شناسه خبر : 35024 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

دیوار چین وجود ندارد

محمدرضا فرحی از حرکت نقدینگی به‌سوی بازارهای کمتر رونق‌یافته می‌گوید

دیوار چین وجود ندارد

فارغ‌التحصیل مدرسه اقتصاد تولوز فرانسه به بررسی بازدهی بازارهای پرمخاطب این روزها چون بورس، طلا، سکه و مسکن پرداخت و شکل‌گیری ابرتورم در اقتصاد کشور را فاجعه‌ای جبران‌ناپذیر برای اقتصاد کشور دانست. محمدرضا فرحی بر این باور است که سرریز نقدینگی به‌زودی از بازارهای با حجم کوچک چون کالاهای مصرفی بادوام سر درمی‌آورد.

♦♦♦

در حال حاضر بازارهایی چون بورس، ارز، مسکن، خودرو، طلا و سکه پرتب‌وتاب، و اقبال عمومی به آنان زیاد شده است. در نگاهی اجمالی وضعیت بازدهی این بازارها در شرایط فعلی را چگونه تفسیر می‌کنید و آیا این تب‌وتاب فروکش خواهد کرد تا به‌سوی بازارهای کمتر رونق‌یافته سرازیر شود؟

برای پاسخ به این سوال باید نگاهی جزئی‌تر به آمار و ارقام داشته باشیم و از آنان در تحلیل خود استفاده کنیم. در انتهای سال 1396، میزان نقدینگی کشور 5 /1 میلیون میلیارد تومان بود و بعید می‌دانم تا آخر امسال این رقم کمتر از سه میلیون میلیارد تومان باشد. این بدان معناست که طی سه سال میزان نقدینگی دو برابر شده است در حالی‌که طی همین مدت (دو سال گذشته) تولید ناخالص داخلی کشور بین 10 تا 12 درصد کاهش پیدا کرده است. نگاه به این آمار، نتایج ناجذاب و ترسناکی را به ما نشان می‌دهد چرا که این آمار بازتاب‌دهنده آن است که بخش واقعی اقتصاد نه‌تنها رشد نکرده، بلکه کوچک‌تر شده است. این در حالی است که از سوی دیگر میزان نقدینگی در اقتصاد افزایش پیدا کرده است. وقتی نقدینگی افزایش پیدا کند، مانند اژدها یا سیلی می‌شود که با ورودش به هر بازار، آن بازار را خراب می‌کند. به‌طور مثال این‌گونه نیست که افزایش قیمت مسکن در بازار به معنای وجود «رونق» در ساخت‌وساز کشور باشد. دوست داشتم کلمه «رونق» برای شرایط اقتصادی ایران، واژه درستی باشد اما متاسفانه واژه اشتباهی است. چرا که مردم در شرایط موجود ناچارند برای حفظ ارزش دارایی خود به‌جای آنکه پول نقد یا دارایی‌هایی را که از جنس نقد هستند، تهیه کنند به سراغ کالاهای بادوام، بورس، طلا، سکه و ارز بروند. اینها در نهایت ممکن است سر از بازارهای دیگر چون بازار ویلا دربیاورد اما بخش مهمی از این به‌جای آنکه سر از ویلا در بیاورد، سر از کالاهای مصرفی درمی‌آورد. این در نهایت بدان معناست که عده‌ای به ناگهان و بدون دلیل توانگر مالی می‌شوند. با یک مثال سعی می‌کنم این قضیه را تفهیم کنم. فرض کنیم قیمت یک خودرو سه سال پیش پژوپارس، 40 میلیون تومان بوده است در حالی‌که قیمت آن اکنون، 160 میلیون تومان است. برای روشن‌تر شدن بهتر قضیه، من موضوع را کمی اغراق‌شده بیان می‌کنم. تصور کنید قیمت پژوپارس به یک میلیارد تومان برسد. به‌طور مشخص در چنین شرایطی مالک خودرو که پیش از این آن را 40 میلیون تومان خریده بوده، اما الان مالک خودرویی یک میلیاردی است، خودروی خود را خواهد فروخت و با پول حاصل از آن زندگی خود را بهبود می‌بخشد. این مسائل اما در نهایت منجر به ایجاد تورم می‌شود و به آن نیز دامن می‌زند. نتیجه مستقیم چنین چیزی، همانی می‌شود که قیمت‌هایی که در بورس، طلا و سکه شاهد آن هستیم، منطقی می‌شود و دیگر حباب نیستند و برای آنکه حباب شود، قیمت‌ها را به بالاتر می‌کشد. این چرخه ادامه خواهد داشت و می‌تواند به ابرتورم منتهی شود. مساله‌ای که الان وجود دارد بیشتر از این نگرانی که این پول راهی کدام بازار می‌شود و آن را منهدم می‌کند، این واقعیت است که اساساً چنین شرایطی باعث شود که کلیت اقتصاد دچار فروپاشی تورمی شود. اگر فروپاشی تورمی صورت بپذیرد، چنین سوالی، سالبه به انتفاء موضوع می‌شود. دیگر چیزی نمی‌ماند که گران نشود آن هم به‌شدت؛ بدون آنکه نقدینگی به آنجا هجوم برده باشد.

