شناسه خبر : 44220 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

سیاست خارجی مطلق‌گرایانه

آیا توانسته‌ایم از روابط با روسیه بهره ببریم؟

 

 احمد وخشیته / استاد دانشگاه دوستی ملل روسیه

تاریخ روابط ایران و روسیه را که ورق می‌زنیم به قرن بیستم می‌رسیم؛ بعد از اینکه حکومت تزاری سقوط کرد و شوروی شکل گرفت، در بیستم می ۱۹۲۰ یعنی چند ماه پیشتر از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ شمسی و به قدرت رسیدن رضاخان بود که مسکو و تهران یادداشت‌هایی برای به رسمیت شناختن یکدیگر رد و بدل کردند. اما شوروی کمتر از یک سده عمر کرد و با سرنوشت فروپاشی روبه‌رو شد تا در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ جمهوری اسلامی ایران آمادگی خود را برای ادامه روابط با فدراسیون روسیه به عنوان کشور جانشین اتحاد جماهیر شوروی اعلام کند. با این مقدمه اگر مشخصاً به روابط میان دو کشور پس از این تاریخ معطوف شویم، به نقطه توافق همکاری ۲۰ساله میان جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه می‌رسیم که در سفری که محمد خاتمی، رئیس‌جمهور وقت ایران به روسیه داشت در دیدار با پوتین که تازه یک سال از دوران ریاست‌جمهوری‌اش گذشته بود طرفین این سند را امضا کردند.

یکی از مهم‌ترین مولفه‌های این سند ۲۱بندی با عنوان «مبانی روابط و اصول همکاری میان فدراسیون روسیه و جمهوری اسلامی» شفافیت آن بود که متن آن از سوی دو کشور منتشر شد و در بازه زمانی مشخصی فرصت داشت تا به تصویب مجلس دومای روسیه و مجلس شورای اسلامی ایران برسد تا ضرورت اجرایی پیدا کند که چنین نیز شد. توجه داشته باشیم که در سال ۲۰۰۱ روسیه روابط طلایی با ناتو و همکاری‌های گسترده‌ای در طیف‌های گوناگون با آمریکا داشت، اما ایران در شرایطی به سر می‌برد که در همسایگی شرقی‌اش القاعده و طالبان در افغانستان ظهور کرده بودند و همسایه غربی صدام بلندپروازی‌های توسعه‌طلبانه داشت. از این‌رو به نظر می‌رسد یکی از مهم‌ترین مفاد مطلوب ایران در این توافقنامه به بند سوم بازمی‌گردد که آورده شده بود در صورتی که هر یک از طرفین مورد تجاوز هر کشوری قرار گیرد، طرف دیگر هیچ‌گونه کمک نظامی یا هرگونه کمک دیگری به کشور متجاوز ارائه نکند و بر اساس منشور سازمان ملل در حل‌وفصل آن بکوشد. بنابراین به این عنصر نیز می‌رسیم که جمهوری اسلامی به نقش روسیه در شورای امنیت هم نگاه ویژه‌ای داشت.

اما پرسشی که در این میان به وجود می‌آید این است که چرا اگر تاریخ روابط را کمی تندتر ورق بزنیم به آنجا می‌رسیم که روسیه نیز در کنار دیگر اعضای شورای امنیت علیه ایران قطعنامه صادر کرد؟ به نظر می‌رسد پاسخ این پرسش را باید در الگوی سیاست خارجی جمهوری اسلامی تعریف کرد؛ یعنی هنگامی که یک موازنه مثبت در سیاست خارجی را جست‌وجو می‌کند، به‌طور مشخص در دولت محمد خاتمی شاهد هستیم که در کنار تنش‌زدایی با غرب از این امکان برخوردار می‌شود تا ظرفیت همکاری با روسیه را نیز گسترش دهد که به‌طور مشخص در توسعه روابط اقتصادی و مفاد توافق ۲۰ساله با روسیه آشکار است؛ اما هنگامی که در دوران محمود احمدی‌نژاد تصمیم می‌گیرد در تقابل با غرب پیش برود و تنها بر نگاه به شرق معطوف شود، ملاحظه می‌کنیم که فاقد برگ‌های بازی ارزشمند جهت افزایش قدرت چانه‌زنی حتی با روسیه است و چنان بحران‌آفرینی می‌کند که حتی نمی‌تواند روسیه را در شورای امنیت همراه خود نگه دارد.

گزاف نیست اگر از یک قاعده کلی سخن بگوییم: این رفتار ما در دیپلماسی است که می‌تواند برای ایجاد فرصت‌ها در کسب منافع ملی حداکثری فضاسازی کند که به موجب آن دیپلماسی فعال مبتنی بر واقع‌گرایی، چندجانبه‌گرایی و تاکید بر موازنه مثبت سبب می‌شود بیشترین منافع ملی را در رابطه با دیگر بازیگران صید کنیم و البته برعکس، یک سیاست خارجی مبتنی بر ایدئولوژی که روابطش با دیگر کشورها را در دوقطبی‌سازی تعریف می‌کند، برگی برای چانه‌زنی ندارد که بخواهد آورده قابل ملاحظه‌ای برای منافع ملی رقم بزند.

