تلنگر به گرانفروش
آیا مجرمان اقتصادی و فراریان مالیاتی با تهدید عقب مینشینند؟
سالِ قبل با یکی از مشاوران ردهبالای مدیریتی در ارتباط با اقتصاد رفتاری جلسهای داشتیم. در بخشی از صحبتمان به بیلبوردی که چند ساعت قبل از جلسه در ارتباط با پرداخت مالیات دیده بودم، اشاره کردم. بیلبوردی که یک شاخه گل قرمز همراه با جملهای در ارتباط با پرداخت مالیات تصویرسازی شده بود.
سالِ قبل با یکی از مشاوران ردهبالای مدیریتی در ارتباط با اقتصاد رفتاری جلسهای داشتیم. در بخشی از صحبتمان به بیلبوردی که چند ساعت قبل از جلسه در ارتباط با پرداخت مالیات دیده بودم، اشاره کردم. بیلبوردی که یک شاخه گل قرمز همراه با جملهای در ارتباط با پرداخت مالیات تصویرسازی شده بود. در آن جلسه ضمن اشاره به طرحهای کماثر در کشور، به جای خالی تلنگرهای اقتصاد رفتاری اشاره کردم و آن مشاور مدیریتی که کاملاً با اقتصاد رفتاری آشنا بود، ضمن تایید موضوع مورد بحث به یکی از بیلبوردهای کشور هلند در ارتباط با مالیات اشاره کرد. بیلبوردی با این مضمون: «جالبترش نمیتونیم بکنیم اما سادهترش میتونیم بکنیم».
همچنین به خاطر دارم که چندی قبل یکی از مدیران در جلسهای به برخورد شدید کشور فرانسه در ارتباط با فردی که مالیاتش را کامل نپرداخته بود، اشاره کرد. کشور فرانسه برای برخورد با این فرد، مبلغی بسیار بیشتر از مبلغ پرداختنشده مالیات را برای وکیل خرج کرد تا با این مجرم برخورد کند.
هر دو بحث مطرحشده بالا را در نظر بگیرید. ابتدا فرهنگسازی در ارتباط با پرداخت مالیات، سپس برخورد بسیار شدید با افرادی که در برابر پرداخت مالیات کوتاهی میکنند. ما چه زمانی میتوانیم برخورد شدیدی با این افراد داشته باشیم؟ احتمالاً بخشی از جواب ارتباط مستقیمی با فرهنگسازی و همکاری بیش از پیش اداره مالیات با افراد دارد. زمانی برخوردها اثر بسیار مثبتی خواهد داشت که ذهنیت افراد در ارتباط با پرداخت مالیات صحیح باشد.
تفاوت بسیار زیادی را که ذهنیت برخی از مردم کشورمان در ارتباط با پرداخت مالیات در مقایسه با کشورهای پیشرفته دارد در نظر بگیرید. احتمالاً جملات زیادی را تا به حال شنیدهاید که در فلان کشور، مردم به کسانی که از پرداخت مالیات فرار میکنند، بسیار نگاه بدی دارند. اما در کشور خودمان گاهی اوقات معاف شدن از مالیات یا فرار مالیاتی ناشی از درایت و زرنگی افراد به حساب میآید. شرکتها و کسبوکارهایی را میتوانید پیدا کنید که با افتخار از نحوه استفاده از دو نرمافزار حسابداری همزمان صحبت میکنند.
مقدمه ابتدایی در ارتباط با فرهنگسازی و چگونگی برخورد کشورها در ارتباط با مالیات را به خاطر داشته باشید. به مقدمه دوم در ارتباط با گرانفروشی نیز توجه کنید.
خبرهایی در روزهای اخیر مبنی بر برخورد با گرانفروشان مطرح شده است. حتی در برخی جراید به نصب پارچه بر سردر مغازههای گرانفروشان اشاره شده است. بگذارید در همینجا یک سوال خیلی ساده اقتصادی از شما بپرسم. به نظر شما در این شرایط اقتصادی چه کسی بیشترین تمایل به افزایش نرخ دلار دارد؟ احتمالاً پاسخ به این سوال خیلی دشوار نباشد. کسانی که ارز 4200تومانی دریافت کردهاند، بیشترین تمایل را برای افزایش نرخ دلار دارند.