 وضعیت بازدهی بازارها در شرایط فعلی چگونه قابل تفسیر است؟

در حقیقت اگر بخواهیم به‌صورت تاریخی مسائل را بررسی کنیم در سه، چهار سال اخیر، پارکینگ‌های طلا و بورس، جذاب‌ترین پارکینگ‌ها بودند و باعث شده که اساساً تولید بی‌معنا شود. این بدان دلیل است که شما بدون زحمت کشیدن و بدون پشت سر گذاشتن مسائل تولید، مالیات و تامین اجتماعی، می‌توانستید بازدهی چندصددرصدی و در برخی بازارها چندهزار درصدی در سه سال اخیر داشته باشید. پیش‌بینی من در مورد بورس، پیش‌بینی سختی است، به‌این‌علت که در این مورد سه عامل وجود دارد. دو عامل در راستای کم شدن رونق در آن بازار است که برخی آن را به ترکیدن حباب تشبیه می‌کنند و یک عامل دیگر در راستای افزایش حباب است. عاملی که در راستای افزایش حباب است این است که پول‌های سرگردان بیشتری روزبه‌روز دارد وارد این بازار می‌شود، صدور هرروزه کدهای بورسی، با دفاتر پیشخوان دولت این روزها میزبان افرادی هستند که اساساً با این بازار آشنا نیستند که در نهایت سبب خواهد شد که سمت تقاضا افزایش پیدا کند و رونق بیشتر شود. دو عاملی که باعث می‌شود رونق کم شود آن است که عده زیادی که حدود یک یا دو سال قبل وارد این بازار شدند و در این مدت بازده‌های چندبرابری و برخی چند ده‌برابری کسب کرده‌اند، کم‌کم در حال خارج شدن از این بازار هستند. علت چنین رفتاری، آن است که این بازیگران، در بازار احساس ریزش می‌کنند. زمانی که این بازیگران دست به خروج از بازار می‌زنند، خود به‌تنهایی سبب تسریع این ریزش می‌شود. مساله بعدی که سبب ریزش بازار می‌شود، به اشتها افتادن و طمعی است که ما از سمت دولت می‌بینیم. شرکت‌هایی که تجربه خصوصی‌سازی ناموفق خصوصاً در 20 سال گذشته داشتند و با رانت به این جایگاه رسیدند، با قیمت‌های پایین واگذار می‌شوند و در این وادی، اوضاع را بسیار آشفته‌تر می‌کنند. دولت این شرکت‌ها را با قیمت‌های بالا و به شکلی مطلوب و جذاب در بورس عرضه می‌کند و بخشی از آن را سهامی عام می‌کند. اگر راستش را بخواهیم گرچه این رفتار دولت به معنای طمع کردن قابل تفسیر است اما دولت چاره دیگری نیز ندارد. دولت در شرایطی است که قادر نیست نفت خود را بفروشد و همزمان با کسری بودجه بی‌سابقه‌ای دست به گریبان است. در نتیجه دو عامل در بورس داریم که سبب کاهش رونق بورس می‌شود و یک عامل که بر آن می‌افزاید. فعلاً عوامل رونق‌دهنده و افزایش‌دهنده از عامل دیگر قوی‌تر است. اما وای به حال روزی که آن دو عامل در کنار هم نقششان و قدرتشان از این عامل بیشتر شود. اگر این مساله واقعیت پیدا کند و ریزش رخ دهد، مردم دیگر نمی‌روند کد جدید بورس بگیرند و سرمایه‌گذاری کنند. در نتیجه عامل افزایش‌دهنده رونق بورس نیز از بین می‌رود و این باعث تشدید این ریزش می‌شود و آن را مضاعف می‌کند.

