لذت نباختن
چرا ناراحتی از دست دادن دارایی، بیشتر از خوشحالی به دست آوردن آن است؟
ذهنیت کازینو دقیقاً چیست و چگونه تلاش معاملهگر را برای رسیدن به سود تضعیف میکند؟ آیا این رویکرد اشتباه فقط به تازهکارها محدود میشود یا معاملهگرهای باتجربه نیز گرفتار این رفتار میشوند؟ بیزاری از شکست، رفتاری است که دنیل کانمن، نظریهپرداز معروف حوزه اقتصاد رفتاری، آن را فراتر از یک تصمیمگیری موردی دانسته و آن را با الگوهای تصمیمگیری سیستم مغز انسان مرتبط میداند. مردم ریسک میکنند تا از شکست دوری کنند ولی در کنار آن ترجیح میدهند پاداشهای کم و مطمئن را به دست آورند. رفتاری که میتواند عملکرد سرمایهگذار را در مواجهه با ریسک توضیح دهد. ایده اصلی رفتار زیانگریز در نظریه چشمانداز (Prespect theory) توسط کانمن مطرح شد و به سرعت از طرف شرکتهای بیمه و موسسات مالی مرتبط با آن مورد بهرهبرداری قرار گرفت. جایی که دقیقاً با ارائه انبوهی از مشکلات احتمالی برای دارایی مفروض، بیمهگذار را مجاب به خرید بیمه میکنند. اکثر انسانها برای پدیدههای قطعی نسبت به پدیده احتمالی ارزش بیشتری قائل هستند. در شرایطی که به دست آوردن دارایی موضوع اصلی باشد، فرد یک پاداش قطعی کوچک را به یک پاداش بزرگ احتمالی ترجیح میدهد. اما در شرایط باخت و از دست دادن دارایی، رفتار فرد ریسکپذیر میشود. افراد ترجیح میدهند که یک ریسک بزرگ احتمالی را انجام دهند تا اینکه بخواهند ریسک کمتر قطعی (باخت قطعی کمتر) را بپذیرند. به این دلیل است که اکثر افراد ترجیح میدهند خودرو خود را بیمه بدنه نکنند، زیرا هزینه بیمه برای آنها یک باخت قطعی تصور میشود. تحلیلگران اقتصاد رفتاری تحقیقات زیادی را انجام دادهاند تا بفهمند سرمایهگذاران چگونه ضرر را پردازش میکنند. در این روند، آنها دریافتند که اکثر سرمایهگذاران نسبت به ضرر و زیان بیزاری مطلق دارند و این امر باعث میشود هنگام تصمیمگیری اشتباه کنند. هر سرمایهگذار تمایل دارد تصمیمی در مورد سرمایه خود بگیرد که سود بیشتری به همراه داشته باشد. این تصمیمات تحت تاثیر عوامل زیادی از جمله روانشناسی سرمایهگذار قرار میگیرند. با شروع همهگیری کووید 19 در سال 2020، نوسانات در بازار به پارامتری تاثیرگذار تبدیل شده است و یک سرمایهگذار باید بیشتر مراقب تصمیمات خود در خصوص سرمایهگذاری باشد. در ادامه، نگاه دقیقتری خواهیم داشت به اینکه زیانگریزی چیست و چگونه بر روانشناسی افراد سرمایهگذار در بورس سهام تاثیر میگذارد.