بیایید بار دیگر به موضوع روابط ایران و روسیه پس از فروپاشی شوروی بازگردیم. میان سال‌های ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۰ روسیه درگیر بحران‌های داخلی بود و از این‌رو فضای چشمگیری در مقابل دولت هاشمی‌رفسنجانی برای توسعه روابط با فدراسیون روسیه وجود نداشت و البته تقابل ایران با غرب هم ترمزی در مقابل دولت غرب‌گرای یلتسین بود. اگر دولت خاتمی را هم که یک مورد استثنا در سیاست خارجی جمهوری اسلامی بود کنار بگذاریم که مبتنی بر تنش‌زدایی توسعه روابط با شرق و غرب را دنبال می‌کرد پس از آن با نموداری سینوسی مبتنی بر رویکرد مطلق‌گرایی در سیاست خارجی روبه‌رو هستیم. از یک‌سو دولت احمدی‌نژاد را ملاحظه می‌کنیم که به دلیل بحران‌آفرینی در روابط با غرب سبب شد قدرت چانه‌زنی ما در مقابل روسیه کم شود و از سوی دیگر با دولت روحانی روبه‌رو هستیم که تا زمان خروج ترامپ از برجام اگرچه موفق به تنش‌زدایی با غرب شده بود، اما همچون زمان خاتمی موفق نشد به عنوان امتیازی در روابط خود با روسیه از آن بهره ببرد و پس از خروج آمریکا از برجام سفرهای متعدد ظریف به مسکو شکل می‌گیرد و او روسیه را دوست روزهای سخت ایران می‌خواند. همه چیز مشخص است، ما فاقد یک دکترین سیاست خارجی هستیم که مبتنی بر یک سند مکتوب از نقشه راه سیاست خارجی سخن بگوییم. از این‌رو در یک رویکرد سینوسی دشمنی با آمریکا [در دولت‌های احمدی‌نژاد و رئیسی] و بی‌اعتمادی به روسیه و چین [در دولت روحانی] روبه‌رو هستیم. مصداق دیگری از این رویکرد را می‌توان در دولت ابراهیم رئیسی ملاحظه کرد؛ آنجا که در بزنگاه طلایی احیای برجام به بن‌بست کشانده شد و گمان رفت که به واسطه بحران اوکراین این امکان وجود دارد که ائتلافی از ناراضیان در مقابل آمریکا شکل بگیرد و کار تا جایی پیش رفت که ادعای ارسال پهپادهای ایرانی مطرح شد.

ما می‌توانیم برای تمام عدم ابتکارعمل‌ها در سیاست ‌خارجی‌مان که سبب شد کمترین آورده را داشته باشیم یا منافع ملی با هزینه‌هایی روبه‌رو شود، دیگران را مقصر کنیم؛ می‌توانیم بگوییم که آمریکا شیطان بزرگ است یا از بدعهدی اروپایی‌ها سخن بگوییم؛ می‌توانیم بگوییم که روس‌ها غیرقابل اعتماد هستند یا به چینی‌ها بتازیم که فقط به فکر سود اقتصادی خود هستند؛ اما نهایتاً به همان پرسش ابتدایی این یادداشت می‌رسیم: چرا ما نتوانستیم از روابطمان بیشترین آورده را برای منافع ملی‌مان به ارمغان بیاوریم.

چگونه است که ترکیه هم به اوکراین پهپاد می‌فروشد و هم در عین حال محور مذاکرات غلات میان مسکو و کی‌یف است و در عین حال روابط بسیار استراتژیکی را با کرملین دنبال می‌کند؛ هم می‌تواند به عنوان عضو ناتو با الحاق فنلاند به این پیمان موافقت کند و هم در عین حال همکاری با روسیه را در شرایط کنونی به برگ برنده‌ای برای افزایش قدرت چانه‌زنی با مسکو در دیگر بحران‌ها نظیر قره‌باغ و سوریه تبدیل کند. یا چطور است که عربستان که شریک سنتی آمریکا در خاورمیانه است در کنار همکاری‌های امنیتی-نظامی خود با واشنگتن، سیاست‌های حوزه انرژی را با روسیه هماهنگ کرده است و در اوپک‌پلاس همگام با کرملین تصمیم‌گیری می‌کند و تا جایی پیش می‌رود که به عنوان نخستین صادرکننده نفت جهانی طی یک سال گذشته مقادیر قابل ملاحظه‌ای نفت روسیه را با تخفیف خریداری کرده است.

بدیهی‌ترین اصل در سیاست خارجی این است که هر کشوری در جست‌وجوی منافع ملی حداکثری خود است؛‌ طبیعتاً روسیه نیز از این قاعده مستثنی نیست، اما آنچه سبب شده است ما نتوانیم از روابط با روسیه بیشترین بهره را ببریم تفاوت نوع سیاست خارجی ما با روسیه است؛ در حالی که کرملین یک سیاست خارجی چندبردار، واقع‌گرایانه و عمل‌گرایانه را دنبال می‌کند و حتی در عین جنگ نیابتی روسیه و آمریکا در اوکراین، بلینکن و لاوروف در حاشیه اجلاس G20 در دهلی دیدار می‌کنند، دولت‌های جمهوری اسلامی طی دو دهه گذشته یک سیاست خارجی مطلق‌گرایانه، آرمان‌گرایانه و مبتنی بر دو قطبی‌سازی دشمنی با آمریکا را دنبال می‌کنند که سبب می‌شود پنجره بسیاری از فرصت‌ها بسته شود. 

دراین پرونده بخوانید ...