داستان ابرچالشها
چرا نظام حکمرانی به ابرچالشها بیتوجهی میکند؟
وضعیت امروز اقتصاد و جامعه ایران را شاید بتوان به یک بمب ساعتی تشبیه کرد. بمبی که زمان دقیق انفجار آن برای ما مشخص نیست اما در صورتی که آن را به حال خود واگذار کنیم انفجار آن قطعی خواهد بود. سالهاست که اقتصاددانان و سایر اهالی علم و فکر صدای تیکتاک عقربههای آن را میشنوند و سعی کردهاند وضعیت بحرانی قریبالوقوعی را به همگان هشدار دهند. در گفتمان اقتصاد ایران این هشدارها چند سالی است که با کلیدواژه ابرچالشها شناخته میشود. در سالهای اخیر بیش از پیش سعی شده است تا ابعاد این ابرچالش برای مردم و حاکمان تبیین شود؛ اقتصاد ایران امروز با ابرچالشهایی روبهرو شده است که هر یک به تنهایی میتوانند یک جامعه و اقتصاد را به ورطه نابودی برسانند.
به نظر میرسد که این ابرچالشها عموماً ریشههای مشترکی داشته باشند. این ریشهها را بهطور خلاصه میتوان در راهبردهای کلی حاکمان نظیر خودکفایی، اقتصاد یارانهای و وابستگی شدید بودجه به منابع نفتی مشاهده کرد. در این مقاله اما بنا نداریم ریشههای این ابرچالشها را بیش از این مورد بررسی قرار دهیم. در اینجا قصد داریم به این سوال مهم بپردازیم که چرا نظام حکمرانی به این ابرچالشها بیتوجهی میکند؟
برای پاسخ به این سوال ابتدا باید مطمئن شویم که آیا سیاستمداران اصولاً به وجود این ابرچالشها باور دارند یا خیر. متاسفانه به نظر نمیرسد حاکمانی که به جای علم به شبهعلم متوسل میشوند بتوانند به شناخت درستی از ابعاد بحران ابرچالشها برسند. در واقع به نظر میرسد قدرت سیاسی به تدریج باعث میشود اصحاب قدرت طعم شیرین شبهعلم را که شرایط را برای آنان آسان و بیخطر جلوه میدهد با طعم گزنده علم که علاوه بر واقعنمایی شرایط موجود، قدرت آنان را نیز محدود میکند جایگزین کنند.
پس اولین گام برای خنثی کردن این بمب ساعتی آن است که از وجود بمب اطلاع پیدا کنیم. تلاش سالهای اخیر اقتصاددانان نیز در همین راستا بوده است.
میتوان ادعا کرد که این تلاشها در موارد بسیاری نیز اثربخش بوده است. صحبت از برخی از ابرچالشها در رسانههای عمومی از سوی برخی از مسوولان را میتوان ثمره این تلاشها دانست. سوال دیگری که به وجود میآید آن است که اگر برخی از تصمیمگیران و سیاستگذاران از وجود این بمب آگاه شدهاند پس چرا باز اقدامی برای خنثی کردن آن انجام نمیدهند؟
حقیقت آن است که خنثی کردن بمبی که هر لحظه ممکن است منفجر شود کاری نیست که هر کسی دوست داشته باشد آن را انجام دهد. در واقع نگرشی میتواند در راستای رفع ابرچالشها گام بردارد که منافع بلندمدت جمعی را به منافع کوتاهمدت شخصی ترجیح دهد. در ایران اما به دلایل مختلفی، مانند نبود وجود یک نظام حزبی ریشهدار، سیاستمداران عمدتاً به دلیل اثر منفی که اقدام در راستای حل این ابرچالشها بر روی محبوبیت آنها میگذارد ترجیح میدهند منافع کوتاهمدت خود را حداکثر کنند و به منافع جمعی بلندمدت بیتوجه باشند.