 در ارائه این تحلیل، شما فرض را بر این می‌گذارید که بازار بورس یک بازار رونق‌یافته است یا اینکه این بازار همچنان پتانسیل رونق و رشد دارد؟

اگر بخواهیم پاسخ این سوال را با تکیه بر مسائل پایه‌ای علم اقتصاد و با دودو تا چهارتای منطق آن، پاسخ دهیم؛ بازار رونق یافته و این رونق از حد طبیعی نیز بیشتر شده است. اعدادی که از بورس دریافت می‌کنیم، اعداد عجیب‌وغریبی است و با سایر پارامترهای اقتصاد ما همخوانی ندارد. بنابراین شرکت‌های زیان‌ده داریم که ارزش‌های عجیب و غریب پیدا کردند. واقعیت این است که این بازار رونق پیدا کرده است؛ درحالی‌که بسیاری از اقتصاددانان و متخصصان امور مالی در دهه‌های اخیر بر این باور بودند که بورس در ایران رشد نکرده و اقبال عمومی به آن نشده است. همان اقتصاددانان هم‌اکنون از این رشد متعجب شده‌اند و نسبت به آن هشدار می‌دهند. بنابراین من به شخصه معتقدم که این بازار رونق یافته و این رونق فراتر از سطح منطقی و بالنده است. 25 پژوهشگر اقتصاد نیز در نامه‌ای که اخیراً منتشر کرده‌اند، به‌درستی به این مطلب اشاره کردند که بازی دولت در این بازار به‌گونه‌ای است که ملت به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم این احساس را دارد که دولت نقش بیمه‌گر کلان را بازی می‌کند. اگر بیمه‌گری دولت رخ داد، عملی خطرناک است چراکه مانند تجربه موسسات مالی و اعتباری که سودهای کلان می‌دادند، مردم به آن هجوم آوردند و در نهایت این موسسات ورشکسته شدند. با ورشکستگی این موسسات، مردم به‌سوی بانک مرکزی هجوم آوردند و دولت از جیب من و شما، ضرر و زیان این موسسات را جبران کرد. حالا همین اتفاق اگر در بورس رخ دهد و این بازار ریزش کند و منتهی به سرنوشتی چون سرنوشت موسسات شود، شاهد تکرار بحران با شاخصی صدبرابری نسبت به عدد آن زمان خواهیم بود؛ که این بسیار ناگوار است.

 این بررسی که در مورد بورس داشتید، در مورد بازارهایی چون ارز، طلا و سکه، مسکن و خودرو به چه ترتیب قابل تشریح است؟

در مورد برخی از این بازارها، تحلیل دشوارتر است مثلاً طلا دو دلیل برای جهش قیمت خود داشته است. اگر شرایط اقتصاد ما به حالت نرمال بود و نرخ دلار نیز همان 4200 تومان آقای جهانگیری بود، به دلیل افزایش قیمت جهانی طلا و رشد آن طی چند ماه و چند هفته اخیر، طلا در ایران نیز افزایش پیدا می‌کرد. در نتیجه اکنون هم افزایش قیمت دلار و هم افزایش جهانی نرخ آن دست‌به‌دست هم دادند که طلا حتی فراتر از سایر بازارها رشد کند. به‌طور مثال در نظر بگیرید که با وجود افزایش شگفت‌انگیز مسکن در این ایام که هر روز نیز بیشتر از گذشته می‌شود و گویا قصد توقف نیز ندارد، این افزایش قیمت در تهران وابسته به منطقه، بین سه تا شش برابر بوده است. این عدد برای طلا اما 10 برابر بوده یا برای سکه 9 برابر است. در نتیجه افزایش قیمت در بازار طلا نسبت به بورس برای ما قابل پیش‌بینی‌تر است چرا که طلا تابع منطقی و نسبتاً خطی بازار ارز خواهد بود. در مورد بازار مسکن می‌توان گفت قیمت مسکن زمانی که بیشتر از یک مقدار افزایش یابد، سبب توقف معاملات مسکن می‌شود و بعد از آن رکود سنگین در مسکن خواهیم داشت. بنابراین، من نسبتاً به مسکن و عدم افزایش آن خوش‌بینی هستم؛ عدم افزایش نه به معنای بالا نرفتن قیمت بلکه بدین معنا که به نسبت افزایش قیمت دلار و طلا، شیب افزایش قیمت مسکن کمتر خواهد بود.