زیانگریزی
زیانگریزی یا بیزاری از شکست، یکی از مفروضات اساسی تئوری چشمانداز که توسط کانمن و همکارش در سال 1979 ارائه شد، حاکی از آن است که ضرر و زیان مهمتر از سود است. به این معنی که مقدار ذهنی مطلق یک ضرر خاص از مقدار ذهنی مطلق یک سود معادل بزرگتر است. این نظریه بعدها به زمینههای دیگر اقتصادی تعمیم داده شد و طیف گستردهای از پدیدههای مهم رفتاری در این حوزه را توضیح داد. نشانه دیگری از اهمیت زیانگریزی از مشاهدات رابین در سال 2003 نشان داد که برداشت مشترک نگرش ریسک با عملکرد حداقل سود منجر به پیشبینیهای نامعقول میشود. رابین اظهار داشت که مشاهدات وی نشان میدهد انحراف از حداکثر تصمیمات کمخطر بهتر است به عنوان نشانه زیانگریزی توصیف شود تا اینکه به عنوان بازتاب عملکرد مطلوب افراد نسبت به ثروت در نظر گرفته شود. با این حال، تحقیقات قبلی حاکی از این است که شرایطی وجود دارد که در آن افراد از ضرر متنفر نیستند. بیشتر مطالعات در مورد مرزهای زیانگریزی متمرکز بر انتخاب بدون خطر است. دکتر کومبار در مطالعه خود در سال 2018 زیانگریزی را یک سوگیری رفتاری تعریف کرد که بر اساس آن تاثیر رنج از دست دادن بیشتر از لذت حاصل از تحقق سود است. مطالعات زیادی در زمینه زیانگریزی انجام شده است، اما نتایج از نظر تاثیر آن بر سرمایهگذاران متفاوت است. دکتر کومبار با هدف کشف وجود زیانگریزی و تاثیر آن در تصمیمگیری در مورد سرمایهگذاری در بازارهای سهام هند تحقیقاتی را انجام داد که بررسی میکند «آیا متغیرهایی مانند جنسیت، درآمد، تجربه سرمایهگذاری و درک ریسک بر زیانگریزی تاثیر دارند؟». نتایج مطالعه نشان داد که جنسیت پاسخدهندگان تاثیر قابل توجهی در زیانگریزی داشته و بهطور کلی تصمیمات مربوط به سرمایهگذاری توسط سرمایهگذاران تحت تاثیر سوگیری زیانگریزی قرار گرفته است. اثرات روانشناختی احساسات یا مواجهه با احتمال از دست دادن دارایی حتی ممکن است رفتاری را القا کند که میتواند تلفات بیشتری داشته باشد. روانشناسی ضرر به جنبه احساسی سرمایهگذاری، یعنی احساسات منفی مرتبط با شناخت ضرر و اثرات روانی آن اشاره دارد. این ترس از دست دادن دارایی و زیانگریزی همچنین میتواند باعث شود که سرمایهگذاران رفتار غیرمنطقی داشته و تصمیمات بدی بگیرند، از جمله نگه داشتن سهام برای مدت زمان طولانی یا مدت بسیار کم. سرمایهگذاران میتوانند با اتخاذ یک استراتژی تخصیص مالی و تفکر منطقی اجازه ندهند احساسات باعث ضرر به آنها شود و از تلههای روانشناختی جلوگیری کنند. هیچکس دوست ندارد ضرر کند، بهخصوص وقتی که میتواند منجر به از دست دادن پول شود. ترس از ضرر و زیان میتواند یک سرمایهگذار را فلج کند و او را وادار کند مدتی پس از فروش، سرمایه خود را از دست بدهد یا سهامهای برنده را خیلی زود بفروشد. این سوگیری اغلب به عنوان اثر تمایل (disposition effect) شناخته میشود. تازهکارها معمولاً این اشتباه را میکنند که امیدوارند سهام بازگردد و برخلاف تمام شواهد این اتفاق معمولاً رخ نمیدهد، زیرا ضررها منجر به واکنشهای احساسی شدیدتر از سود میشوند. برخی از مطالعات روانشناختی نشان میدهد که درد از دست دادن دارایی از نظر روانی تقریباً دو برابر شادمانی سودی است که هنگام به دست آوردن دارایی تجربه میکنیم. با این حال، چندین مطالعه نیز تاثیر عملی یا حتی وجود انزجار از ضرر را زیر سوال میبرند. با وجود این ممکن است ترس شدید باعث شود سرمایهگذاران رفتار غیرمنطقی داشته و تصمیمات اشتباهی در خصوص سرمایهگذاری بگیرند. روانشناسی ضرر حتی ممکن است دلیل پدیده نوسان نامتقارن باشد که در بازارهای سهام به نمایش گذاشته شده است، جایی که نوسان بازار سهام در بازارهای نزولی بیشتر از بازارهای در حال رشد است. طبق تئوری چشمانداز، افراد اجتناب از ضرر را به شدت نسبت به دستیابی به سود ترجیح میدهند.
