اثر شترمرغ
اثر شترمرغ چگونه در بازارهای مالی بهوجود میآید؟
نقدینگی داراییهای مالی در ادبیات ساختار بازار، نقش اصلی را ایفا میکند. چندین مطالعه اخیر که به تاثیر نقدینگی بر قیمت داراییهای مالی پرداختهاند، همبستگی مثبت بین نقدینگی و قیمتها را تایید کردهاند. یافته اصلی این ادبیات این است که غیرنقدینگی، تاثیر نامطلوبی بر ارزش دارایی دارد. این یافته با قیمتگذاری منطقی داراییهای مالی سازگار است. در صورت مقایسه یک دارایی غیرنقدینه با یک دارایی نقدینه مشابه، دارایی نقدینه باید تا سررسید بازده کمتری داشته باشد، با توجه به فرصت تصفیه در هر زمان و امکان دریافت بازده بیشتر در بازار بدون به خطر انداختن بازده که تا زمان سررسید قفل شده است.
به عنوان مثال آمیهود و مندلسون (1991) نشان دادند که اسکناسهای بهادار دولتی میانمدت (یک تا دهساله) با نقدینگی کمتر، نسبت به اسناد بهادار دولتی با نقدینگی بیشتر و با سررسید مشابه، بازده بالاتر (یا قیمت پایینتر) دارند. سیلبر (1991) نشان داد سهام عریضه (letter) (سهام محدود) معمولاً به طور خصوصی با 30، 35 درصد تخفیف به جای سهام همسان قرار میگیرد. کدلک و مک کنل (1994) اثر نقدینگی را با توجه به فهرست مبادلات ثبت کردند. آمیهود، مندلسون و لاوترباخ (1997) اثر نقدینگی را با توجه به سیستمهای معاملاتی ثبت کردند و برنر، الدور و هاوزر (2001) نشان دادند که گزینههای غیر قابل مذاکره حدود 21 درصد پایینتر از گزینههای معامله عمومی قیمتگذاری شدهاند. میتوان نتیجه گرفت که تمام مطالعات فوقالذکر نشان میدهد که سرمایهگذاران خسارت نقدینگی را مطالبه میکنند.
اقتصاد رفتاری ادعا میکند که برخی از پدیدههای مالی و اقتصادی را میتوان به طور قابل قبولی درک کرد، حتی اگر عاملان آن پدیده کاملاً منطقی نباشند. تالر (1999) حسابداری ذهنی را مجموعه عملیات شناختی تعریف میکند که از سوی افراد و خانوارها برای سازماندهی، ارزیابی و پیگیری فعالیتهای مالی مورد استفاده قرار میگیرد. یکی از پدیدههای معروف در رابطه با حسابداری ذهنی و بازارهای مالی، اثر تمایلی است، یعنی عدم تمایل مردم به فروش اوراق بهاداری که ارزش آنها کاهش یافته است. یکی از سه مولفه حسابداری ذهنی مربوط به تعداد دفعات ارزیابی حسابهاست. در این ادبیات ما بر بیزاری از دست دادن نزدیکبینانه (کوتهنظرانه) تمرکز میکنیم. بیزاری از، از دست دادن نزدیکبینانه (MLA)، همانطور که بنارتزی و تالر (1995) مطرح کردند، فرآیند حسابداری ذهنی را اینگونه توصیف میکند که به جریان اطلاعات مرتبط است، و نشان میدهد که افراد نسبت به کاهش سطح بهزیستی خود حساستر از افزایش آن هستند (بیزاری از دست دادن).
