باید درهای ایران را به روی متخصصان واقعی باز کرد
بررسی چگونگی تصویرسازی اندیشکدههای آمریکایی در مورد ایران در گفتوگو با علی واعظ
علی واعظ میگوید: تعادلی که در گذشته میان نظرات اندیشکدههای مختلف وجود داشت از بین رفته و دولت ترامپ در مسائل مربوط به سیاست خارجی تنها به نظرات و دیدگاههای اندیشکدههای انگشتشماری توجه میکند و ابداً علاقهای به نظرات خارج از این گروه محدود ندارد.
با افزایش نگرانیها در خصوص چشمانداز سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران، درصدد آن برآمدیم گفتوگویی را با علی واعظ، تحلیلگر ارشد گروه بینالمللی بحران در خصوص نقش اندیشکدههای آمریکایی در سیاست خارجی این کشور و تصویری که این اندیشکدهها از ایران ارائه میدهند داشته باشیم. واعظ معتقد است اندیشکدههای معدودی در آمریکا به صورت مستقل عمل میکنند و وابستگی مالی آنها به برخی کشورها و گروهها موجب شده تا گرایشهای مشهودی در تحلیلها و گزارشهای آنها دیده شود. وی بر این باور است که در دولت ترامپ نقش اندیشکدههای مستقل کمتر شده و دولت جدید آمریکا تنها به دیدگاههای برخی اندیشکدههای دست راستی و تندرو توجه میکند. او نقش این اندیشکدهها را در سیاست خارجی به ویژه در خصوص ایران بسیار موثر دانسته اما معتقد است به طور کلی یک کژفهمی در تحلیلهای این موسسات از ایران وجود دارد که بخشی از آن به دلیل عدم دسترسی به اطلاعات واقعی ایران است.
♦♦♦
آیا میتوان اندیشکدههایی را که در حوزه سیاست خارجی در آمریکا فعالیت میکنند به طور کلی به عنوان اندیشکدههایی وابسته به دو جناح جمهوریخواه و دموکرات دستهبندی کرد یا به طور کلی فعالیت آنها به صورت مستقل است؟
همانطور که مطلع هستید، ایالات متحده بیشترین تعداد اندیشکده در زمینه سیاست خارجی را در جهان دارد. اما از میان این 100 اندیشکده شاید تعداد انگشتشماری به معنای واقعی کلمه، مستقل بوده یا در عمل رویکردی مستقلانه را در پیش میگیرند. همانطور که سیاست در آمریکا به شدت تحت تاثیر جناحبندیها قرار گرفته و حالت قبیلهای پیدا کرده، اندیشکدهها هم مسیر مشابه را طی کردهاند. پدیده جدیدی که در واشنگتن وجود دارد این است که سرمایه خارجی، بهخصوص از سوی کشورهای حاشیه خلیجفارس، وابستگیهایی را ایجاد کرده که نظر بعضی از این اندیشکدهها را نسبت به سیاستهای منطقهای کاملاً تحت تاثیر قرار داده است. در مجموع میتوان گفت از منظر تاریخی اندیشکدههایی وجود داشتند که به حزب جمهوریخواه نزدیکتر بودند که در این خصوص میتوان به اندیشکده هارتسون، بنیاد هریتیج و امریکناینترپرایز اشاره کرد. از سوی دیگر اندیشکدههایی نظیر بروکینگز و مرکز پیشرفتهای آمریکا نیز به حزب دموکرات وابستگیهایی داشتهاند. چنین وابستگیهایی به خودیخود پدیده جدیدی محسوب نشده و از دیرباز وجود داشته است.
