راستیآزمایی شعارهای فریبنده اقتصادی در گفتوگو با علینقی مشایخی
شعارهایی که با منطق اقتصاد همخوانی ندارند
علینقی مشایخی میگوید: اگر بخواهیم یارانه 150 هزارتومانی به همه ایرانیها بدهیم، حتی اگر به 75 میلیون نفر ایرانی یارانه داده شود، آن وقت باید ماهانه 2 /11 هزار میلیارد تومان یارانه پرداخت کنند که این رقم حدود 135 هزار میلیارد تومان در سال هزینه خواهد داشت. مشخص نیست چنین منبعی از کجا میخواهد تامین شود؟
اقتصاد ایران در مقطع فعلی چه ویژگیها و نیازهایی دارد؟ شعارهای کاندیداها چقدر منطبق با این نیازهای روز اقتصاد ایران است و مهمتر از اینها چقدر از شعارهای فریبنده و جذاب کاندیداها خصوصاً در حوزه یارانه و اشتغال شدنی هستند؟ علینقی مشایخی، اقتصاددان در این باره به نیازهای مبرم اقتصاد ایران در حوزههای مختلف از تداوم نزولی بودن روند تورم گرفته تا بهبود فضای کسبوکار کشور و اهمیت بیشتر دادن به بازار سرمایه اشاره کرده و سپس از وعدههایی سخن میگوید که با نیازهای امروز اقتصاد ایران تناسب ندارند و اجرای آنها هم با منطق اقتصادی همخوانی ندارد. به گفته مشایخی، سه برابر شدن یارانهها، پرداخت 250 هزار تومان کارانه و ایجاد پنج میلیون شغل وعدههایی هستند که هرکدام به ترتیب 135 هزار میلیارد تومان، 12 هزار میلیارد تومان و 150 هزار میلیارد تومان در سال اعتبار نیاز دارند که تامین چنین اعتباری دور از واقعیت به نظر میرسد و با توجه به تجربه اقتصاد ایران امکان اجرایی شدن آن میسر نیست.
♦♦♦
با توجه به شرایط امروز اقتصاد ایران، در مقطع فعلی به چه سیاستهای اقتصادی نیاز است؟
اگر بخواهیم به توسعه پایدار در کشور برسیم ادامه کنترل تورم یکی از سیاستها و اقداماتی است که باید انجام شود. هیچ کشوری نیست که توانسته باشد با تورم دورقمی و تورم بالا توسعه پیدا کرده باشد. تورم، نرخ سود بانکی را بالا میبرد، ریسک سرمایهگذاری را افزایش میدهد و سرمایهگذاریهای مولد را با مشکلاتی دچار میکند، قدرت خرید افراد حقوقبگیر را کاهش میدهد و فاصله درآمدها و ثروت را افزایش میدهد. بنابراین تورم را باید کنترل کرد. نکته دوم این است که فضای کسبوکار کشور را اصلاح کنیم، بهطوری که فعالان اقتصادی در شرایط یکسان بتوانند رقابت کنند، شروع کسبوکار جدید ساده و سریع بتواند اتفاق بیفتد، مقررات زائد و پیچیده که مزاحم فعالیتهای اقتصادی هستند حذف شوند و شفافیت اطلاعات عمومی وجود داشته باشد. بهبود فضای کسبوکار بحث مهمی در اقتصاد است. اکنون برخی از سازمانها از یکسری امتیازات خاص در اقتصاد کشور برخوردارند. مثلاً ممکن است سازمانهایی باشند که بابت اقدامات خود مالیاتی ندهند و هزینههای پنهان مثل هزینه استهلاک و هزینههای ماشینآلات و تجهیزات را که عمومی هستند در هزینههای خود منظور نکنند، در این شرایط امکان رقابت با آنها وجود ندارد یا اینکه رقابت کردن با آنها سخت است. اگر این روند به گونهای اصلاح شود که همه در یک میدان مساوی فعالیت کنند و رقابت در فضای کسبوکار کشور برقرار شود، آن وقت فعالان اقتصادی اطمینان پیدا میکنند اگر کارآمدی و بهرهوری داشته باشند، میتوانند موفق شوند و به همین دلیل سرمایهگذاری خواهند کرد. آن وقت همه در بالا بردن بهرهوری، تولید کالای باکیفیت و قیمت بهتر مسابقه میدهند و موتور رشد اقتصادی کشور راه میافتد. بعد از کنترل تورم، دومین مساله بهبود فضای کسبوکار کشور است. سومین مساله مورد نیاز اقتصاد ما این است که توجه کنیم برای افزایش تولید در کشور و ایجاد اشتغال