زیانگریزی و ارتباط آن با پشیمانی
نظریه پشیمانی یا حسرت توسط بل و لومس در سال 1982 مطرح شد و توانست تا حدودی نظریه بازدهی مورد انتظار را تحتالشعاع قرار دهد. طبق این نظریه افراد هنگام سرمایهگذاری علاوهبر داشتن نگرانی در رابطه با بازدهی مورد انتظار خود، نسبت به انتخابهای متفاوتی که میتوانستند داشته باشند هم نگران میشوند. نظریه پشیمانی بیان میکند که اگر افراد انتخاب اشتباه کنند، دچار پشیمانی میشوند و هنگام تصمیمگیری این انتظار را در نظر میگیرند. ترس از پشیمانی میتواند نقش بسزایی در ترغیب فرد به اقدام یا ایجاد انگیزه برای اقدام بعدی داشته باشد. نظریه پشیمانی همچنین میتواند بر رفتار منطقی سرمایهگذار تاثیر بگذارد و توانایی وی در تصمیمگیری در مورد سرمایهگذاری را با توجیه «آسیب نرساندن به سرمایه» و «نباختن خود یک برد است» مختل کند و البته شاید گاهی به نفع او باشد. همانطور که استراتژی معروف وارن بافت که در والاستریت نیز بین معاملهگران رایج است، نشاندهنده تاکید همین رفتار زیانگریز در روانشناسی سرمایهگذاران است. «در والاستریت دو قانون وجود دارد: قانون یک، هرگز پول از دست نده. قانون دو، قانون یک را فراموش نکن.» و این میتواند تلاقی این دو نظریه با یکدیگر باشد، جایی که ترس از باخت به عنوان یک رفتار ذاتی، علاوه بر اینکه منجر به رفتار زیانگریز میشود، میتواند در لایه زیرین گزینه احتمالی پشیمانی از اقدام یا اقدام نکردن را در کنار خود ایجاد کند.
همانطور که اقتصاددانان رفتاری بیان میکنند، تصمیمات سرمایهگذاری، مانند تمام فعالیتهای انسانی، در معرض ترکیبی پیچیده از احساسات، محیط و تعصبات قرار دارد. عدم پیروی از دلایل عقلانی میتواند منجر به ناکارآمدی بازار و البته فرصتهای سودآوری برای سرمایهگذاران آگاه شود. اقتصاد رفتاری در مقابل مدل سنتی انتخاب عقلانی و فرضیه بازارهای کارآمد قرار دارد. هر دو نظریه، رفتار منطقی سرمایهگذار را بر اساس اطلاعات موجود فرض میکنند. اگر سرمایهگذاران درک و آگاهی از تئوری روانشناسی پشیمانی داشته باشند، میتوانند انتظار پشیمانی را تحت تاثیر قرار دهند و تصمیمات سرمایهگذاری خود را با در نظر گرفتن احساس پشیمانی آتی کنترل کنند. سرمایهگذاران باید ببینند که چگونه تاسف بر تصمیمات سرمایهگذاری آنها در گذشته تاثیر گذاشته است و هنگام در نظر گرفتن یک فرصت جدید، آن را در نظر بگیرند.
به عنوان مثال فرض کنید یک سرمایهگذار ممکن است یک حرکت رو به رشد بزرگ را در یک سهام از دست بدهد ولی در ادامه میتواند با توجه به حرکت لحظهای سهام معامله کرده تا تلاش کند موقعیت مهم بعدی سهام را به دست آورد.
مهارتهای زیادی مانند تواناییهای ارزیابی اصول مالی شرکت و تعیین جهت روند سهام یا بهصورت کلی تحلیلهای فاندامنتال و تکنیکال برای تجارت موفق در بازارهای مالی لازم است اما هیچ یک از این مهارتها به اندازه ذهنیت معاملهگر مهم نیست.
