در مقابل ثبتنام گسترده مردم عادی برای انتخابات ریاست جمهوری چه باید کرد؟
شوق خدمت
چند سالی است با شروع ثبتنام داوطلبان شرکت در انتخابات مختلف، علاوه بر اینکه مشخص میشود کدام چهرههای شاخص میخواهند خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهند، حواشی دیگری هم درست میشود که دستکم در ایام ثبتنام از خود متن جذابتر است. مثل دوقلوهایی که امسال برای ثبتنام آمدند، یا مرد ۲۰۰کیلویی، یا دختر سهساله، یا کسی که «آمده اول جیب خودش را پر کند و بعد از آن حس قدرتطلبیاش را». (البته ممکن است بعضی نامزدهای شاخص هم انگیزه مشابهی از ثبتنام داشته باشند، اما آنقدری «رجل سیاسی» باشند که این را جلوی دوربین نگویند و حرف از «وظیفه» و «تکلیف» و «نوکری ملت» بزنند).
چند سالی است با شروع ثبتنام داوطلبان شرکت در انتخابات مختلف، علاوه بر اینکه مشخص میشود کدام چهرههای شاخص میخواهند خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهند، حواشی دیگری هم درست میشود که دستکم در ایام ثبتنام از خود متن جذابتر است. مثل دوقلوهایی که امسال برای ثبتنام آمدند، یا مرد ۲۰۰کیلویی، یا دختر سهساله، یا کسی که «آمده اول جیب خودش را پر کند و بعد از آن حس قدرتطلبیاش را». (البته ممکن است بعضی نامزدهای شاخص هم انگیزه مشابهی از ثبتنام داشته باشند، اما آنقدری «رجل سیاسی» باشند که این را جلوی دوربین نگویند و حرف از «وظیفه» و «تکلیف» و «نوکری ملت» بزنند).
خوشبختانه به مدد شبکههای اجتماعی و نرمافزارهای پیامرسان موبایلی، این روزها همه کسانی که پیشتر خود را تحلیلگر میدانستند و در گعدههای بعد از شام با باجناقها به حلوفصل امور جهان میپرداختند، این امکان را یافتهاند که چیزکی بنویسند و بدون نیاز به بررسی سردبیران به عنوان تحلیل برای هم بفرستند. اینگونه است که ناگهان جو همه را میگیرد که «جای ورزشکار در فلان شورا نیست» یا «کسانی که دکترا ندارند، نباید اجازه ثبتنام داشته باشند». البته این از آن آزادیهایی است که هرقدر هم خطا داشته باشد، بودنش بهتر از نبودنش است. اینکه همه تحلیل کنند، ولو غلط، بهتر از آن است که دهانها بسته شوند و صرفاً آدمهای تاییدصلاحیتشده امکان تحلیل داشته باشند. برای نمونه دوم میتوان به برخی تحلیلگران صدا و سیما نگاه کرد که واضح است اگر بدتر از الگوی اول نباشند، بهتر هم نیستند.
برگردیم به بحث اصلی. سوالی که این نوشته در پی پاسخ به آن است در سادهترین شکل این است: «با این هجوم آدمهای مشخصاً ناشناخته برای ثبتنام چه کنیم؟» پاسخ خلاصهاش این است که «هیچ». اما به تفصیل:
۱- عدهای در برخی شبکههای اجتماعی نوشته بودند «خوب است برای ثبتنام مبلغی، مثلاً صد هزار تومان، دریافت شود. آنوقت بخش عمده این افراد برای ثبتنام نخواهند آمد.» برای این راهکار چند ایراد متصورم. اول آنکه کسی که از فلان روستای دورافتاده این همه راه میآید، طبعاً آن هزینه را هم پرداخت میکند. دوم اینکه حق قانونی همه افراد برای انتخاب شدن را به دلیل مسائل مالی نقض میکند. و سوم: اگر ثبتنام پولی شود، با توجه به سابقه دولتها میتوان انتظار داشت که به آن به چشم منبع درآمد نگاه کنند و از دور بعد شاهد تبلیغات «بشتابید، آخرین فرصت ثبتنام در انتخابات ریاستجمهوری» و «به سه نفر از ثبتنامکنندگان به قید قرعه یک دستگاه پورشه اهدا میشود» و «شما هم میتوانید رئیسجمهور باشید» از صدا و سیما باشیم. بنابراین پولی کردن ثبتنام به نتیجه مطلوب نمیرسد.
۲- ظاهراً ثبتنامهای گسترده بیش از همه به عدهای از شخصیتهای سیاسی برخورده است که احساس میکنند اینگونه ثبتنامها وهن شأن آنهاست (البته به ظاهر میگویند «با آبروی ملت بازی میکنند») و خواستار آنند که «شورای نگهبان کاری بکند» یا مثلاً قانون انتخابات طوری اصلاح شود که شرط مدرک (و لابد به زودی شرط معدل) یا اجتهاد و امثالهم برای ثبتنام الزامی شود. جالب آنکه برخی از این سیاسیون از گروههای اقتدارگرا هم نیستند؛ برعکس، از جناحهایی هستند که از قضا اقبال مردم به آنها به سبب آزادیخواهیشان بوده است.