 با مقایسه این بازارها و وضعیت بازدهی آنان، به چه تفسیری از اقتصاد کنونی ایران می‌رسیم؟

اقتصادی سردرگم، غیرقابل پیش‌بینی و با تبعاتی جبران‌ناپذیر برای اقشار مستضعف و آسیب‌پذیر در درجه اول و ازبین‌برنده طبقه متوسط شهری در درجه دوم؛ تفسیرکننده اقتصاد کنونی است. یکی از فعالان حوزه خودرو، علی خسروانی که فروشنده خودروهای لوکس است اخیراً در توئیتر خود مطلبی را نوشت که بازتاب گسترده‌ای در فضای مجازی داشت. خسروانی در توئیت خود نوشت «شما یادتون نمیاد، یه روز یه طبقه اجتماعی بود به نام طبقه متوسط که آنان زندگی نرمالی داشتند، یک ماشین کره‌ای 200میلیونی سوار می‌شدند، سالی دو سالی یه سفر خارجی دور و بر می‌رفتند، نه غم بی‌پولی داشتند و نه حرص مال‌اندوزی. اصلاً براشون مهم نبود دلار چنده، سکه چنده، یادش بخیر». شرایطی که این نوشتار در حال توصیف آن است متعلق به سال 57 نیست، بلکه به دو سال قبل برمی‌گردد. چنین شرایطی منجر به از دست رفتن سرمایه اجتماعی خواهد شد. اگر این روال ادامه پیدا کند و دولت راهکارهایی را که ارائه می‌شود در نظر نگیرد، ممکن است کار به‌جایی برسد که نه ویلا و کالاهای بادوام بلکه برخی از کالاهای مصرفی بشود راه‌حل مردم برای حفظ سرمایه آنان.

  با توجه به وضعیتی که این بازارها در شرایط کنونی دارند، به نظر شما زمان مهاجرت نقدینگی از این بازارها فرا رسیده و می‌توانیم منتظر باشیم که نقدینگی به‌سوی بازارهای کمتر رونق‌یافته حرکت کند؟

به نظر من میان این بازارها یک تفکیک شدید و خط‌کشی‌شده با دیوار چین وجود ندارد. ممکن است همزمان که شاهد اعداد نجومی در مورد قیمت‌های سهام هستیم، بخشی از این پول به بازارهای دیگر سرریز کند. توجه داشته باشید که برخی از این بازارها بسیار کوچک هستند مثلاً بازار برخی از وسایل بادوام و لوازم خانگی. وقتی بخشی از این نقدینگی که فرضاً در مسکن است وارد چنین بازارهای کوچکی شود، این بازارها را به‌شدت تکان می‌دهد. به‌طور مثال، ما با بازاری روبه‌رو هستیم با حجم 100 و بازار دیگری با حجم 80 اما همزمان بازاری وجود دارد با حجم پنج؛ بنابراین ورود بخش کوچکی از پول به این بازار کوچک، آن را متأثر و متلاطم خواهد کرد. فقط یک خبر کافی بود که بازار موبایل را تکان دهد؛ زمانی که اعلام شد ورود موبایل بالای 300 یورو ممنوع است، قیمت موبایل اپل 11 مکس مدل 512 تقریباً دو برابر شد و به 60 میلیون تومان در بازار رسید.