در مقالات قبلی اقتصاد رفتاری به نقش انگیزه در تقلب افراد اشاره کردیم. دن آریلی (Dan Ariely) که از برترین اقتصاددانان رفتاری امروز به حساب میآید، معتقد است هر چقدر انسان خوب و اخلاقگرایی باشیم، باز هم انگیزههایی برای انجام تقلب وجود خواهد داشت. همان زمانی که بحث چندنرخی شدن ارز مطرح شد، باید میزان انگیزه زیادی که برای تقلب در افراد ایجاد میکند نیز مطرح میشد. البته تحلیلهای فراوانی در ارتباط و معایب این طرح همان زمان مطرح شد. اما موردی که ما برای این مقاله به آن نیاز داریم، انگیزه اقتصادی است که چندنرخی شدن ارز برای افراد ایجاد کرد.
زمانی که در سطح کلان به انجام یک مصوبه و طرح فکر میکنیم، باید این پیشفرض را قبول کنیم که انسانها همان موجود عقلانی که در اقتصاد کلاسیک نام برده میشود، نیستند. اگر هنگام بررسی مصوبه به جملاتی نظیر «طرح را انجام میدهیم و با افراد خطاکار برخورد میکنیم» رسیدیم، باید منتظر اتفاقات ناخوشایندی باشیم.
خیلی عاقلانه به نظر نمیرسد که خودمان به افراد انگیزه تقلب بدهیم، سپس آنها را به خاطر تقلب سرزنش و مجازات کنیم.
حالا بیایید به یک جمعبندی اولیه در ارتباط با مقدمه اول و دوممان برسیم. آیا فرارهای مالیاتی و گرانفروشی نیاز به برخورد شدید قضایی دارند؟ آیا اقتصاد رفتاری برای این شرایط توصیههایی دارد؟
برای این منظور باید ابتدا تکلیف برخی جرائم را روشن کنیم. مباحثی که در بالا مطرح شد در ارتباط با خطاهای یک فرد یا یک کسبوکار بود. اقتصاد رفتاری برای این شرایط راهحلهای زیادی را تا به امروز مشخص کرده است و در کشورهای زیادی انجام شده است. اما برخی جرائم به همین سادگی نیستند. یکی از مشکلات اصلی در کشور ایران بحث جرائم سازمانیافته است. شاید اولین ایرادی که بتوان به طرحهای برخورد با مغازههای افراد گرانفروش گرفت همین بحث است. چرا دولت و قوه قضائیه و ارگانهای مسوول انرژیشان را باید در ارتباط با چند مغازه گرانفروش مصرف کنند؟ به نظر میرسد این انرژی باید برای برخورد شدید و بیرحمانه با جرائم سازمانیافته مصرف شود.
باید به خاطر داشته باشیم برخی از ذهنیتِ امروزِ افراد که منجر به تقلب و گرانفروشی شده است، ناشی از برخوردهای غیرصحیح دستگاهها در سالهای گذشته بوده است. در چند سال اخیر ذهنیت برخی از مردم با توجه به اخبار به یک مساله جلب شده است. مجرمان و مفسدان اقتصادی که شناسایی شدهاند اما برخورد شدیدی صورت نگرفته است. یادمان باشد زمانی که اصول اولیه در ارتباط با قوانین و جامعه و افراد رعایت نشود، علوم رفتاری کارکرد زیادی نخواهند داشت. زمانی که اولین اصل یعنی اعتماد مردم به طور کامل در ارتباط با این مسائل رقم نخورد، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که اقتصاد رفتاری و علوم رفتاری کارایی خاصی داشته باشند.
با توجه به تمام مسائل مطرحشده، اگر فرض را بر این بگذاریم که نیت و عمل برخورد با مفسدین و جرائم سازمانیافته به صورت خیلی شدید در ایران انجام میشود، میتوانیم طرحهایی را پیشنهاد کنیم که با هزینههایی خیلی پایین و گاهی اوقات هزینه صفر مردم را به سمت پرداخت مالیات و جلوگیری از گرانفروشی سوق بدهیم.
تنبیه و مجازات باید خردمندانه به کار گرفته شود، در غیر این صورت امکان دارد نتایج معکوس به بار بیاورد. نصب پارچه و زدن برچسب گرانفروش به افراد شاید به صورت خیلی موقتی باعث ایجاد تغییر بازار و تغییر رفتار افراد گرانفروش شود، اما بعید به نظر میرسد که یک راهحل درازمدت باشد. همچنین احتمال آن وجود دارد مواردی که با تهدید و تنبیه روبهرو میشوند، در آینده نیز هزینه داشته باشد. این افراد احتمالاً در آینده به دنبال انتقام خواهند بود.
