پول زور
خلق نقدینگی چه شباهتها و تفاوتهایی با دستبرد زدن به جیب مردم دارد؟
نقدینگی از جمله مفاهیم تخصصی است بهطوری که نسبت به دیگر مفاهیم اقتصادی نظیر ضرب سکه1، مالیات و ربا و تجارت و... مدرنتر بهشمار میآید و درک آن برای یک خواننده عمومی دشوارتر است. پیرو این ماهیت تخصصی، ممکن است چاپ پول به عنوان یک عمل ناشایست نظیر یک «دزدی» مدرن تعبیر شود. این در حالی است که نقدینگی برخلاف اعمالی نظیر دزدی، یک پدیده کلان است و مقایسه پدیدههای کلان با پدیدههای خُرد منطقی نیست.
نگاه منفی به نقدینگی از آنجا به وجود میآید زیرا این مفهوم نیز همانند بسیاری از مفاهیم دیگر دو روی «خیر» و «شر» دارد. روی خیر آن از کارکردهای پول (وسیله مبادله، شمارش یا حفظ ارزش) است. روی شرش از آن است که معمولاً این مفهوم از یک مرحله به بعد به «چاپ پول بدون پشتوانه» تبدیل میشود.
آیا چاپ پول بدون پشتوانه تماماً شر است و هیچ منفعتی ندارد؟ اجازه دهید در پاسخ از یک مفهوم واسط به نام «تورم» استفاده کنیم. البته تورم نیز خود از جمله مفاهیم جدید است، اما ارتباط نزدیکی با بحث مالیات و خراج دارد بنابراین درک آن سادهتر است؛ ارتباط میان خراج و تورم آنگونه که بعضاً تورم ناشی از چاپ پول را با لفظ «مالیات تورمی» معرفی میکنند. همانطور که منافعی برای مالیات و خراج قابل تعریف است، منافعی نیز در چاپ پول بدون پشتوانه وجود دارد.
اگر داستانهای تاریخی زیادی در خصوص رفتار متفاوت پادشاهان نسبت به دریافت مالیات و خراج از گذشتههای دور به ما رسیده است، داستانهای متفاوتی نیز از جوامع مختلف در مورد «مالیات تورمی» داریم. به طور مشابه، اگر نتیجه پرداخت مالیات، مثلاً در ایجاد امنیت در یک سرزمین، متفاوت بوده است، در جوامع مدرن نیز داستانهای متفاوتی از کیفیت مصرف «مالیات تورمی» و نحوه مصرف آنها و ایجاد رفاه اقتصادی قابل ردیابی است.
انتظار امنیت بیشتر در نتیجه پرداخت خراج بیشتر وجود داشته است. طبیعی است که امروزه نیز در نتیجه پرداخت مالیات تورمی بالاتر، انتظار رفاه اقتصادی بالاتری وجود داشته باشد. در صورت به وجود نیامدن این رفاه، طبیعی است که چاپ پول بدون پشتوانه را همردیف با پدیدههایی نظیر دزدی ببینیم.
نکته اصلی آن است که چاپ پول بدون پشتوانه و مالیات تورمی آن، ماهیتاً ابزار مناسبی برای ایجاد رفاه اقتصادی نیست یعنی فارغ از محل هزینه خراج حاصل از چاپ پول بدون پشتوانه، این سیستم مالیاتگیری به نااطمینانی اقتصادی و کاهش رفاه اقتصادی ختم میشود. ادامه این یادداشت به ارائه شواهدی از این موضوع اختصاص دارد.
در شکل ۱ برخی آمارهای مدنظر بهتفکیک دوره زمانی قبل از سال ۲۰۰۰ و بعد از آن گزارش شده است.2 در تمامی این نمودارها، مربع قرمزرنگ وضعیت ایران نسبت به دیگر اقتصادها را نشان میدهد. همچنین با توجه به اینکه متوسطگیری در یک دوره ۲۰ساله (و بیشتر) صورت گرفته، این نقاط وضعیتهای میانمدت و بلندمدت هستند و عملاً نمودی از نقدینگی ایجادشده در اقتصادهای مختلف را نشان میدهند. بنابراین محور افقی که با برچسب تورم معرفی شده است، برچسب نرخ رشد نقدینگی نیز دارد.