کاش این راه دستکم به ترکستان ختم میشد. اما با همان نگاه اول معلوم است که چند صد کیلومتری پیادهروی میکنند و دستآخر سر جای اول برمیگردند. در اینکه قانون انتخابات نیازمند اصلاح و شفافسازی - مثلاً درباره معنای «رجل سیاسی»- است شکی نیست. اما فرض کنیم قانون اینگونه به اصطلاح اصلاح شود که تنها «مردان بالای ۴۰ سال دارای مدرک دکترا و معرفینامه از یکی از احزاب» رجل سیاسی محسوب میشوند و حق شرکت در انتخابات را دارند. چه اتفاقی میافتد؟ باز اغلب این آدمهای ناشناس برای ثبتنام میآیند و به همین دلایل یا امکان ثبتنام پیدا نمیکنند یا ثبتنام میکنند و صلاحیتشان تایید نمیشود.
واقعیت این است که بخش عمده این آدمها میدانند امکان تایید صلاحیتشان در شرایط فعلی تقریباً صفر است، ولی به دلایل دیگری برای ثبتنام میآیند. این دلایل متعدد و متنوعاند. کمتر کسی است که احساس کند واقعاً ممکن است دری به تخته بخورد و تایید صلاحیت شود و بعد هم رای بیاورد و رئیسجمهور شود. ثبتنامکنندگان در بهترین حالت کسانی هستند که به سبب حضور متراکم دوربینها و امکان قرار گرفتن در برابر آنها برای بیان دغدغهای واقعی در نمایش ثبتنام شرکت میکنند. مثل آن آقایی که امسال برای جلبتوجه به حفظ محیط زیست به وزارت کشور رفته بود یا خانمی که برای اعتراض به انحصار امکان ریاستجمهوری زنان ثبتنام میکند و الخ. کسان دیگری هم هستند که برای تفریح و قرار گرفتن جلوی دوربین و گذراندن «یه روز خوب» به بهانه ثبتنام در وزارت کشور حاضر میشوند. کسانی هم هستند که البته دچار بیماریهای روح و روانند و برایشان فرقی ندارد ثبتنام باشد یا تشییع جنازه. هر جا دوربین باشد آنها هم هستند. آیا اصلاح قانون میتواند مانع از حضور این افراد در چنین فضاهایی شود؟ قطعاً خیر. آنها میآیند و خبرنگارها نیز عکس و فیلمشان را برمیدارند و این طرف و آن طرف نشر میدهند که اوقات فراغت بین حضور دو ثبتنامکننده شاخص را به طریقی مفرح پر کنند.
با این حساب با اصلاح قانون و محدودتر کردن شرایط نامزدی ریاستجمهوری نه باری از دوش شورای نگهبان برداشته میشود و نه این نمایش تمام میشود. تنها فرآیند وقتگیر و هزینهبر اصلاح قانونی طی میشود که در واقع اصلاح نیست و در نمای بزرگتر میتوان دید که مفسدهاش بیش از مصالحش است؛ مثلاً فلان وزیر لیسانسه که خوب کار کرده و رجلیت سیاسی هم دارد، یا آن یکی که ۳۸ساله است و هنوز از مرز 40سالگی نگذشته، نمیتواند کاندیدا شود.
اصولاً حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش با این محدودیتها ناسازگار است. آن آقای ۲۰۰ کیلویی باید بتواند کاندیدا شود تا اگر اکثریت مطلق مردم صلاح دیدند، سکان کشور را به ایشان بسپارند. در نگاهی بدبینانهتر، مگر بخش عمده شخصیتهای سیاسی درجه دویی که این روزها برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام کردهاند چه فرق مهمی با اینها دارند؟ جز اینکه البته به مراتب از آنها طلبکارترند. برخی از آنها تنها میآیند که خود را مطرح کنند و در مرحله بعد از دیگر کاندیداها سهمخواهی کنند که: من به خاطر شما کنار رفتم (یا مثلاً به خاطر شما دیر رسیدم) و اگر شما رئیسجمهور شدی من را مثلاً بگذار وزیر فلان و رئیس سازمان بهمان.
شاید بتوان گفت که حتی برخی از ثبتنامکنندگان شاخص و بعضاً تایید صلاحیت شده دورههای پیشین هم فرق خاصی با داوطلبان ناشناخته امروز ندارند.
تاکید میکنم که قانون انتخابات نیازمند اصلاح است، اما اصلاح اگر به معنای ایجاد محدودیتهای بیشتر برای ثبتنامکنندگان باشد نهتنها به نتیجه مطلوب نمیرسد که با محدود کردن امکان انتخاب شدن و انتخاب کردن مردم، بیش از درست کردن ابرو به کور کردن چشم میانجامد. باز در نگاهی بدبینانه، شاید اصلاً خیلی از اعتراضات به تعداد پرشمار ثبتنامکنندگان برای همین باشد که حواسها از اصلاح مواد مهمتر قانون پرت شود. خوب که نگاه کنیم، بهتر است اگر قصد اصلاح قانون انتخابات را داریم، به سراغ مسائل مهمتر قانون (مثل اصطلاح رجل سیاسی) و همینطور تقویت احزاب و نهادهای مدنی برویم.
برای این به اصطلاح معضلی که چهار سال یکبار به مدت پنج روز گریبانمان را میگیرد، میتوان «هیچ» کاری نکرد و مطمئن بود که آسمان به زمین نمیآید.