در شرایط کنونی اگر به فردی برچسب گرانفروش زده شود و با او برخورد شود، او به احتمال زیاد در آینده به چند صورت نسبت به این اتفاق واکنش نشان خواهد داد. ابتدا او بررسی میکند افرادی که به صورت کلی و واردکننده، گرانفروشی را آغاز کردهاند نیز شناسایی و معرفی شدهاند یا خیر. اگر فرد متوجه شود برخوردها فقط با چند خردهفروش انجام شده است، در آینده به سبک و سیاق دیگری گرانفروشی را ادامه خواهد داد. بررسیها در آزمایشهای بازی دیکتاتور نشان میدهد که افراد از یک پیشنهاد ناعادلانه بهشدت رنج میبرند و دست به انتخابی میزنند که هیچکدام از آنها سود نکنند.
یک نمونه بازی دیکتاتور به این صورت برگزار میشود. دو نفر در آزمایش قرار دارند. به فرد اول، 10 دلار داده میشود. او باید از مبلغ 10 دلار، هرچقدر تمایل دارد، بین صفر تا تمام 10 دلار را به فرد دوم پیشنهاد دهد. اگر طرف دوم پیشنهاد او را قبول کند، هر دو طرف صاحب پول خواهند شد. اما در صورتی که فرد دوم، پیشنهاد نفر اول را قبول نکند، هیچ پولی به هیچکدام نخواهد رسید. بررسیها در بازی دیکتاتور نشان میدهد افراد به صورت معمول به صورت عادلانه با یکدیگر برخورد میکنند. اما زمانی که افراد پیشنهادی ناعادلانه دریافت کنند، بهشدت عصبانی میشوند و ضمن رد پیشنهاد، ترجیح میدهند طرف دوم نیز هیچ پولی به دست نیاورد. مساله برخورد با گرانفروشهای خرد و چند مغازهدار، به نوعی بازی دیکتاتور خواهد بود. اگر فقط یک طرف از بازار یعنی خردهفروشها احساس کنند که با آنها برخورد شده است، در صورتی که هیچ برخوردی با واردکنندگان و نفرات اصلی انجام نشده است، آنها از این بیعدالتی سخت اذیت خواهند شد و در آینده حتی احتمال دارد هزینه کنند تا بتوانند انتقام بگیرند.
همانطور که قبلاً در مقالات قبلی اشاره کردیم، سیاستگذاران نباید در شرایط ایدهآل و برای افرادی که عقلانیتِ اقتصاد کلاسیک را دارا هستند تصمیم بگیرند. اگر بازی دیکتاتور بین دو فرد که با تعریف اقتصاد کلاسیک دارای عقلانیت هستند، برگزار شود، اتفاق دیگری رخ میدهد. مادامی که طرف دوم هر مبلغ پولی دریافت کند، پیشنهاد را قبول میکند. به طور مثال اگر نفر اول یک دلار از 10 دلار را به او پیشنهاد دهد، یک موجود عقلانی آن یک دلار را قبول میکند. به دلیل اینکه یک دلار بهتر از به دست نیاوردن هیچ پولی است و او در آینده نیز نسبت به این یک دلار احساس رضایت دارد. اما در دنیای واقعی، افراد این یک دلار را رد میکنند و از طرف دوم نیز عصبانی خواهند شد.
اگر مدیران فرض را بر اقتصاد کلاسیک و عقلانی بودن افراد بگذارند، و با خودشان فرض کنند که انسانها نیز به صورت عقلانی با یک تنبیه و مجازات برخورد خواهند کرد، احتمالاً باید منتظر آسیبهای فراوانی باشند. اگر با خودمان فرض کنیم فردی که جرم مرتکب شده است، در صورت برخورد با جرمی که مرتکب شده است، منطقی برخورد میکند به دلیل اینکه میداند او یک مجرم است، در نتیجه خیلی ناراحت نمیشود، احتمالاً اشتباه میکنیم.