افراد مهم و پشت پرده این اندیشکدهها چه کسانی هستند و اثرگذاری پیشنهادات آنها بر سیاستهای دو حزب اصلی آمریکا به چه شکل است؟
آنچه در گذشته وجود داشت این بود که هر دو جناح در مورد یک موضوع خاص، سیاستها و رویکرد مختص خود را داشتند که وظیفه پژوهشی و بنیادی در خصوص این رویکرد بر عهده اندیشکدهها بود. پس از آن در فضای سیاستگذاری در مورد این رویکردهای متفاوت بحث میشد به نحوی که معمولاً جلسههای استماعی در کنگره برگزار شده و در این جلسهها از هر دو سمت جریان فکری، دیدگاههای مختلف مطرح شده و مسوولان به بحثهای هر دو گروه گوش داده و در نهایت یک دیدگاه یا ترکیبی از دو دیدگاه را انتخاب کرده و آن سیاست را اعمال میکند. اما امروز در فضای فعلی کمتر به چنین موضوعی توجه میشود و شاهد آن هستیم که در جلسههای استماع کنگره هیچ تعادل خاصی وجود ندارد و در بسیاری از موارد اندیشکدههای دست راستی بارها و بارها به این جلسات دعوت شده و سخنان اندیشکدههای مستقل و دستچپی به ندرت در کنگره شنیده شده و مورد توجه مسوولان و سیاستگذارها قرار میگیرد.
آیا دولتهای قبلی آمریکا تحت تاثیر نظرات و تحلیلهای این اندیشکدهها بودهاند؟
به یاد دارم در زمان ریاستجمهوری اوباما، تیم مذاکرهکننده هستهای آمریکا، پیش از حضور در هر یک از جلسات مذاکرات هستهای 1+5 نشستی را با گروهی از متخصصان حوزه ایران که وابسته به هر دو جناح سیاسی بودند و پژوهشگران اندیشکدههای مستقل تشکیل داده و در این جلسات نظرات آنها را در خصوص روند مذاکرات هستهای و تحولات ایران جویا میشدند. همچنین پس از پایان هر دور مذاکره باز هم این گروه را دعوت کرده و گزارشی را در خصوص اتفاقاتی که در مذاکرات رخ داده به آنها داده و مجدداً به نظرات آنها گوش میدادند. در این جلسات شاهد مطرح شدن دیدگاههایی بودیم که حتی 180درجه با یکدیگر تفاوت داشتند و بسته به شرایط سیاسی، یک دیدگاه نسبت به دیگری موفقتر عمل میکرد. برای مثال در دوران ریاستجمهوری احمدینژاد، آن دسته از اندیشکدهها که دیدگاههای تندتری در خصوص ایران داشته و بر طبل تحریم میکوبیدند صدای بلندتر و موثرتری داشته و در زمان دولت روحانی آنها که رسیدن به یک توافق را تشویق میکردند بر سیاستگذاریهای خارجی آمریکا تاثیرگذارتر بودند.
دولت ترامپ نسبت به دیدگاه کدامیک از این موسسات تاثیرپذیری بیشتری دارد؟
در حال حاضر تعادلی که در گذشته میان نظرات اندیشکدههای مختلف وجود داشت از بین رفته و دولت ترامپ در مسائل مربوط به سیاست خارجی تنها به نظرات و دیدگاههای اندیشکدههای انگشتشماری توجه میکند و ابداً علاقهای به نظرات خارج از این گروه محدود ندارد. بنابراین جلسات همفکری دیگر وجود خارجی نداشته و سیاستگذاری در آمریکا با محدودیت دیدگاه در حال شکلگیری است.
از طرف دیگر، مساله سرمایههای خارجی روزبهروز مشکلآفرینتر میشود. بسیاری از اندیشکدههای قدیمی و بزرگ از سوی برخی از کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس پولهای هنگفتی را گرفته و همین موضوع بر نظرات و دیدگاههایشان تاثیر بزرگی گذاشته است. برای مثال میتوان به اندیشکده شورای آتلانتیک اشاره کرد که از سوی امارات متحده عربی کمک مالی میشود و این موضوع در دیدگاههای تند این موسسه علیه ایران کاملاً مشهود است. اندیشکده بروکینگز نیز مبلغ بسیار چشمگیری از قطر دریافت کرده و با وخیمتر شدن درگیریهای داخلی در شورای همکاریهای خلیجفارس میان عربستان و امارات از یکسو و قطر از سوی دیگر رقابت این دو گروه برای تاثیرگذاری در فضای اندیشکدهها در واشنگتن نیز بیشتر شده است.