اشتباهات سرمایهگذاری
ترس از دست دادن دارایی در کنار طمع به دست آوردن بیشتر آن، به عنوان یک بهینهسازی ذهنی در افراد حتی اگر به عنوان الگوهای ذهنی تصمیمگیری مغز نیز در نظر گرفته شود در خصوص سرمایهگذاران دارای اهمیت دوچندان است. آنها باید با ترکیب دو بخش شهودی و منطقی مغز خود در سریعترین زمان ممکن بهینهترین تصمیم را بگیرند، به نحوی که منجر به سودآوری سرمایه آنها شود. اما این تصمیمات همیشه بهینه نیستند و میتوانند منجر به خطاهای شناختی شوند. روانشناسی ذهن معاملهگر با تحلیل رفتار فرد در مواجه با احساسات و سوگیریهای مربوط به آن نقش مهمی در بهبود عملکرد اقتصادی معاملهگر دارد. جیل کورنفیلد در گزارشی که در 15 ژانویه 2020 در CNBC منتشر کرد، اظهار کرد که بیش از سهچهارم مردم آمریکا نسبت به اشتباهات سرمایهگذاری خود احساس بدی دارند. این پشیمانی و حسرت در خصوص اقدامات مالی توسط موسسه مالی مگنیفای مانی (MagnifyMoney) بر روی 836 نفر از کاربران حسابهای سرمایهگذاری مورد بررسی قرار گرفت و نتیجه یک الگوی ثابت و غیرقابل انکار بود: «افراد در هر سنی تصمیمات قبلی خود را در مورد سرمایهگذاری مورد نقد قرار میدهند.» آنها از خود میپرسند که چرا این کار را انجام دادند یا چرا آن کار را انجام ندادند. افسوس نسبت به زمان بخش مهمی از پشیمانی افراد را تشکیل میدهد. دو پشیمانی رایج، فارغ از سن پاسخدهندگان مربوط به افسوس برای شروع پسانداز زودتر برای بازنشستگی و سرمایهگذاری زودتر در سهام بود. پاسخدهندگان جوانتر (77 درصد جامعه مورد مطالعه) اظهار داشتند افسوس که زودتر سرمایهگذاری را شروع نکردند. 69 درصد از پاسخدهندگان 18 تا 22ساله گفتند که از اینکه زودتر سرمایهگذاری نکردند، احساس بدی دارند. این احساس بد نسبت به پشیمانی، میتواند در سرمایهگذار دو رویکرد رفتاری متفاوت ایجاد کند. رویکرد اول ریسکپذیری او را کاهش میدهد و در مقابل رویکرد دوم او را برای ریسک بالاتر ترغیب میکند. در سرمایهگذاری، نظریه پشیمانی و ترس از دست دادن (FOMO) غالباً همدیگر را تقویت میکنند. این امر به ویژه در زمان رشد صعودی بازار، هنگامی که قیمت اوراق بهادار مالی افزایش مییابد و خوشبینی سرمایهگذاران همچنان بالاست، بسیار مشهود است. ترس از دست دادن در موقعیت کسب سود میتواند محافظهکارترین و خطرپذیرترین سرمایهگذار را به سمت نادیده گرفتن علائم هشداردهنده سقوط سهم سوق دهد. اما چگونه میتوان بر احساس پشیمانی و ترس از دست دادن دارایی غلبه کرد؟ شاید استراتژی معاملاتی بهترین راهکار مقابله با این احساسات باشد. سرمایهگذاران میتوانند با خودکارسازی فرآیند سرمایهگذاری، ترس و احساس پشیمانی از تصمیمات نادرست سرمایهگذاری را کاهش دهند. استراتژی مانند سرمایهگذاری در یک فرمول، که از قوانین مقرر در مورد سرمایهگذاری پیروی میکند، بسیاری از مراحل تصمیمگیری درباره اینکه چه چیزی را در چه زمانی و چه مقدار بخرید، از بین میبرد. سرمایهگذاران میتوانند استراتژیهای معاملاتی خود را بهطور خودکار اتخاذ کنند و از الگوریتمهای مدیریت و اجرا استفاده کنند. استفاده از استراتژیهای معاملات مبتنی بر قوانین، احتمال تصمیمگیری سرمایهگذار بر اساس نتیجه قبلی سرمایهگذاری را کاهش میدهد. سرمایهگذاران همچنین میتوانند استراتژیهای معاملاتی خودکار را طوری تنظیم کنند که هنگام طراحی قوانین سرمایهگذاری، آنها را از خطاهای ناشی از تعصب شخصی آگاه کند. روباتهای مشاور در میان برخی از سرمایهگذاران به دلیل دسترسی به سرمایهگذاری خودکار و گزینهای ارزانقیمتتر نسبت به مشاوران سنتی، محبوبیت زیادی کسب کردهاند.
