برزیل طی چهار دهه به غول غذای جهان تبدیل شد
تحول بدون سوبسید
درباره افزایش جمعیت زمین، ناتوانیمان در غذا دادن به همین جمعیت فعلی و طبیعتاً کسانی که بعدها اضافه خواهند شد، محدودیت منابع آب و خاک، زیاد گفتهایم و شنیدهاید.
درباره افزایش جمعیت زمین، ناتوانیمان در غذا دادن به همین جمعیت فعلی و طبیعتاً کسانی که بعدها اضافه خواهند شد، محدودیت منابع آب و خاک، زیاد گفتهایم و شنیدهاید. گویا اینکه انسان قادر به سیر کردن و تامین حداقل غذای مورد نیاز خود نباشد و گرسنگی تا سر حد مرگ، قدمتی بسیار بیشتر از یک دهه اخیر دارد. گویا جهان قبلاً (و احتمالاً چندین بار) در موقعیت فعلی بوده است. هر نسل هم خود را برای چنین ترسهایی کاملاً محق و دلایلش را منطقی پنداشته است. پل الریخ، استاد مطالعات جمعیتی و پیرو نظریه مالتوس در سال 1967 نوشت: «مبارزه برای غذا، انسان را به پایان تمدن خواهد رساند. در دهههای 1970 و 1980، صدها میلیون نفر از گرسنگی خواهند مرد.» پنج سال بعد، گروه رم (گروهی تشکیلشده از چندین تاجر و دانشمند) در «رشد محدود» پیشبینی کردند انسان در حال به انتها رساندن منابع زمین است و تمدن بشری در اوایل قرن 21 از هم خواهد پاشید. وقتی تنها یک سال بعد (و حتی قبل از شروع قرن بیست و یکم) بالا رفتن قیمت انرژی همگان را به این فکر انداخت که بدترین قسمتهای پیشبینیهای گروه رم حتی قبل از موعد، در حال تحقق است، کشوری که تا آن زمان بزرگترین
واردکننده محصولات کشاورزی و غذایی در جهان محسوب میشد، تصمیم گرفت راه خود را تغییر دهد. این تغییر به هر علتی که بود، چه آیندهنگری و چه ترس از اینکه دیگر غذای کافی برای واردات وجود نخواهد داشت، راه جهان نیز با این کشور عوض شد. این کشور برزیل بود، اما این تغییر روش چه بود؟ دولت برزیل، به جای حمایت از کشاورزان داخلی (کاری که بسیاری کشورها هنوز هم آن را انجام میدهند) بازارهای خود را به روی تمام کالاهای کشاورزی خارجی باز کرد و اجازه داد کشاورزانی که توان رقابت نداشتند، به شدت زمین بخورند. این موضوع باعث شد زمینهایی که محصولی نامتناسب با شرایط آب و هوایی و منطقهای (به صرف فرضاً سنتی بودن کاشت آن در طول دههها) در آنها کشت میشد، خالی شوند. برزیل طی چهار دهه توانست غول گرمسیری تولید محصولات کشاورزی شود، موقعیت پنج قدرت برتر کشاورزی دنیا (ایالات متحده، کانادا، آرژانتین، استرالیا و اتحادیه اروپا) را به چالش بکشد و در مورد بسیاری از محصولات رتبه اول یا دوم صادرات در دنیا را از آن خود کند. شاید تاثیرگذارتر از این موفقیت، روش به دست آوردن آن باشد که روشی تقریباً به کل مغایر با نسخههای غالب موجود بود.
مزارع برزیل، به لطف منابع زیاد خاک و آب، پایدار هستند. اگرچه اولویت با فروش کالاها و محصولات در بازارهای محلی است اما مقیاس تولید در این کشور به گونهای است که برای فروش آن به بازارهایی در مقیاس بینالمللی نیاز است. تجربه برزیل از سه جهت بزرگ و قابل احترام محسوب میشود: اول اینکه این موفقیت بدون استفاده از یارانههای عظیم دولتی (مانند آنچه در اروپا و آمریکا به کشاورزان پرداخت میشود) به دست آمده است. دوم اینکه تجربه برزیل، قابل تعمیم به بسیاری از کشورهای در حال توسعه است که شرایط آب و هوایی و جامعهشناسی و ساختار اقتصادی شبیه به آن دارند مثلاً برزیل مانند بسیاری کشورهای آفریقایی و آسیایی در حال توسعه، آب و هوایی گرم و استوایی دارد. البته دلایل زیادی هم برای اینکه این الگو قابل ترجمه و اجرا برای کشورهای دیگر نباشد، وجود دارد، از جمله اینکه برزیل روند توسعه کشاورزی خود را در زمانی آغاز کرد که رقابت بسیار کمتر بود و شرایط آب و هوایی که امروزه شدیداً ناپایدار است، از وضعیت باثباتی برخوردار بود. سوم و البته مهمتر از همه اینکه برزیل به تعریف جدیدی برای همزمانی افزایش محصول و عدم تخریب محیط زیست دست پیدا کرده
است. اگرچه این کشور همواره متهم به نابود کردن جنگلهای آمازون برای ایجاد زمینهای جدید کشاورزی بوده است و در مواردی که البته وسعت آن بسیار کمتر از شایعات است، واقعاً این کار را انجام داده اما بخش عمده این پیشرفت، بدون از بین بردن یا ضرر زدن به محیط زیست و در منطقه سرادوی این کشور که فاصله زیادی با جنگلهای آمازون دارد رخ داده است.