بیایید فرض کنیم سیاستگذاران هم ابعاد مختلف و عمق بحران را درک کنند و هم بخواهند با فداکاری و شجاعت منافع جمعی بلندمدت را بر منافع کوتاهمدت خود ترجیح دهند و در راستای حل ابرچالشهای موجود در اقتصاد ایران قدم بردارند. آیا در شرایط موجود امکان موفقیت آنان وجود دارد؟ متاسفانه به نظر نمیرسد جواب این سوال مثبت باشد. مثال بمب ساعتی را در نظر بگیرید. فرض کنید در خانهتان مشغول استراحت هستید. فردی که به او اعتمادی ندارید و به کرات از او دروغ شنیدهاید، ادعا میکند یک بمب ساعتی زیر خانه شماست و او میخواهد آن را خنثی کند. آیا به او اعتماد میکنید و هزینههای احتمالی عملیات خنثیسازی بمب را پرداخت خواهید کرد؟ جواب با احتمال زیاد خیر خواهد بود.
در وضعیت کنونی جامعه ایران نیز ساختار سیاسی چنین وضعیتی دارد. این ساختار سرمایه اجتماعی را با دست خود به شدت مستهلک کرده است و عملاً شانس موفقیت در برنامههای اصلاحی را که نیازمند هزینههای سنگین و همراهی عمومی جامعه است، به شدت کاهش داده است.
مثال بالا را اندکی تغییر میدهیم. فرض کنید صدای تیکتاک بمب ساعتی به قدری بلند شده است که شما دیگر تحمل وضعیت موجود را ندارید و یقین دارید که بمب دیر یا زود منفجر خواهد شد. این مثال چندان دور از ذهن نیست. تیکتاک این بمب آنقدر زیاد شده است که عموم جامعه از وجود آن مطلع شدهاند.
مهاجرتهای گستردهای که به دلیل کمبود منابع آب رخ میدهد، وضعیت اسفناک آلودگی هوا و بیماریهای مرتبط با آن، افزایش سرسامآور و مستمر قیمتها همگی مثالهایی از شنیده شدن صدای این بمب از سوی عموم مردم است.
در این مثال فرض کنید افرادی از مردم محله بخواهند این بمب را خنثی کنند، همچنین فرض کنیم به هر زحمتی که بوده شما به این افراد اعتماد میکنید، آیا این افراد منابع لازم جهت انجام عملیات پیچیده خنثیسازی بمب را دارند؟ کشوری که سالها با تحریم دستوپنجه نرم کرده است به نظر نمیرسد که منابع لازم برای انجام این عملیات پیچیده را داشته باشد، در واقع نتیجه سالها تحریم و منازعه با جهان بیرون نظام حکمرانی ایران را مانند فردی کرده است که بخواهد با دست خالی و بدون تجهیزات یک بمب پیچیده را خنثی کند. این مساله احتمال موفقیتآمیز بودن خنثی کردن بمب را باز هم کاهش میدهد.
به عنوان جمعبندی به نظر میرسد که ساختار سیاسی به دلیل ناآگاهی از ابعاد مساله ابرچالشها، ترجیح منافع کوتاهمدت بر منافع بلندمدت از سوی برخی افراد، نداشتن سرمایه اجتماعی لازم برای رویارویی با ابرچالشها و نداشتن منابع کافی برای مقابله با ابرچالشها در وضعیتی قرار گرفته است که خواسته یا ناخواسته مجبور است نسبت به مساله ابرچالشها خود را به تغافل و تجاهل بزند و از کنار این مساله عبور کند.
با همه این اوصاف آیا باید ناامید بود؟ آیا در حالی که چای مینوشیم و پنبههایمان را در گوشمان فشار میدهیم باید منتظر انفجار خانهمان بمانیم؟ قطعاً خیر. هرچند هر روزی که میگذرد به انفجار نزدیکتر میشویم و احتمال موفقیت کاهش مییابد اما هنوز میتوان با تکیه بر علم، اعتماد به نظام مردمسالاری جهت استقرار افراد شایسته و ترمیم سرمایه اجتماعی و تلاش برای کاهش تنش با دنیا امیدوار بود که این بمب پیش از انفجار خنثی شود.