هنر سهامداری
چگونه سهام ارزنده را شناسایی کنیم؟
در این میان و در ابتدای صحبت تذکر این نکته مهم بجاست که اصولاً باید توجه داشت که هیچ سیستم خطاناپذیری در خرید و فروش سهم وجود ندارد و هیچ روش حتمی موفقی برای کسب سود وجود ندارد.
پس تصور اینکه استراتژیهای صد درصد موفق وجود دارد دقیقاً ابتدای گمراهی است. البته این اصل کتمانکننده کسب سود در بازار سرمایه نیست. همانند برخی از علوم مختلف علاوه بر داشتن علم کافی باید هنر انتخاب سهم پرپتانسیل را هم داشت.
دلیل این امر هم این است که به عنوان مثال عوامل بسیار زیادی بر موفقیت یک شرکت تاثیرگذار است و تدوین یک فرمول برای پیشبینی موفقیت آن تقریباً غیرممکن است و
نیز بسیاری از اطلاعات و دادهها ناملموس بوده و قابل اندازهگیری نیستند (مانند کیفیت کار کارکنان و مزایای رقابتی و خوشنامی برند).
این را هم بدانیم به دلیل عناصر و رفتارهای انسانی و اغلب غیرمنطقی بازار همیشه طبق پیشبینی شما عمل نمیکند. احساسات میتواند باعث نوسانات شدید غیرقابل پیشبینی شود و وقتی اطمینان تبدیل به ترس میشود بازار سرمایه میتواند یک مکان خطرناک برای سرمایهگذاری باشد. به همین دلایل است که استفاده از این ترکیب جنبههای کمیوکیفی در تحلیل و انتخاب سهم خود یک هنر بزرگ است.
استراتژی انتخاب سهم
هنگام بهکارگیری استراتژی انتخاب سهم باید به تناسب آن استراتژی با نگرش شخصی سرمایهگذار، چارچوب زمانی افق سرمایهگذاری، تحمل ریسک و زمانی که صرف انتخاب سهم میشود توجه داشت.
در ادامه به برخی از روشهای تحلیل ارزندگی سهام میپردازیم که نقطه مشترک همه این روشها تعیین ارزش ذاتی و واقعی یک شرکت هستند.
1- تحلیل بنیادی
اصطلاح وضعیت بنیادی در بازار سرمایه در میان سرمایهگذاران بسیار پرتکرار است. اصولاً «شرایط بنیادی» به چه معنی است، چرا و چگونه تحلیل میشوند و چرا اغلب، تحلیل بنیادی یک نقطه شروع مناسب و مبنای قابل اتکایی برای انتخاب سهم است.
هدف غایی تحلیل بنیادی در واقع یافتن ارزش ذاتی و واقعی یک سهم است.
ارزش ذاتی که ارزش واقعی نیز نامیده میشود با ارزش بازاری (قیمت تابلو سهم) متفاوت است. پس از تحلیل بنیادی سهم به این نتیجه رسیدیم که ارزش ذاتی بالاتر از ارزش بازاری است تحلیل به شما نشان میدهد که سهم واقعاً بیشتر از قیمت فعلی آن میارزد و در نتیجه تصمیم به خرید سهم گرفته میشود.
هرچند روشهای متفاوتی برای یافتن ارزش ذاتی وجود دارد اما اساس همه آنها یکسان است و آن اینکه ارزش یک شرکت برابر با مجموع ارزش فعلی جریانهای نقدی آتی آن شرکت است.
2- تحلیل کیفی
این تحلیل که بعضاً بخشی از تحلیل بنیادی در نظر گرفته میشود شامل نگاه کلی و ذهنیتری بر جنبههای کیفی شرکت است. عوامل کیفی مورد بررسی شامل موارد کیفیت مدیریت شرکت، فعالیت شرکت و چگونگی کسب درآمد، کیفیت فعالیت شرکت و چگونگی کسب درآمد، صنعت و رقبای شرکت و اعتبار برند تجاری است.