MLA پیشبینی میکند قوانین تجمع پویا سرمایهگذاران بر نگرش آنها نسبت به ریسک تاثیر میگذارد. به طور خاص، تعداد دفعات ارائه اطلاعات میتواند روی میل و رغبت سرمایهگذار برای ریسک تاثیر بگذارد. گزارش بیش از حد مکرر منجر به انتخاب پورتفولیوهای کمخطرتر میشود. نیزی و پاترز (1997) و تالر و همکاران (1997) در یافتههای خود در آزمایشها نشان دادند شرکتکنندگانی که بیشترین بازخورد را دریافت میکنند (و در نتیجه بیشترین اطلاعات را دریافت میکنند) تمایل دارند کمخطرترین موقعیتها را انتخاب کنند و کمترین پول را کسب کنند. بنارتزی و تالر (1999) گزارش دادند که اعضای صندوق بازنشستگی که به جای اطلاعات سالانه به آنها توزیع چندساله نشان داده شده بود، تمایل به انجام ریسک بیشتری داشتند. یک مقاله تجربی توسط نیزی، کپتن و پاترز (2003) نشان داده است که اگر تعداد بازخورد و انعطافپذیری تصمیم کاهش یابد، قیمت داراییهای پرخطر در بازار به طور قابل توجهی بالاتر میرود.
ما از طریق ارائه دادههای میدانی که نشان میدهند سرمایهگذاران ترجیح میدهند داراییهای غیرنقدینگی را نگه دارند و مایل به پرداخت حق بیمه برای آنها هستند، ادبیات موجود درباره نقدینگی و قیمتگذاری داراییهای مالی را به ادبیات اقتصاد رفتاری و بیزاری از دست دادن نزدیکبینانه اضافه میکنیم. ما این رفتار به ظاهر ناهنجار را ناشی از بیزاری از دریافت اطلاعات مربوط به ضررهای موقتی بالقوه میدانیم.
با توجه به این مقاله، اثر شترمرغ به عنوان اجتناب از وضعیتهای مالی به ظاهر پرخطر با تظاهر به نبود آنها تعریف میشود. این تعریف نشان میدهد که از آنجا که سپردهها در بازار مشخص نشدهاند، سرمایهگذاران بیزار از زیان و از دست دادن میتوانند اطلاعات بازار را که نشاندهنده ریسک است نادیده بگیرند، حتی اگر ریسک درکشده گمراهکننده باشد. تالر (1999) مثال یک پوکرباز را میزند که هرگز هنگام نشستن پشت میز پول خود را نمیشمرد. با این کار، اطلاعات موقت مربوط به عملکرد تاثیری در تمایل قمارباز برای ادامه کار نخواهد داشت.
تفاوت مستند از بازدهها نشان میدهد هنگام مواجهه با سرمایهگذاریهای نامشخص، برخی از افراد سرمایهگذاریهایی را که در آن ریسک گزارش نشده است نسبت به سرمایهگذاریهای مشابه (از نظر بازده ریسک) که ریسکها به طور مکرر گزارش میشوند، ترجیح میدهند. به عبارت دقیقتر، اگر یک سرمایهگذار با یک فرصت سرمایهگذاری در یک لایحه دولتی که دارای معامله عمومی است و قیمت آن به صورت روزانه گزارش میشود روبهرو شود، یا از سوی دیگر، برای سرمایهگذاری در سپرده بانکی با یک فرصت سرمایهگذاری مواجه شود (نتیجه آن در بازار مشخص نشده است)، سرمایهگذاری که بیزاری از زیان نزدیکبینانه دارد احتمالاً سپرده بانکی را ترجیح میدهد.
بر خلاف ادبیات مستند که گزینههای سرمایهگذاری با ریسک بالا و پایین را با هم مقایسه میکند، ما سرمایهگذاریها را با سطح مشابه ریسک مقایسه میکنیم. طبق یافتههای ما، سرمایهگذاران ترجیح میدهند (حتی با هزینه) در جایی سرمایهگذاری کنند که عملکرد با دفعات کمتری گزارش میشود و وقتی هم گزارش میشود، در بازار مشخص نشده است.