ما باید مساله را به صورتهای گوناگون بررسی کنیم. از نظر علم اقتصاد چرا افراد دست به ارتکاب یک جرم میزنند؟ زمانی افراد دست به جرم و گرانفروشی یا فرار از مالیات میزنند که مطلوبیت این کار از مجازات آن کار بیشتر باشد. بخش زیادی از افرادی که امروز خودمان به آنها انگیزه گرانفروشی دادهایم، ابتدا به این فکر کردهاند که چطور با مساله گرانفروشی برخورد کنند و در صورت روبهرو شدن با مراجع قانونی، چطور نسبت به آن واکنش نشان دهند. حتی اگر تصمیم به چندنرخی شدن ارز داشتیم، و احتمال گرانفروشی را میدادیم، باید همان موقع تخطی از قانون را به صورت علنی بیان میکردیم. حتی برای کوتاهمدت مجازات شدیدتری در نظر میگرفتیم. مجازاتی که به قول معروف کارت امتیازیاش از میزان مطلوبیت ایجاد شده نسبت به گرانفروشی در افراد بیشتر باشد. در این صورت احتمالاً افراد از ترس مجازات به دنبال جرم نخواهند رفت.
حال که پیشبینیهای موارد بالا را انجام ندادهایم و مستقیماً به سمت مجازات میرویم، باید حواسمان باشد که زدن برچسب گرانفروش، هویت افراد را مستقیماً هدف قرار میگیرد. افراد نسبت به هویتشان حساس هستند و در صورت حمله به هویتشان واکنشهای شدیدی از خودشان بروز میدهند. در نهایت میدانیم که این گرانفروشان نیز ایرانی هستند. میدانیم که بخشی از انگیزه گرانفروشی ناشی از تصمیمهای قبلی مسوولان بوده است. از طرفی باید با این گرانفروشی برخورد کنیم. آیا اولین قدم باید رسوا کردن افراد باشد؟
افراد خیلی از اوقات توانایی بررسی میزان آسیب وارد شده و تاثیر رویدادها را درک نمیکنند. یک مغازه گرانفروش یا فردی که از پرداخت مالیاتش طفره میرود، نمیداند که اعمالش چه آسیبی به اقتصاد جامعه وارد میکند. در نتیجه گاهی اوقات، او با توجیه و در نظر گرفتن اینکه احتمالاً بقیه افراد و کسانی که فرصت گرانفروشی و فرار از مالیات را دارند، این عمل را انجام میدهند در نتیجه خودش نیز این عمل را آغاز میکند و به پیامدهای آن فکر نمیکند. بیایید مثالی از دن آریلی را بررسی کنیم. او در کتاب جنبه مثبت بیمنطق بودن مثال جالبی را بیان میکند. او مثال میزند که: «فرض کنید دختری ششساله با موهای قهوهای برای هزینه عمل جراحی که باعث میشود تا فرا رسیدن کریسمس زنده بماند به هزاران دلار نیاز دارد خواهید دید که اداره پست غرق در اسکناسها و سکههایی میشود که برای نجات او میفرستند ولی فرض کنید گزارش دهند که بدون مالیات فروش تشکیلات بیمارستان ماساچوست رو به خرابی خواهد گذشت و باعث افزایش به ندرت محسوسی در مرگهای پیشگیری کردنی خواهد شد. شمار کسانی که قطره اشکی میافشانند یا برای چک دادن دست به جیب میشوند چندان زیاد نیست.»
به این مثال با دقت فکر کنید. احتمالاً خودتان متوجه میشوید چرا امروز افراد بیشتری برای رخدادهای طبیعی پول کمک میکنند. سالهای قبل بعد از اینکه متوجه میشدیم در فلان نقطه کشور زلزلهای آمده است، با خودمان در نظر میگرفتیم که احتمالاً مسوولان این قضیه را مدیریت میکنند. اما امروزه با کمک شبکههای اجتماعی از نزدیک به شرایط آگاه میشویم و با دیدن فردی که به دلیل زلزله بیخانمان شده است، خیلی راحت کمک مالی میکنیم. این همان دلیلی است که برخی گروههای خیریه برای کمک گرفتن از افراد، عکس و مشخصات فرد مورد نیاز به کمک را ذکر میکنند.
