اهمیت برنامههای انتخاباتی در گفتوگو با بهروز هادی زنوز
بدون برنامه نمیتوان کشور را اداره کرد
بهروز هادی زنوز میگوید: قرار نیست دولتی که سر کار نیست یا فعلاً مسوولیتی ندارد، از آن جنس برنامههایی ارائه کند که سازمان برنامه تدوین میکند تا در اختیار دولت قرار دهد اما کاندیداها باید برای سوالات حاضر مملکت طرحی ارائه دهند که نشان داده شود چه چارچوبی را برای مواجه شدن با مسائل پیشرو در نظر گرفتهاند.
چرا تاکنون کمتر برنامهای برای تحقق شعارها و اهداف مطرحشده کاندیداهای ریاستجمهوری مطرح شده است؟ آیا برنامه داشتن نمیتواند مزیتی برای اخذ رای باشد و بدون برنامه رفتار کردن کاندیداها چه تبعات و هزینههایی میتواند به همراه داشته باشد؟ بهروز هادی زنوز، اقتصاددان در این مورد به تفاوت ساختار سیاسی ایران با ساختار سیاسی کشورهای مبتنی بر حزب اشاره میکند و توضیح میدهد که در کشورهای مبتنی بر تحزب، نمایندگان احزاب به واسطه تجربه حضور در مجلس و مناصب سیاسی و همچنین به پشتیبانی حزب خود با برنامه در مبارزات انتخاباتی حاضر میشوند اما در ایران معمولاً این چنین نیست. این اقتصاددان سپس به آسیبهای نبود برنامه در انتخابات اشاره کرده و سپس تصریح میکند: اگر کاندیدایی برنامه نمیدهد و تنها به وعده اکتفا میکند برای این است که دست او برای انجام هر کاری باز باشد. البته اگر وعدههای آنها توخالی نباشد میتوان امیدوار بود که بعداً در راستای یک برنامه آنها صورت بگیرد اما باید توجه کرد که بدون برنامه نمیتوان کشور را اداره کرد.
♦♦♦
داشتن یک برنامه مشخص برای کاندیداها چقدر میتواند به پیشبرد اهداف آنها و تحقق وعدههایشان پس از موفقیت در انتخابات کمک کند؟ با توجه به سازوکارهای اقتصاد ایران، اصلاً برنامه میتواند در اقتصاد ایران اهمیت قابل توجهی داشته باشد؟
در این مورد باید توجه کرد در کشورهایی که مبتنی بر تحزب هستند و اهداف سیاسی دارند، نمایندگان آن احزاب در مجلس هم حضور دارند و به واسطه این حضور آنها، تجربههایی هم اندوخته میشود. بعد هم از میان آن احزاب افرادی به عنوان کاندیدا انتخاب میشوند که در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کنند. آن وقت خود این احزاب هم در پارلمان نماینده دارند و این نمایندهها به صورت روزمره با مسائل جاری دولت مواجه میشوند. مسائلی مانند سیاست خارجی یا بودجه یا مسائل اقتصادی و اجتماعی از جمله این مسائل هستند که نمایندگان پارلمان و احزاب با آن مواجه هستند و احزاب به صورت سنتی نسبت به کسری بودجه یا مسائل زیستمحیطی یا مبارزه با تروریسم یا مسائل دیگر برنامههایی مبتنی بر کارهای کارشناسیشده دارند. طبیعی است در چنین شرایطی، دستان نمایندگان چنین احزابی هیچ وقت خالی نیست و وقتی در مبارزات انتخاباتی حاضر میشوند به پشتیبانی حزبی، تجارب، مطالعات قبلی، کارها و آموختههایی که در حوزه بخش عمومی داشتهاند وارد کارزار انتخاباتی میشوند. حالا افرادی مانند ترامپ در کشور آمریکا استثنا هستند. اما در کشور ما متاسفانه عملاً تحزب به آن معنای خاص خود به رسمیت شناخته نمیشود. علاوه بر این در پارلمان ما که همان مجلس شورای اسلامی میشود هم، خط و خطوط نمایندگان مجلس براساس موضوعهای ملی مشخص نیست و بیشتر نمایندگان سعی دارند نمایندههای منافع ملی باشند. در کنار این، ما در ایران پیش از انتخابات هم گزینشهایی از سوی مراجع مربوطه داریم. به همین دلیل گاهی از یکسری افراد انتظار نمیرود که کاندیدا شوند؛ مثل همان اتفاقی که در دوره اخیر هم افتاد و در آخرین دقایق ثبتنام برای حضور در انتخابات ریاستجمهوری، برخی اعلام کاندیداتوری کردند. آیا کسی که در آخرین دقایق در رقابت انتخابات ریاستجمهوری حاضر میشود میتواند برنامه داشته باشد؟
با این حال باید توجه کرد در هر دورهای معمولاً برنامه رئیس دولت قبلی که میخواهد در دوره بعدی ریاستجمهوری انتخاب شود، همان قانون برنامهای است که در دوره ریاستجمهوری او به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده است. نکته قابل توجه آن است که شاید خود رئیس دولت هم آن قانون برنامه را چندان قبول نداشته باشد. کمااینکه ما در دولت سابق دیدیم وقتی آقای احمدینژاد بر سر کار آمد، تازه برنامه چهارم تصویب شده بود اما ایشان گفت که ما برنامه چهارم توسعه را قبول نداریم. تعدادی از نمایندههای مجلس هم اعلام کردند این برنامه چهارم آمریکایی است و قابل قبول نیست. بنابراین با این اتفاقات برنامه چهارم توسعه را رسماً کنار گذاشتند. اکنون هم چرا آقای روحانی از برنامه ششم حرف نمیزند؟ این سخن نگفتن رئیسجمهور درباره برنامه ششم توسعه به نظرم علت دارد. علت آن هم فکر میکنم این باشد که اهداف کمی این برنامه را مجمع تشخیص مصلحت تبیین کرده و آقای روحانی میداند مثلاً به رشد اقتصادی هشتدرصدی نخواهیم رسید. بنابراین چه دلیلی دارد که پشت سر این برنامه سینه سپر کند؟
پس در اینجا مشکل از برنامه و غیرواقعی بودن اهداف آن است؟
بله، اینجا مشکل از برنامه است که دولت حاکم اهداف کمی تعیینشده را چندان واقعی نمیبیند اما برای برنامههای دیگر اینطور نبود. مثلاً دولت سابق اصلاً مسوول اجرا و منابعی را برای محقق کردن اهداف برنامه تعیین نکرده بود. در دوره فعلی هم به جز رئیسجمهور، کاندیداهای دیگر تجربهای ندارند که چگونه میتوانند برنامهای را اجرا کنند. مثلاً آقای میرسلیم چند سال است که از مشاغل دولتی کنارهگیری کرده است. ایشان سالهای طولانی است که دیگر شغل دولتی ندارد و در زمینه اجرای برنامه در سطح ملی هم تجربه قابل ذکری ندارد. یا آقای هاشمیطبا چند سال است که دیگر در مناصب دولتی حضور ندارد. یا آقای رئیسی که اساساً در قوه مجریه حضور نداشته و کار اجرایی نکرده است. یا آقای قالیباف بالاترین منصبی که در اختیار داشته شهرداری تهران بوده است. این افراد چون پشتوانه تجربی در بخش عمومی ندارند، نماینده مجلس هم نبودهاند و نماینده تشکلی هم نیستند، نمیشود گفت که برنامهای دارند. منتها مطلبی هم هست و آن، اینکه اساساً چند گروه در انتخابات شرکت میکنند و رای میدهند. یک گروه طیفهای مختلف اصولگرا و یک گروه هم طیفهای مختلف اصلاحطلب هستند. اصولگرایان طیفی هستند که مدت مدیدی است دوران آنها سپری شده و اینها اساساً هرگز برنامهای نداشتند. البته اصولگرایان اتوپیا (آرمانشهر) داشتند یا اینکه ایدئولوژی داشتند، منتها برنامه قابل توجهی نداشتند. بنابراین جای شگفتی نیست که حزب موتلفه اسلامی که آقای میرسلیم از جانب آنها وارد رقابتهای انتخاباتی شده برنامه قابل توجهی را ارائه نکند. اصلاً این حزب چه زمانی برنامهای داشته که آقای میرسلیم پشت آن برنامه بایستد و از آن دفاع و آن را عملی کند؟ بنابراین اصولگرایان ایران نشان دادهاند که تاکنون پایبند به برنامه نبودهاند. حتی در دهه 50 هم برخی اصولگرایان اعتقادی به برنامه نداشتند. بنابراین اصولگرایان چندان اعتقادی به برنامه نداشتند، اصلاحطلبان هم که وضعیت خود را متزلزل نشان دادهاند، پس در چنین شرایطی طبیعی است کموبیش همه بدون برنامه در عرصه انتخابات ظاهر شوند. مساله دیگری که از زمان روی کار آمدن آقای احمدینژاد باب شده، وعدههای توخالی و عوامفریب دادن به مردم است. همه تصور میکنند که منابع کشور نامحدود است و اگر به فقرا وعده بدهیم و رای آنها را بخریم مشکلات ما حل میشود و میتوانیم رای کسب کنیم. کمااینکه در این دوره هم شاهد هستیم کاندیدایی شعارهای نزدیک به شعارهای آقای احمدینژاد میدهد و کاندیدای دیگری هم با ژست جدیدی همان شعارها را مطرح میکند. مثلاً 5 /2 برابر کردن تولید ناخالص داخلی کشور نیاز به برنامه ندارد، چراکه اگر کاندیدای مطرحکننده این شعار، یک مشاور اقتصادی منطقی هم داشته باشد باید بداند که چنین رشدی امکانپذیر نیست و نمیتوان برای آن برنامهای ارائه کرد. یا درباره اشتغال که کاندیدایی گفته باید حداقل سالی یک میلیون شغل ایجاد شود. اگر تاریخ معاصر ایران را بررسی کنید هرگز ما به این اندازه طی یک سال شغل ایجاد نکردهایم، آن وقت چطور میتوانیم برای این شعار برنامهای ارائه کنیم.
البته مساله این است که در برنامه توسعه هم اشاره شده که نیاز است سالی یک میلیون شغل ایجاد شود.
بله دیگر، برنامه هم مشکل دارد و برای همین است که آقای روحانی چندان به آن اشاره نمیکند. چون میداند طرح چنین وعدهای، توخالی است. ملاحظه میکنید که چون حزب به معنای واقعی نداریم آدمهایی که در صحنه رقابت ریاستجمهوری حاضر میشوند فاقد تجربه لازم هستند. همچنین ستاد انتخاباتی درست و قابل اعتنایی ندارند و چون از مدتها قبل برای این حضور برنامهریزی نمیکنند و دفعتاً وارد فضای رقابت در انتخابات میشوند، با برنامه سخن نمیگویند. البته مردم هم به آنها عادت کردهاند و به این ترتیب این چرخه، وضعیت نابسامانی در حوزه اقتصاد به وجود آورده است.
با وجود اهمیت برنامه در اقتصاد کشور، از نگاه برخی سیاستمداران و کارشناسان این برنامه نیست که برای افراد رای جمع میکند بلکه چهره خود شخص نامزد است که میتواند رای کسب کند.
ببینید داستان این است که سه دهک درآمدی پایین جمعیت به فکر معیشت خود هستند. حالا اصولگرایان و اصلاحطلبان باید به هر ترتیب نظر آنها را جلب کنند. گروه دوم، طبقه متوسط جامعه است که این گروه بیشتر طرفدار آزادیهای سیاسی و دموکراسی در جامعه به نظر میرسند و فکر میکنم بیشتر این طبقه متوسط شهرنشین، به اصلاحطلبان رای میدهند. حال چه آنها برنامه داشته باشند و چه نداشته باشند رای این طبقه را میگیرند. از سوی دیگر طبقه سوم بازرگان و کارفرمایان محسوب میشوند که به دنبال بهبود تعاملات خارجی کشور هستند و به کسی رای میدهند که ریسک سرمایهگذاری در کشور را کاهش دهد. این افراد به دنبال بهبود محیط کسبوکار کشور هستند و چنین مواردی را از دولتها توقع دارند.
مطلب دیگری هم هست. رئیسجمهور در ایران تنها تصمیمگیرنده نیست و نمیتوان از او انتظار حل همه مشکلات را داشت. مثلاً سیاست خارجی کشور را تنها رئیسجمهور تعیین نمیکند یا در سیاستهای دفاعی کشور هم وضعیت همینطور است. یا سیاستهای فرهنگی کشور تنها از سوی رئیسجمهور مشخص و تعیین نمیشود. راجع به آزادیهای سیاسی، مطبوعات، تشکلها و احزاب هم تنها رئیسجمهور تصمیمگیر نیست. خب در چنین شرایطی رئیسجمهور میتواند چه وعدهای بدهد؟ یعنی چنین مواردی اصلاً دست رئیسجمهور نیست و اگر کسی زیادی بخواهد صراحت به خرج بدهد، مثل این است که در یک جمعی آدم نامانوسی وجود دارد و بعد همه به دیده تردید به مشروعیت او نگاه میکنند. با این حال بهطور ضمنی مردم میدانند کاندیدای هرکدام از جناحها که رای بیاورد چه تصمیمی میگیرد و چه اقداماتی انجام میدهد.
شما به سه قشر در دادن رای اشاره کردید. به نظر شما کدام یک از این سه قشر ممکن است به برنامه رای دهد که با اتکا به آن بتوانیم بگوییم برنامه در انتخابات ریاستجمهوری میتواند اهمیت قابل توجهی داشته باشد؟
ببینید مناظره اول کاندیداهای ریاستجمهوری نشان داد که دولت تا اینجا علاقه ندارد برنامه جدیدی بدهد و مایل است از اقدامات قبلی خود دفاع کند. اگر رای هم بیاورد کموبیش همان روند قبلی خود را ادامه خواهد داد. دولت در عرصه سیاسی هم پیشرفت قابل توجهی نداشته است و وعده جدیدی هم نمیتواند بدهد اما در سیاست خارجی میگوید که مناسبات باید بهبود پیدا کند و برجام باید ادامه بیابد. اینها حداقلهایی است که دولت میتواند بگوید و البته که میگوید. دولت میداند که اگر بیشتر از این بگوید ممکن است در آینده برایش مشکلزا شود. اگر قرار باشد ما در انتخابات ریاستجمهوری مسائل واقعی مملکت را مطرح کنیم باید به مساله سیاست مالی و پولی واحدی برسیم و باید برای بحران بانکی برنامه مشخصی داشته باشیم تا اقشار مختلف براساس این برنامهها به کاندیدای مورد نظر خود رای دهد. علاوه بر این، دولت آینده باید برای بحران صندوقهای بازنشستگی هم برنامه دقیقی داشته باشد و همچنین برای بحران محیط زیست و کمآبی برنامه مشخصی ارائه دهد. دولت آینده باید برای اشتغال و توسعه منطقهای هم برنامههایی ارائه کند و همچنین حمایتهای اجتماعی را مدنظر قرار دهد و برنامه مشخصی برای هرکدام از آنها در نظر گیرد. ضمن اینکه مساله مهم این است که از بین این مسائل اولویتها را هم انتخاب کنند و اولویتگذاری صورت گیرد. حالا کموبیش دست دولت از این نظر پُرتر از بقیه کاندیداهاست اما با این حال خود دولت هم جسارت نکرده که به مسائل ساختاری اقتصاد ایران بپردازد از جمله اینکه معلوم نیست چگونه میخواهد بحران بانکی را حل کند یا اینکه بحران صندوقهای بازنشستگی را چگونه و با چه برنامهای میخواهد سامان دهد یا مساله کسری مداوم بودجه و بدهی 700 هزار میلیاردتومانی دولتی را معلوم نیست چطور میخواهد حل کند یا مثلاً در مورد سرمایهگذاری خارجی باید توجه کرد که دیگر جذب سرمایه خارجی در این محیط امکانپذیر نیست بنابراین با کمبود سرمایه معلوم نیست دولت میخواهد چه کند یا دولت در کوتاهکردن دستهای برهمزننده تعاملها و روابط خارجی چندان کاری نمیتواند کند. اینها مسائل اصلی است که باید به آن پرداخت و کسی نمیتواند بگوید من طرفدار محیط زیست هستم و از سوی دیگر باید رشد جمعیت هم ادامه پیدا کند.
فکر میکنید دولت یازدهم برای چنین مسائل مهمی برنامهای نداشته یا اینکه برنامه داشته و توان اجرای آنها را نداشته است؟
دولت برای ادوار اقتصادی که میگوییم رکود و رونق، برنامهای داشته است اما برای رشد درازمدت اقتصادی برنامهای نداشته است یا برای رفع موانع رشد دائمی اقتصادی برنامهای نداشته و ندارد.
جدای از این دولت، فکر میکنید هر دولتی بر سر کار بیاید و بدون برنامه کارهای خود را پیش ببرد، با چه مشکلاتی مواجه خواهد شد؟
به هر حال بخشی از این شعارها باید توسط دولت آینده اجرا شود و در عین حال طرح وعدهها نشاندهنده نگرش رئیس دولت آینده است. بنابراین اگر وعدهها بیپایه باشد، بسیار خطرناک خواهد بود و برای اقتصاد ایران که بسیار آسیبپذیر است، خطراتی به همراه خواهد داشت.
فکر میکنید رفتارهای بدون برنامه هر دولتی با اقتصاد چه خواهد کرد؟
اگر کاندیدایی برنامه نمیدهد و تنها به وعده اکتفا میکند، برای این است که دست او برای انجام هر کاری باز باشد. البته اگر وعدههای آنها توخالی نباشد میتوان امیدوار بود که بعدا در راستای یک برنامه آنها صورت گیرد اما باید توجه کرد که بدون برنامه نمیتوان کشور را اداره کرد.
چطور میتوان نقش و ارزش برنامه را در برهههای زمانی مهمی مانند انتخابات ریاستجمهوری افزایش داد؟
ببینید دو مفهوم از برنامه است؛ یک مفهوم همان روال معمول سنتی سازمان برنامه است. قرار نیست دولتی که سر کار نیست یا فعلاً مسوولیتی ندارد، از آن جنس برنامههایی ارائه کند که سازمان برنامه تدوین میکند تا در اختیار دولت قرار دهد. اما کاندیداها باید برای سوالات حاضر مملکت طرحی ارائه دهند که نشان داده شود چه چارچوبی را برای مواجه شدن با مسائل پیشرو در نظر گرفتهاند. مثلاً باید مشخص کند برای مشکل کمبود سرمایه و جذب سرمایه خارجی چه برنامهای دارد و چه میخواهد کند؟ یا برای راهاندازی چرخهای رشد اقتصادی کشور چه برنامه مشخصی دارد و چه اقداماتی را میخواهد در این راستا انجام دهد؟ یا مثلاً برای رفع بیکاری چه برنامهای دارد و چه اقداماتی میخواهد انجام دهد؟ یا برای اینکه دوباره تورم تکرقمی، دورقمی نشود چه اقداماتی و طی چه برنامهای قرار است انجام دهد؟ یا برای بحران بانکی چه اقداماتی با چه برنامهای قرار است انجام شود؟ یا برای بحران صندوقهای بازنشستگی قرار است چه برنامهای را در پیش بگیرد. راجع به هر کدام از اینها حداقل باید یک صفحه برنامه داشته باشد که چطور میخواهد آنها را حلوفصل کند یعنی چارچوب حل این مسائل را باید عرضه کند. به عبارتی سیاستهای مشخص برای مواجه شدن با این مسائل داشته باشد نه برنامهای با اهداف کمی.
البته تاکنون بیشتر از آنکه شاهد باشیم برنامههای تحقق اهداف ارائه شود، تنها اهداف کمی و شعارها مطرح شده است.
بله، آن هم وعدههای توخالی متناقض که نحوه اجرایی شدن آن معلوم نیست؛ وعدههایی که مشخص نیست براساس چه برنامهای قرار است اجرا شوند.