   کدام بازارهای کم‌رونق اکنون با هجوم نقدینگی و فرصتی برای رشد روبه‌رو هستند؟

مسکن در حاشیه شهرها، مسکن در شهرهای کوچک، مسکن، زمین، باغ و ویلا در روستاها و در مناطق خوش آب و هوا و حتی غیر خوش آب و هوا از این دست بازارها هستند و دارند رشد خود را می‌کنند. کالاهای مصرفی که بادوام هستند و امکان خریدوفروش در آینده دارند و منقضی نمی‌شوند، در اولویت خریدهای مردم بعد از بازارهای فعلی که رونق یافته، هستند. حتی بازار لوازم و تجهیزات الکترونیک که در کشورهای دیگر به‌شدت مصرفی تلقی می‌شوند چون خرید یک لپ‌تاپ، با اقبال عمومی در کشور مواجه هستند. کسانی که سرمایه کمتری دارند و توان خرید مثلاً یک واحد مسکن را ندارند، ممکن است به خرید این لوازم رجوع کنند.

 بازارهایی چون ویلا و کالاهای مصرفی بادوام در این شرایط چقدر می‌توانند تحت تاثیر قرار گیرند؟ آیا سرریز سرمایه به این بازار یک اقبال عمومی و یک تحمیل بوده یا بازاری دارای جذابیت است؟

به هیچ عنوان در چنین شرایطی، بحث انتخاب وجود ندارد. کسی که قصد استفاده از ویلا را داشته باشد در شرایط نرمال هم این خرید را انجام می‌دهد. این موضوع بیشتر جنبه حفظ ارزش سرمایه را دارد. در این شرایط برای فرد مهم نیست که این کالا چیست و اگر به فرد ثابت شود که مثلاً خرید یک ماده شیمیایی بازده زیادی دارد، برای حفظ ارزش پول خود آن را خریداری خواهد کرد؛ این موضوع در مورد بازار ویلا نیز صادق است. من فکر می‌کنم اگر رونق وحشتناکی در برخی بازارها چون بورس رخ دهد، حرکت مردم برای خرید چیزی چون ویلا برای افزون کردن سفرهای خود نیست، بلکه برای حفظ ارزش دارایی‌شان است. «حفظ» هم در اینجا، کلمه چندان دقیقی نیست چراکه این واقعیت، خود به معنای عدم تولید است.

 سیاست دولت در هدایت این نقدینگی به چه صورت است و نقاط ضعف و قوت آن چیست؟ بازار کالاهای کمتر رونق‌یافته در این سیاست چه جایگاهی دارد؟

مشکلی که دولت در حال حاضر با آن روبه‌روست آن است که یک سیستم و سکان فرماندهی مرکزی در آن وجود ندارد. نقدی که به حاکمیت در کشور ما وجود دارد آن است که حاکمیت در کشور ما جزیره-جزیره است و وقتی وارد جزیره قوه مجریه می‌شوید، متوجه می‌شوید که آن نیز برای خود منطقه-منطقه است. برای مثال، محمدجواد آذری‌جهرمی، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات ساعاتی قبل از این گفت‌وگو توئیت کرد مبنی بر اینکه «ممنوعیت واردات تلفن همراه بالای 300 یورو دارای سه ایراد جدی است و با رئیس کل بانک مرکزی و سرپرست وزارت صمت صحبت کردم و این استدلال‌ها را مطرح کردم با تاکید بر ضرورت اولویت‌های منابع ارزی کشور، بنا شد در این تصمیم بازنگری شود». این چه وزیری است که دو بار در هفته در جلسه هیات دولت با این افراد ملاقات دارد و موضوع موبایل مستقیماً به وزارتخانه او برمی‌گردد و او کارفرما و مجری طرح رجیستری تلفن همراه است؛ اما پس از انتشار این خبر و ایجاد تلاطم در بازار نسبت به این موضوع واکنش نشان می‌دهد. مثال دیگر مصاحبه سیف، رئیس کل سابق بانک مرکزی درباره نحوه تعیین نرخ ارز دولتی 4200تومانی در جلسه با رئیس‌جمهور و اسحاق جهانگیری است. شما ببینید آیا اداره شورای یک روستای کوچک از این اصولی‌تر است یا نه؟ از این‌ رو در این مرحله اصل سیاست داشتن دولت زیر سوال است چه برسد به آنکه بخواهد آن سیاست قابل نقد باشد. در مورد بازارهای کمتر رونق‌یافته، ترجیح می‌دهم الکی امیدوار و خوش‌بین باشم. ممکن است سیاستی وجود داشته باشد اما ما هنوز نشانه‌هایی از آن ندیده‌ایم و چندصدایی از دولت به گوش می‌رسد.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها