پدیده رویایی
آیا بازار سرمایه به سرنوشت موسسات مالی و اعتباری دچار میشود؟
زمان زیادی از غائله پدیده شاندیز و اعتراض سپردهگذاران موسسات مالی و اعتباری نمیگذرد. سرمایهگذاری رویاییای که قرار بود سودهای کلانی به مردم بدهد. اما در نهایت همه را متضرر کرد، هم دولتی که به اجبار زیان سپردهگذاران را جبران کرد و هم مردمی که این زیان را از جیب خود -بیتالمال- پرداختند.
حالا نگرانی دیگری ایجاد شده. رشد عجیب بازار سرمایه. اوضاع بازار سرمایه امروز به اندازه شرایط رشد موسسات مالی و اعتباری نگرانکننده است. شاخص بورس مدام در حال رشد است. اما نگرانی کارشناسان چیست و چقدر احتمال دارد بازار سرمایه به سرنوشت موسسات مالی و اعتباری دچار شود؟
چرا نگرانیم؟
اوضاع بورس و بازار سرمایه کشورها، بیانگر شرایط اقتصادی آنهاست. اقتصاد و بهتبع آن شرایط بورسهای جهانی به دلیل شیوع ویروس کرونا مطلوب نیست. جز کرونا، اقتصاد ما با تحریم و کسری بودجه هم مواجه است. اما بهرغم شرایط نامساعد اقتصادی، شاخص بورس در ایران مدام در حال رشد است. رشدی که با منطق اقتصادی نمیخواند.
دو دلیل برای رشد شاخص عنوان میکنند. برخی معتقدند انتظارات تورمی منجر به رشد شاخص شده است. تورم میانگین سال ۹۸، حدود ۴۰ درصد بود. اگر شاخص بر اساس انتظارات تورمی رشد میکرد باید رشد ۴۰ تا ۵۰ درصدی را تجربه میکرد و در جایی متوقف میشد. اما هم میزان رشد شاخص فراتر از این اعداد است و هم رشد شاخص ادامه دارد. جز این، سهام شرکتهایی در حال رشد است که زیاندهاند و تراز منفی دارند.
برخی دیگر معتقدند دلیل رشد بورس استقبال گسترده مردم است. اما این استدلال درست نیست. مردم از پدیده شاندیز هم استقبال کردند، آن زمان که بانک مرکزی ارز دولتی میفروخت مردم صف ایستاده بودند و وقتی موسسات مالی و اعتباری سودهای بالا دادند مردم حتی خانه و ماشین خود را فروختند تا پول آن را در این موسسات بگذارند. مساله این است که دولت شرایطی را فراهم کرده که مردم سرمایه و دارایی خود را وارد بورس کنند. اما این ورود گسترده نگرانکننده است. چون بسیاری از افراد به امید کسب سودهای بالا وارد این بازار شدهاند. چون شنیدهاند میتوانند در کمترین مدت دو تا سه برابر رقم اولیه سود کنند.
پس رشد شاخص نگرانکننده است چون شاخص بدون هیچ منطق اقتصادی و علمی رشد میکند. در دوره قبل که شاخص بورس رشد کرد، نرخ ارز از هزار تومان به چهار هزار تومان رسیده بود و انتظار میرفت افزایش نرخ ارز ظرف چند ماه تاثیر خود را در بازار سهام نشان دهد که داد. شاخص بورس به ۹۰ هزار واحد رسید. این رشد نگرانکننده نبود چون با اصول اقتصاد همخوانی داشت.
نکته نگرانکننده این است که دولت بهعنوان دومین بازیگر این میدان، از بورس و سرمایهها استفاده ابزاری کند. بسیاری معتقدند تبلیغات گسترده دولت برای هدایت منابع به سمت بازار سرمایه و حمایت گسترده از این بازار، کسری بودجه شدید و افزایش نرخ تورم است. به عبارتی دولت در تلاش است تا کسری بودجه خود را از این محل تامین کند و مانع تورم و ورود منابع به دیگر بازارها شود.
برای تحقق این هدف، دولت تمام بازارهای موازی را بسته، بازار ارز را امنیتی کرده، نرخ سود سپرده را کاهش داده و در تلاش است همه منابع را وارد بورس کند. بر اساس گزارشها روزانه چهار تا پنج هزار میلیارد تومان پول وارد بورس میشود. به عبارتی بورس مانند سیاهچالهای است که تمام منابع را میبلعد. این اقدام از چند جهت مشکلساز است:
۱- دولت نباید مانند یک فعال اقتصادی وارد این بازار شود و برای کسب سود و درآمد بیشتر از هر ابزاری استفاده کند. اما دولت چنین کرده است.