در عصر امروز به واقع اندیشکدههای بسیار محدودی به صورت مستقل عمل میکنند که اگر بخواهم چند مورد را در این دستهبندی جای دهم میتوانم به بنیاد کارنگی اشاره کنم. این موسسه از آنجا که یک بنیاد بوده و توسط آقای کارنگی که یکی از بزرگترین سرمایهگذاران اوایل قرن بیستم در آمریکا بوده تاسیس شده، نیازی به کمک مالی از فرد یا دولت خاصی ندارد بنابراین استقلال خود را حفظ کرده است. برخی اندیشکدههای دیگر نظیر مرکز مطالعات راهبردی آمریکا (CSIS) که به صورت تخصصی عمل کرده و نهایتاً اندیشکدههای بینالمللی نظیر گروه بینالمللی بحران که به علت اینکه در آمریکا مستقر نبوده و یک حوزه عمل بینالمللی داشته و با دولتهای مختلفی کار میکنند این قابلیت را دارند که به صورت مستقل عمل کنند.
همانطور که مستحضرید بسیاری از این اندیشکدهها به صورت تخصصی در حوزه ایران مشغول فعالیت هستند، آیا برای آنها پروژههای سفارشی از سوی گروههای خاص مطرح میشود؟ به طور کلی هدف این اندیشکدهها از پژوهش در خصوص ایران چیست؟
به هر حال ایران به عنوان کشوری تاثیرگذار در خاورمیانه مورد توجه هر اندیشکده متخصص در امور خاورمیانه قرار دارد. اگر شما به اولویتهای آمریکا در منطقه نگاهی بیندازید تقریباً هیچ مسالهای وجود ندارد که ایران در آن نقش مهمی نداشته باشد، از بحث انرژی گرفته که نقش ایران در اوپک و تسلطش بر خلیجفارس و تنگه هرمز مطرح است تا نقش ایران در مسائل مربوط به امنیت اسرائیل و صلح میان فلسطین و اسرائیل و چه از لحاظ مسائل مربوط به افراطیگرایی اسلامی در شکل طالبان و القاعده و داعش که ایران در مبارزه با آنها نقش داشته و چه از نظر نقش ایران در کشورهای عراق و افغانستان که از سوی آمریکا به اشغال درآمدهاند. در مجموع در اکثر مسائلی که آمریکا در منطقه در آنها دخالت کرده، نقش ایران بسیار پررنگ بوده است بنابراین اندیشکدههای آمریکایی بخشی از تمرکز خود را به مساله ایران اختصاص میدهند. اما از سوی دیگر برخی از گروهها و افراد هستند که به دلیل منافع ایدئولوژیک و اقتصادی خود از بنیادها و اندیشکدههایی حمایت میکنند که به طور خاص بر مسائل مربوط به ایران فعالیت کرده و دیدگاه خاصی را پیش ببرند. برای مثال بنیاد دفاع از دموکراسی که از سوی برخی از یهودیتبارهای سرمایهدار وابسته به حزب لیکود تامین مالی میشود و به دنبال آن هستند که از طریق وضع تحریمها و سوق دادن آمریکا به یک درگیری نظامی با ایران، این کشور را تضعیف کنند. این بنیاد در دولت ترامپ از هر نهاد دیگری بر سیاستهای دولت ترامپ تاثیرگذارتر عمل میکند. از سوی دیگر میتوان به بنیاد عربی که با حمایت عربستان سعودی اخیراً پدید آمده و هدف آن بهبود چهره عربستان در آمریکا و دامن زدن به ایرانهراسی است، اشاره کرد بنابراین برخی از این اندیشکدهها با اهداف مشخصی در قبال ایران به وجود آمدهاند اما برخی دیگر تنها به این دلیل که منافع آمریکا در منطقه با ایران گره خورده است به پژوهش در حوزه ایران مشغولند.
