سمیه توحیدلو شکلگیری موج ثبتنام برای کاندیداتوری ریاستجمهوری را بررسی میکند
معرکه مردم بهتبع سیاسیون
سمیه توحیدلو میگوید: اغلب آدمها به دنبال کسب هویت و ایجاد تمایز در کسب هویت هستند. هر فردی با حضور در میدانهای مختلف به دنبال ایجاد نوعی تمایز برای خود است. بروز و تحقق فردی آدمها در هر میدان به نوعی این تمایز را ایجاد میکند. میدانهایی که در عرصه اقتصاد، اجتماع، فرهنگ، هنر و... تعریف میشوند.
ثبتنام برای نامزدی در دوازدهمین دوره ریاستجمهوری با صدای شاتر دوربین آغاز شد، صدایی که خبر از تلاش افراد برای «دیده شدن» حتی در عرصه سیاست میداد؛ واژه یا عبارتی که این روزها از سوی بسیاری از صاحبنظران بهعنوان دلیل هجوم افراد فاقد وجاهت به ساختمان وزارت کشور شنیده شد. این در حالی است که به گفته سمیه توحیدلو، جامعهشناس، نمیتوان دیده شدن را تنها دلیل وقوع این رویداد دانست و باید رفتار مردم را در مقایسه با عملکرد دیگر گروههای جامعه بررسی و نقد کرد. توحیدلو ژستهای ابزاری سیاسیون و ذوقزدگی آمیخته با سخره گرفتن رسانهها را در خلق این موج، مهم برشمرد. توحیدلو در گفتوگو با «تجارتفردا» همه آنچه به روزهای ثبتنام نامزدهای ریاستجمهوری برمیگردد را با جزئیات بررسی کرده است که در ادامه میخوانید.
♦♦♦
گرایش مردم عادی به ثبتنام در کاندیداتوری انتخابات ریاستجمهوری سال 96 نسبت به سالهای گذشته بسیار زیاد بوده است. ارزیابی شما از این رویداد چیست و ریشه این رفتارها را در کجا میدانید؟
اغلب آدمها دنبال کسب هویت و ایجاد تمایز در کسب هویت هستند. هر فرد با حضور در میدانهای مختلف دنبال ایجاد نوعی تمایز برای خود است. بروز و تحقق فردی آدمها در هر میدان به نوعی این تمایز را ایجاد میکند. میدانهایی که در عرصه اقتصاد، اجتماع، فرهنگ، هنر و غیره تعریف میشوند. هر جامعهای مرکب از میدانهای مختلف است. افراد نقطه تمایز خود را در ورود به یکی از این میدانها میدانند. به عنوان مثال اظهار وجود بچه پولدارها در شبکههای اجتماعی با شوآفی که از نوع مصرف خود ارائه میدادند، کسب هویت و ایجاد تمایز را تداعی میکرد. همچنین انواع ابزارهای جذب مخاطب در کانالها و شبکههای اجتماعی از سوی افرادی که شاید در دنیای حقیقی چندان افراد مشهور، سلبریتی و حتی تحصیلکردهای نباشند، خودش نوعی ایجاد تمایز و هویتیابی برای این کاربران است. کمااینکه میتوان از این افراد مثالهای بیشماری مطرح کرد که با این وسایل ابراز وجود میکنند. احداث فنپیج برای سلبریتیها به بهانه دیده شدن یکی دیگر از این ابزارهاست، نهتنها در ایران که در همه جای دنیا این رفتار جریان دارد. این فنپیجها به اسم یک سلبریتی رشد میکند، دیده میشود و برای صاحب آن صفحه تمایز ایجاد میکند. از طرف دیگر، افرادی که نمیتوانند در مرکزیت میدان قرار گیرند، از طریق قرار گرفتن در حاشیهای که دیده میشود، خود را به تصویر میکشند، بنابراین این افراد خود را بازنمایی میکنند و از این بازنمایی احساس رضایت خواهند داشت. گاهی علاقهمندان مستقر در حاشیه میادین که احساس رضایت کمتری دارند، به دنبال کسب این حس برای دستیابی به مرکزیت میادین اصلی تلاش میکنند، این افراد سعی دارند به هر روش ممکن بازنمایانده شوند. به عنوان مثال آدمهایی که علاقهمند به دیده شدن مقابل دوربین هستند و در مراسمها خود را نشان میدهند، یا در مورد هر موضوعی اظهارنظر میکنند. این نوع دیده شدن برای این افراد مهم است. این در حالی است که در همین میدان عمومی ناگهان از طریق ثبتنام برای ریاستجمهوری ماجرای سلفی با انتخابات، امکان هویتیابی، تمایز و عکس یادگاری و دیده شدن را فراهم میآورد. همین است که این دسته از مردم علاقهمند به حضور در این میدان میشوند که با انتخابات عکس یادگاری بگیرند. امروزه در بیشتر عرصههای حقیقی و مجازی میبینیم که افراد دنبال دیده شدن، ایجاد تمایز و کسب هویت هستند، این رفتار تا این بخش شاید چندان مسالهساز نباشد.
از دید شما بهعنوان جامعهشناس چه مواردی این رویداد را مسالهساز میکند؟
از نظر من به عنوان جامعهشناس، شما به عنوان رسانه و همه کسانی که با مقولههای اجتماعی درگیر هستند آنچه این رویداد را مسالهساز و ما را ترغیب به بررسی این ماجرا میکند، این است که شاید از بین 70میلیون جمعیت ایران ثبتنام هزار و هفتصد کاندیدا چندان هم عدد زیادی نباشد، به هر حال به نوعی میتوان پذیرفت این تعداد افراد آمدهاند رئیسجمهور شوند. اما نگرانی از جایی آغاز میشود که به نظر میرسد جامعه از این رویداد بدش نیامده و خبرها و تصاویر مرتبط با آن را دنبال میکند. نمیتوان به ماجرای سلفی با انتخابات، سلفی با رویدادها و سلفیهای دیگر نقد داشت و این افراد را نفی کرد وقتی از همهسو مورد تایید قرار میگیرند. مساله اینجاست که این اتفاق مورد تایید گروههای مختلف اجتماعی است، به عنوان مثال عضو یک خانواده وارد این میدان میشود، این خانواده شب دور هم مینشینند، میخندند و با خوشحالی این فرد را تایید میکنند. بنابراین افراد با تایید اطرافیان و جامعه پا به این میدان میگذارند. تایید حداکثری جامعه در مقابل نفی حداقلی آن در موضوع ثبتنامهای انتخابات، موردی است که نیاز به بررسی و تحلیل بیشتر دارد.
این موضوع را بررسی کنید که آیا ایجاد شرایط سخت برای ثبتنام نامزدهای ریاستجمهوری مثل سن، تحصیلات و سوابق سیاسی میتواند موثر باشد؟
موارد زیادی برای مقابله با این پدیده دخالت دارد. نمیتوان صرفاً دخالت و ورود قانون به این رویداد را امری موثر دانست، اما به هر حال قانون نقش مهمی در این میان دارد. مفاهیم قانونی نیاز به بازتعریف و شناخت مجدد دارند. مثلاً مفهوم رجل سیاسی از جمله مواردی است که نیاز به شفافیت دارد، این مفهوم روشن نیست، تحصیلات و سن و فعالیت سیاسی هم ذیل این مفهوم شناختهشده نیستند. طبیعتاً قانون باید شفافتر باشد تا بتواند از این رویداد جلوگیری کند. اما وجود عوامل دیگری هم به وقوع این اتفاق دامن زده است.
نقش چه عواملی را در دامن زدن به رویدادهایی مثل بالا گرفتن تب انتخابات در مردم عادی موثر میدانید؟
عامل اصلی در دسترس بودن عرصه سیاست است و دور از دسترس بودن عرصه اجتماع. دلیل اصلی دسترسی آسان به عرصه سیاست را میتوان این مورد دانست که هر کسی امکان رئیسجمهور شدن را در خود میبیند. این در حالی است که افراد در همه جای دنیا باید مراتب حزبی و تشکیلاتی را طی کنند تا به نقطهای برسند که امکان حضور در فعالیتهای سیاسی سطوح بالاتر مثل ریاستجمهوری برای آنها فراهم شود. از طرف دیگر این افراد به پشتوانه حزب، تشکیلات و برنامههای خود وارد این عرصه میشوند. امری که ناخودآگاه به این افراد وجاهت و مشروعیت سیاسی اجتماعی میبخشد. افراد برای ورود به عرصه سیاست باید آموزش کار تشکیلاتی ببینند و حزب وجود داشته باشد که این افراد را بالا ببرد. اما وقتی عرصه سیاست عرصه قابل دسترس میشود، هر کسی یکشبه احساس رجل سیاسی میکند یا حتی بدون هیچ شاخصهای خود را توانمند ارائه برنامه برای آینده کشور میداند که در جایگاه یک رئیسجمهور ظاهر شود. دور از دسترس بودن عرصه اجتماع نکتهای است که نیاز به بررسی زیادی دارد. امروزه در اکثر کشورهای دنیا یکی از عرصههای تمایزپذیری و کسب هویت فضاهای اجتماعی وجود نهادهای مدنی است. وقتی جایی برای دیده شدن و شنیده شدن صدای خود نباشد، اساساً عرصه خالی است یعنی شکاف میان مردم و دولت با نهادها پر نشده و افراد امکان ظهور و بروز در عرصههای اجتماعی و دیده شدنهای از این دست را ندارند. در چنین جامعهای افراد خود به خود به سمتی میروند که این امکان را برای خود ایجاد کنند. بنابراین جذب افراد با انگیزهای که میخواهند حرف بزنند و دیده شوند به سمت نهادهای مدنی یکی از روشهایی است که از رویدادهایی مثل ثبتنام گسترده انتخابات 96 جلوگیری میکند. البته این اقدام هم یکسری ملزومات دیگری دارد که آسیبشناسی و نقد سیاسی اجتماعی آن جایگاه خود را میطلبد.
به ایفای نقش قانون در ایجاد موانع از ورود افراد فاقد وجاهت باز میگردیم. برخلاف نظر شما که اعمال شرایط قانونی را در مقابله با این رویداد امری کافی نمیدانید، این روزها بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران اجتماعی سیاسی به نقش و اهمیت قانون اشاره میکنند و از اثرگذاری آن میگویند، شما فکر میکنید اگر قانون در این زمینه ورود کند مغایر با آزادیهای فردی و اجتماعی است؟
پس از پایان ثبتنام، اصطلاحات نقادانه زیادی درباره این رویداد شنیدیم؛ نمایش مضحک مردم و آبروریزی اجتماعی که از مراجع گرفته تا سیاسیون و کنشگران سیاست و اجتماع مطرح میکردند. از دیدگاه من فضای اجتماعی کشور به سمتی رفته که امروز این اتفاق رخ دهد و نباید به این شکل آن را نقد کرد. قبول دارم که باید قانون نقش دقیقتری ایفا کند، اما این نقش فقط بر عهده قانون نیست. نقش قانون به گونهای است که عملاً به رد صلاحیت شدن افراد مشروعیت دادهایم. نهتنها برای ثبتنام قانون باید پشتیبان افراد باشد، که باید برای شکلگیری حزب، کار تشکیلاتی و نهادهای مدنی هم حمایت کند. وجود این نهادها افرادی را که امکان دیده شدن، تمایزیابی و رساندن صدای خود به عرصههای بالاتر را ندارند ایجاد میکند. در اینجا نقش قانون یکتنه نیست، همانطور که آقای لاریجانی گفت: ما انجام دادیم و شورای نگهبان رد کرد. مجلس شرایط سن، تحصیلات و امثال این را تحت عنوان اینکه حداقلهایی را باید رعایت کنیم، اعمال میکند. اما این موارد ممکن است شرایط لازم باشد اما اساساً شرایط کافی نیست. به همین دلیل اگر قرار باشد از جامعه انتظار رفتار معقول را داشته باشیم، باید رفتار مردم را در مقایسه با کل جامعه در نظر بگیریم، قطعاً رفتار گروههای مختلف اجتماع هم در این میان تاثیرگذار بوده است.
گروههای مختلف جامعه چگونه به شکلگیری این موج دامن زدند؟
به عنوان مثال باید در نظر داشت در روزهای ثبتنام فقط مردم نبودند که مقابل دوربینها ژست گرفتند؛ وقتی یک سیاستمدار به جای ارائه برنامه چه در این دوره و چه دورههای قبل، به عنوان یک فرد مردمی، خاکی و کارگرمنش ژست میگیرد و با لباس کارگری یا کاپشن خاص جلوی دوربینها میآید و سیاست را به ژستهای اینچنین عوامفریبانه و پوپولیستی تقلیل میدهد، انتظار ما از جامعه چیست؟ بنابراین مردم خیلی سیاست را عرصه دور از دسترسی نمیدانند و با خود میگویند: من هم مثل او هستم و میتوانم. یکی از دلایلی که عرصه سیاست در دسترس شده است همین نوع حضور و نوع مواجهه سیاسیون این عرصه است. چه هشت سال دولت گذشته و چه در دوره ثبتنام انتخابات 96، ژست سیاسیون طوری است که مردم غیرسیاسی میتوانند به مراتب آن را بهتر بگیرند، یا اگر قرار است سیاستمدار ژست کارگر بگیرد، خود کارگر میتواند حضور بهتری داشته باشد و چرا فقط این افراد ژستش را بگیرند. دلیل دسترسپذیر بودن عرصه سیاست این است که عرصه سیاست عرصه بروز دانستهها و برنامهها نیست. عرصه حضور است، هر کسی میتواند حاضر باشد و این ژست را بگیرد. این نقدی است که بخشی از آن به صاحبان سیاسی برمیگردد که در این دورهها حضور داشتند. حالا چرا مردم ژست نگیرند و ژست گرفتن فقط نقطه تمایزی برای سیاستمداران باشد؟ میتواند نقطه تمایز مردمی باشد که اتفاقاً در این عرصهها حضور فعال دارند. دلیل دیگر هم ماجرای روحیه طنازی ایرانی است. روزهای اول افراد کمتری برای ثبتنام به وزارت کشور آمدند، آرامآرام موجی ایجاد شد که تعداد بیشتری را به این رویداد کشاند. این موج دلایل زیادی داشت که باعث شد در روزهای اواسط ثبتنام افراد بیشتری وارد آن شوند و همدیگر را ترغیب کنند؛ معرکهای که روز به روز گستره بیشتری پیدا کرد. به نظر من روحیه طنازی را هم میتوان دلیل دیگر این رویداد دانست. من روحیه طنازی را معادل هجو که به ایرانیان نسبت میدهند، نمیدانم. ایرانیان به لحاظ تاریخی این طنازی و بداههسرایی را داشتهاند و اغلب در تفسیرهای تاریخی درباره این ویژگی فرهنگ ایرانی مطرح میکنند: این مدل طنازی روشی برای مقابله با فضایی بوده است که افراد به سختی میتوانند حرف و نقد خود را مطرح کنند و برای شنیده شدن بیشتر از طنز و هجو استفاده میکنند. در واقع در اینجا کاربرد این روحیه طنازی الگوی مقابله و اعتراض است. مثلاً فرم پوشش افراد به این برمیگردد این علاقهمندی شنیده شدن حرف و نقد برای افراد وجود دارد. نکته بعدی اینکه، این اتفاق با دامن زدن رسانهها و خبرنگاران هم همراه شد. اگر بخواهیم رسانه را هم نقد کنیم، به نظر میرسد در سالهای اخیر رسانهها کمتر سراغ مردم میروند. یک زمانی رسانهها بیشتر در طیفهای مختلف مردم حضور داشتند و صداهای مختلف را منعکس میکردند، اما امروز رسانهها کمتر سراغی از مردم میگیرند. بنابراین با شکلگیری این پدیده میتوان تعبیر کرد که که این بار مردم سراغ رسانهها آمدهاند. رسانهها هم با اجرای نمایش مردم، صفحات و رسانههای خود را پر کردند. به نوعی رسانهها هم از حضور این افراد ذوق داشتند، آنها را دست میانداختند، تصاویر عرضه میکردند. فیلمهای زیادی منتشر شده که مثلاً عکاسها به افراد میگویند، چگونه ژست بگیر، اتفاقاً این فیلمها آزاردهندهتر از حضور این افراد است. آدم حس میکند این افراد به سخره گرفته شدهاند یا در اصل سیاست به سخره گرفته شده.
پیامد و هزینههای اقتصادی اجتماعی این رفتار را چگونه ارزیابی میکنید؟
چند روزی این افراد میآیند، جامعه را سرگرم میکنند و شاید حتی به تنور انتخابات هم بدمند. البته دو مساله را ممکن است همراه داشته باشد؛ از جدیت مبارزه انتخاباتی بکاهد که البته به مرور کمرنگ میشود. نکته دوم اینکه شاید برای کسانی که به عنوان ناظر در انتخابات حضور دارند، برای رد صلاحیت افراد اتفاقاً شاخص، دلیل موجهی بدهد. به هرحال ضربه اقتصادی زیادی نخواهد داشت. هرچند از نظر زمان و انرژیای که خبرنگاران و مسوولان صرف کردند هزینهبر بوده است، اما آنقدر نیست که در مدل کلان آن آسیبرسان باشد.
ثبتنام برای کاندیداتوری ریاستجمهوری در کشورهای مختلف به چه شکل است؟ آیا این تجربه در دنیا دیده شده؟
خیزش برای کاندیداتوری به شکلی که در ایران اتفاق افتاد را در کشورهای دیگر سراغ ندارم، جز کشورهایی در سطح خودمان که ساختارهای اجتماعی سر جای خود قرار ندارند. البته ماجرای دیده شدن مساله همه کشورهاست. ماجرای سلفی با سلبریتی و رویدادها فقط مختص کشور ما نیست. انگیزه دیده شدن در همه جای دنیا وجود دارد و اکثر جامعهشناسان این موضوع را مطرح میکنند. اما در جوامعی که حزب جدیت بیشتری دارد، آزادیهای فردی و امکان حضور در احزاب و از این طریق بالا آمدن بیشتر برای افراد است و در ذهن آنها نمیگنجد که از این طریق در عرصه سیاست وارد شوند. عرصه سیاست کشور ما به دلایل مختلف سهلالوصول شده است که در خیلی از نقاط جهان به این شکل نیست. در بیشتر کشورهای دنیا عرصه اجتماعی عرصهای است که از سنین کم برای آن تمرین میکنند. در جامعهای مثل آلمان یک فرد در چهار NGO فعال است و این آمار در بقیه کشورهای همرده آلمان هم به همین شکل است. در این کشورها عرصه اجتماعی عرصه بهشدت راحتی است و افراد میتوانند در حوزههای مورد علاقه خود فعال شوند، بالا روند و حتی رسانهای شوند. رسانه تحت تسلط گروههای خاص نیست.
آیا ثبتنام فاقد هرگونه توجیه نشانهای از نوعی بیماری اجتماعی است؟
بیماری مردم نه اما بیماری ساختارهای اجتماعی است. ساختارهایی که قانون را درست نمیپروراند، حزب را درست ایجاد نمیکند، نهاد را درست پاس نمیدارد و شکاف دولت و ملت را حذف نمیکند. اگر از این زاویه نگاه کنیم، یک بیماری است و افراد تنها محل برای تمایزیابی و کسب هویت را حضور در این عرصهها میدانند. برخلاف نظر بقیه من این مشکل را بیماری مردم، به سخره گرفتن مردم و مشکل مردم نمیدانم. چون به لحاظ تاریخی هم ما الگوی مقابله و اعتراضمان این چنین بوده است.