۲- این سیاست دولت کاملاً ضد تولید است. بخش تولید برای ادامه حیات و «جهش» نیازمند سرمایه است اما همه منابع وارد بورس شده و نه شرکتهای زیرمجموعه. در این شرایط کدام واحد تولیدی میتواند ۹۰۰ تا ۱۰۰۰ درصد سود بدهد؟ نتیجه چیست؟ سایر بخشهای اقتصادی و واحدهای تولیدی که در بورس نیستند خفه میشوند. از طرف دیگر آنها که منابع مالی خود را همچنان در بخش تولید نگه داشتهاند احساس پشیمانی میکنند. چون دیگران سودهای چند صددرصدی بردهاند اما سرمایه اینها نهتنها رشد نکرده که قفل شده است.
این شکل از رشد و سوددهی بورس ضد تولید است. چون افراد میتوانند بدون پرداخت مالیات، هزینههای تامین اجتماعی، نگرانی از حقوق و دستمزد و قانون کار، بدون درگیری هرروزه با قوانین متغیر صادرات و واردات سودهای چند صددرصدی ببرند. آنها که وارد بورس شدهاند بدون زحمت و در امنیت کامل سود میکنند و بخشهای دیگر با مشکلات دستوپنجه نرم میکنند.
3- این رفتار دولت، سود بسیاری را تنها نصیب آن دسته از افراد و شرکتهایی میکند که وارد بورس شدهاند. این در حالی است که بخش مهمی از تولید و مردم در بورس حضور ندارند. دولت مانند پدر خانواده است و قرار نیست میان فرزندان خود تبعیض قائل شود. اما شده. آنها که میتوانند وارد بورس میشوند و از شرایط خاصی که دولت ایجاد کرده سود میبرند. اگر قرار بر معافیت مالیاتی سرمایهگذاران بورس است، چرا بخش تولید را هم از مالیات معاف نمیکند؟ نتیجه این حمایت دولت از بورس، برای بخش تولید، ضرر است و برای مردم، افزایش فاصله طبقاتی.
۴- اما تبعات این حمایت به همین موارد محدود نمیشود. تورم ناشی از این سودهای بالای بورس حتماً خود را در اقتصاد و در قالب تورم نشان میدهد. دو آینده پیش روی بازار سهام است، یا بعد از رشد، در یکجا توقف میکند. یا ناگهان میریزد.
توقف یا سقوط؟
با توقف شاخص بورس، افراد سرمایه خود را از این بخش خارج کرده و وارد بخش دیگری میکنند. ورود این همه سرمایه به بخشهای دیگر حتماً آثار تورمی دارد.
سرنوشت دوم بازار سرمایه، سقوط شاخص است. این همان جایی است که احتمالاً تجربه موسسات مالی و اعتباری و حواشی آن مجدداً تکرار میشود. سود مداوم بازار سرمایه، اکنون این حس را به سرمایهگذاران القا میکند که دارایی آنها مدام در حال افزایش است. با سقوط شاخص، افراد حس میکنند دارایی خود را از دست دادهاند. آن زمان ما با سیل مردمی مواجهیم که سرمایهشان را از دست دادهاند.
آیا دولت موظف به جبران ضرر آنهاست؟ به صورت منطقی دولت اجازه ندارد از منابع عمومی ضرر سرمایهگذاران را جبران کند. اما شرایط ما در اینجا منطقی نیست و دولت چون توان مدیریت اعتراض سپردهگذاران را ندارد، از منابع عمومی ضرر معترضان را جبران میکند. در این زیان همه سهیماند. بهخصوص آنهایی که هیچ سودی از این بازار نبردهاند و اصلاً وارد بازار نشدهاند.
آیا بازار سهام به سرنوشت موسسات مالی و اعتباری دچار میشود؟ در ابتدا هم گفتم که شرایط بازار سرمایه ما عادی نیست و با شرایط نامساعد اقتصادی نمیخواند. کیک اقتصاد بزرگ نشده اما شاخص مدام در حال رشد است. شرکتها همچنان زیان میدهند اما سهامشان مدام گرانتر میشود. این بازار دو سرنوشت دارد، یا آرام در یک نقطه بماند یا ناگهان سقوط کند. کدام سناریو محتملتر است؟ نمیتوان با قطعیت نظر داد. اگرچه کارشناسان بسیاری گزینه دوم را محتملتر میدانند و معتقدند حتمی است. دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. حتی میگویند با شرایط اقتصادی ما بعید است این گزینه به دولت بعدی برسد. نکتهای که نباید از آن غافل شد این است که کسی نگران رشد شاخص بورس نیست و ما نمیگوییم چرا بازار رشد میکند. ما نگرانیم چرا بازار بیمنطق رشد میکند. کسی هم پاسخگو نیست که بگوید چرا چنین شده و تحلیلی هم از جانب دولت ارائه نمیشود. دغدغه این است که چرا یک تجربه باید دوباره تکرار شود؟ بهخصوص که اکنون دولت میخواهد مشکلات اقتصاد کلان خود را از طریق بورس حل کند و بهتبعات و آثار آن توجهی ندارد.