ارزیابیهای این اندیشکدهها از وضعیت اقتصاد و سیاست ایران در گذشته تا چه حد به واقعیت نزدیک بوده است؟
میتوان گفت ایران یکی از آن مواردی است که با وجود کار بسیار گستردهای که در اندیشکدههای واشنگتن در مورد آن انجام میشود مورد کژفهمی بسیار زیادی قرار گرفته است. برای نمونه میتوان به گزارشها و مقالاتی اشاره کرد که بسیاری از متخصصان ایران در این اندیشکدهها در مورد انتخابات در ایران نوشتند و اکثراً یا انتخابات را یک نمایش از پیشتعیینشده و قلابی دانستند یا پیشبینیهایی را در مورد انتخابات ریاستجمهوری و مجلس انجام دادند که همگی اشتباه از آب درآمد. این موضوع نشان میدهد که درک درستی از ایران در واشنگتن وجود ندارد.
امروز حدود 95 درصد از اندیشکدههای آمریکایی این خط را دنبال میکنند که ایران از نظر اقتصادی در حال متلاشی شدن است و نارضایتی عمومی در کشور در سطحی است که ایران را در مرز یک تحول عمیق اجتماعی قرار داده است. این در حالی است که کارشناسان مستقر در ایران به هیچ وجه چنین خوانشی از شرایط موجود ندارند. از نظر من این کژفهمی تنها به دلیل موضعگیریهای ایدئولوژیک و از سر خصومت با دولت جمهوری اسلامی نیست بلکه بخش زیادی از آن به این علت است که ایران جزو معدود مواردی است که با وجود توجه زیاد در واشنگتن، دسترسی کمی به این کشور وجود دارد. چنین محدودیتی خواهناخواه باعث میشود ایران در یک حباب بررسی شده و بسیاری از کارشناسان از واقعیتهای موجود در ایران کاملاً جدا باشند.
البته در این زمینه میتوان دولت ایران را نیز مقصر دانست چراکه اگر افرادی که منتقد شرایط موجود در ایران هستند (دستکم آنهایی که منطقی قضاوت میکنند و نه کسانی که دیدگاه مغرضانه نسبت به این کشور دارند) این امکان را داشتند که به ایران دسترسی داشته، با مردم عادی صحبت کرده و با مقامات ایران گفتمان داشته باشند، مطمئناً دیدگاههای منطقیتری از ایران ارائه میشد. جالب اینجاست که مقامات ایرانی متوجه این ضرورت هستند چراکه در 40 سال گذشته هر زمان که مقامات ایرانی برای شرکت در جلسات سازمان ملل به آمریکا آمدند جلساتی را با خبرنگاران و روزنامهنگاران آمریکایی ترتیب دادهاند تا واقعیتهای ایران را به آنها منعکس کنند ولی از طرف دیگر متوجه نیستند که چنین دسترسیای خود میتواند باعث روشنگری و آگاهی شود. بنابراین در خصوص دامن زدن به فضای غیرواقعی از ایران نمیتوان تنها گناه را به گردن دشمنیهای ایدئولوژیک و مقاصد مغرضانه انداخت.
آیا سیاستگذاران ایرانی باید نسبت به این تصویر غیرواقعی که این موسسات نسبت به ایران ارائه میدهند، نگرانی داشته باشند؟
بیتردید یکی از بزرگترین مشکلات ایران، بیتوجهی به امری است که امروز در کار سیاستگذاری در سطح بینالمللی بسیار تاثیرگذار بوده و آن پیامرسانی راهبردی (strategic comminucation) است. علت اینکه عربستان، امارات، ترکیه و اسرائیل میلیاردها دلار در آمریکا هزینه میکنند تا بر دیدگاه سازمانهای تحلیلگر و پیامرسان در این کشور تاثیر بگذارند این است که این سازمانها بر سیاستگذاری در آمریکا تاثیر دارند. اما ایران به طور کلی توجه خاصی به این مساله نداشته و سرمایهگذاری خاصی در این مورد نکرده است. کشورهایی وجود دارند که سالهاست برای ایجاد لابی سرمایهگذاری کردهاند چراکه ساختار سیاسی آمریکا به نحوی است که اجازه لابیگری را داده و دولتهای خارجی میتوانند در تصمیمسازیها در آمریکا تاثیر بگذارند. در واقع به دلیل شرایط خاصی که میان دو کشور حاکم بوده، ایران این امکان را نداشته که بتواند در این امر سرمایهگذاری کند.