3- سرمایهگذاری ارزشی
هدف شیوه تحلیل سرمایهگذاری ارزشی، در واقع انتخاب سهمهایی است که زیر ارزش ذاتی خود در بازار معامله میشوند.
سرمایهگذار ارزشی به دنبال سهمهایی با شرایط بنیادی قوی است که به نسبت شرایط سهم در بازار ارزان معامله میشود و در این راستا عواملی مانند EPS، DPS، ارزش دفتری و جریان نقد را بررسی میکند. سرمایهگذار ارزشی شرکتهایی را جستوجو میکند که در بازار به درستی ارزشگذاری نشدهاند و وقتی که بازار اشتباه خود در ارزشگذاری را تصحیح میکند پتانسیل رشد افزایش قیمت سهم را دارند.
نکته مهمی که باید مدنظر داشت این است که سرمایهگذاری ارزشی به معنی خرید
هر سهمی که افت میکند و «ارزان» به نظر میرسد نیست بلکه باید دقت داشت که افت سهم به دلیل تغییر در شرایط بنیادی نباشد.
سرمایهگذاری ارزشی در واقع قیمت جاری سهم را با ارزش ذاتی و نه قیمتهای تاریخی مقایسه میکند.
طبیعی است که در این روش سرمایهگذاری به نوسانات
روزانه قیمت سهم و نوسانات بازار توجهی نمیشود و نگرشی نسبتاً بلندمدت بر سرمایهگذار حاکم است. سرمایهگذاریهای موفق «وارن بافت» یکی از نمونههای این روش سرمایهگذاری است.
4- تحلیل تکنیکال
تحلیل تکنیکال برخلاف روش تحلیل بنیادی عمل میکند. تحلیلگران تکنیکی سهم را بهوسیله تحلیل الگوها و نمودارهایی که در نتیجه فعالیت بازار، قیمتها و حجم معاملات
در گذشته ایجاد میشوند و استنباطی که از آینده آن دارند، انتخاب میکنند.
برخی از مفروضات تحلیل تکنیکال شامل این موارد است: قیمتها منعکسکننده کلیه اطلاعات موجود است (با فرض کارا بودن بازار)؛ قیمتها در قالب روندها حرکت میکنند و این نکته که تاریخ خودش را تکرار میکند.
تحلیلگران تکنیکال به ارزش ذاتی شرکتها و دیگر مفاهیم تحلیل بنیادی مانند مدیریت، مدلهای تجاری و رقابت هیچ توجهی ندارند و به اطلاعات گذشته، نمودارها، اندیکاتورها و الگوهایی از قبیل نقاط حمایت و مقاومت، نمودار فنجان و دسته، الگوی سر و شانه و... توجه دارند و سهام شرکتهایی را معامله میکنند که تقریباً هیچ اطلاعاتی از آنها ندارند.
جمعبندی
در آخر هم برای انتخاب هر روش و استراتژی باید هر سرمایهگذار به دو پارامتر عمدهای که در انتخاب استراتژی انتخاب سهم موثر است توجه کند. یکی افق زمانی سرمایهگذاری و دیگری میزان پذیرش ریسک است. که هر شخصی باید بر حسب شرایط خود در دو پارامتر ذکرشده دست به انتخاب استراتژی سرمایهگذاری بزند.
هرچه افق سرمایهگذاری بلندتر باشد انتخاب استراتژیهای مبتنی بر تحلیل بنیادی توجیه بیشتری دارد. تحلیل تکنیکال بیشتر متناسب با سرمایهگذاریهای کوتاهمدتتر است. تمثیل جالب بنجامین گراهام نیز خالی از لطف نیست که بازار را در «کوتاهمدت ماشین رایگیری اما در بلندمدت ماشین وزنکشی» توصیف میکند.
وی عقیده دارد که بازار در بلندمدت ارزش واقعی شرکتها را بازتاب خواهد داد درحالیکه در کوتاهمدت تنها محبوبیت آنها را بازتاب میدهد و نه چیزی دیگر.