باید بخش تقاضا را تحریک کنیم. برای این کار، اولاً باید صادرات کشور را توسعه دهیم. برای توسعه صادرات باید بازارهای هدف معلوم باشند، روابط خارجی و دیپلماسی ما در جهت تسهیل تجارت خارجی باشد و صادرکنندهها بتوانند روابط بانکی و تجاری را با کشورهای مختلف برقرار کنند. یا از حمایتهای دولت به لحاظ حفظ حقوق خود برخوردار باشند تا حقوق آنها در کشورهای دیگر مورد تعرض قرار نگیرد. در واقع دیپلماسی ما به نوعی از صادرات کشور حمایت کند. نکته چهارم این است که تسهیلات را با اولویت به بخشهایی بدهیم که راندمان کار و بهرهوری اقتصاد را بیشتر بالا میبرند. مثلاً در حوزه انرژی با جایگزینی خودروهای فرسوده و پرمصرف میتوان اقدامات قابل توجهی انجام داد. وقتی ما تسهیلاتی فراهم کنیم که ناوگان حملونقل عمومی کشور بهبود بیابد، هم خطرات در جادهها کمتر خواهد شد و هم صرفهجویی در سوخت امکان صادرات بیشتر سوخت را به ما میدهد. به هر حال باید با این روشها تقاضا را هم تحریک کرد. یا کارخانههایی که تکنولوژیهای آنها قدیمی است و اگر طرحهایی برای بهروز کردن تکنولوژی داشته باشند، باید با کمک آنها و اعطای وام به آنها کار ساختوساز و راندمان آنها را بیشتر کرد که بتوانند محصولات با کیفیت بالاتر و رقابتیتر تولید کنند. به هرحال حوزه چهارم تحریک تقاضاست.
حوزه دیگر که نیاز به توجه دارد بازار سرمایه است. به هر حال باید بخش مهمی از منابع لازم برای توسعه کشور از طریق بازار سرمایه تامین مالی شود. بازار سرمایه هنوز در این مسیر در حال طی کردن مراحل اولیه است. آنچه اتفاق میافتد بیشتردر بازار ثانویه است. یعنی در بازار سرمایه افراد به خرید و فروش سهام موجود میپردازند و این درحالی است که ما باید ابزارهای تامین مالی خود را توسعه دهیم و ابزارهایی را تقویت کنیم که میتوانند منابع بازار سرمایه را برای احداث و تکمیل پروژههای جدید به کار گیرند. بازار سرمایه با مکانیسمها و ابزار مناسب میتواند منابع مالی طرحهای سودآور را تامین کند و طرحهای جدید را به حرکت درآورد. البته باید بانک را نیز اصلاح کرد و با بهبود و تقویت نظارت بانک مرکزی بر آنها سرمایه بانکهای موجود را افزایش داد. پس بخش بعدی بازار پول و سرمایه کشور است که هم بهبود وضعیت بانکها و هم اصلاح بازار سرمایه در آن مدنظر است. مثلاً برای بهبود بانکها باید واقعاً اعمال مقررات بانک مرکزی را خیلی جدی گرفت. ممکن است بعضی از بانکهایی که ضعیف هستند یا ضعیف عمل کردند با هم ادغام شوند یا برخی تعطیل شوند و پس از تعطیلی آنها برای حفظ سپردههای مردم، این سپردهها به بانکهای دیگر منتقل شود. برای اینکه نظام بانکی بتواند از سرمایهگذاری حمایت کند، غیر از توسعه بازار سرمایه باید بانکها را هم از وضعیت فعلی قویتر کرد. شاید باید چند میلیارد دلار افزایش سرمایه در بانکها انجام شود، منتها مدیران منضبط و حرفهای باید برای بانکها در نظر گرفت و سپس افزایش سرمایه را عملی کرد. بانک مرکزی هم باید نظارت بیشتری کند و دستگاههای قضایی و امنیتی از این نظارت حمایت کنند؛ به طوری که روابط و ملاحظات سیاسی مانع از اعمال سیاست و نظارت بانک مرکزی نشود. باید بانکداری را در کشور جدی گرفت، چراکه نابسامانی بانکی میتواند اقتصاد کشور را دچار مشکلاتی کند و اگر بانکها خارج از قواعد و قوانین منطقی بانک مرکزی عمل کنند، ممکن است مفاسد اقتصادی به همراه داشته باشند. با این اقدامات چرخ اقتصاد به حرکت درمیآید و شغل ایجاد میشود و تولید و درآمدها افزایش مییابد.