با چه راهکاری میتوان از داخل کشور بر نگاه این موسسات در خصوص ایران تاثیر گذاشت؟
یکی از مهمترین راهها دادن دسترسی دستکم به برخی از متخصصانی است که در حوزه ایران فعالیت میکنند. راه دوم فراهم کردن اطلاعات دقیق از اطلاعات وضعیت اقتصادی و اجتماعی ایران به زبانی است که برای متخصصان قابل دسترسی باشد. ارتباطات بیندانشگاهی نهتنها با دانشگاههای آمریکا بلکه با دانشگاههای اروپایی که مجدداً اجازه دسترسی به واقعیات موجود در ایران را به کارشناسان بدهد نیز میتواند یک راهکار دیگر باشد. در مجموع دولت باید شرایطی را فراهم کند که نهتنها تصویر واقعیتری از ایران ارائه شود بلکه افرادی که به قصد خیر میخواهند کمکی به ایران بکنند بتوانند در این راستا قدم بردارند. از نظر من این موضوع یکی از مسائلی بوده که مسوولان ایرانی هیچگاه به آن توجهی نداشته و به همین علت نیز هزینه هنگفتی پرداخت کردهاند.
ایرانیهای خارج از کشور آیا چنین امکانی را دارند که بتوانند اندیشکدهای حافظ منافع ایران در ایالات متحده ایجاد کنند؟
به هر حال چند سازمان در آمریکا نظیر نایاک و پایا وجود دارد که تیم موسس آن را ایرانیهای مقیم آمریکا تشکیل میدهد اما به هر حال این گروهها به معنای واقعی اندیشکده نیستند. در برخی از دانشگاهها نیز خیرین ایرانیتبار وجود دارند که مراکزی را برای پژوهش در خصوص تاریخ و فرهنگ ایران ایجاد کردهاند اما این گروهها به مسائل سیاست خارجی و مسائل روز ایران نمیپردازند. البته این امکان به صورت بالقوه برای جامعه آمریکاییهای ایرانیتبار وجود دارد که بخواهند یک سازمان و اندیشکدهای را برپا کنند اما تا به حال ترجیح بر این بوده که اگر میخواستند سرمایهای را به این موضوع اختصاص دهند آن را در اختیار اندیشکدههای خارجی مستقر قرار دهند تا اینکه خودشان بخواهند یک موسسه جدید تاسیس کنند.
در پایان باید به این نکته اشاره کنم که ایران در چند سال اخیر که بحث برجام و مذاکرات هستهای وجود داشته است، از این شانس برخوردار بوده که به علت اینکه برخی اندیشکدهها به دنبال جلوگیری از جنگ و صلحطلبی بوده و میخواستند آمریکا به جای تمرکز بر جنگ در سراسر دنیا توجه بیشتری به اقتصاد و زیرساختهای اقتصادی خود داشته باشد، درصدد حمایت از برجام برآمدند بدون اینکه هیچ سودی از طرف ایران به آنها برسد. در واقع میتوان گفت ایران به صورت ناخواسته از یک لابی برخوردار شد که در نهایت به موضوع برجام انجامید. در واقع این اندیشکدهها همان گروهی هستند که گروههای تندرو از آنها به عنوان اتاق پژواک نام میبرند. به هر حال در حالی که بسیاری از گروهها و کشورها به دنبال خرید تاثیرگذاری در آمریکا هستند، حداقل کاری که ایران میتواند انجام دهد باز کردن درهای خود به روی متخصصان است.