حال بیایید فرض کنیم مسوولان یک راهحل رفتاری را پیش بگیرند. آنها ابتدا با گرانفروشان و مجرمان مالیاتی که به قول معروف «کلهگنده» هستند، برخورد میکنند. سپس عواقب گرانفروشی و فرار مالیاتی را به صورت کاملاً احساسی به مردم بیان کنند. به طور مثال مستندی در تلویزیون پخش شود که در آن توضیح داده میشود برای ساخت یک بیمارستان در یک شهر کوچک که تا به امروز بیمارستان مجهزی در آن وجود نداشته است و سال گذشته چند فرد به دلیل نیاز به مراجعه به یک متخصص مجبور به مسافرت به شهر دیگری بودهاند و احتمالاً برخی از آنها به خاطر مسائل مالی توانایی سفر را نداشتهاند و هنوز این بیماری را درونشان دارند، پول نیاز است، که هزینههای ساخت آن از مالیات دریافتی از مردم تامین میشود. این مستند افراد زیادی را تکان خواهد داد. ما با ساخت یک مستند که بر اساس واقعیت ساخته میشود و ضمن تاکید بر مسائلِ قابل لمس، مردم را به سمت پرداخت مالیات سوق میدهیم.
به این تغییرها در اقتصاد رفتاری «تلنگر» یا «سقلمه» nudge گفته میشود. ما باید با طراحی تلنگرهایی ساده، به تصمیمهای مردم جهت مثبت بدهیم. اگر برخی مسوولان نگاه یکطرفهشان را نسبت به شبکههای اجتماعی کنار بگذارند و هر روز به دنبال فیلترینگ شبکههای اجتماعی نباشند، میتوانیم از شبکههای اجتماعی به راحتی برای تلنگر زدن استفاده کنیم. چند هنرمند و فرد تاثیرگذار در شبکههای اجتماعی را دعوت کنیم و به آنها آدرس افرادی را که به دلیل گرانفروشی احتمالاً جانشان را از دست خواهند داد نشان دهیم و از آنها بخواهیم چند فیلم از آنها بگیرند و برای مردم نمایش دهند. آنها بنویسند زمانی که یک موبایلفروش، گوشیهایش را گران بفروشد، فقط بازار موبایل را تحت تاثیر فرار نمیدهد. این دومینو به بازار دارو خواهد رسید. شاید یک موبایلفروش وجدانش برای گران کردن موبایل به درد نیاید، اما به احتمال فراوان او اگر متوجه شود گران کردن موبایلش جان یک آدم را خواهد گرفت، از تصمیمش منصرف شود.
اتفاقات این روزها نشان داده است که ما از فرصتها یا به درستی استفاده نمیکنیم یا تلنگرهایی به مردم میزنیم که نتیجه عکس دارند. تبلیغات برای صرفهجویی در مصرف آب و برق را در نظر بگیرید. هیچکدام این تبلیغات تلنگر با خودشان به همراه ندارند. در تبلیغات مدام گفته میشود 10 درصد از مصرفتان کم کنید. کولر را بر روی این دما قرار دهید. اینها تبلیغات کماثری هستند. اگر موارد موثر را ذکر کنیم چه؟ بگوییم اگر افراد تهرانی و مشهدی و اصفهانی و تبریزی فقط روزی 15 دقیقه کولر خانهشان را قطع کنند، این تعداد افراد در شهرهای دیگر مشکلاتشان رفع میشود و بعد از یک هفته آمار بدهیم، مثلاً بگوییم منطقه 6 و 4 در تهران در هفته گذشته مصرف برقشان کاهش داشته، این تبلیغ به افراد در مناطق دیگر تلنگر خواهد زد. ما دوست نداریم از همسایه و همشهریمان عقب بیفتیم.
گاهی اوقات هم مسوولان تلنگرهای اشتباهی را انتخاب میکنند. همانطور که دیدیم دستگیری و اعتراف چندنفری که در اینستاگرام کلیپهای رقصشان را منتشر کرده بودند، چه تصمیم اشتباهی بود. ما به جای اینکه اشکها و درددلهای افرادی را که به دلیل گرانی در این روزها زندگیشان در معرض نابودی قرار دارد در صداوسیما نشان دهیم و بر روی افراد دیگر تاثیر بگذاریم، اشکها و درددلهایی که به اعتراف تبدیل شده بود از یک دختر 17ساله را پخش کردیم.
باز هم باید تاکید کنیم مسوولان باید قبل از اجرای طرحها با مشاوران علوم شناختی و علوم رفتاری مشورت کنند. آیا نصب پارچه یا برچسب گرانفروش یک راهحل خواهد بود؟ آیا نمیتوانیم تلنگرهای سادهتر و کمهزینهتری را طراحی کنیم؟