به عنوان یک کارشناس اقتصادی اگر بخواهید ارزیابیای از وعدههای اقتصادی کاندیداهای ریاستجمهوری داشته باشید، فکر میکنید کدام یک از وعدهها متناسب با همین نیازهای مورد اشاره اقتصاد ما بوده است؟
ببینید اصلاً بعضی از کاندیداها به گونهای سخن میگویند که با منطق اقتصادی همخوانی ندارد. مثلاً اگر بخواهیم یارانه 150 هزارتومانی به همه ایرانیها بدهیم، حتی اگر به 75 میلیون نفر ایرانی یارانه داده شود، آن وقت باید ماهانه 2 /11 هزار میلیارد تومان یارانه پرداخت کنند که این رقم حدود 135 هزار میلیارد تومان در سال هزینه خواهد داشت. مشخص نیست چنین پولی از کجا میخواهد تامین شود؟ بالاخره درآمدهای دولت معلوم است. اکنون بودجههای عمرانی معمولاً 30 تا 35 هزار میلیارد تومان تصویب میشود که از همین میزان فقط 12 تا 13 هزار میلیارد تومان را تخصیص میدهند. حالا اگر 135 هزار میلیارد تومان میخواهند یارانه بدهند، قرار است این منابع از کجا کم شود که به این بخش اضافه کنند؟ بنابراین چنین وعدههایی نشدنی هستند. علاوه بر این، فرض کنید کاندیدایی اصلاً این محاسبات را نداشته باشد مگر در اختیار خود رئیسجمهور است که ناگهان چنین اقدامی را انجام دهد؟ در کشور تصمیمات مهم نظیر میزان درآمدها و هزینه در قالب بودجه سالانه از سوی مجلس اتخاذ میشود. بالاخره دولت باید از مجلس بودجه بگیرد و نمایندههای مجلس این حساب و کتابها را باید انجام دهند. توجه کنید در دو سه سال اخیر مجلس به دولت فشار آورده که میزان یارانهها را کاهش دهد و تعدادی از یارانهبگیران را از لیست دریافت یارانه حذف کند، چون مجلس به این نتیجه رسیده که منابعی وجود ندارد تا به همه یارانه حتی 45 هزارتومانی داده شود یا منابعی که صرف پرداخت یارانهها میشود بهتر است صرف کارهای دیگری نظیر تکمیل طرحهای نیمهتمام شود تا در اقتصاد رونق و ظرفیت بیشتری ایجاد شود. کسی که میگوید یارانه 150 هزارتومانی میدهد باید توجه کند در این مورد تنها او تصمیمگیرنده نیست. این کار شدنی نیست. حال اصلاً فرض کنیم که این فرد میخواهد خزانه را خالی کند و یارانه 150 هزارتومانی بپردازد، خب آن وقت مجلس و نظام تصمیمگیری کشور چه میگویند؟
به جز بحث یارانه، دیگر کدام شعارها را نشدنی میدانید؟
به جز مساله یارانه، بحث پرداخت کارانه به بیکارها هم هست. این کار بیکاران را خیلی خوشحال میکند و هر انسانی دوست دارد که این کمک را انجام دهد، اما مهم این است که از کدام منبع میتوان چنین کمکی کرد؟ ببینید ما اکنون 2 /3 میلیون نفر بیکار داریم که اگر اعلام کنند به بیکارها کارانه میدهیم آن وقت آنهایی که در بازار کار اصلاً حضور ندارند هم به بازار کار و صف تقاضا برای دریافت کارانه اضافه میشوند و بدین ترتیب ممکن است چند میلیون متقاضی جدید برای دریافت کارانه به 2 /3 میلیون نفر اضافه شوند. فرض کنید فقط یک میلیون نفر اضافه شوند، آن وقت اگر قرار باشد به 2 /3 میلیون نفر کارانه 250 هزارتومانی بدهید، باید 12 هزار میلیارد تومان اعتبار سالانه برای آن در نظر بگیرید. یعنی رقمی نزدیک به بودجه عمرانی سالانه تخصیص داده شده که معلوم نیست چنین هزینهای را از کجا میخواهند تامین کنند و آیا مجلس آن را تصویب خواهد کرد؟