یک داستان عبرتآموز به جابهجایی افقی مربع قرمزرنگ این دو نمودار نسبت به دیگر نقاط مربوط میشود. این جابهجایی و دیگر جابهجاییهای افقی نشان از چند موضوع دارد: الف- تقریباً تمام کشورها تکنولوژی مهار تورم را یافتهاند. ب- تقریباً تمام کشورها اهمیت کنترل تورم را درک کردهاند. ج- کیفیت کنترل تورم در کشورهای مختلف، متفاوت است.
فرآیند یافتن تکنولوژی کنترل تورم الزاماً به درآمد سرانه مردم در کشورها و هزینههای تحقیق و توسعه مرتبط نیست زیرا امکان واردات اینچنین تکنولوژی فراهم است. بنابراین مورد «الف» یعنی یافتن تکنولوژی، عملاً محدودیت مهمی نیست. موضوع اصلی، درک اهمیت چاپ بدون حسابوکتاب پول و خلق تورم است که طبیعتاً میان کشورهای مختلف متفاوت است. همانطور که وضعیت مربع قرمزرنگ نسبت به دیگر نقاط نشان میدهد، در مقایسه با دیگر کشورها، این درک در ایران ایجاد نشده است.
سیاستگذاری بلندمدت در ایران قانع نشده است که خلق نقدینگی هزینه دارد یعنی اگرچه ولع زیادی در واردات علوم مهندسی و ساختن ماشینآلات و برافراشتن برجها دارد، اما وقتی به این بخش از تکنولوژیهای جوامع دیگر میرسد، اتفاقی نمیافتد. علت را میتوان در بحثها و موضوعات زیادی بررسی کرد. مثلاً آیا اصولاً عبارت «سیاستگذاری بلندمدت» در ایران موضوعیت دارد؟ آیا اصولاً هدف سیاستگذاری بلندمدت یک هدف اقتصادی است؟ به عبارت دیگر آیا نهادی وجود دارد که مساله اصلی آن وضعیت بلندمدت اقتصاد باشد، آن را رصد کند و اندازه بگیرد و در مقابل بالا و پایینشدنهایش مسوول باشد؟ میدانیم که در نبود زیرساختهای فعالیت حزبی، قوای انتخابی عملاً دید کوتاهمدتی دارند. در این دید کوتاهمدت، واردات تکنولوژی کنترل تورم بهخاطر منافع بلندمدتی که دارد، علاوه بر اینکه جذاب نیست، مانعی نیز در جهت رسیدن به اهداف کوتاهمدت است. به عبارت دیگر دستیابی و پیادهسازی تکنولوژی تورمهای کوچک و پایدار هزینههای کوتاهمدت زیادی دارد. همچنین سوال دوم به این موضوع میپردازد که در صورت وجود چنین نهادی، آیا شاخص مدنظر آن از جنس رفاه اقتصادی است؟ مشخصاً اگر اینگونه نباشد، مفاهیمی نظیر تورم و رشد و... را باید کنار گذاشت و در مورد موضوعات دیگری بحث کرد.
دو سوال اول نسبتاً بنیادی هستند. بنابراین بحث را حول سوال قبلی ادامه میدهیم که آیا اصولاً سیاستگذاری بلندمدت قائل به هزینهزا بودن چاپ پول بدون پشتوانه است یا خیر. پاسخ این سوال به محور عمودی نمودار زیر مربوط میشود.
بُعد دوم نمودارهای زیر داستان عبرتآموز دیگری را میگوید: تورم بالا یا خلق پول بدون پشتوانه برای اقتصاد هزینه دارد. این هزینه از جنس نااطمینانی است.3 نااطمینانی بیشتر به این معنی است که ما چقدر نسبت به آینده و مسیر حرکت درآمدها و هزینههای خود و فرزندانمان مطمئن هستیم. همچنین به این معنی است که ما چقدر انرژی و وقت خود را (به جای کار یا استراحت) به پیشبینی آینده اختصاص میدهیم، که مثلاً جهت حرکت قیمتها در سبد داراییهایمان چقدر است و چگونه میتوانیم ارزش آن را بهینه کنیم. همچنین به این معنی است که ما چقدر از انرژی و وقت خود را (بهجای تولید یا تفریح) به جستوجوی بازار و کشف پایینترین قیمت ممکن اختصاص میدهیم. آیا سیاستگذاری بلندمدت این هزینهها را متوجه نمیشود؟