توجه انتخابی به اطلاعات
کارلسون و لوونشتاین مدلی را که تصمیمات کسب اطلاعات را با مطلوبیت لذتگرایانه (hedonic) مرتبط میسازد توسعه دادهاند. بررسی و توجه به اطلاعات، تاثیر روانشناختی اطلاعات (اثر impact) و سرعت تنظیم (تعدیل) را برای یک نقطه مرجع مطلوبیت افزایش میدهد (اثر بهروزرسانی نقطه مرجع) و بر میزان گریز (بیزاری) از خطر نسبت به تصادفی بودن اخبار تاثیر میگذارد (اثر گریز از خطر). با توجه به مقادیر پارامترهای محتمل، این مدل عدم تقارن در ترجیحات برای زمانبندی وضوح عدم قطعیت (نااطمینانی) را پیشبینی میکند: افراد وقتی قبلاً خبرهای خوبی درباره چیزی شنیدهاند بیشتر به صورت فعالانه به اطلاعات توجه و آنها را بررسی و بر آن نظارت میکنند، اما وقتی در ابتدا اخبار بدی در مورد موضوعی دریافت کرده باشند، با اجتناب از دریافت اطلاعات بیشتر سر خود را زیر برف (خاک) میکنند. محققان با بررسی رفتار نظارتی سرمایهگذاران اسکاندیناوی و آمریکایی بر حسابهایشان در دو دیتاست (مجموعه دیتاهای معمولاً رایگان برای انجام تحقیقات دادهکاوی) ، «اثر شترمرغ» را در زمینه مالی مورد سنجش قرار میدهند. در هر دو دیتاست، سرمایهگذاران بیشتر از زمان ثبات یا کاهش در بازار، اوراق بهادار خود را در بازار افزایشی نظارت و بررسی میکنند.
مشاهده اینکه مردم مطلوبیت را از اطلاعات و باورها به دست میآورند، اگرچه زمانی در اقتصاد بدعتگذاری محسوب میشد، اکنون امری عادی و نسبتاً غیرقابل بحث است. چیزی که جدید و بالقوه بحثانگیزتر است این است که مردم سودمندی و مطلوبیت خود را مستقیماً از باورها به دست میآورند، گرچه تمایل و انگیزه برای کنترل و تنظیم این باورها دارند. یک روش خاص که افراد میتوانند باورهای خود را تحت کنترل بگیرند، این است که انتخاب کنند اطلاعاتی را کسب کنند یا نکنند. ما استدلال میکنیم که تصمیم کسب اطلاعات احتمالاً با پردازش روانشناختی داخلی اطلاعات و تاثیر لذتگرایانه اطلاعات بر مطلوبیت مرتبط است.
مجموعه گستردهای از تحقیقات آزمایشی در روانشناسی از این ایده حمایت میکند که افراد تا حدی توانایی توجه کردن یا نادیده گرفتن اطلاعات را دارند. این فرضیه را گاهی فرضیه مواجهه انتخابی مینامند. مواجهه انتخابی به اقتصاد راه یافته است. کاپلین (2003)، با استفاده از ایدههای قبلی ویتزه (1992)، مدلی را توسعه داد که در آن افراد به هشدارهای مربوط به سلامتی یا با اتخاذ رفتارهای همخوان با باورهایشان واکنش نشان میدادند، یا اگر هشدارها بیش از حد تهدیدآمیز بودند، به صورت خودمختار آنها را نادیده میگرفتند. این محققان با بررسی اینکه افراد بعد از دریافت خبر خوب یا بد به صورت متفاوت خود را در معرض اطلاعات اضافی قرار میدهند یا خیر، یک گام از تحلیل کاپلین فراتر رفتهاند.