کلید اصلی کسب سود
مهمترین مولفههایی که باید در مورد روانشناسی معاملهگر در نظر گرفته شود شامل احساسات، تفکر سریع و کار منظم است. در این بین دو احساس اصلی که باید آنها را درک و کنترل کرد، وجود دارد: ترس و طمع. یکی از اقدامات اولیه در مهار ترس، مربوط به سرعت تصمیمگیری است. معاملهگران معمولاً باید سریع فکر کنند و سریع تصمیم بگیرند، در یک اقدام کوتاه و سریع یک سهام را بخرند یا بفروشند. برای رسیدن به این هدف، آنها نیاز به حضور ذهن و توجه خاصی دارند. آنها همچنین به یک اهرم فشار نیاز دارند تا برنامههای معاملاتی خود را رعایت کنند و بدانند چه زمانی سود و زیان خود را ثبت کنند. بهطور کلی احساسات سرمایهگذاران عملکرد بازار را معمولاً به دنیایی مغایر با اصول اساسی تجارت هدایت میکند. سرمایهگذار موفق، ترس و طمع را کنترل میکند، دو حس انسانی که این تمایل را برانگیخته است. درک این موضوع میتواند نظم و واقعبینی لازم برای استفاده از احساسات معاملهگران را، که شما نیز جزئی از آن هستید، به شما بدهد. از نکات مهم دیگری که میتواند به مهار ترس کمک کند، درک واقعبینانه و صحیح از ترس است. وقتی معاملهگران خبرهای بدی درباره یک سهام خاص یا بهطور کلی درباره اقتصاد میگیرند، بالطبع میترسند. آنها ممکن است بیش از حد واکنش نشان دهند و مجبور به فروش دارایی خود و تبدیل آن به پول نقد شوند و از انجام هرگونه خطر بیشتر خودداری کنند. اگرچه انجام این کار، ممکن است از ضررهای خاصی جلوگیری کند اما باعث از دست رفتن برخی از موقعیتهای سودآور میشود. معاملهگران باید درک کنند که ترس یک واکنش طبیعی در برابر تهدید است. در این صورت درک میکنند که ترس نوعی تهدید برای پتانسیل سود آنهاست. کمّی کردن و تبدیل ترس به یک واحد عددی ممکن است کمک کند. معاملهگران باید دقیقاً آنچه از آن میترسند و چرایی آن را در نظر بگیرند. اما این تفکر نباید در مواجهه با خبر بد رخ دهد بلکه باید قبل از خبر بد سنجیده شود. با تفکر زودهنگام، معاملهگران میفهمند که چگونه حوادث را بهطور غریزی درک میکنند و نسبت به آنها واکنش نشان میدهند بنابراین میتوانند از کنار واکنش احساسی عبور کنند. البته این کار سادهای نیست، اما برای حفظ جایگاه یک سرمایهگذار ضروری است. غلبه بر حرص و طمع نیز کار سادهای نیست. یک جمله قدیمی در والاستریت وجود دارد که میگوید «خوکها سلاخی میشوند». این جمله اشاره به عادت سرمایهگذاران حریص دارد که بیش از حد در موقعیت صعود آویزان هستند تا از آخرین قیمت صعودی سود بگیرند. دیر یا زود روند معکوس میشود و معاملهگر حریص گرفتار. حرص و طمع غالباً بر اساس غریزه برای کارایی بهتر با ذهنیت «فقط کمی بیشتر گرفتن» است. یک معاملهگر باید یاد بگیرد که این غریزه را بشناسد و یک طرح معاملات مبتنی بر تفکر منطقی