارد دلار به کوبا تحت عنوان وام، سرمایه‌گذاری و پرداخت یک‌طرفه کمک مالی کرد.

اما ونزوئلا هم دچار مشکل شد به‌طوری که بولیوار که پول رایج ملی این کشور است ارزش خود را کاملاً از دست داد و ونزوئلا دچار ابرتورم شد. بعد از اینکه بحران بولیوار در ونزوئلا آغاز شد، قیمت نفت نیز به شدت پایین آمد و تجارت میان این دو کشور کم شد. به‌طوری که صادرات ونزوئلا به کوبا از 1 /5 میلیارد دلار در سال 2014 به 6 /1 میلیارد دلار در سال 2016 رسید. همچنین صادرات کوبا به ونزوئلا از دو میلیارد دلار در سال 2014 به 642 هزار دلار در سال 2016 رسید. همه اینها این نکته را به رائول کاسترو گوشزد کرد که دیگر نمی‌تواند با تکیه بر کمک‌های ونزوئلا روی ایدئولوژی برادرش پافشاری کند و باید اقتصاد را از حالت بسته خارج کند و فضای باز اقتصادی را به وجود آورد. بنابراین بخشی از حرکت به سمت اقتصاد آزاد در کوبا را می‌توان به بحرانی که ونزوئلا درگیر آن شد نسبت داد. 

دراین پرونده بخوانید ...