کارلسون و لوونشتاین مدلی از توجه انتخابی را توسعه دادهاند که در آن افراد اطلاعات اولیه اما ناقصی دریافت میکنند و سپس تصمیم میگیرند که آیا اطلاعات کامل را میخواهند به دست آورند و بررسی کنند؟ شهود این محققان این است که افراد تاثیر اخبار خوب و بد بر مطلوبیت خود را از طریق میزان دقت و توجه به اخبار، تنظیم میکنند. اگر آگاهی کامل از منفی بودن نتیجه بدتر از آن است که فقط گمان کنیم احتمالاً نتیجه بد است، در این صورت سعی میکنند از خود در برابر دریافت اطلاعات قطعی محافظت کنند. بر اساس پارامترهای قابل قبولی، این مدل پیشبینی میکند که مردم اثر شترمرغ را نشان خواهند داد- اصطلاحی که توسط گالایی و سید (2003) ابداع شده است. آنها اثر شترمرغ را چنین تعریف کردند: «دوری جستن از موقعیتهای مالی پرخطر با تظاهر به اینکه چنین موقعیتهایی وجود ندارند.» این اصطلاح را بسط دادهاند و آن را اینگونه تعریف کردهاند: «دوری جستن از مواجهه با اطلاعات به دلیل ترس از ناراحتی روانشناختی ناشی از مواجهه.» با توجه به اخبار بد اولیه -یا، همانطور که در مدل ما مشخص شده است، اخبار مبهم- مردم ممکن است به طور بهینه انتخاب کنند تا از جمعآوری اطلاعات اضافی پرهیز کنند: آنها «سر خود را در برف (خاک) فرو میبرند» تا از خود در برابر اخبار بد قطعی محافظت کنند. در مقابل، اخبار خوشایند باعث میشود که افراد به دنبال اطلاعات قطعی بروند.
این مدل و کارهای تجربی مرتبط در یک زمینه مالی است. وقتی بازار کل نزولی است، ممکن است سرمایهگذاران به طور منطقی پیشبینی کنند که ارزش اوراق بهادار شخصی آنها احتمالاً کاهش یافته است، اما هنوز هم ممکن است سهام خاصی که آنها دارند حتی در صورت کاهش بازار سراسری افزایش یافته باشد. اثر شترمرغ پیشبینی میکند که تصمیم برای نظارت و بررسی حساب سرمایهگذار احتمالاً در بازارهای صعودی و نزولی نامتقارن باشد. مطالعه تجربی ما از چنین عدم تقارنی در نظارت بر اطلاعات، با استفاده از دادههای حسابهای اوراق بهادار شخصی سرمایهگذاران اسکاندیناوی و آمریکایی، حمایت میکند.
شهود این محققان در مورد روانشناسی اطلاعات و احتمال ظهور اثر شترمرغ در تصمیم دریافت اطلاعات، اگرچه در یک زمینه مالی آزمایش شدهاند، اما کاربردهای بسیار گستردهتری دارند. به عنوان مثال، در تصمیمگیری در مورد زمان پیگیری رسمی تشخیصهای پزشکی برای علائم نگرانکننده سلامتی، یا زمانی که والدین به دنبال بررسی مشکل فرزندشان در مدرسه میروند، یا تصمیم یک مدیر بازرگانی برای تحقیق و بررسی دقیق هنگامی که علائم هشداردهنده مربوط به یک معامله وجود دارد. به طور خاص، اثر شترمرغ پیشبینی میکند که افراد ممکن است کسب اطلاعات را به تاخیر بیندازند، حتی اگر این کار کیفیت تصمیمگیری را پایین بیاورد. اگر دانستن اطلاعات آنها را مجبور به رویارویی و ایجاد ناراحتی درونی میکند، آنها از نظر ذهنی ترجیح میدهند از این اطلاعات دوری جویند.
مدلهای اقتصادی معمولاً فرض میکنند که اطلاعات به طور غیرمستقیم به عنوان یک ورودی در تصمیمگیری بر مطلوبیت تاثیر میگذارند. همچنین مدلهای اقتصادی اخیر اطلاعات و باورهایی را که به طور مستقیم از طریق پیشبینی (کوزسگی و رابین 2007؛ کاپلین و لهی 2001؛ لوونشتاین 1987)، تصویر از خود یا ایگو (بنبو و تیرول 2006؛ بادنر و پرلک 2006، کوزسگی 1999) و ترجیحات بازگشتی که به باور افراد درباره مطلوبیت در آینده بستگی دارد (اپشتین و زین 1989؛ کرپس و پرتس 1978) به دست میآیند ادغام و ترکیب میکنند. ادغام باورها در تابع مطلوبیت دارای پیامدهایی برای تنزیل در زمان، سطح موثر ریسکگریزی و ترجیحات مربوط به زمان وضوح نااطمینانی است.
این بینش که مردم از طریق اطلاعات مطلوبیت و سودمندی کسب میکنند، حوزه مالی را نیز غنی ساخته است. تئوری سنتی در حوزه مالی فرض میکند که سرمایهگذاران فقط از داراییهای خود در زمان نقدینه کردن و مصرف آنها سود میگیرند -مثلاً پس از بازنشستگی- اما مردم به وضوح لذت و درد را مستقیماً از تغییرات در ثروت خود قبل از مصرف جریانهای نقدی تجربه میکنند. باربریس، هوئنگ و سنتوس (2001) در مطالعه خود مدلی را ارائه کردند که در آن سودمندی و مطلوبیت سرمایهگذار مستقیماً به ارزش ثروت مالی آنها بستگی دارد، که این مدل میتواند معمای حق بیمه سهام و همچنین همبستگی کم بین بازده بازار سهام و رشد مصرف را توضیح دهد.
وجه روانشناسی در کارهای اقتصادی از طریق نشان دادن اینکه افرادی که به آینده خوشبین هستند و دیدگاههای مثبتی نسبت به خود دارند، شادتر (دینر و دینر 1995؛ شییر، کارور و بریجز 2001) و سالمتر هستند (بامیستر، کمبل، کروئگر و وس 2003؛ پترسون و باسیو 2001)، اگرچه لزوماً عاقلتر نباشند (الوی و آبرمسون 1979) تقویت شده است. همچنین شواهد زیادی از روانشناسی وجود دارد که تمایلات نفوذ شدیدی بر باورها دارند؛ پدیدهای که روانشناسان آن را «استدلال باانگیزه» مینامند (کروگلانسکی 1996؛ بباد 1995؛ بباد و کتز 1991؛ کوندا 1990). اقتصاددانان نیز به تاثیر انگیزه بر باورها علاقهمند شدهاند، اما بیشتر بر روی مدلسازی این پدیده تمرکز کردهاند تا مطالعه تجربی آن.
حمایت تجربی از فرضیه مواجهه انتخابی را میتوان در تحقیقات متنوعی که از سوی روانشناسان انجام شده، یافت. اریلچ، گاتمن، شونباخ و میلز (1957) دریافتند که دارندگان اتومبیلهای جدید به تبلیغات مربوط به مدل ماشینی که خریداری کردهاند بیشتر از تبلیغاتی که مربوط به مدلهایی هستند که در نظر گرفته بودند اما خریداری نکردهاند، توجه میکنند. بروک و بالون (1967) مشاهده کردند که افراد سیگاری بیشتر به پیامهای طرفدار سیگار کشیدن و افراد غیرسیگاری بیشتر به پیامهای ضدسیگار کشیدن توجه میکنند. اگرچه برخی از مطالعات یافتههای دوپهلویی دارند (فریدمن و سیرز 1965؛ کتن 1985؛ فستینجر 1964)، تحقیقات اخیر به صورت قوی از فرضیه مواجهه انتخابی پشتیبانی کردهاند (به عنوان مثال، جوناس، شولز-هاردت، فری و تیلن 2001؛ فری و استالبرگ 1986).