و نه بر اساس هوس و غریزه تدوین کند. تنظیم قوانین نیز به عنوان اهرم روانی میتواند موثر باشد. یک معاملهگر باید قوانینی ایجاد کند که هنگام بحران روانی از آنها تبعیت کند. معاملهگر باید بر اساس میزان تحمل ریسک و پاداش مشخص، برای زمان ورود به معامله و خروج از آن، دستورالعملهایی را تنظیم کند. یک حد سود معین و یک حد ضرر معین را به عنوان هدف تعیین کند تا احساسات را از روند کار تصمیمگیری در معاملات خارج کند. علاوه بر این، معاملهگر ممکن است تصمیم بگیرد که در کدام رویداد خاص، مانند میزان سود یا ضرر، باید تصمیم به خرید یا فروش سهام خود بگیرد. عاقلانه است که حداکثر مبلغی را که مایل به بردن یا از دست دادن در یک روز هستید، محدود کنید. انجام تحقیق و بررسی و بهطور کلی دانش تخصصی میتواند به غلبه بر ترس کمک کند. معاملهگران باید در سهام و صنایعی که مورد علاقه آنهاست، متخصص شوند. اخبار آن صنعت را دنبال کنند، خود را آموزش دهند و در صورت امکان، در سمینارهای تجاری و کنفرانسها شرکت کنند. یادگیری و آموزش به معنای مطالعه نمودارها، صحبت با مدیریت، خواندن مجلات تجاری و انجام کارهای زمینهای دیگر مانند تجزیه و تحلیل اقتصاد کلان یا تجزیه و تحلیل صنعت است. برای معاملهگران مهم است که انعطافپذیر باقی بمانند و هرازگاهی به سعی و خطا بپردازند. معاملهگران باید بهطور دورهای عملکرد خود را ارزیابی کنند. آنها علاوه بر بررسی بازده و موقعیتهای فردی خود، باید در مورد چگونگی آمادگی برای تاثیر یک جلسه معاملاتی، بهروز بودن در بازارها و پیشرفت در زمینه آموزش مداوم تامل کنند. این ارزیابی دورهای میتواند به یک معاملهگر کمک کند تا اشتباهات خود را تصحیح کند، عادتهای بد را تغییر دهد و بازده کلی را افزایش دهد. در نهایت اقتصاد رفتاری و روانشناسی مالی برای معاملهگران، بینش علمی در مورد استدلال شناختی و تصمیمات سرمایهگذاری را فراهم میکند. در سطح کلان، به آنها کمک میکند تا درک کنند که چرا ممکن است حباب و ترس در بازار ایجاد شود. سرمایهگذاران نهتنها باید بتوانند از نوسانات بازار سهام و اوراق بهادار استفاده کنند، بلکه باید درک مالی را نیز یاد بگیرند، تا بتوانند از روند تصمیمگیری خود آگاهی بیشتری داشته باشند. ضرر و زیان اجتنابناپذیر است، به همین دلیل سرمایهگذاران موفق «روانشناسی زیان» را در استراتژیهای سرمایهگذاری خود گنجانده و از استراتژیهای مقابله با آن استفاده میکنند. آنها برای رهایی از ترس از دست دادن دارایی و غلبه بر تعصبات شناختی، یاد میگیرند که از تجربیات منفی استفاده کنند و از تصمیمگیریهای مبتنی بر احساسات و ترس جلوگیری کنند. سرمایهگذاران باهوش روی استراتژیهای معقول و منطقی معاملات تمرکز میکنند و مانع از تکرار الگوریتمهای احساسی مشترک معاملات زیانده خود میشوند.