وعده دیگر مربوط به شغل است. باید ابتدا توجه کرد ما چطور میخواهیم شغل ایجاد کنیم. قرار نیست دولت شغل را ایجاد کند، قرار است دولت کوچک شود یا حداقل از این اندازه فعلی بزرگتر نشود. شغل زمانی ایجاد میشود که اقتصاد راه بیفتد. اقتصاد زمانی راه میافتد که ثبات اقتصادی وجود داشته باشد و تورم آرام بگیرد. اقتصاد وقتی راه میافتد که سازوکارهای توسعه اقتصادی راه بیفتد. اقتصاد وقتی راه میافتد که سرمایهگذاری تشویق و تسریع شود و سرمایهگذاران را افراد زالوصفت ندانند. اقتصاد وقتی راه میافتد که با توسعه روابط سیاسی بازارهای صادراتی توسعه پیدا کنند. در واقع فعالیتهای مردم و سازمانهای غیردولتی است که شغل ایجاد میکند، دولت که نمیتواند همه بیکاران را استخدام کند و بگوید شش میلیون بیکار را استخدام دولت میکنیم. باید شرکتهای بزرگ اقتصاد کشور سودآور باشند تا بتوانند سرمایهگذاری کنند و با این سرمایهگذاری خود فرصتهای شغلی جدید به وجود بیاورند. باید فضای اقتصادی طوری باشد که اقتصاد را به سمت فعالیتهای مولد، خدمات، کشاورزی و صنعت سوق دهد و شغل ایجاد کند. اینکه مثلاً فردی بگوید من پنج میلیون شغل ایجاد میکنم باید پرسید چطور میخواهد این کار را انجام دهد. چطور میخواهند چرخ اقتصاد را به چرخش درآورند که شغل ایجاد شود. مثلاً شما فرض کنید برای هر شغل بهطور متوسط 100 میلیون تومان سرمایهگذاری لازم باشد (که عددی کمتر از مقدار واقعاً لازم است) آن وقت 600 هزار میلیارد تومان سرمایهگذاری لازم است. این به معنای سالی 150 هزار میلیارد تومان سرمایهگذاری در حالی است که هماکنون بودجه عمرانی کشور در حد 12 هزار میلیارد تومان است. این فاصله را ملاحظه کنید. سرمایهگذاری بخش خصوصی هم در بهترین حالت، در بخشهای غیر از ساختمان و مسکن، شاید اندازه همین بودجه عمرانی دولت باشد. آن وقت چطور میخواهند این رقم به 150 هزار میلیارد تومان برسد؟ به خصوص اگر جامعه را دوقطبی کنیم و افرادی را که میتوانند سرمایهگذاری کنند زالوصفت و مانند آن بنامیم امنیت سرمایهگذاری را از بین میبرد. همین است که وقتی هزینههای عملی شدن این وعدهها را که محاسبه میکنیم میبینیم با واقعیت همخوانی ندادند. آن وقت است که آدم متحیر میشود که آیا کاندیداها این محاسبات را انجام ندادند و این سخنان را بیان کردهاند یا اینکه محاسبات را انجام دادهاند اما برای کسب رای چنین سخنانی را بیان میکنند؟ آن وقت اگر اینطور باشد آدم به درجه صداقت و خلوص رفتار کاندیداها شک میکند.