شعار نورمن بورلاگ که اغلب پدر انقلاب سبز برزیل خوانده میشود، کاشت محصول در مناطقی است که سازگاری زیستی با آن محصول دارند. در این صورت دیگر نیازی به تغییر و احیاناً ایجاد زیان برای محیط زیست نداریم. آمار عملکرد برزیل در بازه زمانی 1996 تا 2006 به این شرح است: میزان تولید کالاهای کشاورزی در کل کشور از 23 میلیارد رئال به 108 میلیارد رئال افزایش پیدا کرد. در همین بازه زمانی 10ساله، میزان صادرات گوشت گوساله این کشور 10 برابر شد و از استرالیا که بزرگترین صادرکننده این محصول محسوب میشد، پیشی گرفت. همچنین این کشور به کشوری دارای بزرگترین گلههای دام بعد از هند و صادرکننده شماره یک طیور، نیشکر و اتانول تبدیل شد. در سال 1990 میزان برداشت سویا در این کشور کمتر از 15 میلیون تن بود که این رقم تا سال 2010 به بیش از 60 میلیون تن رسید و برزیل تبدیل به دومین صادرکننده بزرگ دنیا بعد از ایالات متحده شد که تقریباً یکسوم صادرات جهان را انجام میداد. در سال 1994 صادرات سویای برزیل تقریباً یکهفتم ایالات متحده بود؛ رقمی که تا سال 2010 به ششهفتم رسید، و همه این اتفاقات، بدون کمکی از طرف دولت صورت گرفته است. بنا به گزارش
سازمان توسعه و همکاریهای اقتصادی، کل حمایت دولتی انجامشده برای کشاورزان برزیلی بین سالهای 2005 تا 2007، حدود 7/5 درصد کل درآمد آنان از مزارع بوده است در حالی که این رقم به طور متوسط برای کشورهای عضو سازمان توسعه و همکاریهای اقتصادی، 26 درصد، برای ایالات متحده 12 درصد و در مورد اتحادیه اروپا 29 درصد بوده است. البته در مورد برزیل نیز مانند سایر غولهای کشاورزی دنیا، مزرعههای بزرگ پربازده با میزان تولید اقتصادی، در کنار مزرعههای کوچکی قرار دارند که گویا تنها برای تنوع، کشت در آنها صورت میگیرد. طبق آمار نیمی از پنج میلیون مزرعه موجود در این کشور در سال 2010 درآمدی کمتر از 10 هزار رئال در سال داشتهاند و کمتر از هفت درصد کل تولید کشور، در آنها تولید شده است در حالی که در 6/1 میلیون مزرعه، حدود 76 درصد کل تولید محصولات کشاورزی برزیل کشت میشود. اما این نقاط ضعف کوچک، از نگاه اغلب محققان و دولتها اصلاً مهم نیست. در واقع نگاه اغلب کشورهای دنیا به برزیل از این جهت است که میخواهند بدانند معجزه کشاورزی این کشور قابل کپیبرداری و اجرا در کشورهایشان هست یا نه؟ شاید باشد. همانطور که گفتیم شرایط آب و هوایی
برزیل شبیه بسیاری از کشورهای آفریقایی است که اگر بتوانند به کشاورزی خود رونق ببخشند، حداقل میتوان مرگ از گرسنگی کمتری را در این قاره شاهد بود. اما باید متوجه باشیم که «سیستم» کشاورزی برزیل نه قابل کپی برداری است و نه میتوان آن را وارد کرد. همانگونه که برزیل نیز در ابتدا سعی کرد تکنولوژی و سیستم کشاورزی را از ایالات متحده وارد کند و حداقل در مورد ابزار و ادوات این کار را کرد اما شاهد هیچ معجزهای نبود. 30 سال طول کشید تا این کشور توانست سیستمی مخصوص به خود پایهگذاری و اجرا کند. معجزه برزیل درسهای بسیاری برای کشورهای جهان دارد؛ درسهایی که باید در کنار تلاش برای راهاندازی سیستمی بومی مطابق با تواناییها و نیازهای کشورهای مختلف آموخته و استفاده شود.
دیدگاه تان را بنویسید