اگرچه به طور خاص بر روی مواجهه انتخابی تمرکز نشده است، اما تحقیقات در حوزه مالی رفتاری، مانند تحقیقات روانشناسان، تاثیر توجه بر رفتار سرمایهگذاران را برجسته کردهاند. به عنوان مثال دلاوینیا و پولت (2005) نشان دادند که اعلامیههای عایدات تاثیر کمتری در روز جمعه (زمانی که سرمایهگذاران احتمالاً بیتوجه هستند) نسبت به روزهای دیگر هفته بر قیمت سهام دارند. باربر و اودین (2008) پیشبینی کردند و دریافتند سرمایهگذاران منفرد، در مقایسه با سرمایهگذاران سازمانی، تمایل دارند خریداران ویژه سهمهایی باشند که توجهبرانگیز است، به عنوان مثال آن دسته از سهامی که پوشش خبری ویژهای دارند.
در پژوهش گفتهشده یک مدل نظری تصمیمگیری ارائه شد که در آن تصمیمات کسب اطلاعات با روانشناسی سرمایهگذار مرتبط است. بر اساس طیف وسیعی از مقادیر پارامترهای قابل قبول، این مدل پیشبینی میکند که افراد ممکن است اطلاعات اضافی را مشروط به اخبار خوشایند کسب کنند و از دریافت اطلاعاتی که به دنبال اخبار خنثی یا بد میآید، بپرهیزند. شواهد تجربی از دو دیتای بزرگ از حساب سرمایهگذاران سوئدی و آمریکایی است که از وجود «اثر شترمرغ» در بازارهای مالی پشتیبانی میکند.
کاربردهای احتمالی اثر شترمرغ بسیار گستردهتر از حوزه مالی است. رفتار شترمرغگونه در هر شرایطی که در آن افراد از نظر هیجانی روی اطلاعات سرمایهگذاری کردهاند و توانایی محافظت از خود را در برابر آنها دارند، دیده میشود. به عنوان مثال، مدل دودورهای ما میتواند در مورد والدین کودکانی که دارای مشکلات مزمن مانند اوتیسم یا ناتوانی ذهنی هستند، استفاده شود. در دوره اول، والدین اطلاعات عمومی (مشاهدات رفتار کودک) را دریافت میکنند و باید تصمیم بگیرند که آیا پیگیری زودهنگام آزمایشهای پزشکی قطعی را انجام میدهند یا خیر. در دوره دوم، شرایط فرزند مشخص است بدون توجه به اینکه آیا والدین نتایج آزمایش را در دوره اول فراهم کرده باشند یا نه. روشهای مشابهی میتوانند در موقعیتهای پزشکی دارای بار هیجانی مانند آزمایش HIV اعمال شوند.
ایدههای اصلی در این مقاله -اینکه افراد به طور مستقیم از اطلاعات سود میبرند و در نتیجه، آنها توجه انتخابی به اطلاعات دارند- به مجموعه تحقیقاتی در حال گسترش میپیوندند که میتوان برچسب اقتصاد جدید جدید اطلاعات به آنها زد (لوونشتاین 2006). در حالی که اقتصاد جدید جدید اطلاعات به مفروضات اقتصادی استاندارد درمورد فرد پایبند است، اما نشان میدهد که چگونه عدم تقارن اطلاعات سطح بازار میتواند باعث تولید عدم بهینگی شود. اقتصاد جدید جدید اطلاعات بر ویژگیهای سرمایهگذاری هیجانی و محدودیت محاسباتی افراد در پردازش اطلاعات تمرکز دارد. این طیف شواهد مبتنی است بر عدم استفاده افراد از قانون بیز هنگام بهروزرسانی انتظارات (کامرر 1987) تا نقض قانون انتظارات تکراری (کامرر، لوونشتاین و وبر 1989) و وزن بیشتر دادن به تجربه شخصی نسبت به تجربههای نیابتی، حتی وقتی هر دو این تجارب دارای ارزش اطلاعاتی برابر هستند.