با این حال ما در دورههایی شاهد بودیم که چنین طرحهای مشابهی مانند دادن یارانه به هر قیمتی و ساخت مسکن مهر حتی به قیمت نداشتن متقاضی اجرا شده است. به نظر شما چنین طرحها و شعارهایی به اقتصاد کشور چه آسیبهایی وارد میکند؟
با این کار مجدداً نظم اقتصاد به هم میریزد و خرابی جدیدی در اقتصاد ما به وجود میآید که ساماندهی آن بهشدت سخت میشود. البته من فکر میکنم چون شخص رئیسجمهور تصمیمگیر و قدرت مطلق در کشور ما نیست و ما مکانیسمهای تصمیمگیری در کشور داریم اجازه اجرای چنین طرحها و بروز این اتفاقات را نمیدهند. با این حال هرچند به لحاظ اجرایی این طرحها شدنی نیست اما آیا از سوی کاندیداها مطرح میشود که رای کسب کنند؟ من امیدوارم که تبلیغات کاندیداها محکم و سنجیده باشد و با برنامه و منطق بگویند که با چه سیاستهایی میخواهند وضع اقتصاد کشور را بهبود دهند، نه فقط با اعلام اهداف نشدنی. ببینید اعلام هدف با تشریح برنامه متفاوت است. ممکن است شما بگویید هدف ایجاد پنج میلیون شغل را دارید اما باید برای تحقق این هدف برنامه خود را ارائه کنید و محل تامین منابع این کار را بگویید. سابقه تاریخی چنین مباحثی هم مهم است. مثلاً کشوری که سابقه رشد اقتصادی آن به صورت میانگین سه تا چهار درصد بوده، چطور میتواند ناگهان به رشد 25درصدی برسد. من متحیرم از این وعدهها. اطمینان دارم که کاندیداها با علاقه به خدمت وارد رقابت شدهاند اما امیدوارم روی سخنان و وعدههایی که میدهند کمی بیشتر حساب و کتاب کنند، وگرنه آن وقت مردم بدبین میشوند و میگویند آنها که احراز صلاحیت شدند آیا این محاسبات را نمیدانستند یا اینکه میدانستند و به قصد کسب آرای ما یا به عبارتی برای فریب ما این سخنان را میگویند.
ما شاهد مطرح شدن وعده دو برابر شدن درآمد در اقتصاد هم بودیم که اصلاً معنای این شعار هم چندان مشخص نیست.
احتمالاً منظور این بوده که درآمد ملی کشور را 5 /2 برابر میکنند، یعنی 25 درصد در سال رشد اقتصادی. مگر میشود اقتصادی که در سه دهه گذشته بهطور متوسط رشد سالانهای معادل سه درصد داشته است ناگهان به 25 درصد رشد برسد؟ اصلاً کدام کشور در دنیا این میزان رشد را تجربه کرده است؟ چین بهترین رشد را در سالهای اخیر داشته که میزان آن هم 11 درصد بوده است. این حرفها شدنی نیست، با این حال اگر کسی ادعا میکند میتواند عملی کند باید بگوید با کدام منابع میخواهد به چنین هدفهایی دست یابد. مردم در تنگدستی قرار دارند و ممکن است با این حرفها خوشحال شوند، اما اگر این چنین شود و بعداً بفهمند که این وعدهها پایهای نداشته احساس میکنند فریب خوردهاند. امیدوارم اینطور نباشد که کاندیداها برای پیروزی در رقابت سخنانی بگویند که بعداً مردم متوجه شوند این شعارها شدنی نبودند و اعتماد مردم به سیاستمداران و نظام کاهش پیدا کند.
فکر میکنید برای سنجش وعدهها یا جلوگیری از طرح شعارهای عوامفریب چه اقداماتی میتوان انجام داد؟ مثلاً میتوان نهادی را برای راستیآزمایی شعارها در نظر گرفت؟
میتوانند در مناظرهها و برنامههای تبلیغاتی انتخابات به جای طرح شعارها از کاندیداها بخواهند که توضیح دهند چگونه و با چه برنامهای میخواهند شعارهای خود را محقق کنند. نوع سوالات و مناظرهها باید عمیقتر باشد و سوالوجوابها به گونهای باشد که اگر هرکسی بدون مبنا حرفی زد با چالش مواجه شود. هرچقدر هم مردم ما به سمت فهم و درک بهتر از سازوکارهای اقتصادی بروند کمتر این حرفها را باور خواهند کرد اما برای نظام سیاسی کشور شایسته نیست که فردی از طرحهای نشدنی سخن بگوید و کسی هم نپرسد چطور میخواهد این طرح را عملی کند. چگونه میخواهند یارانه را به 150 هزار تومان برسانند یا اینکه اگر میخواهند ناگهان مالیات را 10 برابر کنند، از چه کسانی میخواهند مالیات بگیرند؟ چگونه آنها را شناسایی میکنند و قدرت مالیاتدهی آنها چقدر است؟ البته در کشور ما میزان مالیات را باید رشد داد و دولتهای مختلف به دنبال این بودند که نظام مالیاتی را گسترش دهند تا درآمد مالیاتی افزایش یابد. البته به یک میزان محدودی هم رشد داشتیم اما نمیتوان یکساله جهشی در این مورد داشت. بنابراین باید سطح مباحث را عمیقتر کنند.